علل و عوامل پیدایش آسیب های اجتماعی و راه های پیشگیری از آن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علل و عوامل پیدایش آسیب های اجتماعی و راه های پیشگیری از آن - نسخه متنی

محمد فولادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علل و عوامل پيدايش آسيب‏هاى اجتماعى و راه‏هاى پيشگيرى از آن

محمد فولادى

پيش گفتار

مطالعه انحرافات و كجروى‏هاى اجتماعى و به اصطلاح، آسيب‏شناسى اجتماعى ( Social Pathology ) عبارت است از مطالعه و شناخت ريشه بى‏نظمى‏هاى اجتماعى. در واقع، آسيب‏شناسى اجتماعى مطالعه و ريشه‏يابى بى‏نظمى‏ها، ناهنجارى‏ها و آسيب‏هايى نظير بيكارى، اعتياد، فقر، خودكشى، طلاق و...، همراه با علل و شيوه‏هاى پيش‏گيرى و درمان آن‏ها و نيز مطالعه شرايط بيمارگونه و نابسامانى اجتماعى است. (1) به عبارت ديگر، مطالعه خاستگاه اختلال‏ها، بى‏نظمى‏ها و نابسامانى‏هاى اجتماعى، آسيب‏شناسى اجتماعى است؛ زيرا اگر در جامعه‏اى هنجارها مراعات نشود، كجروى پديد مى‏آيد و رفتارها آسيب مى‏بيند. يعنى، آسيب زمانى پديد مى‏آيد كه از هنجارهاى مقبول اجتماعى تخلفى صورت پذيرد. عدم پاى‏بندى به هنجارهاى‏اجتماعى موجب پيدايش آسيب اجتماعى است.

از سوى ديگر، اگر رفتارى با انتظارات مشترك اعضاى جامعه و يا يك گروه يا سازمان اجتماعى سازگار نباشد و بيشتر افراد آن را ناپسند و يا نادرست قلمداد كنند، كجروى اجتماعى تلقّى مى‏شود. سازمان يا هر جامعه‏اى از اعضاى خود انتظار دارد كه از ارزش‏ها و هنجارهاى خود تبعيت كنند. اما طبيعى است كه همواره افرادى در جامعه يافت مى‏شوند كه از پاره‏اى از اين هنجارها و ارزش‏ها تبعيت نمى‏كنند. افرادى كه همساز و هماهنگ با ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه و يا سازمانى باشند، «همنوا» و يا «سازگار» و اشخاصى كه برخلاف هنجارهاى اجتماعى رفتار كنند و بدان‏ها پاى‏بند نباشند، افرادى «ناهمنوا» و «ناسازگار» مى‏باشند. در واقع، كسانى كه رفتار انحرافى و نابهنجارى آنان دائمى باشد و زودگذر و گذرا نباشد، كجرو يا منحرف ناميده مى‏شوند. اين‏گونه رفتارها را انحراف اجتماعى يا ( Social Devianced ) و يا كجروى اجتماعى گويند. (2)

حال سؤال اين است كه چگونه تشخيص دهيم رفتارى از حالت عادى و ـ به اصطلاح ـ نرمال خارج شده و به حالتى غيرنرمال و نابهنجار تبديل شده است؟ ملاك‏ها و معيارهايى وجود دارد. با اين معيارها و ملاك‏ها مى‏توان تشخيص داد كه رفتارى در يك سازمان، نهاد و يا جامعه‏اى عادى و مقبول و نرمال است، يا غير عادى، غيرنرمال و نابهنجار. عمدتا چهار معيار براى اين امر وجود دارد:

1. ملاك آمارى: از جمله ملاك‏هاى تشخيص رفتار نابهنجار، روش توزيع فراوانى خصوصيات متوسط است كه انحراف از آن، غير عادى بودن را نشان مى‏دهد. كسانى كه بيرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّى مى‏شوند و رفتار آنان رفتارى غيرنرمال و انحرافى تلقى مى‏شود. براى مثال، از نظر آمارى وقتى گفته مى‏شود كه لباسى مُد شده، يعنى بيشتر افراد جامعه آن را مى‏پوشند. بنابراين، صفتى كه بيشتر افراد جامعه نپذيرند، خارج از هنجار تلقّى شده و غير طبيعى و نابهنجار تلقّى مى‏شود.

2. ملاك اجتماعى: انسان موجودى اجتماعى است كه بايد در قالب الگوهاى فرهنگى و اجتماعى زندگى كند. اينكه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّت‏ها و انتظارات جامعه و يا نهاد و سازمان خاصى مغايرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت مى‏كند، معيار ديگرى براى تشخيص رفتار نابهنجار و بهنجار است. يعنى رفتارى كه مورد قبول افراد نباشد و مثلاً با پوشيدن لباس خاصى از سوى افراد جامعه با عكس‏العمل آنان مواجه شويم، اين‏گونه رفتارها نابهنجار تلقّى مى‏شود. البته، اين معيار هم در همه جوامع امرى نسبى است.

3. ملاك فردى: از جمله ملاك‏هاى تشخيص رفتار نابهنجار، ميزان و شدت ناراحتى است كه فرد احساس مى‏كند. يعنى اگر اين رفتار خاص، با ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى سازمان خاصى مثلاً فرهنگيان و يا كل افراد جامعه ناسازگار باشد، يعنى به سازگارى فرد لطمه بزند و با عكس‏العمل افراد آن جامعه يا آن نهاد مواجه گردد، چنين رفتارى نابهنجار تلقّى مى‏شود. (3)

4. ملاك دينى: علاوه بر اين، در يك جامعه دينى و اسلامى، معيار و ملاك ديگرى براى تشخيص رفتارهاى بهنجار از نابهنجار وجود دارد؛ چرا كه معيارهاى مزبور، معيارهايى است كه توسط افراد يك جامعه با قطع‏نظر از نوع اعتقادات، مورد پذيرش واقع مى‏شود؛ يعنى افراد جامعه در خصوص ارزش يا هنجارى بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پاى‏بندند و متخلفان را بسته به نوع و اهميت هنجار، تنبيه مى‏كنند. امّا در يك جامعه دينى و اسلامى معيارهاى فوق براى ارزش‏هاى اجتماعى است و در آنجا كارايى دارد. معيار تشخيص ارزش‏ها و هنجارهاى دينى به وسيله آموزه‏هاى دينى تعيين مى‏شود. ممكن است رفتارى خاص در همان اجتماع هنجار تلقّى نشود و مرتكبان را كسى توبيخ و يا سرزنش نكند ولى در شرايطى خاص ارتكاب چنين عملى در يك جامعه دينى هنجارشكنى تلقّى شود. براى مثال، خوردن و آشاميدن در روزهاى عادى و حتى در يك جامعه دينى هنجار شكنى تلقّى نمى‏شود. ولى اگر همين عمل در جامعه مذكور و در ماه مبارك رمضان و در ملأ عام صورت گيرد، تخطى از هنجارهاى دينى تلقّى شده، مجازات سختى هم از نظر دينى و شرعى و هم از نظر اجتماعى در انتظار مرتكب چنين عمل ناپسندى مى‏باشد.

بنابراين، معيار ديگر تشخيص رفتارهاى نابهنجار و بهنجار در جامعه دينى، تطبيق و سازگارى و يا عدم تطبيق و ناسازگارى با آموزه‏ها و هنجارهاى دينى است. اگر عمل و رفتارى با هنجارها و آموزه‏هاى دينى سازگار باشد، عملى بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملى نابهنجار تلقّى مى‏شود.

حال سؤال اين است كه آسيب‏ها و انحرافات اجتماعى چگونه پديد مى‏آيند و عوامل پيدايش آسيب‏ها و انحرافات اجتماعى كدامند؟ بررسى و ريشه‏يابى انحرافات اجتماعى از اهميّت زيادى برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعى امنيت اجتماعى را سلب و مانعى براى رشد و توسعه جامعه محسوب مى‏شود. به‏طور كلى، هر رفتارى كه از آدمى سر مى‏زند، متأثر از مجموعه‏اى از عوامل است كه به طور معمول در طول زندگى سر راه وى قرار دارد و وى را به انجام عملى خاص وادار مى‏كند.

هر چند بررسى عميق انحرافات اجتماعى مجال ديگرى مى‏طلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پيدايش انحرافات اجتماعى اشاره مى‏گردد.

عوامل به وجودآورنده انحراف و كجروى در جوامع مختلف يكسان نيست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نيز از نظر عوامل متفاوتند. اين تفاوت‏ها را مى‏توان در شهرها، روستاها و حتى در مناطق مختلف و محله‏هاى يك شهر مشاهده كرد. در هر جامعه و محيطى سلسله عواملى همچون شرايط جغرافيايى، اقليمى، وضعيت اجتماعى، اقتصادى، موقعيت خانوادگى، تربيتى، شغلى و طرز فكر و نگرش خاصى حاكم است كه هر يك از اين‏ها در حسن رفتار و يا بدرفتارى افراد مؤثر است.

شهرنشينى لجام‏گسيخته، گسترش حاشيه‏نشينى و فقر، اتلاف منابع و انرژى را به دنبال دارد. حاشيه‏نشينى در شهرها، با جرم رابطه مستقيم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعى ساكن شهرهاى بزرگ، تورّم و گرانى هزينه‏هاى زندگى، موجب مى‏شود تا افراد غير كارآمد كه درآمدشان زندگى ايشان را كفاف نمى‏دهد، براى تأمين نيازهاى خود، دست به هر كارى هر چند غير قانونى بزنند. از ديگر عوامل محيطى جرم، مى‏توان فقر، بيكارى، تورّم و شرايط بد اقتصادى نام برد كه بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروه‏ها و نهادها تأثير گذاشته و آنان را تحت تأثير قرار مى‏دهد. (4)

در پيدايش انحرافات اجتماعى و رفتارهاى نابهنجار و آسيب‏زا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينه‏ساز مى‏تواند مؤثر باشد:

عوامل فردى: جنس، سن، وضعيت ظاهرى و قيافه، ضعف و قدرت، بيمارى، عامل ژنتيك و....

عوامل روانى: حساسيت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، كم‏هوشى، خيال‏پردازى، قدرت‏طلبى، كم‏رويى، پرخاشگرى، حسادت، بيمارى‏هاى روانى و...

عوامل محيطى: اوضاع و شرايط اقليمى، شهر و روستا، كوچه و خيابان، گرما و سرما و....

عوامل اجتماعى: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بى‏كارى، شغل، رسانه‏ها، مهاجرت، جمعيت و... .

از آنجا كه ممكن است در پيدايش هر رفتارى، عوامل فوق و يا حتى عوامل ديگرى نيز مؤثر باشد، از اين‏رو، نمى‏توان به يك‏باره فرد بزهكار را به عنوان علت‏العلل در جامعه مقصر شناخت و ساير عوامل را ناديده گرفت.

اگر فرد، هر چند براى سرگرمى و تنوع و تفرّج دست به بزهكارى بزند، اين كار وى كم‏كم زمينه‏اى خواهد بود تا به سمت و سوى بزهكارى سوق يابد. دليل عمده اين كار، چگونگى شروع به انجام عمل بزهكارانه و كشيده شدن فرد به اين راه است. افراد بزهكار افرادى هستند كه همه زمينه‏ها و شرايط لازم براى انحراف در آنان وجود دارد. مهم‏ترين عامل در انحراف افراد و ارتكاب عمل نابهنجار، فردى است كه موجب سوق يافتن وى به سمت بزهكارى مى‏شود؛ چرا كه فردى كه مى‏خواهد اولين بار دست به بزهكارى بزند، نيازمند فردى است كه او را راهنمايى كرده و به اين سمت هدايت نمايد.

دومين عامل، امكانات و شرايطى است كه فرد در اختيار دارد و زمينه ارتكاب وى را براى اعمال خلاف اجتماع فراهم مى‏آورد.

فقر در خانواده، عدم تأمين نيازهاى اساسى خانواده، دوستان ناباب، محيط آلوده و...نيز از عوامل روى‏آورى فرد به بزهكارى است.

در عين حال، به طور مشخص مى‏توان عوامل عمده زير را به عنوان بسترها و زمينه‏هاى پيدايش انحرافات اجتماعى و يا هر رفتار نابهنجار نام برد؛ عواملى كه نقش بسيار تعيين‏كننده‏اى در پيدايى هر رفتارى، اعم از بهنجار و يا نابهنجار، ايفا مى‏كنند. در عين حال، مهم‏ترين عامل يعنى خود فرد نيز نقشى تعيين‏كننده‏اى در اين زمينه بازى مى‏كنند.

اجمالاً، علل و عوامل پيدايش آسيب‏هاى اجتماعى، به ويژه در ميان نوجوانان و جوانان را مى‏توان به سه دسته عمده تقسيم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصيت؛ 2. عوامل فردى؛ 3. عوامل اجتماعى.

الف. عوامل شخصيتى

اين دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانى، شخصيتى و اختلال در سلوك و رفتار است كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

ويژگى‏هاى شخصيتى افراد بزهكار و كجرو

معمولاً ويژگى‏هاى شخصيتى افراد بزهكار، بى‏قاعدگى رابطه و ارتباط ميان فرد و جامعه و ارتكاب رفتارهاى نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعى است، ولى معمولاً از نظر مرتكب و عامل آن در اصل و يا در مواقعى خاص، اين‏گونه رفتارها ناپسند شمرده نمى‏شود. افراد روان‏رنجور و روان‏پريش نسبت به‏ارزش‏ها، هنجارها و مقررات اجتماعى بى‏تفاوت بوده و كمتر آن‏ها را رعايت مى‏كنند. اعمال و شيوه‏هاى رفتارى اين‏گونه افراد نظام اجتماعى را متزلزل و گاهى نيز مختل مى‏كند و موجب مى‏شود كه رعايت ارزش‏هاى اخلاقى و هنجارها در جامعه و نزد ساير افراد زيرسؤال رفته و آن را به پايين‏ترين سطح عمل تنزل دهد.

برخى از مشخصه‏هاى بارز و برجسته شخصيتى اين‏گونه افراد، خودمحورى، پرخاشگرى، هنجارشكنى، فريبندگى ظاهرى و عدم احساس مسئوليت مى‏باشد. اين‏گونه افراد به پيامد عمل خود نمى‏انديشند، در كارهاى خود بى‏پروا و بى‏ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربيات، بسيار ضعيف بوده و در قضاوت‏هاى خود يك‏سويه مى‏باشند. اين نوع شخصيت‏ها عمدتا از محيط اجتماع، خانه و مدرسه فرار كرده، پاى‏بند قواعد، مقررات و هنجارهاى اجتماعى نيستند و به دنبال هر چيزى مى‏روند كه جلب توجه كند. حتى در پوشش و سبك و شكل ظاهرى خويش، به ويژه در شيوه لباس پوشيدن، آرايش مو و صورت به گونه‏اى كه خلاف قاعده و خلاف سبك مرسوم ساير افراد اجتماع باشد، عمل مى‏كنند تا جلب توجه نمايند.

گروهى از افراد بزهكار و كجرو نيز ويژگى‏هاى شخصيتى ديگرى دارند؛ خودمحور و پيوسته به تمجيد و توجه ديگران نيازمندند و در روابط خود با مردم به نيازها و احساسات آنان توجه نمى‏كنند. اين افراد اغلب با رؤياهايى در مورد موفقيت نامحدود و درخشان، قدرت، زيبايى و روابط عاشقانه آرمانى سرگرم‏اند. اغلب اين افراد والدينى داشته‏اند كه از نظر عاطفى نسبت به آنان بى‏توجه‏اند يا سرد و طردكننده بوده و يا بيش از حدّ به آنان محبت كرده و ارج مى‏نهند.

آنان به علت سركوب خواسته‏ها و فقدان ارضاى تمايلات درونى، از كانون خانواده بيزار شده و به رفتارهاى نابهنجار نظير فرار از خانه، ترك تحصيل، سرقت و اعتياد گرايش پيدا مى‏كنند.

گروهى نيز افرادى برون‏گرا و به دنبال لذت‏جويى آنى هستند، دَم را غنيمت مى‏شمارند، دوست دارد در انواع ميهمانى‏ها و جشن‏ها شركت كنند، تشنه هيجان و ماجراجويى‏اند، به همين دليل براى لذت‏جويى دست به اعمال خلاف و بزهكارانه مى‏زنند.

سرانجام گروهى از افراد بزهكار نيز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشى و بيان اغراق‏آميز، هيجانى، روابط طوفانى بين فردى، نگرش خودمدارانه و تأثيرپذيرى از ديگران است. اين‏گونه شخصيت‏ها براى آنكه «خود»ى نشان دهند، هر تجربه‏اى را حتى اگر براى آنان گران تمام شود، انجام مى‏دهند. هيجان‏طلبى، ماجراجويى، تنوع‏طلبى، كنجكاوى، استقلال‏طلبى افراطى، خودباختگى احساسى و غلبه كنش‏هاى احساسى بر كنش‏هاى عقلانى از جمله مشكلات رفتارى است كه فرد را به سوى موقعيت‏هاى خطرزا و ارتكاب اعمال بزهكارانه رهنمون مى‏كند.

از ديگر مشكلات روحى ـ روانى كه منجر به رفتارهاى ضداجتماعى مى‏شود، مى‏توان به ضعف عزّت نفس، احساس كهترى، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابيت، افسردگى شديد، شيدايى و اختلال خلقى اشاره نمود. چنين افرادى معمولاً مستعد انجام رفتارهاى نسنجيده و انحرافى هستند.

ب. عوامل فردى

در حوزه عوامل فردى، مى‏توان به موارد ذيل اشاره نمود:

1. آرزوهاى بلند؛

2. خوش‏گذرانى و لذت‏طلبى؛

3. قدرت، استقلال و عافيت‏طلبى؛

4. زياده‏خواهى؛

5. بى‏بندوبارى و لاابالى‏گرى؛

6. بى‏هويتى و بى‏هدفى در زندگى.

افراد گاهى اوقات براى رسيدن به آمال و آرزوهاى بلند و دست‏نيافتنى و مدينه فاضله‏اى كه رسانه‏هاى ملى و يا ماهواره‏ها تبليغ مى‏كنند، مرتكب جرايم مى‏شوند. گاهى اوقات هم ارتكاب جرايم را فقط يك كار تفنّنى و به عنوان گذران اوقات فراغت مى‏دانند با اينكه ممكن است در خانه و محيط اطراف خود مشكل حادى هم نداشته باشند كه آنان را مجبور به ارتكاب رفتار نابهنجار نمايد، ولى فقط به خاطر اينكه در چند روز زندگى خوش باشند، دست به ارتكاب اعمال خلاف عرف و اجتماع مى‏زنند.

گاهى نيز افراد از نعمت خانواده و والدين عاطفى برخوردارند، اما به خاطر شكست در تحصيلات و ناتوانى در ادامه تحصيل، تحقير معلمان و فشارهاى بى‏مورد والدين مجبور مى‏شوند خود را به گونه‏اى ديگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودى» نشان دهند. و اين حكايت از ميل به استقلال‏طلبى، قدرت‏طلبى و يا عافيت‏طلبى در نوجوانان و جوانان دارد كه به دليل عدم ارضاى صحيح آن دست به ارتكاب اعمال ناشايست مى‏زنند. (5)

عده‏اى از نوجوانان نيز به دليل روحيه تنوع‏طلبى و زياده‏خواهى و عدم تربيت صحيح و عدم هدايت درست اين غريزه طبيعى، دست به اعمال خلاف مى‏زنند.

گاهى هم عده‏اى ممكن است داراى زندگى مرفهى باشند و هيچ‏گونه كمبود مالى و عاطفى نداشته باشند، ولى به دليل اين‏كه روحيه فاسدى دارند و ـ به اصطلاح ـ بى‏بند و بار و بى‏هويت‏اند و يا هدفى در زندگى ندارند، ميل به بزهكارى پيدا مى‏كنند.

ج. عوامل اجتماعى

در بررسى آسيب‏ها و انحرافات اجتماعى، به عنوان يك پديده اجتماعى، به علل اجتماعى انحرافات مى‏پردازيم. به هر حال، عوامل متعددى در اين زمينه نقش دارند كه در اينجا به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:

1. عدم پاى‏بندى خانواده‏ها به آموزه‏هاى دينى

مطالعات و تحقيقات نشان مى‏دهد تا زمانى كه اعضاى جامعه پاى‏بند به اعتقادات مذهبى خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهكارى روى نمى‏آورند. در پژوهشى كه توسط مركز ملى تحقيقات اجتماعى كشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهكار، كه به دليل سرقت و دزدى توقيف و يا زندانى شده بودند، نماز نمى‏گزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمى‏گرفتند. (6) به هر حال، اين انديشه كه كاهش ايمان مذهبى يكى از علل عمده افزايش نرخ جرم در جوامع پيشرفته و غربى است، نظرى عمومى است. تحقيقات صورت گرفته در كشور نيز مؤيد همين نظريه است.

بنابراين، افزايش انحرافات اجتماعى مى‏تواند ناشى از عدم پاى‏بندى خانواده‏ها به آموزه‏هاى دينى باشد.

2. آشفتگى كانون خانواده

از ديگر مؤلفه‏هاى مهم در سوق يافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوى بزهكارى و انحرافات اجتماعى، گسسته شدن پيوندهاى عاطفى و روحى ميان اعضاى خانواده است. هر چند در بسيارى از خانواده‏ها، پدر و مادر داراى حضور فيزيكى هستند، اما متأسفانه حضور وجودى و معنوى آنان براى فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتى، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هيچ نظارت، ضابطه و قانون خاصى در خانوده صورت مى‏گيرد. روشن است كه چنين وضعيتى زمينه را براى خلأ عاطفى فرزندان فراهم مى‏كند.

در برخى از خانواده‏ها پدر، مادر و يا هر دو، بنا به دلايلى همچون طلاق و جدايى، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكى دارند و نه حضور معنوى. در اين‏گونه خانواده‏ها كه با معضل طلاق و جدايى مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلى خود را از دست داده، هيچ هدايت‏كننده‏اى در جريان زندگى نداشته، در پاره‏اى از موارد به دليل نيافتن پناهگاه جديد، در درياى موّاج اجتماع، گرفتار ناملايمات مى‏شوند. (7)

علاوه بر طلاق، مرگ پدر و يا مادر نيز بسان آوارى سهمگين بر كانون و پيكره خانواده سايه افكنده، و در برخى موارد به دليل بى‏توجهى يا كم‏توجهى به فرزندان و جايگزين شدن عنصر نامناسب به جاى فرد از دست رفته، ضعيف شدن فرايند نظارتى خانواده، افزايش بيمارگونه بحران‏هاى روحى و روانى فرزندان و... موجب روى‏آورى فرد به ناهنجارى‏ها و انحرافات اجتماعى مى‏شود.

بر اساس نتايج يك پژوهش، 47 نفر از جامعه آمارى به نحوى از انحا از جمله عوامل كليدى و مهم بزهكارى خويش را والدين، خانواده، بى‏توجهى، بى‏موالاتى و عدم نظارت آنان دانسته‏اند؛ به عبارت ديگر، از نظر آنان والدين ايشان در بزهكارى‏شان نقش داشته‏اند. (8)

بر اساس نظريه «كنترل» دوركيم كه معتقد است ناهمنوايى و هنجارشكنى و كجروى افراد ريشه در عدم كنترل صحيح و كاراى آنان دارد، به طورى‏كه هرچه ميزان كنترل اجتماعى بيشتر باشد و نظارت‏هاى گوناگون از راه‏هاى رسمى و غيررسمى، بيرونى و درونى، مستقيم و غيرمستقيم توسط والدين و جامعه وجود داشته باشند و حساسيت مردم و مسئولان افزايش يابد، ميزان همنوايى مردم بيشتر خواهد بود، نيز بيانگر همين مسئله است كه آشفتگى كانون خانواده يكى از عوامل مهم سوق يافتن فرزندان به سوى انحرافات اجتماعى است.

همچنين با توجه به پژوهش‏هاى صورت گرفته در اين زمينه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خويش را «بد رفتارى، بداخلاقى، بى‏تفاوتى، بدزبانى و عدم برآورده شدن انتظارات از سوى همسر، خانواده و والدين» دانسته‏اند. (9)

در يك پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند كه والدينشان در گرايش آنان به سرقت نقش داشته‏اند.

با توجه به همين پژوهش، عدم رضايت از رفتار والدين، تربيت ناصحيح، عدم كنترل و نظارت بر فرزندان، مشكلات عاطفى ناشى از فوت يكى از والدين، بى‏تفاوتى والدين، بى‏سوادى آنان و... جملگى حكايت از عدم امكان و يا عدم كنترل و نظارت فرزندان توسط والدين داشته و از آن‏رو كه ارتباط صميمانه والدين با فرزندان در اين پژوهش به ميزان قابل توجهى كم‏بوده و والدين نسبت به فرزندان خويش بى‏توجه بوده‏اند، اين‏گونه رفتارها موجب سرخوردگى فرزندان شده، زمينه‏ساز بروز مشكلات رفتارى براى آنان شده است. روى‏آورى به سرقت يكى از راه‏هاى برون‏رفت از نظر جوانان در اين پژوهش تلقّى شده است. (10)

3. طرد اجتماعى

چگونگى برخورد دوستان، افراد فاميل و همسايگان با فرد بزهكار، در نوع نگاه متقابل وى با ديگران تأثير بسزايى دارد. در مجموع، اگر اين برخوردها قهرآميز و به صورت طرد فرد از محيط اجتماعى باشد، جدايى وى از جامعه سرعت بيشترى مى‏يابد. اين نوع برخورد، همواره به عنوان هزينه ارتكاب هر جرمى مدّنظر است. علاوه بر اين، افرادى كه داراى منزلت و پايگاه اجتماعى پايينى هستند و يا از نقص عضو، بيمارى جسمى، روحى، و مشاغل پايين خود يا والدين‏شان رنج مى‏برند، نيز از سوى افراد جامعه مورد بى‏مهرى قرار گرفته و ناخواسته طرد مى‏شوند. اين‏گونه افراد براى جبران اين نوع كمبودها، و شايد هم براى رهايى از اين‏گونه بى‏مهرى‏ها و معضلات، دست به ارتكاب جرايم و انواع انحرافات اجتماعى مى‏زنند. (11)

4. نوع شغل

از ديگر متغيرهايى كه در مطالعات و تحقيقات صورت گرفته در زمينه ارتكاب بزهكارى و انحرافات اجتماعى نقش بسزايى دارد، و مورد تأكيد قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهكارى است. همواره رابطه‏اى بين وضع فعاليت و شغل فرد با نوع رفتارهاى وى وجود دارد. گرچه بين بى‏كارى و سابقه جرم و زندانى و دفعات ارتكاب جرم، رابطه معنادارى مشاهده مى‏شود، ولى اين امر بدين معنا نيست كه لزوما بيكارى علت تكرار جرم باشد؛ زيرا ممكن است اين رابطه به صورت معكوس باشد؛ يعنى كسانى كه بيشتر مرتكب جرم مى‏شوند، بيشتر شغل خود را از دست داده و بيكار مى‏شوند. در يك مطالعه، 79 نفر، كه بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، داراى دلايل متفاوتى بودند. از جمله، بى‏اعتماد شدن مديريت، (38 نفر)، مقررات مربوط به كاركنان دولت (19 نفر)، غيبت طولانى از محيط كار (12 نفر) و از دست دادن سرمايه (10 نفر). (12)

از جمله نكات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهميت شغل است. هر چه شغل فرد مهم‏تر و از حساسيت بيشترى برخوردار باشد، هزينه ارتكاب جرم نيز افزايش مى‏يابد. اين مهم در خصوص مشاغل دولتى حايز اهميت است. در حالى كه، بيشتر مشاغل مستقل چنين حساسيتى ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذكور نمى‏شود. بر اساس نتايج يك تحقيق، با افزايش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نيز افزايش مى‏يابد. (13)

علاوه بر اين، مشاغل داراى اعتبار و منزلت اجتماعى پايين و كم‏درآمد نيز موجب مى‏شود كه فرد صاحب چنين شغلى براى جبران هزينه‏هاى زندگى و افزايش اعتبار و يا منزلت خويش به شغل‏هاى دوم و سوم روى آورده، و ناخواسته از خانه، كاشانه، زن و فرزندان و تربيت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشى خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در يك پژوهش از ميان سارقان، بالاترين تراكم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل كارگرى، رانندگى و دامدارى بوده است. عموما مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پايين جامعه است. اين نوع مشاغل عموما پرزحمت و كم درآمد مى‏باشد. (14)

5. بى‏كارى و عدم اشتغال

از ديدگاه جامعه‏شناسان و روان‏شناسان بى‏كارى يكى از ريشه‏هاى مهم بزهكارى و كجروى افراد يك جامعه است. بى‏كارى موجب مى‏شود كه افراد بيكار جذب قهوه‏خانه‏ها و مراكز تجمع افراد بزهكار شده، به تدريج، به دامان انواع كجروى‏هاى اجتماعى كشيده شوند.

علاوه براين، چون بى‏كارى زمينه‏ساز بسيارى از انحرافات اجتماعى است، افراد با زمينه قبلى و براى كسب درآمد بيشتر دست به سرقت مى‏زنند؛ چرا كه فرد به دليل نداشتن شغل و درآمد ثابت براى تأمين مخارج زندگى مجبور است به هر طريق ممكن زندگى خود را تأمين نمايد. از نظر چنين فردى، بزهكارى به ظاهر معقول‏ترين و بهترين اين راه‏هاست. حاصل تحقيقات صورت گرفته نيز حكايت از تأثير قاطع بى‏كارى و فقر بر افزايش بزهكارى دارد. (15)

6. فقر و مشكلات معيشتى

در ميان علل و عوامل پيدايش بزهكارى و ارتكاب انحرافات اجتماعى، عامل فقر و مشكلات معيشتى و اقتصادى از جايگاه ويژه‏اى برخوردار است. عدم بضاعت مالى مكفى خانواده‏ها و ناتوانى در پاسخگويى به نيازهاى طبيعى و ضرورى مانند فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل حتى در مقطع متوسطه، تأمين پوشاك مناسب، متنوع و متناسب با سليقه و روحيه آنان و... زمينه‏ساز بروز دل‏زدگى، سرخوردگى، ناراحتى‏هاى روحى، دل‏مشغولى، افسردگى و انزواطلبى را در فرزندان فراهم مى‏سازد.

اين امر موجب مى‏شود تا اين افراد براى التيام ناراحتى‏هاى ناشى از مشكلات خود از طريق مستقيم و يا غيرمستقيم، به اقداماتى دست بزنند و خود درصدد حل مشكل خويش برآيند. در نتيجه، بسيارى از اين افراد براى رهايى از بند گرفتارى‏ها، دست به ارتكاب اعمال ناشايست مى‏زنند.

از سوى ديگر، امروزه فشارها و مشكلات اقتصادى، احتمال دو شغله بودن يا اشتغال نان‏آوران خانواده در مشاغل كاذب يا غير مجاز را افزايش داده است. همين مسئله منجر به كم توجهى آنان نسبت به نيازهاى جوانان، رفع مشكلات روحى و روانى و تربيت صحيح و شايسته آن‏ها گرديده است. در اين زمينه، انعكاس شرايط افسانه‏اى برخى زندگى‏ها و نمايش فاصله‏هاى طبقاتى توسط رسانه‏ها نقش مؤثرى در ازدياد اين مشكل دارند. (16)

در يك پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در ميان جوانان قمى، سارقان مورد مطالعه چنين پاسخ داده‏اند: (17)

«اگر شغل مناسبى داشتم»؛ «اگر از نظر مالى بى‏نياز بودم» و «اگر مسكن مناسبى داشتم» دست به سرقت نمى‏زدم.

از سوى ديگر، بر اساس يافته‏هاى همين پژوهش، حدود 47 درصد افراد يا بى‏كارند و يا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانواده‏هاى ايشان در اين پژوهش، زير خط فقر قرار دارند! در حالى كه، به گزارش بانك جهانى ميانگين شهروندان ايرانى كه زير خط فقر زندگى مى‏كنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) كاهش يافته است. (18)

علاوه بر اين، پژوهش‏هاى نظرى نيز مؤيد اين ديدگاه است كه فقر زمينه‏ساز بسيارى از معضلات اجتماعى است. براى نمونه، از نظر مرتون هنگامى كه افراد نتوانند وسايل لازم را براى رسيدن به هدف‏هاى موردنظر در اختيار داشته باشند (و يا جامعه در اختيار ايشان قرار ندهد)، و هدف اصلى فراموش شود، افراد اهداف و آرمان‏هاى موردنظر جامعه را نمى‏توانند با پيروى از راه‏هاى مجاز و نهادى شده تعقيب كنند، از اين‏رو، دزدى، فريب‏كارى، فساد، رشوه، و ارتكاب انواع جرايم در جامعه افزايش مى‏يابد. (19)

7. دوستان ناباب

گروه همسالان و دوستان الگوهاى مورد قبول يك فرد در شيوه گفتار، كردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد براى اينكه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزير از پذيرش هنجارها و ارزش‏هاى آنان است. در غير اين صورت، از آن جمع طرد مى‏شود. از اين‏رو، به شدت متأثر از آن گروه مى‏گردد، تا حدّى كه اگر بنا باشد در رفتار فرد تغييرى ايجاد شود يا بايد هنجارها و ارزش‏هاى آن جمع را تغيير داد يا ارتباط فرد را با آن گروه قطع كرد. تأثير گروه همسالان، همفكران، همكاران و دوستان در رشد شخصيت افراد كمتر از تأثير خانواده نيست؛ چرا كه فرد پس از خانواده، منحصرا زير نفوذ گروه قرار مى‏گيرد. بدين‏روى، اگر فردى با گروهى از معتادان رابطه برقرار كند و با آنان دوست شود، به تدريج تحت تأثير رفتار آنان قرار مى‏گيرد و معتاد مى‏شود؛ چون از سويى، ملاك پذيرش و قبول فرد توسط يك گروه و جمع، پذيرفتن فرهنگ آن‏هاست و از سوى ديگر، معتادان هم علاقه‏مندند كه مواد مخدّر را به طور دسته‏جمعى استعمال كنند كه هم در موقع استعمال مصاحبى داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بكاهند. از اين‏رو، معتادان علاقه‏مندند كه دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتيادشان بكشانند. در اين صورت، اگر نوجوانى از تعليم و تربيت مقدّماتى و صحيح خانوادگى محروم باشد و خانواده‏اش او را از مضرّات اعتياد مطلع نكرده باشند و در محيط اعتياد زندگى كند و با دوستان معتاد نيز سر و كار داشته باشد، احتمال اينكه معتاد شود زياد است. (20) همين فرايندِ تأثير گروه بر فرد در ساير انواع بزهكارى به غير از اعتياد نيز صادق است.

ساترلند در نظريه «انتقال فرهنگى كجروى» خود بر اين نكته مهم تأكيد مى‏كند كه رفتار انحرافى همانند ساير رفتارهاى اجتماعى، از طريق معاشرت با ديگران ـ يعنى منحرفان و دوستان ناباب ـ آموخته مى‏شود و همان‏گونه كه همنوايان از طريق همين ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش‏هاى فرهنگى آن گروه و جامعه را پذيرفته، خود را با آن انطباق مى‏دهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشكن، به سمت و سوى ناهمنوايى سوق داده مى‏شوند. (21)

اين نظريه تأكيد مى‏كند كه فرد منحرف تنها با هنجارشكنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلكه هر انسانى با هر دو دسته اين افراد سر و كار دارد. اما اينكه كدام يك از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل مى‏كنند و تأثير مى‏گذارند، معتقد است كه به عوامل ديگرى نيز بستگى دارد كه اين عوامل عبارتند از:

1. شدت تماس با ديگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان يا اعضاى خانواده منحرف خود، به مراتب بيشتر است تا در اثر تماس با آشنايان يا همكاران منحرف خود؛

2. سن زمان تماس: تأثيرپذيرى فرد از ديگران در سنين كودكى و جوانى بيش از زمان‏هاى ديگر و ساير مقاطع سنى است؛

3. ميزان تماس با منحرفان در مقايسه با تماس با همنوايان: هرچه ارتباط و معاشرت با كج‏رفتاران نسبت به همنوايان بيشتر باشد، به همان ميزان احتمال انحراف فرد بيشتر خواهد بود. (22)

علاوه بر اين، پژوهش‏هاى ميدانى نيز مؤيد همين سخن است. در يك پژوهش، 50 درصد بزهكاران و سارقان اظهار كرده‏اند كه دوستان ايشان توسط پليس دستگير شده‏اند و نيز حدود 47 درصد از آنان، تيپ دوستانشان نوعا افراد خلافكار بوده‏اند! 5/87 درصد از آنان نيز اظهار كرده‏اند كه دوستان ناباب نقش زيادى در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همين افراد اظهار كرده‏اند كه به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زده‏اند. (23)

در اين خصوص سخنان رهبران دينى نيز شنيدنى است. در سخنان پيامبرگرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده است: «المرءُ على دين اخيه»؛ (24) هر انسانى بر شيوه و طريقه دوست و رفيق خود زندگى مى‏كند.

از اين‏رو، رهبران دينى ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهكار و دوستان ناباب باز مى‏دارند. حضرت على عليه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرمايند: «مُجالسةُ اهل الهوى منساةُ للايمان و محضرة للشيطان.»؛ (25) همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مى‏سپارد و شيطان را حاضر مى‏كند.

همچنين امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصيروا عند النّاس كواحدٍ منهم»؛ (26) با افراد منحرف همنشينى و معاشرت نداشته باشيد؛ زيرا همنشينى با آنان موجب مى‏شود كه مردم شما را يكى از آنان به شمار آورند.

8. محيط

محيط نيز از جمله عوامل تأثيرگذار در پيدايش رفتارهاى شايسته و يا ناشايست است. اگر در منزل و خانه، كوچه، خيابان و مدرسه، و محيط پيرامون زمينه و شرايط مساعدى براى بزهكارى وجود داشته باشد، فردى را كه آمادگى انحراف در او وجود دارد، به سوى جرم و ارتكاب رفتار بزهكارانه سوق مى‏دهد.

در پيدايش هر جرمى، با تحليل دقيق، به اين نتيجه مى‏رسيم كه محيط اجتماعى بستر كاملاً مناسبى براى فرد بزهكار فراهم آورده و عامل مهمى براى پيدايش رفتار مجرمانه توسط وى بوده است. اگر فساد و تباهى و بى‏بند و بارى بر جامعه حاكم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهى‏هاى آن اسير مى‏شوند و اگر نظام اجتماعى بر معيارها و الگوهاى ارزشى استوار باشد و برنامه‏هاى هدف‏دار و مشخصى طرح‏ريزى گردد، امكان انحراف اجتماعى در جامعه و در ميان افراد بسيار ضعيف خواهد بود. به گفته يكى از محققان، محيط در شكل‏گيرى شخصيت و منش انسان نقش بسيار تعيين‏كننده و مؤثرى ايفا مى‏كند و رفتار انسان كه نشانه‏اى از شخصيت و منش اوست، تا حد زيادى، ناشى از تربيت اكتسابى از محيط است. (27) بنابراين، محيط آلوده، افراد را آلوده و محيط سالم و با نشاط، زمينه‏ساز رشد و شكوفايى و شادابى و نشاط افراد است.

9. فقر فرهنگى و تربيت نادرست

از ديگر عواملى كه موجب سوق يافتن جوانان به سوى انحرافات اجتماعى است، فقر فرهنگى و محدوديت‏ها و تبعيض‏هاى ناشى از فقر فرهنگى مى‏باشد. از عوامل مهم پيدايش بزهكارى، سطح و طبقه اجتماعى و فرهنگى خانواده‏هاست. چنان‏كه سطح تحصيلات (بى‏سوادى و يا كم‏سوادى اعضاى خانواده)، سطح پايين و نازل منزلت اجتماعى خانواده، ناآگاهى اعضاى خانواده به ويژه والدين از مسائل تربيتى، اخلاقى و آموزه‏هاى مذهبى، عدم همنوايى خانواده با هنجارهاى رسمى و حتى غيررسمى جامعه، هنجارشكنى اعضاى خانواده و اشتهار به اين مسئله و مسائل ديگرى از اين دست مؤلفه‏هايى هستند كه در قالب فقر فرهنگى خانواده در ايجاد شوك‏هاى روانى و روحى بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگيزه ارتكاب انواع جرايم آنان را دوچندان مى‏كند.

تبعيض جنسيتى و يا تبعيض بين فرزندان نيز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگى است. بسيارى از والدين آگاهانه يا ناآگاهانه با تبعيض بين فرزندان، موجب اختلاف بين آنان و دلسردى آنان از زندگى مى‏شوند. تبعيض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رويه منطقى براى برخورد با خطاهاى فرزندان و تنبيه تبعيض‏آميز بر اساس برترى پسر بر دختر يا به عكس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبينى فرزندان نسبت به والدين مى‏شود.

تبعيض در خانه با روحيه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبران‏ناپذيرى را بر روح و روان آنان وارد مى‏كند و با ايجاد بحران‏هاى روحى و سرخوردگى، آنان را به سوى عكس‏العمل‏هاى منفى نظير سرقت، اعتياد و فرار از خانه سوق مى‏دهد. (28)

همان‏گونه كه عدم توجه به نيازهاى عاطفى فرزندان مى‏تواند عامل بروز ناهنجارى‏هاى رفتارى در فرزندان شود، توجه بيش از حدّ متعارف و در اختيار قرار دادن امكانات رفاهى زياد هم‏مى‏تواند زمينه‏بروز ناهنجارى‏هاى رفتارى در آنان شود.

در شيوه فرزندسالارى، اغلب تمايالات و خواسته‏هاى فرزندان محقق مى‏شود، از اين‏رو، به محض ايجاد مشكلات و بحران‏ها و فشارهاى زندگى، كه در آن امكان تحقق برخى از نيازها سلب مى‏شود و يا در شرايطى كه خواسته‏هاى فرزند به افراط مى‏گرايد و والدين با آن مخالفت مى‏نمايند، فرزند به دليل تربيت شديد عاطفى، روحيه عدم درك منطقى شرايط، نازپرورى و بى‏تحملى در برابر مخالفت والدين، عصيان و طغيان نموده و همين امر موجب دورى او از والدين و اعضاى خانواده مى‏گردد و سرانجام مى‏تواند زمينه ارتكاب انواع جرايم را فراهم سازد. (29)

10. رسانه‏ها و وسايل ارتباط جمعى

رسانه‏هاى ديدارى، شنيدارى و مكتوب مى‏توانند از جمله مؤلفه‏هاى در خور توجه در ايجاد انگيزه روى‏آورى جوانان به سمت و سوى بزهكارى و رفتارهاى انحرافى باشند. بررسى‏ها نشان داده‏اند در ظرف چند سال اخير و در پى ورود برخى مطبوعات زرد (= مبتذل، عامه‏پسند و جنجالى) به عرصه رسانه‏هاى كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالى و هيجانى و همچنين بهره‏گيرى از شخصيت‏هاى سينمايى و هنرى و درج اخبار بى‏محتوا و توأم با بزرگ نمايى، انعكاس بيش از حدّ اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهى از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آن‏ها جلب شده است. اين مسئله موجبات فراهم آوردن زمينه‏هاى آسيب‏هاى اجتماعى مختلف شده است.

از سوى ديگر، پخش شمار قابل توجهى از سريال‏هاى تلويزيونى، از طريق صدا و سيما و يا شبكه‏هاى ماهواره‏اى خارجى، با مضامين زندگى‏هاى مجردگونه غربى توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلى با تصويرسازى مثبت از اين نوع زندگى‏هاى از هم گسيخته، نقش مؤثرى در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاى خانوادگى و هنجارها، و ارتكاب جرايم اجتماعى ايفا كرده است. (30)

نقش رسانه‏هاى جمعى، به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بى‏بند و بارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پاى‏بندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسى حايز اهميت است. (31)

نتيجه‏گيرى

نوجوانى و جوانى يكى از مهم‏ترين مراحل زندگى آدمى محسوب مى‏شود و آخرين مرحله تحوّل شناختى و گذار از مرحله «پيرو ديگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است؛ دوره‏اى كه نوجوان به هويّت واقعى خويش دست مى‏يابد. نوجوان با خود مى‏گويد: «اكنون من ديگر كودك نيستم، يك بزرگ‏سالم.» در اين مرحله، ديگر والدين نمى‏توانند به او كمك چندانى بكنند؛ چه اينكه وى الگوهاى خود را در جاى ديگرى جست‏وجو مى‏كند. ميل به اظهار وجود و اثبات خود يكى از طبيعى‏ترين حالات روانى دوره نوجوانى و جوانى است.

نوجوان و جوانى كه دوره كودكى را پشت سر گذارده، بايد خود را براى زندگى مستقل اجتماعى آماده نمايد. تحقق اين موضوع، پيش از هر چيز، مستلزم يافتن هويّت خويشتن است. اينك او خود را يافته است. اگر بزرگ‏سالان ويژگى‏هاى اين دوره زندگى او را بشناسند و با آنان برخوردى مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هويّت خويش دست مى‏يابند و هم بزرگ‏سالان كمتر احساس نگرانى مى‏كنند. از اين‏رو، مى‏توان گفت: بيشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ريشه در ناكامى‏هاى اوليه زندگى دارد.

امام صادق عليه‏السلام با بيان حكيمانه‏اى به اين دوره از زندگى نوجوان اشاره مى‏كنند و مى‏فرمايند: «اَلْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سنين وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنين وَ وَزيرٌ سَبْعَ سنين.» كودك هفت سال اول، سيّد و فرمان‏رواست. او را آزاد بگذاريد تا استقلال در عمل پيدا كند. در هفت سال دوم، آمادگى خاصى براى الگوپذيرى دارد؛ چه اينكه هنوز در مرحله ديگر پيروى قرار دارد و الگوپذير است. از اين‏رو، سعى كنيد در اين دوره، الگوهاى مناسبى در اختيارش قرار دهيد و محيط تعليم و تربيت او را هرچه بيشتر غنى و اصلاح كنيد تا از طريق مشاهده الگوهاى مفيد و جذّاب، رشد كند. اما در مورد دوره نوجوانى مى‏فرمايد: «وزيرٌ سبع سنين»؛ يعنى دوره «پيروى ديگران بودن» او سپرى شده و با آغاز نوجوانى، دوره دست‏يابى به هويّت خويشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذاريد تا خود انتخاب كند و حتى در مورد مسائل گوناگون زندگى با او مشورت كنيد و از او نظرخواه باشيد.

اگر با نوجوان اين‏گونه برخورد شود و به او شخصيت و هويت و اعتبار اعطا شود، طبيعى است كه هم اعتماد به نفس او تقويت مى‏شود و هم احساس امنيت و آرامش مى‏كند. اين اساسى‏ترين راه براى تربيت نوجوان است.

بنابراين، هر رفتارى كه از آدمى سر مى‏زند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعه‏اى از عوامل است كه هرگز نمى‏توان نوجوان و يا جوان را يكسره مقصر و مجرم اصلى دانست و ديگران را بى‏گناه. با نگاه فوق، اساسا زمينه پيدايش جرم از بين مى‏رود. از اين‏رو، در پيدايش بزهكارى و رفتارهاى نابهنجار و آسيب‏زا عوامل متعددى به عنوان عوامل پيدايش و زمينه‏ساز مؤثر هستند كه فرد مرتكب شونده، تنها بخشى از قضيه مى‏باشد.

در واقع، بايد با اين نگاه به مجرم نگريست كه مجرم يك بيمار است. به تعبير پريودو داريل: «بزهكار يا مريض است و يا نادان. بايد به درمان و آموزش او پرداخت، نه اينكه او را خفه كرد.» (32)

اصولاً اسلام به پيش‏گيرى جرم بيش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همين دليل پيش از هر چيز به عوامل به وجود آورنده و زمينه‏هاى گناه و جرم توجه ويژه دارد و براى مقابله با آن چاره‏سازى كرده است. اسلام، آگاهى، علم و تفكر را مايه اساسى هر نوع پيشرفت و سعادت دانسته، آن را بسيار مى‏ستايد و از جهل و نادانى كه مايه بدبختى و گناه است، نهى مى‏كند. به امر رعايت بهداشت و نظافت عنايت ويژه داشته و براى سلامت روح و روان، نيز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانى و صبورى. حق‏شناسى، سپاسگزارى، رعايت حرمت ديگران، عدل و احسان، توصيه نموده و از نفاق، ريا، دروغ، افترا و تحقير به شدت بيزارى جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خويش مسئول دانسته و مى‏فرمايد: هر كار ريز و درشتى در اعمال افراد ثبت و عمل هيچ كس ضايع نخواهد شد.

علاوه بر اين، به امر به معروف و نهى از منكر به عنوان وظيفه همگانى توجه كرده و انجام عبادات روزانه فردى و جمعى را به عنوان عوامل پيش‏گيرانه مطرح كرده است. البته، در جاى خود پس از وقوع جرم و على‏رغم آن همه التفات و توجه به امر پيش‏گيرى و اصلاح و بازپرورى، اسلام براى مجازات نيز ـ به عنوان اهرمى براى جلوگيرى از تكرار وقوع جرم ـ تأكيد فراوان دارد. در واقع، مجازات‏ها در اسلام نيز براى امر پيش‏گيرى است.

پيشنهادات

الف. اقدامات پيشگيرانه

در اينجا براى پيشگيرى از ارتكاب عمل بزهكارانه توسط افراد به ويژه نوجوانان يا جوانان پيشنهاداتى ارائه مى‏شود:

1. هماهنگ كردن بخش‏هاى عمومى و خصوصى كه در زمينه پيش‏گيرى از وقوع جرم فعاليت دارند؛ مانند نيروى انتظامى، كار و امور اجتماعى، آموزش و پرورش، شهردارى‏ها، شوراها، امور جوانان، بهزيستى و... به منظور اجراى برنامه عملى پيش‏گيرانه و هماهنگى بيش‏تر؛

2. آگاهى دادن به خانواده‏ها براى نظارت و كنترل بيشتر آنان بر فرزندان و گوشزد كردن ميزان مجازات جرايم در صورت ارتكاب جرم توسط آنان؛

3. اتخاذ تدابير امنيتى بيش‏تر توسط دولت در محل‏هاى جرم‏خيز و اقداماتى به منظور كمك به خانواده‏ها، بخصوص نوجوانان و جوانانى كه در معرض آسيب قرار دارند؛

4. اطلاع‏رسانى شفاف رسانه‏هاى جمعى براى تشويق جوانان درباره تسهيلات و فرصت‏هايى كه جامعه براى آنان قرار داده است؛

5. تجهيز پليس براى مقابله جدّى با باندهاى مخوف انواع گوناگون بزهكارى اجتماعى در جامعه؛

6. اقدامات امنيتى براى مراكز حساس تجارى، بانكى و... .

ب. راهكارهاى شناسايى مشكلات نوجوان و جوانان

علاوه بر اقدامات پيش‏گيرانه، شناسايى راهكارهايى براى شناخت مشكلات نوجوانان و جوانان امرى لازم و ضرورى است. مواردى چند در اين زمينه مطرح است:

1. شناخت نيازهاى روانى و كيفيت ارضاى اين نيازها در شادابى و نشاط فرد بسيار مؤثر است و ارضا نشدن آن و يا ارضاى ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جاى گذاشته و زندگى را به كام فرد تلخ مى‏كند و فرد را به انحراف مى‏كشاند.

2. توجه به مشكلات جسمانى فرد، مشكلاتى همچون اختلال در گويايى، بينايى، شنوايى، جسمانى و عقب ماندگى ذهنى.

3. توجه به مشكلات آموزشى، مانند ناتوانى در يادگيرى، ترك تحصيل، افت تحصيلى، بى‏توجهى به تكاليف درسى و تقلب در درس.

4. توجه به مشكلات عاطفى، روانى، همچون افسردگى، خيال‏بافى، بدبينى، خودكم‏بينى، خودبزرگ بينى، زود رنجى، خودنمايى، ترس، اضطراب، پرخاشگرى، حسادت، كم حرفى و وسواس.

5. توجه به مشكلات اخلاقى، رفتارى همچون تماس تلفنى و نامه‏نگارى با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شركت در مجالس، خود ارضايى، چشم‏چرانى، فرار از منزل، غيبت از مدرسه، اقدام به خودكشى، سرقت، دروغگويى، اعتياد، ولگردى و...

ج. وظايف خانواده

خانواده‏ها نيز وظايفى در مقابل پيش‏گيرى از جرم و بزهكارى فرزندان دارند كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:

1. دوستى با فرزند و حذف فاصله والدين با فرزندان، به گونه‏اى كه آنان به راحتى مشكلات و نيازهاى خود را به والدين بگويند؛

2. تقويت اعتقادات فرزند، به ويژه در كودكى و نوجوانى، در كنار پاى‏بندى عملى والدين به آموزه‏هاى دينى؛

3. ايجاد سازگارى در محيط خانه؛

4. ايجاد بستر مناسب براى احساس امنيت، آرامش، صفا و صميميت و درك متقابل والدين و فرزندان؛

5. تلاش در جهت تأمين نيازهاى مادى و معنوى فرزندان توسط والدين؛

6. توجه به نيازهاى روحى و عاطفى اطفال و نوجوانان و ايجاد فضاى مطلوب و آرام در خانواده؛

7. مراقبت والدين نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود؛

8. برنامه‏ريزى مناسب براى تنظيم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛

9. نظارت جدّى والدين نسبت به دوست‏يابى فرزندان.

د. وظايف ساير نهادها

علاوه بر خانواده، ساير نهادها از جمله مجموعه حاكميت، آموزش و پرورش، نهاد قضايى، بهزيستى و... نيز در اين زمينه وظايفى دارند كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏گردد:

1. تقويت ارتباط ميان والدين دانش‏آموزان با مربيان و عدم واگذارى مسئوليت تربيت فرزندان به مدرسه يا خانواده به تنهايى؛

2. تقويت مراكز مشاوره‏اى مفيد و كارامد در مدارس؛

3. بها دادن به مسئله ترك تحصيل و يا اخراج دانش‏آموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانواده‏هاى آنان؛

4. ضرورت آشنايى نيروهاى نظامى و انتظامى با انحرافات اجتماعى و نحوه برخورد با آنان؛

5. اعمال مجازت‏هاى سنگين، علنى و جدى (در ملأ عام) براى باندهاى فساد، اغفال و...؛

6. تقويت نظارت‏هاى اجتماعى رسمى و دولتى و نيز نظارت‏هاى مردمى و محلى از جمله امر به معروف و نهى از منكر براى پاكسازى فضاى جامعه و تعديل آزادى‏هاى اجتماعى؛

8. برنامه‏ريزى اصولى و صحيح براى اشتغال در جامعه، رفع بى‏عدالتى، و پى‏گيرى منطقى نيازهاى جوانان، تأمين امنيت و نياز شهروندان؛

9. جلوگيرى از مهاجرت‏هاى بى‏رويه به شهرهاى بزرگ و جلوگيرى از پرداختن جوانان به اشتغال‏هاى كاذب مثل كوپن‏فروشى، سيگار فروشى، نوارفروشى و...؛

10. ايجاد مراكز آموزشى، ورزشى، تفريحى، مشاوره‏اى براى گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛

11. ايجاد تسهيلات لازم براى جوانان و نوجوانان از قبيل وام ازدواج، وام مسكن، وام اشتغال، و...؛

12. ايجاد بستر مناسب براى ايجاد بيمه همگانى، بيمه بى‏كارى، و برخوردارى نوجوانان و جوانان از تسهيلات اجتماعى و...؛

13. فراهم كردن موقعيت‏ها و بسترهاى لازم در جامعه تا زندانيان پس از آزادى از زندان مورد پذيرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانه‏اى به دست آورند؛ در غير اين صورت، مجددا دست به اقدامات بزهكارانه خواهند زد؛

14. از آن‏رو كه از جمله عوامل مؤثر در ارتكاب جرم، بى‏كارى و فقر مى‏باشد، مى‏بايست با برنامه‏ريزى دقيق، كه نياز به عزم ملى دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ريشه‏كنى فقر و بى‏كارى اقدام لازم و بايسته صورت گيرد.


1ـ هدايت‏الله ستوده، آسيب‏شناسى اجتماعى، (تهران: نشر آواى نور، 1379)، ص 14و15.

2ـ همان.

3ـ همان، ص 50.

4ـ همان، ص 75 ـ 80

5ـ مجله ايران جوان، ش 149، ص 4.

6ـ محمدرضا طالبان، ديندارى و بزهكارى، تهران، فجر اسلام، 1380، ص 38.

7ـ مجله زن روز، ش 1773، ص 14.

8ـ على‏اصغر قربان‏حسينى، جرم‏شناسى و جرم‏يابى سرقت، تهران، جهاد دانشگاهى، 1371، ص 31.

9ـ همان.

10ـ محمد فولادى، بررسى ميزان و عوامل اقتصادى ـ اجتماعى مرتبط با سرقت در ميان جوانان شهر قم، قم، سازمان مديريت و برنامه‏ريزى، 1382، ص 167.

11ـ عباس عبدى، آسيب‏شناسى‏اجتماعى، قم، سپهر، 1371، ص 455.

12ـ همان.

13ـ همان.

14ـ محمد فولادى، پيشين، ص 174.

15ـ على‏حسين نجفى ابرندآبادى، «بزهكارى و شرايط اقتصادى»، مجله تحقيقات حقوقى، ش 9، سال 1370.

16ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 67.

17ـ محمد فولادى، پيشين، ص 174.

18ـ هفته‏نامه خبرى علمى برنامه، ش 35، 5/7/1382، ص 4.

19ـ آنتونى گيدنز، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، نشر نى، 1373، ص 140.

20ـ دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، جامعه‏شناسى روش‏هاى درمان گروهى، ص 5.

21ـ ر.ك: جعفر سخاوت، جامعه‏شناس انحرافات اجتماعى، چ چهارم، تهران، دانشگاه پيام نور، 1376.

22ـ رابرتسون يان، درآمدى بر جامعه، ترجمه حسين بهروان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372، ص 170.

23ـ محمد فولادى، پيشين، ص 163.

24ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، كتاب «الايمان و الكفر مجالسة اهل المعاضى»، ذيل حديث 3.

25ـ نهج‏البلاغه، خ 86، ص 11.

26ـ محمدبن يعقوب كلينى، پيشين، حديث 3.

27ـ المينگرت رونالوس، كودك و مدرسه، ترجمه شكوه نوابى‏نژاد، تهران، رشد، 1368، ص 69.

28ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 65.

29ـ همان.

30ـ مجله ايران دخت، ش 17، ص 13.

31ـ مجله كتاب زنان، ش 15، ص 66.

32ـ ر.ك به: هانرى لوى برول و ديگران، حقوق و جامعه‏شناسى، ترجمه مصطفى رحيمى و ديگران، تهران، سروش، 1371.

/ 1