دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آرْکات ، شهري در ناحي? آرکات شمالي در جنوب هند، از بخشهاي ايالت مدراس، واقع
بر کنار? رود پالار، در 117 کيلومتري جنوب غربي شهر مدراس، با 229’30 نفر جمعيت
(آمار 1971م). اکثريت مردم آن هندو مذهب‎اند و غالباً به زبان تِلْگو سخن مي‎گويند.

نام اين محل از دو کلم? آرو و کدو که در زبان تاميل به معني «شش جنگل» است ترکيب
شده (آزياتيکا). جغرافيانويسان يوناني از نخستين سده‎هاي ميلادي اين ناحيه را
مي‎شناخته و از آن به نام «آرکانوس» ياد کرده‎اند (همان). ابن‎بطوطه در سد? 8ق/14م
نام آن را به صورت «هرکاتو» ضبط کرده است (حسيني، I/64).
در دوران سلطنت راجه‎هاي سلسل? چولا (سده‎هاي 4-7ق/10-13م) اين ناحيه از مراکز مهم
ديني و علمي بود، و مدرسه‎اي بزرگ براي تدريس شعبه‎هاي مختلف علوم در آنجا تأسيس
شده بود (ساتهياناتهاير، V/240). در نخستين سده‎هاي اسلامي مسلمانان از طريق دريا
به سواحل شرقي هند مهاجرت کردند، و گروهي از آنان در اطراف اين شهر سکونت گزيدند.
در اکتشافات باستان‎شناسي اخير 9 عدد سک? طلا از دور? امويان در اين منطقه به دست
آمده است (احمد، II/411). تا پايان حکومت سلسل? چولا (سد? 7ق/13م). اين بخش از
سرزمينهاي جنوبي هند از ثبات و رونق فرهنگي و اقتصادي برخوردار بود، ليکن از اواخر
سد? 13م چندي محل کشاکش راجه‎هاي محلي، و سپس درگير لشکرکشيهاي سلاطين خلجي و قطب
شاهي و عادلشاهي، و سرانجام عرص? تاخت و تاز جنگجويان مراتْهي گرديد، و حتي پس از
آنکه اورنگ‎زيب در 1100ق/1689م نواحي دکن را تسخير کرد، هنوز سرداران مراتهي به اين
منطقه تسلط داشتند و قلع? جِنْجي در آرکات در تصرف انان بود. در 1102ق/1691م
سپاهيان مغول، راجارام (پسر و جانشين شيواجي) را در اين قلعه محاصره کردند، و او
چندين سال در اين محل در برابر نيروهاي امپراتور مغول پايداري کرد. در طول اين مدت
جنگجويان مراتهي از اطراف بر سپاهيان مغول حمله مي‎بردند و راه پيشرفت قواي اعزامي
را به سوي اين ناحيه مي‎بستند ولي سرانجام در 1212-1213ق/1798م اين قلع? بسيار
مستحکم فتح شد و منطق? آرکات به نام صوب? کَرناتِک ضميم? امپراتوري مغول گرديد
(سجون لال، I/603-609) و شهر آرکات مرکز آن شد. تا پيش از مرگ اورنگ‎زيب
(1119ق/1707م) ادار? دکن برعهد? يکي از سرداران او به نام داوودخان بود، و
صوبه‎داري کرناتک را نيز او داشت. داوودخان در 1122ق/1710م به گجرات فرستاده شد، و
در 1124ق/1712م محمد سعيد معروف به نوّاب سعادت‎اللّه‎خان که در دستگاه داوودخان
خدمت مي‎کرد، به صوبه‎داري کرناتک منصوب گرديد. نوّاب سعادت‎اللّه‎خان تا
1145ق/1732م در آرکات حکومت داشت، و از نظام‎الملک آصفجاه که فرمانرواي دکن شده در
آنجا قدرت و استقلالي حاصل کرده بود اطاعت مي‎کرد. پس از سعادت‎اللّه‎خان
برادرزاده‎اش نوّاب دوست علي‎خان جانشين او شد، و هنگامي که او در جنگ با سرداران
مراتهي به قتل رسيد (1153ق/1740)، پسرش نوّاب صفدر علي‎خان حاکم آرکات شد، اما او
نيز پس از چندي در منازعات داخلي به قتل رسيد (1155ق/1742)، و نظام‎الملک شخصاً به
آرکات آمد و حکومت محمدسعيد، پسر 6 سال? صفدرعلي‎خان را که به نام نوّاب
سعادت‎اللّه خان ثاني جانشين پدرش بود، تأييد کرد؛ ولي محمدسعيد نيز پس از 2 سال
کشته شد (1157ق/1744م) و فرمانروايي اين خاندان در آرکات به پايان رسيد (کوکن، 4-6,
12-13, 85).
نواب سعادت‎اللّه خان و جانشينانش که از شيعيان هند بودند و به قم «نوائط» (که
گويند از عراق به هند مهاجرت کرده بودند) تعلق داشتند. همگي از علاقه‎مندان فرهنگ
اسلامي و از مشوقان شعر و ادب فارسي به شمار مي‎رفتند. در دوران حکومت اين خاندان
با وجود حمله‎هاي جنگجويان مراتهي و درگيريهاي داخلي، آرکات از مراکز مهم علمي و
ادبي اسلامي هند شد، و مسلمانان از نواحي ديگر به آنجا روي آوردند و گروهي از
شاعران و دانشمندان از نقاط شمالي هند به آرکات آمدند. نوّاب غلام‎علي خان، برادر
سعادت‎اللّه خان، و پسر او نوّاب باقر علي‎خان هر دو به فارسي شعر مي‎گفتند و ديوان
اشعارشان موجود است. زين‎العابدين خان، متخلص به «ديوان»، از شعراي معروف آن دوره،
خواهرزاد? سعادت‎اللّه خان بود. سعادت‎اللّه خان به آباداني آرکات بسيار توجه داشت
و مسجدجامع و عيدگاه آن شهر را او بنا کرد (کوکن، فصل 1).
پس از قتل محمدسعيد، نظام‎الملک يکي از سرداران خود به نام انوارالدين خان را، که
براي سر و سامان دادن به اوضاع آرکات بدان‎جا فرستاده شده بود، به حکومت کرناتک
منصوب کرد. پس از مرگ نظام‎الملک (1161ق/1748م) پسرش ناصر جنگ به جاي او نشست، ولي
خواهرزاده‎اش مظفر جنگ بر او شوريد و به اري حسين دوست خان معروف به چَنداصاحب، که
از نوائط بود (خواهرزاد? نوّاب صفدرعلي) و حکومت آرکات را حق خود مي‎دانست، به
آرکات لشکر کشيد. در اين جنگ نيروهاي فرانسوي نيز به فرمان دوپله، حاکم فرانسوي
پونديچري، از چنداصاحب و مظفر جنگ پشتيباني مي‎کردند، و درنتيجه انوارالدين شکست
خورده با گروهي از نزديکانش به قتل رسيد و آرکات به دست مظفر جنگ و چنداصاحب افتاد
(1162ق/1749م). ناصر جنگ از حيدرآباد به آرکات حمله‎ور شد و مظفر جنگ را گرفته به
زندان افکند و نوّاب محمدعلي والاجاه را به حکومت آرکات منصوب کرد. ناصر جنگ در
1164ق/1751م کشته شد، و مظفرجنگ فرمانرواي دکن گرديد و گروهي از صاحب‎منصبان
فرانسوي را در سپاه خود وارد ساخت، ولي اندکي بعد او نيز کشته شد. در اين احوال
چنداصاحب به حمايت نيروهاي فرانسوي به حکومت آرکات منصوب شده بود؛ ولي رابرت کلايو
، مأمور انگليسي، در 1164ق/1751م شهر را تصرف کرد و با کوشش و پايداري بي‎مانند در
برابر حملات چنداصاحب و نيروهاي فرانسوي، قواي مهاجم را درهم شکست، و نوّاب محمدعلي
والاجاه را در مقام حکومت آرکات تثبيت کرد. نواب والاجاه 40 سال حکومت کرد، و در
اين مدت، با حمايت مأموران انگليسي، يک چند با جنگجويان مراتهي و پشتيبانان فرانسوي
آنان، و سپس با حيدرعلي و پسرش تيپوسلطان، فرمانروايان ميسور، در جنگ بود و هنگامي
که در 1180ق/1766م حيدرعلي آرکات را تصرف کرد، درحقيقت قواي انگليسي شهر را پس
گرفتند. سرانجام فشارهاي مالي و هزينه‎هاي دفاع او را مجبور ساخت که ادار? امور
قلمرو خود را به مأموران انگليسي شهر را پس گرفتند. سرانجام فشارهاي مالي و
هزينه‎هاي دفاع او را مجبور ساخت که ادار? امور قلمرو خود را به مأموران انگليسي
بسپارد. پس از مرگ والاجاه (1210ق/1795م) پسرش نوّاب عمده‎الأمرا 6 سال حکومت کرد،
و چون او درگذشت انگليسيها از جانشيني پسرش علي حسين‎خان تاج‎الأمرا ممانعت کردند و
نوّاب عظيم‎الدوله پسر اميرالامرا، نواد? ديگر والاجاه را به حکومت نشاندند.
عظيم‎الدوله به کلي از سياست و ادار? امور برکنار شده بود و مخارج سالان? خود و
دربارش را از انگليسيها و «کمپاني هند شرقي» دريافت مي‎کرد. در آغاز حکومت او
استقلال آرکات به کلي از ميان رفت و در 1216ق/1801م آن ناحيه رسماً مستعمر? انگليس
شد. پس از عظيم‎الدوله پسرش اعظم‎جاه را به جانشيني او انتخاب کردند (1234ق/1819م)،
و چون او پس از 7 سال درگذشت پسر خردسالش غلام عزت‎خان را به جاي او نشاندند، ولي
چون او کمتر از 2 سال داشت عمويش عظيم جاه را وکيل و نايب او قرار دادند تا وي به
سن بلوغ رسيد و در 1258ق/1842م اسماً نواب آرکات شد. وي مدت 13 سال با عنوان
والاجاه پنجم در اين مقام بود و در 1272ق/1856م درگذشت. با مرگ او عنوان نوايي
منسوخ شد و حکام انگليسي عموي او نواب عظيم جاه را به عنوان امير آرکات بر مسند
نشاندند و مقرري ماهانه‎اي درحدود 000’25 روپيه براي او تعيين کردند. بدين‎سان
کلّي? دفاتر و دواير و تدسيسات دستگاه نوايي بسته شد و تمامي اموال و متعلقات آن به
حراج گذارده شد.
نوابان اين خاندان به شعر و ادب و علوم ديني توجه خاص داشتند. انوارالدين خان در
دوران حکومت خود، با وجود جنگها و مشکلات گوناگون، در آباداني آرکات بسيار کوشيد، و
در شهر مدراس نيز مسجد بزرگي به نام «مسجد انواري» بنا نهاد. دو پسرش بدرالاسلام و
محفوظ‎خان در علوم قرآني و فقه و حديث تبحّر کامل داشتند. نوّاب والاجاه در مکه و
مدينه نمايندگاني داشت و هر سال مبلغي صرف هزينه‎هاي حرمين شريفين مي‎کرد و با
دستگاه خلافت عثماني مربوط بود. وي به عرفان دلبستگي داشت و خود به سلسل? قادري
پيوسته بود. پسرش اميرالأمرا حافظ قرآن و صاحب تأليفاتي در تاريخ و شرح احوال عرفا
بود. عمده‎الأمرا علاوه بر آنکه مشوق شاعران و اديبان و دانشمندان بود، خود نيز شعر
مي‎گفت و «ممتاز» تخلص مي‎کرد، و تاج‎الأمرا نيز با تخلّص «ماجد» شعر سرود. تا زمان
عمده‎الأمرا دربارِ آرکات مجمع اهل علم و ادب بود، ولي از دوران نوّابي عظيم‎الدوله
پرداخت مستمري و وجوهي که به اهل علم و ارباب قلم داده مي‎شد برعهد? کمپاني هندشرقي
قرار گرفت، و شرکت به ميل خود مستمريها را قطع مي‎کرد، چنانکه عبدالعلي بحرالعلوم
که به دخالت انگليسيها در امور اعتراض مي‎کرد از مقرري جاري محروم شد. در ميان
نوابان اين خاندان غلام غوث خان، آخرين نوّاب آرکات، بيش از ديگران به پيشرفت علوم
و معارف در اين منطقه اهتمام داشت. وي خود به فارسي و اردو شعر مي‎گفت و «اعظم»
تخلّص مي‎کرد. 2 کتاب در شرح احوال شعرا، به نام صبح وطن و گلزار اعظم تأليف کرد که
اولي در 1258ق/1842م و دومي در 1272ق/1856م، هر دو در مدارس به چاپ رسيد. کتابي نيز
در فنون کشتيراني نوشت به نام سفينه‎النجات في احوال‎الجهازات، که آن نيز از طرف
«کتابخان? دولتي مخطوطات شرقي» در مدارس در 1950م طبع شده است. وي يک انجمن ادبي
بزرگ، يک کتابخان? عمومي بزرگ (کتب‎خان? عام مفيد اهل اسلام)، و يک مدرس? جديد (به
نام مدرس? اعظم) تأسيس کرد، و در زمان او چند مطبعه (مانند کشن راج و مظهرالعجايب)
تأسيس شد و چندين روزنامه به فارسي و اردو (مانند صبح صادق، جامع اخبار،
مظهرالعجايب، جريد? روزگار، اعظم‎الاخبار، شمس‎الاخبار، مخزن‎الاخبار) در کرناتک
منتشر گرديد (کوکن، 351-356).
در دوران نوابان آرکات (1712-1855م) اين شهر يکي از مراکز مهم شعر و ادب فارسي و
فرهنگ اسلامي در هند شده بود، و به سبب آشفتگي اوضاع در هند شمالي پس از مرگ
اورنگ‎زيب و ضعف و پريشاني دربار دهلي دانشمندان و شاعران. و حتي اميران و
دولتمردان، از دهلي و شهرهاي ديگر به سوي دکن و کرناتک روي مي‎آوردند. دربار آرکات
چنانکه ملاحظه شد، براي اهل علم و ادب محيطي بسيار مساعد بود و گروهي از اين‎گونه
اشخاص چون عبداللطيف ذوقي، سيدمحمد واله، ميراسماعيل‎خان ابجدي، سيدعبدالقادر فخري،
عبدالعلي بحرالعلوم (شارح مثنوي مولوي) از نقاط ديگر، حتي ايران، بدان‎جا مهاجرت
کردند (براي آگاهي بيش‎تر نکـ کو کن).
از اوايل سده 13ق/19م که دستگاه نوّابان آرکات برچيده شد و حکومت کرناتک در دست
انگليسيها قرار گرفت، اين شهر از رونق و اعتبار افتاد و مدراس که از پايگاههاي مهم
کمپاني هند شرقي شده و مرکزيت سياسي و بازرگاني يافته بود بزرگ‎ترين و مهم‎ترين شهر
اين منطقه شد.
از اثار تاريخي شهر آرکات مي‎توان قلع? قديمي شهر، قصر حکومتي، مسجدجامع و عيدگاه،
مقبر? سعادت‎اللّه خان، مقبر? تيپومستان اوليا را ياد کرد.

مآخذ: آزياتيکا؛ نيز:

Ahmad, kh. Muhammad, "Calligraphy", in History of Medieval deccan (1295-1724),
ed. H. K. Sherwani, Vol. II; Husaini, S. A. Q. "The Sultanate of Ma'bar" ibid,
Vol. I; Kokan, M. Yousuf, Arabic and Persian in Karnatic (1710-1966), Madras,
1974; Sajun Lal, K. A., "The Mughals in the Deccan", in History of Medieval
Deccan, Vol. I; Sathianathaeier, R. "The Colas", in The History and Culture of
Indian people (The Struggle for Empire), ed. R. E. Majumdar, Bombay, 1966, Vol.
V.
فتح‎اللّه مجتبايي

 





/ 415