قسيم نار و جنّتش ، ترازوى محبّتش
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا
علىّ است فرد و بى نظير، علىّ مجير و دستگير
ز كار قهرمانيش ، پر است زندگانيش
امير كشور عرب ، ثناكنان ، دعا به لب
ز كوى شاه اولياء، كه مهر اوست كيميا
كجا روى بيا بيا، كه دردها دوا كند(73)
كه مؤ منان خويش را، ز كافران جدا كند
گهى به جاى مصطفى ، كه جان خود فدا كند
كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
نگين پادشاهيش ، به سائلى عطا كند
برد طعام نيمه شب ، عطا به بينوا كند
كجا روى بيا بيا، كه دردها دوا كند(73)
كجا روى بيا بيا، كه دردها دوا كند(73)