علل و عوامل پيدايش آسيبهاى اجتماعى و راههاى پيشگيرى از آن
محمد فولادى پيش گفتار
مطالعه انحرافات و كجروىهاى اجتماعى و به اصطلاح، آسيبشناسى اجتماعى ( Social Pathology ) عبارت است از مطالعه و شناخت ريشه بىنظمىهاى اجتماعى. در واقع، آسيبشناسى اجتماعى مطالعه و ريشهيابى بىنظمىها، ناهنجارىها و آسيبهايى نظير بيكارى، اعتياد، فقر، خودكشى، طلاق و...، همراه با علل و شيوههاى پيشگيرى و درمان آنها و نيز مطالعه شرايط بيمارگونه و نابسامانى اجتماعى است. (1) به عبارت ديگر، مطالعه خاستگاه اختلالها، بىنظمىها و نابسامانىهاى اجتماعى، آسيبشناسى اجتماعى است؛ زيرا اگر در جامعهاى هنجارها مراعات نشود، كجروى پديد مىآيد و رفتارها آسيب مىبيند. يعنى، آسيب زمانى پديد مىآيد كه از هنجارهاى مقبول اجتماعى تخلفى صورت پذيرد. عدم پاىبندى به هنجارهاىاجتماعى موجب پيدايش آسيب اجتماعى است. از سوى ديگر، اگر رفتارى با انتظارات مشترك اعضاى جامعه و يا يك گروه يا سازمان اجتماعى سازگار نباشد و بيشتر افراد آن را ناپسند و يا نادرست قلمداد كنند، كجروى اجتماعى تلقّى مىشود. سازمان يا هر جامعهاى از اعضاى خود انتظار دارد كه از ارزشها و هنجارهاى خود تبعيت كنند. اما طبيعى است كه همواره افرادى در جامعه يافت مىشوند كه از پارهاى از اين هنجارها و ارزشها تبعيت نمىكنند. افرادى كه همساز و هماهنگ با ارزشها و هنجارهاى جامعه و يا سازمانى باشند، «همنوا» و يا «سازگار» و اشخاصى كه برخلاف هنجارهاى اجتماعى رفتار كنند و بدانها پاىبند نباشند، افرادى «ناهمنوا» و «ناسازگار» مىباشند. در واقع، كسانى كه رفتار انحرافى و نابهنجارى آنان دائمى باشد و زودگذر و گذرا نباشد، كجرو يا منحرف ناميده مىشوند. اينگونه رفتارها را انحراف اجتماعى يا ( Social Devianced ) و يا كجروى اجتماعى گويند. (2) حال سؤال اين است كه چگونه تشخيص دهيم رفتارى از حالت عادى و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتى غيرنرمال و نابهنجار تبديل شده است؟ ملاكها و معيارهايى وجود دارد. با اين معيارها و ملاكها مىتوان تشخيص داد كه رفتارى در يك سازمان، نهاد و يا جامعهاى عادى و مقبول و نرمال است، يا غير عادى، غيرنرمال و نابهنجار. عمدتا چهار معيار براى اين امر وجود دارد: 1. ملاك آمارى: از جمله ملاكهاى تشخيص رفتار نابهنجار، روش توزيع فراوانى خصوصيات متوسط است كه انحراف از آن، غير عادى بودن را نشان مىدهد. كسانى كه بيرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّى مىشوند و رفتار آنان رفتارى غيرنرمال و انحرافى تلقى مىشود. براى مثال، از نظر آمارى وقتى گفته مىشود كه لباسى مُد شده، يعنى بيشتر افراد جامعه آن را مىپوشند. بنابراين، صفتى كه بيشتر افراد جامعه نپذيرند، خارج از هنجار تلقّى شده و غير طبيعى و نابهنجار تلقّى مىشود. 2. ملاك اجتماعى: انسان موجودى اجتماعى است كه بايد در قالب الگوهاى فرهنگى و اجتماعى زندگى كند. اينكه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّتها و انتظارات جامعه و يا نهاد و سازمان خاصى مغايرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت مىكند، معيار ديگرى براى تشخيص رفتار نابهنجار و بهنجار است. يعنى رفتارى كه مورد قبول افراد نباشد و مثلاً با پوشيدن لباس خاصى از سوى افراد جامعه با عكسالعمل آنان مواجه شويم، اينگونه رفتارها نابهنجار تلقّى مىشود. البته، اين معيار هم در همه جوامع امرى نسبى است. 3. ملاك فردى: از جمله ملاكهاى تشخيص رفتار نابهنجار، ميزان و شدت ناراحتى است كه فرد احساس مىكند. يعنى اگر اين رفتار خاص، با ارزشها و هنجارهاى اجتماعى سازمان خاصى مثلاً فرهنگيان و يا كل افراد جامعه ناسازگار باشد، يعنى به سازگارى فرد لطمه بزند و با عكسالعمل افراد آن جامعه يا آن نهاد مواجه گردد، چنين رفتارى نابهنجار تلقّى مىشود. (3) 4. ملاك دينى: علاوه بر اين، در يك جامعه دينى و اسلامى، معيار و ملاك ديگرى براى تشخيص رفتارهاى بهنجار از نابهنجار وجود دارد؛ چرا كه معيارهاى مزبور، معيارهايى است كه توسط افراد يك جامعه با قطعنظر از نوع اعتقادات، مورد پذيرش واقع مىشود؛ يعنى افراد جامعه در خصوص ارزش يا هنجارى بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پاىبندند و متخلفان را بسته به نوع و اهميت هنجار، تنبيه مىكنند. امّا در يك جامعه دينى و اسلامى معيارهاى فوق براى ارزشهاى اجتماعى است و در آنجا كارايى دارد. معيار تشخيص ارزشها و هنجارهاى دينى به وسيله آموزههاى دينى تعيين مىشود. ممكن است رفتارى خاص در همان اجتماع هنجار تلقّى نشود و مرتكبان را كسى توبيخ و يا سرزنش نكند ولى در شرايطى خاص ارتكاب چنين عملى در يك جامعه دينى هنجارشكنى تلقّى شود. براى مثال، خوردن و آشاميدن در روزهاى عادى و حتى در يك جامعه دينى هنجار شكنى تلقّى نمىشود. ولى اگر همين عمل در جامعه مذكور و در ماه مبارك رمضان و در ملأ عام صورت گيرد، تخطى از هنجارهاى دينى تلقّى شده، مجازات سختى هم از نظر دينى و شرعى و هم از نظر اجتماعى در انتظار مرتكب چنين عمل ناپسندى مىباشد. بنابراين، معيار ديگر تشخيص رفتارهاى نابهنجار و بهنجار در جامعه دينى، تطبيق و سازگارى و يا عدم تطبيق و ناسازگارى با آموزهها و هنجارهاى دينى است. اگر عمل و رفتارى با هنجارها و آموزههاى دينى سازگار باشد، عملى بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملى نابهنجار تلقّى مىشود. حال سؤال اين است كه آسيبها و انحرافات اجتماعى چگونه پديد مىآيند و عوامل پيدايش آسيبها و انحرافات اجتماعى كدامند؟ بررسى و ريشهيابى انحرافات اجتماعى از اهميّت زيادى برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعى امنيت اجتماعى را سلب و مانعى براى رشد و توسعه جامعه محسوب مىشود. بهطور كلى، هر رفتارى كه از آدمى سر مىزند، متأثر از مجموعهاى از عوامل است كه به طور معمول در طول زندگى سر راه وى قرار دارد و وى را به انجام عملى خاص وادار مىكند. هر چند بررسى عميق انحرافات اجتماعى مجال ديگرى مىطلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پيدايش انحرافات اجتماعى اشاره مىگردد. عوامل به وجودآورنده انحراف و كجروى در جوامع مختلف يكسان نيست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نيز از نظر عوامل متفاوتند. اين تفاوتها را مىتوان در شهرها، روستاها و حتى در مناطق مختلف و محلههاى يك شهر مشاهده كرد. در هر جامعه و محيطى سلسله عواملى همچون شرايط جغرافيايى، اقليمى، وضعيت اجتماعى، اقتصادى، موقعيت خانوادگى، تربيتى، شغلى و طرز فكر و نگرش خاصى حاكم است كه هر يك از اينها در حسن رفتار و يا بدرفتارى افراد مؤثر است. شهرنشينى لجامگسيخته، گسترش حاشيهنشينى و فقر، اتلاف منابع و انرژى را به دنبال دارد. حاشيهنشينى در شهرها، با جرم رابطه مستقيم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعى ساكن شهرهاى بزرگ، تورّم و گرانى هزينههاى زندگى، موجب مىشود تا افراد غير كارآمد كه درآمدشان زندگى ايشان را كفاف نمىدهد، براى تأمين نيازهاى خود، دست به هر كارى هر چند غير قانونى بزنند. از ديگر عوامل محيطى جرم، مىتوان فقر، بيكارى، تورّم و شرايط بد اقتصادى نام برد كه بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروهها و نهادها تأثير گذاشته و آنان را تحت تأثير قرار مىدهد. (4) در پيدايش انحرافات اجتماعى و رفتارهاى نابهنجار و آسيبزا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينهساز مىتواند مؤثر باشد: عوامل فردى: جنس، سن، وضعيت ظاهرى و قيافه، ضعف و قدرت، بيمارى، عامل ژنتيك و.... عوامل روانى: حساسيت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، كمهوشى، خيالپردازى، قدرتطلبى، كمرويى، پرخاشگرى، حسادت، بيمارىهاى روانى و... عوامل محيطى: اوضاع و شرايط اقليمى، شهر و روستا، كوچه و خيابان، گرما و سرما و.... عوامل اجتماعى: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بىكارى، شغل، رسانهها، مهاجرت، جمعيت و... . از آنجا كه ممكن است در پيدايش هر رفتارى، عوامل فوق و يا حتى عوامل ديگرى نيز مؤثر باشد، از اينرو، نمىتوان به يكباره فرد بزهكار را به عنوان علتالعلل در جامعه مقصر شناخت و ساير عوامل را ناديده گرفت. اگر فرد، هر چند براى سرگرمى و تنوع و تفرّج دست به بزهكارى بزند، اين كار وى كمكم زمينهاى خواهد بود تا به سمت و سوى بزهكارى سوق يابد. دليل عمده اين كار، چگونگى شروع به انجام عمل بزهكارانه و كشيده شدن فرد به اين راه است. افراد بزهكار افرادى هستند كه همه زمينهها و شرايط لازم براى انحراف در آنان وجود دارد. مهمترين عامل در انحراف افراد و ارتكاب عمل نابهنجار، فردى است كه موجب سوق يافتن وى به سمت بزهكارى مىشود؛ چرا كه فردى كه مىخواهد اولين بار دست به بزهكارى بزند، نيازمند فردى است كه او را راهنمايى كرده و به اين سمت هدايت نمايد. دومين عامل، امكانات و شرايطى است كه فرد در اختيار دارد و زمينه ارتكاب وى را براى اعمال خلاف اجتماع فراهم مىآورد. فقر در خانواده، عدم تأمين نيازهاى اساسى خانواده، دوستان ناباب، محيط آلوده و...نيز از عوامل روىآورى فرد به بزهكارى است. در عين حال، به طور مشخص مىتوان عوامل عمده زير را به عنوان بسترها و زمينههاى پيدايش انحرافات اجتماعى و يا هر رفتار نابهنجار نام برد؛ عواملى كه نقش بسيار تعيينكنندهاى در پيدايى هر رفتارى، اعم از بهنجار و يا نابهنجار، ايفا مىكنند. در عين حال، مهمترين عامل يعنى خود فرد نيز نقشى تعيينكنندهاى در اين زمينه بازى مىكنند. اجمالاً، علل و عوامل پيدايش آسيبهاى اجتماعى، به ويژه در ميان نوجوانان و جوانان را مىتوان به سه دسته عمده تقسيم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصيت؛ 2. عوامل فردى؛ 3. عوامل اجتماعى. الف. عوامل شخصيتى
اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانى، شخصيتى و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخى از آنها اشاره مىشود: ويژگىهاى شخصيتى افراد بزهكار و كجرو
معمولاً ويژگىهاى شخصيتى افراد بزهكار، بىقاعدگى رابطه و ارتباط ميان فرد و جامعه و ارتكاب رفتارهاى نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعى است، ولى معمولاً از نظر مرتكب و عامل آن در اصل و يا در مواقعى خاص، اينگونه رفتارها ناپسند شمرده نمىشود. افراد روانرنجور و روانپريش نسبت بهارزشها، هنجارها و مقررات اجتماعى بىتفاوت بوده و كمتر آنها را رعايت مىكنند. اعمال و شيوههاى رفتارى اينگونه افراد نظام اجتماعى را متزلزل و گاهى نيز مختل مىكند و موجب مىشود كه رعايت ارزشهاى اخلاقى و هنجارها در جامعه و نزد ساير افراد زيرسؤال رفته و آن را به پايينترين سطح عمل تنزل دهد. برخى از مشخصههاى بارز و برجسته شخصيتى اينگونه افراد، خودمحورى، پرخاشگرى، هنجارشكنى، فريبندگى ظاهرى و عدم احساس مسئوليت مىباشد. اينگونه افراد به پيامد عمل خود نمىانديشند، در كارهاى خود بىپروا و بىملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربيات، بسيار ضعيف بوده و در قضاوتهاى خود يكسويه مىباشند. اين نوع شخصيتها عمدتا از محيط اجتماع، خانه و مدرسه فرار كرده، پاىبند قواعد، مقررات و هنجارهاى اجتماعى نيستند و به دنبال هر چيزى مىروند كه جلب توجه كند. حتى در پوشش و سبك و شكل ظاهرى خويش، به ويژه در شيوه لباس پوشيدن، آرايش مو و صورت به گونهاى كه خلاف قاعده و خلاف سبك مرسوم ساير افراد اجتماع باشد، عمل مىكنند تا جلب توجه نمايند. گروهى از افراد بزهكار و كجرو نيز ويژگىهاى شخصيتى ديگرى دارند؛ خودمحور و پيوسته به تمجيد و توجه ديگران نيازمندند و در روابط خود با مردم به نيازها و احساسات آنان توجه نمىكنند. اين افراد اغلب با رؤياهايى در مورد موفقيت نامحدود و درخشان، قدرت، زيبايى و روابط عاشقانه آرمانى سرگرماند. اغلب اين افراد والدينى داشتهاند كه از نظر عاطفى نسبت به آنان بىتوجهاند يا سرد و طردكننده بوده و يا بيش از حدّ به آنان محبت كرده و ارج مىنهند. آنان به علت سركوب خواستهها و فقدان ارضاى تمايلات درونى، از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاى نابهنجار نظير فرار از خانه، ترك تحصيل، سرقت و اعتياد گرايش پيدا مىكنند. گروهى نيز افرادى برونگرا و به دنبال لذتجويى آنى هستند، دَم را غنيمت مىشمارند، دوست دارد در انواع ميهمانىها و جشنها شركت كنند، تشنه هيجان و ماجراجويىاند، به همين دليل براى لذتجويى دست به اعمال خلاف و بزهكارانه مىزنند. سرانجام گروهى از افراد بزهكار نيز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشى و بيان اغراقآميز، هيجانى، روابط طوفانى بين فردى، نگرش خودمدارانه و تأثيرپذيرى از ديگران است. اينگونه شخصيتها براى آنكه «خود»ى نشان دهند، هر تجربهاى را حتى اگر براى آنان گران تمام شود، انجام مىدهند. هيجانطلبى، ماجراجويى، تنوعطلبى، كنجكاوى، استقلالطلبى افراطى، خودباختگى احساسى و غلبه كنشهاى احساسى بر كنشهاى عقلانى از جمله مشكلات رفتارى است كه فرد را به سوى موقعيتهاى خطرزا و ارتكاب اعمال بزهكارانه رهنمون مىكند. از ديگر مشكلات روحى ـ روانى كه منجر به رفتارهاى ضداجتماعى مىشود، مىتوان به ضعف عزّت نفس، احساس كهترى، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابيت، افسردگى شديد، شيدايى و اختلال خلقى اشاره نمود. چنين افرادى معمولاً مستعد انجام رفتارهاى نسنجيده و انحرافى هستند. ب. عوامل فردى
در حوزه عوامل فردى، مىتوان به موارد ذيل اشاره نمود: 1. آرزوهاى بلند؛ 2. خوشگذرانى و لذتطلبى؛ 3. قدرت، استقلال و عافيتطلبى؛ 4. زيادهخواهى؛ 5. بىبندوبارى و لاابالىگرى؛ 6. بىهويتى و بىهدفى در زندگى. افراد گاهى اوقات براى رسيدن به آمال و آرزوهاى بلند و دستنيافتنى و مدينه فاضلهاى كه رسانههاى ملى و يا ماهوارهها تبليغ مىكنند، مرتكب جرايم مىشوند. گاهى اوقات هم ارتكاب جرايم را فقط يك كار تفنّنى و به عنوان گذران اوقات فراغت مىدانند با اينكه ممكن است در خانه و محيط اطراف خود مشكل حادى هم نداشته باشند كه آنان را مجبور به ارتكاب رفتار نابهنجار نمايد، ولى فقط به خاطر اينكه در چند روز زندگى خوش باشند، دست به ارتكاب اعمال خلاف عرف و اجتماع مىزنند. گاهى نيز افراد از نعمت خانواده و والدين عاطفى برخوردارند، اما به خاطر شكست در تحصيلات و ناتوانى در ادامه تحصيل، تحقير معلمان و فشارهاى بىمورد والدين مجبور مىشوند خود را به گونهاى ديگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودى» نشان دهند. و اين حكايت از ميل به استقلالطلبى، قدرتطلبى و يا عافيتطلبى در نوجوانان و جوانان دارد كه به دليل عدم ارضاى صحيح آن دست به ارتكاب اعمال ناشايست مىزنند. (5) عدهاى از نوجوانان نيز به دليل روحيه تنوعطلبى و زيادهخواهى و عدم تربيت صحيح و عدم هدايت درست اين غريزه طبيعى، دست به اعمال خلاف مىزنند. گاهى هم عدهاى ممكن است داراى زندگى مرفهى باشند و هيچگونه كمبود مالى و عاطفى نداشته باشند، ولى به دليل اينكه روحيه فاسدى دارند و ـ به اصطلاح ـ بىبند و بار و بىهويتاند و يا هدفى در زندگى ندارند، ميل به بزهكارى پيدا مىكنند. ج. عوامل اجتماعى
در بررسى آسيبها و انحرافات اجتماعى، به عنوان يك پديده اجتماعى، به علل اجتماعى انحرافات مىپردازيم. به هر حال، عوامل متعددى در اين زمينه نقش دارند كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مىگردد: 1. عدم پاىبندى خانوادهها به آموزههاى دينى
مطالعات و تحقيقات نشان مىدهد تا زمانى كه اعضاى جامعه پاىبند به اعتقادات مذهبى خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهكارى روى نمىآورند. در پژوهشى كه توسط مركز ملى تحقيقات اجتماعى كشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهكار، كه به دليل سرقت و دزدى توقيف و يا زندانى شده بودند، نماز نمىگزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمىگرفتند. (6) به هر حال، اين انديشه كه كاهش ايمان مذهبى يكى از علل عمده افزايش نرخ جرم در جوامع پيشرفته و غربى است، نظرى عمومى است. تحقيقات صورت گرفته در كشور نيز مؤيد همين نظريه است. بنابراين، افزايش انحرافات اجتماعى مىتواند ناشى از عدم پاىبندى خانوادهها به آموزههاى دينى باشد. 2. آشفتگى كانون خانواده
از ديگر مؤلفههاى مهم در سوق يافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوى بزهكارى و انحرافات اجتماعى، گسسته شدن پيوندهاى عاطفى و روحى ميان اعضاى خانواده است. هر چند در بسيارى از خانوادهها، پدر و مادر داراى حضور فيزيكى هستند، اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتى، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هيچ نظارت، ضابطه و قانون خاصى در خانوده صورت مىگيرد. روشن است كه چنين وضعيتى زمينه را براى خلأ عاطفى فرزندان فراهم مىكند. در برخى از خانوادهها پدر، مادر و يا هر دو، بنا به دلايلى همچون طلاق و جدايى، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكى دارند و نه حضور معنوى. در اينگونه خانوادهها كه با معضل طلاق و جدايى مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست داده، هيچ هدايتكنندهاى در جريان زندگى نداشته، در پارهاى از موارد به دليل نيافتن پناهگاه جديد، در درياى موّاج اجتماع، گرفتار ناملايمات مىشوند. (7) علاوه بر طلاق، مرگ پدر و يا مادر نيز بسان آوارى سهمگين بر كانون و پيكره خانواده سايه افكنده، و در برخى موارد به دليل بىتوجهى يا كمتوجهى به فرزندان و جايگزين شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعيف شدن فرايند نظارتى خانواده، افزايش بيمارگونه بحرانهاى روحى و روانى فرزندان و... موجب روىآورى فرد به ناهنجارىها و انحرافات اجتماعى مىشود. بر اساس نتايج يك پژوهش، 47 نفر از جامعه آمارى به نحوى از انحا از جمله عوامل كليدى و مهم بزهكارى خويش را والدين، خانواده، بىتوجهى، بىموالاتى و عدم نظارت آنان دانستهاند؛ به عبارت ديگر، از نظر آنان والدين ايشان در بزهكارىشان نقش داشتهاند. (8) بر اساس نظريه «كنترل» دوركيم كه معتقد است ناهمنوايى و هنجارشكنى و كجروى افراد ريشه در عدم كنترل صحيح و كاراى آنان دارد، به طورىكه هرچه ميزان كنترل اجتماعى بيشتر باشد و نظارتهاى گوناگون از راههاى رسمى و غيررسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غيرمستقيم توسط والدين و جامعه وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيشتر خواهد بود، نيز بيانگر همين مسئله است كه آشفتگى كانون خانواده يكى از عوامل مهم سوق يافتن فرزندان به سوى انحرافات اجتماعى است. همچنين با توجه به پژوهشهاى صورت گرفته در اين زمينه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خويش را «بد رفتارى، بداخلاقى، بىتفاوتى، بدزبانى و عدم برآورده شدن انتظارات از سوى همسر، خانواده و والدين» دانستهاند. (9) در يك پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند كه والدينشان در گرايش آنان به سرقت نقش داشتهاند. با توجه به همين پژوهش، عدم رضايت از رفتار والدين، تربيت ناصحيح، عدم كنترل و نظارت بر فرزندان، مشكلات عاطفى ناشى از فوت يكى از والدين، بىتفاوتى والدين، بىسوادى آنان و... جملگى حكايت از عدم امكان و يا عدم كنترل و نظارت فرزندان توسط والدين داشته و از آنرو كه ارتباط صميمانه والدين با فرزندان در اين پژوهش به ميزان قابل توجهى كمبوده و والدين نسبت به فرزندان خويش بىتوجه بودهاند، اينگونه رفتارها موجب سرخوردگى فرزندان شده، زمينهساز بروز مشكلات رفتارى براى آنان شده است. روىآورى به سرقت يكى از راههاى برونرفت از نظر جوانان در اين پژوهش تلقّى شده است. (10) 3. طرد اجتماعى
چگونگى برخورد دوستان، افراد فاميل و همسايگان با فرد بزهكار، در نوع نگاه متقابل وى با ديگران تأثير بسزايى دارد. در مجموع، اگر اين برخوردها قهرآميز و به صورت طرد فرد از محيط اجتماعى باشد، جدايى وى از جامعه سرعت بيشترى مىيابد. اين نوع برخورد، همواره به عنوان هزينه ارتكاب هر جرمى مدّنظر است. علاوه بر اين، افرادى كه داراى منزلت و پايگاه اجتماعى پايينى هستند و يا از نقص عضو، بيمارى جسمى، روحى، و مشاغل پايين خود يا والدينشان رنج مىبرند، نيز از سوى افراد جامعه مورد بىمهرى قرار گرفته و ناخواسته طرد مىشوند. اينگونه افراد براى جبران اين نوع كمبودها، و شايد هم براى رهايى از اينگونه بىمهرىها و معضلات، دست به ارتكاب جرايم و انواع انحرافات اجتماعى مىزنند. (11) 4. نوع شغل
از ديگر متغيرهايى كه در مطالعات و تحقيقات صورت گرفته در زمينه ارتكاب بزهكارى و انحرافات اجتماعى نقش بسزايى دارد، و مورد تأكيد قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهكارى است. همواره رابطهاى بين وضع فعاليت و شغل فرد با نوع رفتارهاى وى وجود دارد. گرچه بين بىكارى و سابقه جرم و زندانى و دفعات ارتكاب جرم، رابطه معنادارى مشاهده مىشود، ولى اين امر بدين معنا نيست كه لزوما بيكارى علت تكرار جرم باشد؛ زيرا ممكن است اين رابطه به صورت معكوس باشد؛ يعنى كسانى كه بيشتر مرتكب جرم مىشوند، بيشتر شغل خود را از دست داده و بيكار مىشوند. در يك مطالعه، 79 نفر، كه بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، داراى دلايل متفاوتى بودند. از جمله، بىاعتماد شدن مديريت، (38 نفر)، مقررات مربوط به كاركنان دولت (19 نفر)، غيبت طولانى از محيط كار (12 نفر) و از دست دادن سرمايه (10 نفر). (12) از جمله نكات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهميت شغل است. هر چه شغل فرد مهمتر و از حساسيت بيشترى برخوردار باشد، هزينه ارتكاب جرم نيز افزايش مىيابد. اين مهم در خصوص مشاغل دولتى حايز اهميت است. در حالى كه، بيشتر مشاغل مستقل چنين حساسيتى ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذكور نمىشود. بر اساس نتايج يك تحقيق، با افزايش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نيز افزايش مىيابد. (13) علاوه بر اين، مشاغل داراى اعتبار و منزلت اجتماعى پايين و كمدرآمد نيز موجب مىشود كه فرد صاحب چنين شغلى براى جبران هزينههاى زندگى و افزايش اعتبار و يا منزلت خويش به شغلهاى دوم و سوم روى آورده، و ناخواسته از خانه، كاشانه، زن و فرزندان و تربيت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشى خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در يك پژوهش از ميان سارقان، بالاترين تراكم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل كارگرى، رانندگى و دامدارى بوده است. عموما مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پايين جامعه است. اين نوع مشاغل عموما پرزحمت و كم درآمد مىباشد. (14) 5. بىكارى و عدم اشتغال
از ديدگاه جامعهشناسان و روانشناسان بىكارى يكى از ريشههاى مهم بزهكارى و كجروى افراد يك جامعه است. بىكارى موجب مىشود كه افراد بيكار جذب قهوهخانهها و مراكز تجمع افراد بزهكار شده، به تدريج، به دامان انواع كجروىهاى اجتماعى كشيده شوند. علاوه براين، چون بىكارى زمينهساز بسيارى از انحرافات اجتماعى است، افراد با زمينه قبلى و براى كسب درآمد بيشتر دست به سرقت مىزنند؛ چرا كه فرد به دليل نداشتن شغل و درآمد ثابت براى تأمين مخارج زندگى مجبور است به هر طريق ممكن زندگى خود را تأمين نمايد. از نظر چنين فردى، بزهكارى به ظاهر معقولترين و بهترين اين راههاست. حاصل تحقيقات صورت گرفته نيز حكايت از تأثير قاطع بىكارى و فقر بر افزايش بزهكارى دارد. (15) 6. فقر و مشكلات معيشتى
در ميان علل و عوامل پيدايش بزهكارى و ارتكاب انحرافات اجتماعى، عامل فقر و مشكلات معيشتى و اقتصادى از جايگاه ويژهاى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مكفى خانوادهها و ناتوانى در پاسخگويى به نيازهاى طبيعى و ضرورى مانند فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل حتى در مقطع متوسطه، تأمين پوشاك مناسب، متنوع و متناسب با سليقه و روحيه آنان و... زمينهساز بروز دلزدگى، سرخوردگى، ناراحتىهاى روحى، دلمشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در فرزندان فراهم مىسازد. اين امر موجب مىشود تا اين افراد براى التيام ناراحتىهاى ناشى از مشكلات خود از طريق مستقيم و يا غيرمستقيم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل مشكل خويش برآيند. در نتيجه، بسيارى از اين افراد براى رهايى از بند گرفتارىها، دست به ارتكاب اعمال ناشايست مىزنند. از سوى ديگر، امروزه فشارها و مشكلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن يا اشتغال نانآوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كم توجهى آنان نسبت به نيازهاى جوانان، رفع مشكلات روحى و روانى و تربيت صحيح و شايسته آنها گرديده است. در اين زمينه، انعكاس شرايط افسانهاى برخى زندگىها و نمايش فاصلههاى طبقاتى توسط رسانهها نقش مؤثرى در ازدياد اين مشكل دارند. (16) در يك پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در ميان جوانان قمى، سارقان مورد مطالعه چنين پاسخ دادهاند: (17) «اگر شغل مناسبى داشتم»؛ «اگر از نظر مالى بىنياز بودم» و «اگر مسكن مناسبى داشتم» دست به سرقت نمىزدم. از سوى ديگر، بر اساس يافتههاى همين پژوهش، حدود 47 درصد افراد يا بىكارند و يا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانوادههاى ايشان در اين پژوهش، زير خط فقر قرار دارند! در حالى كه، به گزارش بانك جهانى ميانگين شهروندان ايرانى كه زير خط فقر زندگى مىكنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) كاهش يافته است. (18) علاوه بر اين، پژوهشهاى نظرى نيز مؤيد اين ديدگاه است كه فقر زمينهساز بسيارى از معضلات اجتماعى است. براى نمونه، از نظر مرتون هنگامى كه افراد نتوانند وسايل لازم را براى رسيدن به هدفهاى موردنظر در اختيار داشته باشند (و يا جامعه در اختيار ايشان قرار ندهد)، و هدف اصلى فراموش شود، افراد اهداف و آرمانهاى موردنظر جامعه را نمىتوانند با پيروى از راههاى مجاز و نهادى شده تعقيب كنند، از اينرو، دزدى، فريبكارى، فساد، رشوه، و ارتكاب انواع جرايم در جامعه افزايش مىيابد. (19) 7. دوستان ناباب
گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، كردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد براى اينكه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير از پذيرش هنجارها و ارزشهاى آنان است. در غير اين صورت، از آن جمع طرد مىشود. از اينرو، به شدت متأثر از آن گروه مىگردد، تا حدّى كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييرى ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزشهاى آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران، همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كمتر از تأثير خانواده نيست؛ چرا كه فرد پس از خانواده، منحصرا زير نفوذ گروه قرار مىگيرد. بدينروى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار كند و با آنان دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آنان قرار مىگيرد و معتاد مىشود؛ چون از سويى، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آنهاست و از سوى ديگر، معتادان هم علاقهمندند كه مواد مخدّر را به طور دستهجمعى استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اينرو، معتادان علاقهمندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشانند. در اين صورت، اگر نوجوانى از تعليم و تربيت مقدّماتى و صحيح خانوادگى محروم باشد و خانوادهاش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگى كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اينكه معتاد شود زياد است. (20) همين فرايندِ تأثير گروه بر فرد در ساير انواع بزهكارى به غير از اعتياد نيز صادق است. ساترلند در نظريه «انتقال فرهنگى كجروى» خود بر اين نكته مهم تأكيد مىكند كه رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان و دوستان ناباب ـ آموخته مىشود و همانگونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزشهاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مىدهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشكن، به سمت و سوى ناهمنوايى سوق داده مىشوند. (21) اين نظريه تأكيد مىكند كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اينكه كدام يك از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مىكنند و تأثير مىگذارند، معتقد است كه به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از: 1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيشتر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود؛ 2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در سنين كودكى و جوانى بيش از زمانهاى ديگر و ساير مقاطع سنى است؛ 3. ميزان تماس با منحرفان در مقايسه با تماس با همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كجرفتاران نسبت به همنوايان بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيشتر خواهد بود. (22) علاوه بر اين، پژوهشهاى ميدانى نيز مؤيد همين سخن است. در يك پژوهش، 50 درصد بزهكاران و سارقان اظهار كردهاند كه دوستان ايشان توسط پليس دستگير شدهاند و نيز حدود 47 درصد از آنان، تيپ دوستانشان نوعا افراد خلافكار بودهاند! 5/87 درصد از آنان نيز اظهار كردهاند كه دوستان ناباب نقش زيادى در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همين افراد اظهار كردهاند كه به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زدهاند. (23) در اين خصوص سخنان رهبران دينى نيز شنيدنى است. در سخنان پيامبرگرامى صلىاللهعليهوآله آمده است: «المرءُ على دين اخيه»؛ (24) هر انسانى بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگى مىكند. از اينرو، رهبران دينى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار و دوستان ناباب باز مىدارند. حضرت على عليهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمايند: «مُجالسةُ اهل الهوى منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»؛ (25) همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مىسپارد و شيطان را حاضر مىكند. همچنين امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم»؛ (26) با افراد منحرف همنشينى و معاشرت نداشته باشيد؛ زيرا همنشينى با آنان موجب مىشود كه مردم شما را يكى از آنان به شمار آورند. 8. محيط
محيط نيز از جمله عوامل تأثيرگذار در پيدايش رفتارهاى شايسته و يا ناشايست است. اگر در منزل و خانه، كوچه، خيابان و مدرسه، و محيط پيرامون زمينه و شرايط مساعدى براى بزهكارى وجود داشته باشد، فردى را كه آمادگى انحراف در او وجود دارد، به سوى جرم و ارتكاب رفتار بزهكارانه سوق مىدهد. در پيدايش هر جرمى، با تحليل دقيق، به اين نتيجه مىرسيم كه محيط اجتماعى بستر كاملاً مناسبى براى فرد بزهكار فراهم آورده و عامل مهمى براى پيدايش رفتار مجرمانه توسط وى بوده است. اگر فساد و تباهى و بىبند و بارى بر جامعه حاكم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهىهاى آن اسير مىشوند و اگر نظام اجتماعى بر معيارها و الگوهاى ارزشى استوار باشد و برنامههاى هدفدار و مشخصى طرحريزى گردد، امكان انحراف اجتماعى در جامعه و در ميان افراد بسيار ضعيف خواهد بود. به گفته يكى از محققان، محيط در شكلگيرى شخصيت و منش انسان نقش بسيار تعيينكننده و مؤثرى ايفا مىكند و رفتار انسان كه نشانهاى از شخصيت و منش اوست، تا حد زيادى، ناشى از تربيت اكتسابى از محيط است. (27) بنابراين، محيط آلوده، افراد را آلوده و محيط سالم و با نشاط، زمينهساز رشد و شكوفايى و شادابى و نشاط افراد است. 9. فقر فرهنگى و تربيت نادرست
از ديگر عواملى كه موجب سوق يافتن جوانان به سوى انحرافات اجتماعى است، فقر فرهنگى و محدوديتها و تبعيضهاى ناشى از فقر فرهنگى مىباشد. از عوامل مهم پيدايش بزهكارى، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانوادههاست. چنانكه سطح تحصيلات (بىسوادى و يا كمسوادى اعضاى خانواده)، سطح پايين و نازل منزلت اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ويژه والدين از مسائل تربيتى، اخلاقى و آموزههاى مذهبى، عدم همنوايى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غيررسمى جامعه، هنجارشكنى اعضاى خانواده و اشتهار به اين مسئله و مسائل ديگرى از اين دست مؤلفههايى هستند كه در قالب فقر فرهنگى خانواده در ايجاد شوكهاى روانى و روحى بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگيزه ارتكاب انواع جرايم آنان را دوچندان مىكند. تبعيض جنسيتى و يا تبعيض بين فرزندان نيز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگى است. بسيارى از والدين آگاهانه يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنان و دلسردى آنان از زندگى مىشوند. تبعيض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رويه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبيه تبعيضآميز بر اساس برترى پسر بر دختر يا به عكس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبينى فرزندان نسبت به والدين مىشود. تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبرانناپذيرى را بر روح و روان آنان وارد مىكند و با ايجاد بحرانهاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عكسالعملهاى منفى نظير سرقت، اعتياد و فرار از خانه سوق مىدهد. (28) همانگونه كه عدم توجه به نيازهاى عاطفى فرزندان مىتواند عامل بروز ناهنجارىهاى رفتارى در فرزندان شود، توجه بيش از حدّ متعارف و در اختيار قرار دادن امكانات رفاهى زياد هممىتواند زمينهبروز ناهنجارىهاى رفتارى در آنان شود. در شيوه فرزندسالارى، اغلب تمايالات و خواستههاى فرزندان محقق مىشود، از اينرو، به محض ايجاد مشكلات و بحرانها و فشارهاى زندگى، كه در آن امكان تحقق برخى از نيازها سلب مىشود و يا در شرايطى كه خواستههاى فرزند به افراط مىگرايد و والدين با آن مخالفت مىنمايند، فرزند به دليل تربيت شديد عاطفى، روحيه عدم درك منطقى شرايط، نازپرورى و بىتحملى در برابر مخالفت والدين، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دورى او از والدين و اعضاى خانواده مىگردد و سرانجام مىتواند زمينه ارتكاب انواع جرايم را فراهم سازد. (29) 10. رسانهها و وسايل ارتباط جمعى
رسانههاى ديدارى، شنيدارى و مكتوب مىتوانند از جمله مؤلفههاى در خور توجه در ايجاد انگيزه روىآورى جوانان به سمت و سوى بزهكارى و رفتارهاى انحرافى باشند. بررسىها نشان دادهاند در ظرف چند سال اخير و در پى ورود برخى مطبوعات زرد (= مبتذل، عامهپسند و جنجالى) به عرصه رسانههاى كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالى و هيجانى و همچنين بهرهگيرى از شخصيتهاى سينمايى و هنرى و درج اخبار بىمحتوا و توأم با بزرگ نمايى، انعكاس بيش از حدّ اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهى از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آنها جلب شده است. اين مسئله موجبات فراهم آوردن زمينههاى آسيبهاى اجتماعى مختلف شده است. از سوى ديگر، پخش شمار قابل توجهى از سريالهاى تلويزيونى، از طريق صدا و سيما و يا شبكههاى ماهوارهاى خارجى، با مضامين زندگىهاى مجردگونه غربى توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلى با تصويرسازى مثبت از اين نوع زندگىهاى از هم گسيخته، نقش مؤثرى در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاى خانوادگى و هنجارها، و ارتكاب جرايم اجتماعى ايفا كرده است. (30) نقش رسانههاى جمعى، به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بىبند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاىبندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حايز اهميت است. (31) نتيجهگيرى
نوجوانى و جوانى يكى از مهمترين مراحل زندگى آدمى محسوب مىشود و آخرين مرحله تحوّل شناختى و گذار از مرحله «پيرو ديگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است؛ دورهاى كه نوجوان به هويّت واقعى خويش دست مىيابد. نوجوان با خود مىگويد: «اكنون من ديگر كودك نيستم، يك بزرگسالم.» در اين مرحله، ديگر والدين نمىتوانند به او كمك چندانى بكنند؛ چه اينكه وى الگوهاى خود را در جاى ديگرى جستوجو مىكند. ميل به اظهار وجود و اثبات خود يكى از طبيعىترين حالات روانى دوره نوجوانى و جوانى است. نوجوان و جوانى كه دوره كودكى را پشت سر گذارده، بايد خود را براى زندگى مستقل اجتماعى آماده نمايد. تحقق اين موضوع، پيش از هر چيز، مستلزم يافتن هويّت خويشتن است. اينك او خود را يافته است. اگر بزرگسالان ويژگىهاى اين دوره زندگى او را بشناسند و با آنان برخوردى مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هويّت خويش دست مىيابند و هم بزرگسالان كمتر احساس نگرانى مىكنند. از اينرو، مىتوان گفت: بيشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ريشه در ناكامىهاى اوليه زندگى دارد. امام صادق عليهالسلام با بيان حكيمانهاى به اين دوره از زندگى نوجوان اشاره مىكنند و مىفرمايند: «اَلْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سنين وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنين وَ وَزيرٌ سَبْعَ سنين.» كودك هفت سال اول، سيّد و فرمانرواست. او را آزاد بگذاريد تا استقلال در عمل پيدا كند. در هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذيرى دارد؛ چه اينكه هنوز در مرحله ديگر پيروى قرار دارد و الگوپذير است. از اينرو، سعى كنيد در اين دوره، الگوهاى مناسبى در اختيارش قرار دهيد و محيط تعليم و تربيت او را هرچه بيشتر غنى و اصلاح كنيد تا از طريق مشاهده الگوهاى مفيد و جذّاب، رشد كند. اما در مورد دوره نوجوانى مىفرمايد: «وزيرٌ سبع سنين»؛ يعنى دوره «پيروى ديگران بودن» او سپرى شده و با آغاز نوجوانى، دوره دستيابى به هويّت خويشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذاريد تا خود انتخاب كند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت كنيد و از او نظرخواه باشيد. اگر با نوجوان اينگونه برخورد شود و به او شخصيت و هويت و اعتبار اعطا شود، طبيعى است كه هم اعتماد به نفس او تقويت مىشود و هم احساس امنيت و آرامش مىكند. اين اساسىترين راه براى تربيت نوجوان است. بنابراين، هر رفتارى كه از آدمى سر مىزند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعهاى از عوامل است كه هرگز نمىتوان نوجوان و يا جوان را يكسره مقصر و مجرم اصلى دانست و ديگران را بىگناه. با نگاه فوق، اساسا زمينه پيدايش جرم از بين مىرود. از اينرو، در پيدايش بزهكارى و رفتارهاى نابهنجار و آسيبزا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينهساز مؤثر هستند كه فرد مرتكب شونده، تنها بخشى از قضيه مىباشد. در واقع، بايد با اين نگاه به مجرم نگريست كه مجرم يك بيمار است. به تعبير پريودو داريل: «بزهكار يا مريض است و يا نادان. بايد به درمان و آموزش او پرداخت، نه اينكه او را خفه كرد.» (32) اصولاً اسلام به پيشگيرى جرم بيش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همين دليل پيش از هر چيز به عوامل به وجود آورنده و زمينههاى گناه و جرم توجه ويژه دارد و براى مقابله با آن چارهسازى كرده است. اسلام، آگاهى، علم و تفكر را مايه اساسى هر نوع پيشرفت و سعادت دانسته، آن را بسيار مىستايد و از جهل و نادانى كه مايه بدبختى و گناه است، نهى مىكند. به امر رعايت بهداشت و نظافت عنايت ويژه داشته و براى سلامت روح و روان، نيز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانى و صبورى. حقشناسى، سپاسگزارى، رعايت حرمت ديگران، عدل و احسان، توصيه نموده و از نفاق، ريا، دروغ، افترا و تحقير به شدت بيزارى جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خويش مسئول دانسته و مىفرمايد: هر كار ريز و درشتى در اعمال افراد ثبت و عمل هيچ كس ضايع نخواهد شد. علاوه بر اين، به امر به معروف و نهى از منكر به عنوان وظيفه همگانى توجه كرده و انجام عبادات روزانه فردى و جمعى را به عنوان عوامل پيشگيرانه مطرح كرده است. البته، در جاى خود پس از وقوع جرم و علىرغم آن همه التفات و توجه به امر پيشگيرى و اصلاح و بازپرورى، اسلام براى مجازات نيز ـ به عنوان اهرمى براى جلوگيرى از تكرار وقوع جرم ـ تأكيد فراوان دارد. در واقع، مجازاتها در اسلام نيز براى امر پيشگيرى است. پيشنهادات
الف. اقدامات پيشگيرانه
در اينجا براى پيشگيرى از ارتكاب عمل بزهكارانه توسط افراد به ويژه نوجوانان يا جوانان پيشنهاداتى ارائه مىشود: 1. هماهنگ كردن بخشهاى عمومى و خصوصى كه در زمينه پيشگيرى از وقوع جرم فعاليت دارند؛ مانند نيروى انتظامى، كار و امور اجتماعى، آموزش و پرورش، شهردارىها، شوراها، امور جوانان، بهزيستى و... به منظور اجراى برنامه عملى پيشگيرانه و هماهنگى بيشتر؛ 2. آگاهى دادن به خانوادهها براى نظارت و كنترل بيشتر آنان بر فرزندان و گوشزد كردن ميزان مجازات جرايم در صورت ارتكاب جرم توسط آنان؛ 3. اتخاذ تدابير امنيتى بيشتر توسط دولت در محلهاى جرمخيز و اقداماتى به منظور كمك به خانوادهها، بخصوص نوجوانان و جوانانى كه در معرض آسيب قرار دارند؛ 4. اطلاعرسانى شفاف رسانههاى جمعى براى تشويق جوانان درباره تسهيلات و فرصتهايى كه جامعه براى آنان قرار داده است؛ 5. تجهيز پليس براى مقابله جدّى با باندهاى مخوف انواع گوناگون بزهكارى اجتماعى در جامعه؛ 6. اقدامات امنيتى براى مراكز حساس تجارى، بانكى و... . ب. راهكارهاى شناسايى مشكلات نوجوان و جوانان
علاوه بر اقدامات پيشگيرانه، شناسايى راهكارهايى براى شناخت مشكلات نوجوانان و جوانان امرى لازم و ضرورى است. مواردى چند در اين زمينه مطرح است: 1. شناخت نيازهاى روانى و كيفيت ارضاى اين نيازها در شادابى و نشاط فرد بسيار مؤثر است و ارضا نشدن آن و يا ارضاى ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جاى گذاشته و زندگى را به كام فرد تلخ مىكند و فرد را به انحراف مىكشاند. 2. توجه به مشكلات جسمانى فرد، مشكلاتى همچون اختلال در گويايى، بينايى، شنوايى، جسمانى و عقب ماندگى ذهنى. 3. توجه به مشكلات آموزشى، مانند ناتوانى در يادگيرى، ترك تحصيل، افت تحصيلى، بىتوجهى به تكاليف درسى و تقلب در درس. 4. توجه به مشكلات عاطفى، روانى، همچون افسردگى، خيالبافى، بدبينى، خودكمبينى، خودبزرگ بينى، زود رنجى، خودنمايى، ترس، اضطراب، پرخاشگرى، حسادت، كم حرفى و وسواس. 5. توجه به مشكلات اخلاقى، رفتارى همچون تماس تلفنى و نامهنگارى با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شركت در مجالس، خود ارضايى، چشمچرانى، فرار از منزل، غيبت از مدرسه، اقدام به خودكشى، سرقت، دروغگويى، اعتياد، ولگردى و... ج. وظايف خانواده
خانوادهها نيز وظايفى در مقابل پيشگيرى از جرم و بزهكارى فرزندان دارند كه به برخى از آنها اشاره مىگردد: 1. دوستى با فرزند و حذف فاصله والدين با فرزندان، به گونهاى كه آنان به راحتى مشكلات و نيازهاى خود را به والدين بگويند؛ 2. تقويت اعتقادات فرزند، به ويژه در كودكى و نوجوانى، در كنار پاىبندى عملى والدين به آموزههاى دينى؛ 3. ايجاد سازگارى در محيط خانه؛ 4. ايجاد بستر مناسب براى احساس امنيت، آرامش، صفا و صميميت و درك متقابل والدين و فرزندان؛ 5. تلاش در جهت تأمين نيازهاى مادى و معنوى فرزندان توسط والدين؛ 6. توجه به نيازهاى روحى و عاطفى اطفال و نوجوانان و ايجاد فضاى مطلوب و آرام در خانواده؛ 7. مراقبت والدين نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود؛ 8. برنامهريزى مناسب براى تنظيم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛ 9. نظارت جدّى والدين نسبت به دوستيابى فرزندان. د. وظايف ساير نهادها
علاوه بر خانواده، ساير نهادها از جمله مجموعه حاكميت، آموزش و پرورش، نهاد قضايى، بهزيستى و... نيز در اين زمينه وظايفى دارند كه به برخى از آنها اشاره مىگردد: 1. تقويت ارتباط ميان والدين دانشآموزان با مربيان و عدم واگذارى مسئوليت تربيت فرزندان به مدرسه يا خانواده به تنهايى؛ 2. تقويت مراكز مشاورهاى مفيد و كارامد در مدارس؛ 3. بها دادن به مسئله ترك تحصيل و يا اخراج دانشآموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانوادههاى آنان؛ 4. ضرورت آشنايى نيروهاى نظامى و انتظامى با انحرافات اجتماعى و نحوه برخورد با آنان؛ 5. اعمال مجازتهاى سنگين، علنى و جدى (در ملأ عام) براى باندهاى فساد، اغفال و...؛ 6. تقويت نظارتهاى اجتماعى رسمى و دولتى و نيز نظارتهاى مردمى و محلى از جمله امر به معروف و نهى از منكر براى پاكسازى فضاى جامعه و تعديل آزادىهاى اجتماعى؛ 8. برنامهريزى اصولى و صحيح براى اشتغال در جامعه، رفع بىعدالتى، و پىگيرى منطقى نيازهاى جوانان، تأمين امنيت و نياز شهروندان؛ 9. جلوگيرى از مهاجرتهاى بىرويه به شهرهاى بزرگ و جلوگيرى از پرداختن جوانان به اشتغالهاى كاذب مثل كوپنفروشى، سيگار فروشى، نوارفروشى و...؛ 10. ايجاد مراكز آموزشى، ورزشى، تفريحى، مشاورهاى براى گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛ 11. ايجاد تسهيلات لازم براى جوانان و نوجوانان از قبيل وام ازدواج، وام مسكن، وام اشتغال، و...؛ 12. ايجاد بستر مناسب براى ايجاد بيمه همگانى، بيمه بىكارى، و برخوردارى نوجوانان و جوانان از تسهيلات اجتماعى و...؛ 13. فراهم كردن موقعيتها و بسترهاى لازم در جامعه تا زندانيان پس از آزادى از زندان مورد پذيرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانهاى به دست آورند؛ در غير اين صورت، مجددا دست به اقدامات بزهكارانه خواهند زد؛ 14. از آنرو كه از جمله عوامل مؤثر در ارتكاب جرم، بىكارى و فقر مىباشد، مىبايست با برنامهريزى دقيق، كه نياز به عزم ملى دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ريشهكنى فقر و بىكارى اقدام لازم و بايسته صورت گيرد. 1ـ هدايتالله ستوده، آسيبشناسى اجتماعى، (تهران: نشر آواى نور، 1379)، ص 14و15. 2ـ همان. 3ـ همان، ص 50. 4ـ همان، ص 75 ـ 80 5ـ مجله ايران جوان، ش 149، ص 4. 6ـ محمدرضا طالبان، ديندارى و بزهكارى، تهران، فجر اسلام، 1380، ص 38. 7ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 14. 8ـ علىاصغر قربانحسينى، جرمشناسى و جرميابى سرقت، تهران، جهاد دانشگاهى، 1371، ص 31. 9ـ همان. 10ـ محمد فولادى، بررسى ميزان و عوامل اقتصادى ـ اجتماعى مرتبط با سرقت در ميان جوانان شهر قم، قم، سازمان مديريت و برنامهريزى، 1382، ص 167. 11ـ عباس عبدى، آسيبشناسىاجتماعى، قم، سپهر، 1371، ص 455. 12ـ همان. 13ـ همان. 14ـ محمد فولادى، پيشين، ص 174. 15ـ علىحسين نجفى ابرندآبادى، «بزهكارى و شرايط اقتصادى»، مجله تحقيقات حقوقى، ش 9، سال 1370. 16ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 67. 17ـ محمد فولادى، پيشين، ص 174. 18ـ هفتهنامه خبرى علمى برنامه، ش 35، 5/7/1382، ص 4. 19ـ آنتونى گيدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى، 1373، ص 140. 20ـ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، جامعهشناسى روشهاى درمان گروهى، ص 5. 21ـ ر.ك: جعفر سخاوت، جامعهشناس انحرافات اجتماعى، چ چهارم، تهران، دانشگاه پيام نور، 1376. 22ـ رابرتسون يان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسين بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 170. 23ـ محمد فولادى، پيشين، ص 163. 24ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، كتاب «الايمان و الكفر مجالسة اهل المعاضى»، ذيل حديث 3. 25ـ نهجالبلاغه، خ 86، ص 11. 26ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، حديث 3. 27ـ المينگرت رونالوس، كودك و مدرسه، ترجمه شكوه نوابىنژاد، تهران، رشد، 1368، ص 69. 28ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 65. 29ـ همان. 30ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 13. 31ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 66. 32ـ ر.ك به: هانرى لوى برول و ديگران، حقوق و جامعهشناسى، ترجمه مصطفى رحيمى و ديگران، تهران، سروش، 1371.