شماره مقاله:154
آذَريِ طوسي، فخرالدين حمزهبن علي ملک اِسْفَرايِني (784-866ق/1382-1462م)، شاعر و
عارف و نويسند? پارسيگوي شيعي. نام پدر او را اسماعيل پاشا بغدادي (5/337) عليبن
مالک، و هدايت (ص 49) عبدالملک نوشته است. لقب او در برخي از تذکرهها نورالدين است
(شوشتري، 2/125؛ هدايت، همانجا). آقابزرگ تهراني در مجموعهاي به نام کنزالسّالکين
که از ميانههاي سد? 9 تا اواخر 10ق/15 تا 16م گردآوري شده، نام او را ظاهراً به خط
خودش به صورت نورالدبين محمدبن عبدالملک ديده است (9 (1)/3، 8/187). در کتاب منتخب
جواهرالاسرار که در 840ق/1436م از جواهر اسرار او انتخاب گرديده، به عنوان علي
حمزهبن علي ملکبن حسن طوسي از او ياد شده است (ص 242). پدر او از اميران سوبداران
بيهق بود و از آنجا به اسفراين رفت. از اينرو، نسبت او را گاهي بيهقي نيز
گفتهاند.
آذري در اسفراين زاده شد و از آغاز جواني به سرودن شعر پرداخت و چون ولادتش در ماه
آذر بود «آذري» تخلص ميکرد (فرشته، 1/326). وي در آغاز شاعري در مدح شاهرخ، پسر
تيمور، قصيده ميسرود و مورد عنايت اين شاهزاده بود، ولي چندي بعد به تصوف روي آورد
و در حلق? مريدان شيخمحييالدين طوسي غزالي (د 830ق/1427م) درآمد. اينکه در بعضي
از تواريخ و تذکرهها، چون مجالس النّفائس (نوايي، 10)، تاريخ (فرشته، 1/326) و
حبيبالسير (خواندمير، 4/61) آمده است که وي در کهولت به تصوف روي آورد، گوياي آن
است که او در اواسط عمر دست ارادت به شيخمحييالدين داده است. آذري 5 سال در خدمت
شيخ به سفر حج ميرفت، با او همسفر شد. پس از درگذشت شيخمحييالدين در حلب
(830ق/1427م)، آذري از مريدان شاه نعمتاللّه ولي شد و از او اجاز? ارشاد و خرقه
گرفت و دو نوبت پياده حج گزارد (دولتشاه، 301). در مدتي که در مکه مجاور خان? خدا
بود، کتاب سعي الصبفا را نوشت و پس از بازگشت عازم هندوستان شد. در آنجا به دربار
سلطان احمدشاه بهمني (825-838ق/1422-1435م) پيوست و نزد او حرمت و اعتبار بسيار
يافت و ملکالشعراي دربار او شد. در 832ق/1429م که سلطاناحمد بناي شهر احمدآباد را
به پايان رسانيد، آذري در مدح شاه و وصف شهر جديد قصيدهاي ساخت و نيز دو بيت شعر
سرود که بر بالاي درواز? دارالاماره به خط خوش حجّاري شد (فرشته، 1/326).
به فرمان احمدشاه، آذري سرودن منظومهاي را به نام بهمننامه در تاريخ شاهان اين
خاندان آغاز کرده بود و هنگامي که شرح وقايع اين کتاب به زمان احمدشاه رسيد، آن را
بر شاه عرضه کرد و رخصت خواست که به زادگاه خود بازگردد. احمدشاه به سبب ارادتي که
به او داشت، کوشيد که از اين قصد منصرفش کند و چنانکه فرشته مينويسد، به او گفت:
«مرا از فوت سيدمحمد گيسودراز، کلفتي عظيم روي نموده و وصال تو رافع موادّ غم و الم
است. مپسند که به فراق تو نيز مبتلا گردم» (1/325)؛ ولي سرانجام، به وساطت شاهزاده
علاءالدين و تعهّد اتمام بهمننامه، اجاز? بازگشت گرفت و عازم خراسان شد. آذري از
آن پس نزديک به 30 سال تا آخر عمر در زادگاه خويش به سر برد و به عبادت و سير و
سلوک و تأليف کتب و تصنيف اشعار مشغول بود. در اين مدت غالباً اميران و بزرگان به
خدمتش ميرسيدند و از او طلب ارشاد و هدايت ميکردند (دولتشاه، 301-302؛ روملو،
426). در 855ق/1451م از خراسان نامهاي به علاءالدين همايون شاه بهمني که از موبدان
او بود، نوشت و او را از شرابخواري منع کرد. علاءالدين جواب نام? شيخ را به دست
خود نوشت و از اين عادت زشت اشتغفار و توبه کرد (فرشته، 1/337). آذري به هنگام وفات
82 سال (و به گفت? آذر بيگدلي و رازي 80 سال) داشت و در اسفراين به خاک سپرده شد.
آثار: 1. بهمننامه، منظومهاي است به تقليد شاهنام? فردوسي و اسکندرنام? نظامي و
در همان بحر، در تاريخ سلاطين بهمني دکن. اين منظومه تا زماني که آذري در دکن بود،
به دوران سلطنت احمدشاه رسيده بود و آذري تعهّد کرد که در بازگشت به خراسان آن را
به اتمام رساند و ظاهراً تا دوران شاهي علائالدين همايون شاه (862-865ق/1458-1461م)
به نظم آن ادامه داد و آنچه ميسرود به دکن ميفرستاد (فرشته، همانجا). به گفت?
فرشته، پس از آذري، نظيري و سامعي و شاعران ديگر اين کتاب را تا انقراض سلسل? بهمني
رسانيدند. و از اين روست که، به گفت? فرشته، نظم اين کتاب يکدست و يکسان نيست.
فرشته نام اين کتاب را در شمار منابع تاريخ خود ياد کرده است. برخي از ابياتي که به
بحر متقارب مثمّن مقصور در بخش مربوط به شاهان سلسل? بهمني (مقال? سوم) در کتاب او
ديده ميشود، از بهمننامه نقل شده است. از اين کتاب نسخهاي تاکنون در فهرستها
نشان داده شده است. کتابي که در ذيل فهرست موز? بريتانيا، (ريو، III/201) ياد شده
است، بهمننام? ديگري است (نکـ آذر برزيننامه). 2. جواهر اسرار، کتابي است در 4
باب: الف ـ اسرار کلاماللّه، ب ـ اسرار احاديث نبوي، ج ـ اسرار کلام اولياء، د ـ
اسرار کلام شعرا: باب اول، دربار? حروف مقطّع? آغاز برخي از سورههاي قرآن حکيم
است؛ باب دوم، شرح و تفسير عرفاني بعضي از احاديث نبوي است؛ باب سوم، در شرح برخي
از گفتارهاي عارفان است؛ باب چهارم، دربار? معاني بعضي از مشکلات اشعار شاعران است.
فصولي نيز در باب معمّا و لغز و ديگر مسائل ادبيِ همانند دارد. آذري در مقدم? اين
کتاب ميگويد که در 830ق/1427م که در سوريه بود، کتابي به نام مفتاح الاسرار تأليف
کرد چون به دکن آمد، در 840ق/1437م به درخواست دوستان خود همان کتاب را تلخيص و به
صورتي تازه دوباره تصنيف نمود (ريو، 1/43). گزيدهاي از اين کتاب، به نام منتخب
جواهرالاسرار، به پيوست اشعهاللمعات جامي و برخي رسالههاي عرفاني ديگر در سال
1303ق/1886م در تهران به چاپ رسيده است. 3. مرآت، اين کتاب شامل 4 باب است: باب
اول، السطّامّه الکبري، در مراتب عالم علوي و سفلي و آراي عالمان و اهل توحيد در
تحقيق ايجاد عالم، مراتب موجودات، حکمت وجود آدمي، مناسبت آفاق با انفس و مطالب
ديگري از اين دست؛ باب دوم، غرائب الدّنيا، در شگفتيهاي جهان از جمادات و گياهان و
جانداران و جز اينها؛ باب سوم، عجائب الاعلي، در عجايبي که در عوالم علوي و آسمان
است؛ باب چهارم، سعي الصّفا، در تاريخ مکه و آداب و مناسک حج.
عنوان اين کتاب در نسخهها به صورت عجايب و غرايب و عجائبالغرائب نيز آمده است،
ولي آذري خود در مقدمه، نام کتاب را مرآت گفته و عناوين هر 4 باب آن را ياد کرده
است. مأخذ اصلي اين مجموعه، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات زکرياي قزويني است
که مؤلف غالباً از آن به عنوان عجائب الدّنيا ياد ميکند. باب دوّم اين مجموعه اين
مجموعه برابر است با مقدّمه و مقال? دوم کتاب زکرياي قزويني (في السّفليّات). باب
اول آن با مقال? اول کتاب قزويني (في العلويات) مطابقت دارد. نسخ? کاملي از اين
مجموعه موجود نيست و در تواريخ و تذکرهها از آن گاهي به نام غرائب الدّنيا و عجائب
الاعلي (که عنوان بابهاي دوم و سوم آن است) و گاهي به نام عجائب الغرائب (که نام
ديگر آن است) و گاهي به نام عجائب الدنيا (که در متن کتاب اشاره به کتاب قزويني
است) ياد کردهاند (دربار? اين مجموعه نکـ آزاد، 24؛ اته I/709). 4. طغراي همايون،
بغدادي (4/86) آن را طغراي غَرّاي همايون نوشته است. 5. ديوان اشعار، شامل قصايد و
غزليّات و ترجيعبند و ترکيببند و چند مثنوي. قصايد او بيشتر در مدح و منقبت
خاندان رسول اکرم است و غزليّات او رنگ عرفاني دارد. افزون بر «مثنوي آذر» که تحت
تأثير مثنوي سوز و گداز ميرزامحمدصادق تفرشي سروده شده، يک «مغني نامه» و يک «ساقي
نامه» نيز در ديوان او مندرج است (منزوي، 4/2857، 3116، 3117، 3225). کلام آذري
ساده و بيتکلّف است و از پيچيدگيهايي که در اثار شاعران دور? بعد ديده ميشود،
خالي است. وي از شيو? سعدي و حافظ و به ويژه اميرخسرو دهلوي پيروي کرده و مضامين و
تشبيهات و تعبيراتي که در غزليّات اين شاعران آمده است، در اشعار او فراوان ديده
ميشود.
مآخذ: آذربيگدلي، لطفعلي بيک، آتشکده، به کوشش جعفر شهيدي، تهران، مؤسّس? نشر کتاب،
1337ش، ص 74؛ آذري طوسي، حمزهبن علي «منتخب جواهرالاسرار»، ضميم? اشعهاللّمعات،
تهران، 1303ق؛ آزاد بلگرامي، ميرغلامعلي، خزان? عامره، کانپور، 1871م؛ آقابزرگ،
الذريعه؛ بغدادي، اسماعيل پاشا، هديّه العارفين، بيروت، دارالفکر، 1402ق؛ خواندمير،
غياثالدّين، حبيب السّير، به کوشش محمد دبير سياقي، تهران، خيام، 1362ش؛ دولتشاه
سمرقندي، تذکرهالشعراء، تهران، کلال? خاور، 1338ش؛ رازي، امين احمد، هفت اقليم، به
کوشش جواد فاضل، تهران، علمي، 1340ش، 2/296-298؛ روملو، حسنبيک، احسنالتواريخ، به
کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349ش؛ شوشتري، قاضي
نوراللّه، مجالس المؤمنين، تهران، اسلاميه، 1375ق؛ فرشته، محمدقاسم، تاريخ، کانپور،
1874م؛ منزوي، احمد، فهرست خطي فارسي؛ نوايي، امير عليشير، مجالس النفائس، به کوشش
علياصغر حکمت، تهران، منوچهري، 1363ش؛ هدايت، رضاقليخان، تذکر? رياض العارفين، به
کوشش مهرعلي گرکاني، تهران، محمودي، 1344ش؛ نيز:
Ethe, H. Catalogue of Persian Manuscriptsin the Library of the India office,
Oxford, 1903; Rieu, Ch. Catalogue of the Persian Manuscripts in the British
Museum, London, 1881.
فتحاللّه مجتبايي