دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آزادخان، افغانجلد: 1نويسنده: سيد علي آل داود 
 
 
شماره مقاله:182















آزادخانِ اَفْغان، شهرت آزادبيگ سليمانِ خيلي غليجايي (د 1195ق/1781م)، سپاهي و
سياست پيشة افغاني و يکي از مدعيان حکومت ايران. وي در 1150ق/1737م هنگام گشودن
کابل به دست نادرشاه افشار، با گروهي به لشکر وي پيوست و به ايران آمد و تا وقتي که
نادر زنده بود، سر بر فرمان وي داشت. پس از کشته شدن او علم استقلال برافراشت و با
کريم‎خان زند و محمدحسن‎خان پناه آورد و تا پايان زندگي نزد وي و جانشينانش زيست.
از احوال او پيش از پيوستن به نادر اطّلاعي در دست نيست.
آزادبيگ در 1154ق/1741م همراه نادرشاه به ايران آمد و به فرمان وي به ردة سپاهيان
اميراصلان‎خان قِرِقْلو پيوست. اصلان‎خان عمه‎زادة شاه و فرمانرواي آذربايجان بود
(آذر بيگدلي، 373؛ ذنبلي، تجربه‎الاحرار، 1/491). چند سال پس از آن، هنگامي که نادر
با لشکريانش به بغداد رفت، آزادبيگ نيز در خدمت بود. در اين سفر نادر او را به
فرماندهي گروهي از افغانها به سرکوبي عربهاي شورشي پيرامن کوفه گسيل کرد. آزاد به
خوبي از عهدة اين مأموريت برآمد و توانست بي‎جنگ و خونريزي، آنان را به فرمانبري
وادارد و گروهي از سران آنان را نزد نادر ببرد (مروي، 3/923). آزادبيگ در فتح شيراز
هم ازجملة سرداران سپاه نادر بود و به فرمان او محاصرة شهر را همراه با سرداران
ديگري همچون محمدحسين‎خان قاجار و شهبازظخان دُمْبيلي بر عهده داشت (همو،
3/951-953). پس از کشته شدن نادر در 1160ق/1747م، در جنگي که ميان امير اصلان‎خان
قرقلوي افشار و ابراهيم‎خان پيوست و از او لقب «خاني» گرفت (آذربيگدلي، 373). سپس
وقتي که قدرت ابراهيم‎شاه را رو به زوال ديد، با 000‘15 سوار از او جدا شد و به
ميرسيدمحمد متولّي آستانة رضوي که خود را از تبار صفويه مي‎دانست و شاه‎سليمان
مي‎خواند، پيوست و از سوي او مأمور شد که به قزوين و ساوه رود و در آنجا منتظر
فرمان باشد.
جدا شدن آزادخان از ابراهيم‎خان ماية شکست قطعي و گرفتاري او گرديد. (گلستانه،
33-36). آزادخان مدتي در قزوين و ساوجبلاغ در بلاتکليفي به سر برد، و چون در آن
سالها اوضاع کشور آشفته بود و هر صاحب قدرتي آرزوهايي در سر مي‎پروراند، وي نيز به
فکر کسب قدرت افتاد. پس به آذربايجان رفت و در آنجا با سرداراني چون فتحعلي‎خان
افشار و شهبازخان دنبلي متحد گرديد و و بر آنان سروري يافت. پس از چندي قلعة اروميه
را پايگاه خود ساخت و در آنجا مدّتها با سرداراني که از وي فرمان نمي‎بردند و بر
بخشهايي از آذربايجان تسلّط داشتند، جنگيد. با پيوستن موسي‎خان افشار به وي، و پس
از اينکه «قِزُآغا» دختر موسي‎خان را به عقد خود درآورد، شمار لشکريانش به 000‘30
تن رسيد و بر ميزان قدرت او افزوده شد. پس موقع را براي اعلام استقلال مناسب ديد و
ادعاي پادشاهي کرد (گلستانه، 183-185؛ نامي، 33-34؛ اديب‎الشعراء، 114). در اين
هنگام خبر رسيد که پناه‎خان انبارلو از خمسة قزوين با لشکري آراسته، عازم تسخير
آذربايجان است. آزادخان 000‘4 تن از لشکريان خود را به سرداري فتحعلي‎خان افشار به
دفع وي فرستاد. در جنگي که در نزديکي تبريز ميان آنان درگرفت، پناه‎خان شکست خورد و
گريخت (اديب‎الشعراء، 114-115).
آزادخان در ادامة کوشش براي تسخير سراسر آذربايجان و تثبيت حکومت خود، جانشيني در
تبريز نشاند و با سپاهيانش به گرجستان تاخت، ليکن در جنگ سختي که ميان وي و
هراکليوس (ارکلي‎خان) فرمانرواي گرجستان درگرفت، شکست يافت و به تبريز گريخت. پس از
استقرار در تبريز به تقويت خود و گردآوري و سازماندهي لشکر پرداخت و بار ديگر به
گرجستان تاخت. اين‎بار پس از کوشش بسيار، گرجيان را شکستي سخت داد و آن حدود را نيز
بر متصرفات خود افزود. هراکليوس ناگزير با وي از درِ دوستي درآمد و فرمان او را
گردن نهاد و خواهرش را به زني به او داد (گلستانه، 186-188).
آزادخان در فاصلة دو لشکرکشي به گرجستان، براي تأمين هزينه‎هاي جنگي، مبلغي بيش از
ماليات مرسوم از مردم تبريز خواستار شد. مردم که از همراهي با او در دفعات پيش
پشيمان بودند بر دست‎نشاندة وي فضلعلي‎خان شوريدند و او را کشتند و چون از انتقام
آزادخان ترسيدند، در قلعة شهر پناه گرفتند و با او به ستيز برخاستند. تبريزيان با
ياري خواستن از ايلات اطراف شهر، زماني دراز در برابر آزادخان پايداري ورزيدند و
شهر و قلعة آن را نگهداري کردند، ليکن سرانجام در رمضان 1164ق/ژوئية 1751م تبريز به
تصرف آزاد درآمد و نزديک به 000‘4 نفر از مردم شهر در اين جنگ کشته شدند (دنبلي،
تجربه‎الاحرار 1/491-493؛ اديب‎الشعراء، 116-119).
آزادخان مي‎خواست پس از تسخير سراسر آذربايجان، با سرداران و جنگجويان زير فرمان
خود به خراسان رود و از آنجا به افغانستان حمله بَرَد و احمدشاه ابدالي را که از
قبيلة مخالف او بود و حکومت افغانستان را در اختيار داشت، از ميان بردارد و قندهار
پايتخت او را متصرف شود، ليکن با گرفتاريهايي که در آذربايجان براي او پيش آمد،
نتوانست حتي همة آن منطقه را به زير فرمان خويش درآورد. چون در 1166ق/1753م
عليمردان‎خان بختياري که از پيش با کريم‎خان متحد بود، بناي مخالفت را با خان زند
نهاد و آمادة نبرد با او گرديد، از آزادخان، فرمانرواي آذربايجان، و اسماعيل‎خان
فيلي، فرمانرواي لرستان، نيز براي دفع کريم‎خان، کمک خواست. آزادخان با لشکري که
شمار آن را تا 000‘8 تن دانسته‎اند، از اروميه روانة کرمانشاهان و کردستان شد، ليکن
پيش از آنکه به اردوي عليمردان‎خان بپيوندد، کريم‎خان با لشکر خود بدو رسيد و او را
منهزم ساخت (آذر بيگدلي، خواست به اذربايجان بازگردد. پس سفيري نزد کريم‎خان فرستاد
و پيام داد که چون وي گناهي نکرده و به عليمردان‎خان ياري نرسانده است، اجازة
بازگشت بدو داده شود. محمدخان و شيخعلي‎خان زند، 2 تن از سرداران برجستة کريم‎خان،
با خواست وي موافقت کردند، ولي کريم‎خان به گمان اينکه بسيار نيرومند است و نيازي
به آزادخان ندارد، بر اثر غرور و لجاجت، از پذيرفتن خواهش وي سر بر تافت و راه را
بر او بست. جنگ ميان دو لشکر درگرفت و سرداران بزرگ سپاه کريم‎خان، محمدخان و
شيخعلي‎خان زند، که به نظرشان توجهي نشده بود، قلب لشکر را رها کردند و ماية شکست
او شدند. کريم‎خان پس از اين شکست با شمار اندکي از لشکريان و افراد خاندان زند به
قلعة پَري و کَمازان رفت. آزادخان پس از اين پيروزي به دنبال کردن کريم‎خان پرداخت
و چون نزديک قلعة پري رسيد، دانست که کريم‎خان خود به اصفهان رفته، ولي همة سرداران
زند در قلعه هستند. پس پيکي نزد آنان فرستاد و خواستار ديدار شد. سرداران زند با
فرستادة آزادخان سخنان درشت گفتند و او را بازگرداندند. آزادخان چند روزي قلعه را
در محاصره گرفت، ليکن قادر به تصرف آن نشد. پس با نيرنگ آنان را از قلعه بيرون کشيد
و همه را دستگير کرد.
آزادخان به پسرعم خود، عَلَم‎خان فرمان داد که آنان را به اروميه ببرد و در زندان
بدارد. علم‎خان با سپاهيان خود که شمارشان به 700 نفر مي‎رسيد، همراه 000‘4 نفر از
افغانان و افشاريان رهسپار آذربايجان شد (گلستانه، 275-277). علم‎خان افراد خاندان
زند را با احتياط فراوان حرکت داد و کوشيد با آنان به مدارا رفتار شود. چون اينان
به منزلي به نام «زاغج» رسيدند، حادثه‎اي رخ داد که گرچه شگفت مي‎نمايد، ولي مآخذ
دست اول آن را با شرح جزئيات ياد کرده‎اند: در اينجا «لشکريان از افغان و جز ايشان
به سبب گرمي هوا و مشقت راه، هريک در خيمة خود برهنه شده به خواب رفتند. علم‎خان
سردار هم در خيمة خود به خواب رفت و نوکران و خدمتکاران متابعت سردار خود کرده هريک
در جايي کمر خود را گشوده به استراحت مشغول شدند. اسبان را نيز در زير زين يکه ميخ
کردند». 15 تن پهلوانان دست‎بستة سپاه زند، به کمک پاره استخواني تيز، بندهاي خود
را بريدند و با يک جهش برق‎آسا بر اسبان پريدند و نيزه‎ها را از زمين برآوردند.
نخست يکي دو تن از ايشان به خيمة علم‎خان تاختند و با ضرب شمشير و تپانچه او را از
پاي درآوردند. آنگاه همگي بر افغانان تاختند و در ميان گيرودار و يکه‎خوردگي از
خواب رميدگان، فريار بر کشيدند که اينک خود کريم‎خان است که سپاهيان خويش فرا رسيده
اس و کشتار شما را آغاز نهاده است. زنان نيز در اين پيکار کوششها کردند. به هر حال،
افغانان سراسيمه شدند و سر به کوه و بيابان گذاشتند. سرداران زندي زنان و غنايم و
بار و بنه را برداشته از راهي ناشناخته روانة چَمْچالِ کرمانشاهان شدند. ياران
آزادخان پس از لختي به جاي نخست بازآمدند، ليکن جز کشتگان و زخميان خود چيزي در
اردوگاه نيافتند. از اين‎رو، ماجرا را نوشته توسط حنظله‎بيگ افغان و يک سوار ديگر
به اصفهان به آزادخان رساندند. در چمچال، با پراکنده شدن اين خبر، حدود 000‘3 سوار
و پياده از کردان خَزَل و 000‘1 سوار و پياده از جماعت دِلْفان (از ايلات خرم‎آباد
لرستان) به خدمت خانوادة کريم‎خان پيوستند. اينان 2 سوار تيزتک را به جست‎وجوي
کريم‎خان فرستادند و او را که در ميان شيراز و اصفهان سرگردان بود، از حقيقت حال
آگاه ساختند و عازم بروجرد گشتند. کريم‎خان با شتاب در بروجرد به خانوادة خود ملحق
گرديد (گلستانه، 279-284). از آن سوي آزادخان چون در اصفهان استقرار يافت، بر تخت
پادشاهان صفوي نشست و سکه به نام خود زد. نقش سکه‎اش اين بيت بود:
تا که آزاد در جهان باشد سکه‎اش صاحب‎الزمان باشد
سپس فرمانروايي از جانب خود براي شهرهاي اطراف معين کرد (اديب‎الشعراء، 120-121).
آزادخان چون از ورود کريم‎خان به بروجرد و آماده شدند او براي پيکار آگاهي يافت، با
سپاهي انبوه عازم نبرد گرديد. برخورد 2 لشکر در «دوآبه سيلاخور» روي داد. چون
ايلاتِ همراه کريم‎خان پايداري نکردند، وي به سختي شکست خورد و گريخت (1166ق/1752م)
و سپاهيان او راه شيراز در پيش گرفتند (گلستانه، 285-287؛ اعتمادالسلطنه، 1151).
کريم‎خان در ميان راه، قمشه را به تصرف درآورد. آزادخان پس از آگاهي بر اين ماجرا،
سردار خود فتحعلي‎خان افشار را با 000‘8 سوار افغاني و افشار به جنگ کريم‎خان
فرستاد. اسکندرخان برادر کريم‎خان با 200 سوار در برابر سپاهيان آزادخان ايستاد و
در نخستين روزهاي جنگ ضربه‎هاي سختي بر آنها وارد کرد به طوري که فتحعلي‎خان شتافت.
اسکندرخان به تنهايي بر لشکريان انبوه افغان تاخت و شمار بسياري از آنان را کشت،
ليکن عاقبت از پاي درآمد (1166ق/1752م). کريم‎خان از مرگ برادر بسيار اندوهگين شد،
اما چاره‎اي جز گريز نديد و از اين‎رو راه گَنْدُمان و بختياري را در پيش گرفت
(گلستانه، 287-289؛ نامي، 39-40). آزادخان 2 تن از سرداران خود ـ فتحعلي افشار و
شاهرخ افغان ـ را به دنبال او فرستاد. شاهرخ در مقابله با کريم‎خان کشته شد و
فتحعلي‎خان پس از تاراج برخي از شهرها و روستاهاي ميان راه، نزد آزادخان برگشت
(همو، 288-291).
کريم‎خان پس از پيروزي بر شاهرخ به شيراز رفت. آزادخان از فرصت استفاده کرد و
نامه‎اي به بزرگان فارس نوشت و آنان را ترغيب کرد که کريم‎خان را بگيرند و به وي
سپارند. آنان نه تنها به خواست آزادخان وقعي ننهادند، بلکه با کريم‎خان در جنگ با
او هم‎آواز گرديدند. آزادخان چون از اين تحولات آگاهي يافت، بي‎درنگ با لشکر خود
عام فارس گرديد (همو، 314، 315). کريم‎خان نيز شيخعلي‎خان زند را به سوي دشتستان
فرستاد و از اهالي آن سامان ياري خواست و خود نيز بدان سوي شتافت. ميرزاعلي‎بيگ
خورموجي و رئيس احمد تنگستاني با 000‘4 جنگجو به حمايت کريم‎خان وارد صحراي خِشْت
شدند (فسايي، 209). آزادخان نيز خود را به شيراز رساند و آمادة نبرد گرديد (نامي،
45). از سوي کريم‎خان، محمدعلي‎خان خشتي (و به وايتي رستم‎خان خشتي) با سه ـ چهار
هزار تفنگچي مأمور حفاظت دربند فارس گرديدند. خان ياد شده با نقشه‎اي که طرح کرد،
اجازه داد لشکر آزادخان وارد دربند شود. چون همة سپاهيان وارد اين منطقة صعب‎العبور
شدند، به فرمان محمدعلي‎خان حمله آغاز شد. افغانان که غافلگير شده بودند، پايداري
نکرده بي‎اختيار راه گريز در پيش گرفتند. شمار فراواني از آنان هلاک شدند (گلستانه،
315-316). آزادخان واپس نشست و به شيراز آمد و در آنجا صالح‎خان بيات را به حکومت
بر نشاند و خود راه اصفهان در پيش گرفت (1167ق/1753م؛ نامي، 45). کريم‎خان به شيراز
آمد. پس از پيکاري سخت، شهر را از صالح‎خان بازپس گرفت. صالح‎خان در اين گيرودار
کشته شد (اعتمادالسلطنه، 1152).
هنگامي که آزادخان از شيراز به اصفهان برمي‎گشت، شنيد که در روستاهاي سِميرُم شورشي
درگرفته است. پس فتحعلي‎خان افشار به فرمان وي مأمور سرکوبي شورشيان گرديد. اين
سردار پس از محاصره کردن قلعه‎هاي آن حدود، آنها را گشود. و بسياري را کشت و زنان و
دختران را به اسيري گرفت و اموال ايشان را به تاراج برد. سپس مأمور گشودن شهر قمشه
گشت، زيرا مردم آنجا نيز از فرمان آزادخان سر بر تافته بودند. وي پس ا گشودن قمشه،
شهر را ويران کرد و گروهي از زنان، دختران و پسران آنجا را به اسيري گرفت و چون
برخي از اهالي آن شهر در زيرزمينها پنهان شده بودند فرمان داد با کاه دود کردن آنان
را هلاک سازند (رستم‎الحکما، 262-263).
هنگامي که آزادخان در اصفهان بود، يکي از بزرگان آن شهر به نام اميرمحمد سميع
کارخانه آقاسي نامه‎اي به محمدحسن‎خان قاجار به استراباد نوشت و او را ترغيب به
گرفتن شهر و نابودي آزادخان و پيروان افغاني او کرد (همو، 264-272). گويا اين نامه
از عوامل محرکه محمدحسن‎خان براي حرکت به مرکز و غرب ايران و سرکوبي آزادخان بود.
هنگامي که خان قاجار به سامان دادن لشکر خود مشغول بود، آزادخان گيلان را متصرف شد.
محمدحسن‎خان در ميان راه آذربايجان نخست عبدالعلي‎خان عامري و خسروخان مکري را که
سرداران لشکر آزادخان بودند، در گيلان درهم شکست (هدايت، 9/32-33). وي پس از تصرف
رشت، روانة آذربايجان شد تا قلعة اروميه را تصرف کند و پايگاه فرمانروايي آزادخان
را براندازد. چون آزادخان از اين جريان آگاه شد، خود را با شتاب از اصفهان به
آذربايجان رساند. در شش فرسنگي اروميه جنگي بزرگ ميان آن دو درگرفت. آزادخان شکست
خورد و به سوي بغداد گريخت (1170ق/1756م). به روايت عبدالرزاق‎بيگ دنبلي، افغانها
نخست به سختي جنگيدند به طوري که لشکر محمدحسن‎خان واپس نشست، ليکن خان قاجار
برآشفت و باز لشکريان را به ميدان راند و ماية شکست افغانها گرديد (دنبلي، مآثر
سلطانبه، 12-13). پس از گريز آزادخان، يوسف‎خان هوتکي افغاني که شهر اروميه بدو
سپرده شده بود، چاره‎اي جز تسليم نيافت. از اين‎رو، با ملازمان خود به خدمت خان
قاجار درآمد. پس از او سرداران ديگر آذربايجاني چون فتحعلي‎خان افشار و شهبازخا
دنبلي به خدمت او درآمدند. در اين هنگام کريم‎خان از شيراز بيرون آمد و شيخعلي‎خان
و محمدخان زند را با 000‘15 سوار به جنگ محمدحسن‎خان فرستاد. در اين جنگ هم خان
قاجار پيروز گرديد.
آزادخان نيز به هنگام گريز از ميدان جنگ و پيش از اينکه وارد بغداد شود، به «اشنو»
به ميان جماعت حکاري رفت. در عرض راه گروهي از افغانان و ازبکان که بار و بنه‎اي در
اردو داشتند، از او روي برتافتند و به اروميه آمدند. آزادخان ناگزير راه بغداد در
پيش گرفت و در کاظمين ماندگار شد. در آنجا 2 تن از زنان خود را که يکي دختر اشرف
افغان و ديگري دختر موسي‎خان قاسملوي افشار بود، به بغداد نزد سليمان‎پاشا
فرمانرواي آنجا فرستاد و از او ياري خواست. سليمان‎پاشا به فرستادگان آزادخان
احترام فراوان کرد و خود براي دلجويي از وي به کاظمين رفت و او را به بغداد آورد.
پس از آن سربازان بسياري را که شامل همة لشکر موصل و کَرکوت و ديار بکر و کردستان
مي‎شدند، در اختيار او گذاشت تا قدرت از دست رفته را بازيابد. آزادخان با اين
سپاهيان به آذربايجان که در اين هنگام در دست فتحعلي‎خان افشار بود، تاخت.
فتحعلي‎خان نخست جرأت جنگيدن با اوکدادخان (فرمانده بخشي از سپاه آزادخان) را نکرد،
ليکن سرانجام در نزديکي مراغه ميان دو طرف جنگ درگرفت و لشکريان آزادخان شکست
خوردند (همو، تجربهظالاحرار 31-35). خود آزادخان هم چون ديگر نتوانست پايداري کند،
به کردستان رفت تا ديگر بار از سليمان‎پاشا ياري جويد، ولي فرمانرواي بغداد اين‎بار
او را اري نکرد. آزادخان ناگزير به موصل و از آنجا به ميان ايل حکاري رفت، چند روزي
در آنجا بود و سپس راهي ايروان و گنجه شد و سرانجام به نزد هراکليوس (ارکلي‎خان)
فرمانرواي گرجستان شتافت و 2 سال با احترام نزد او اقامت کرد. چون کريم‎خان
آذربايجان را گشود و قلعة اروميه را متصرف شد، نامه‎اي به آزادخان نوشت و از
هراکليوس فرمانرواي گرجستان نيز خواست تا آزادخان را نزد او بفرستد. آزادخان
چاره‎اي جز پذيرفتن نيافت. او که مي‎دانست کريم‎خان مردي پاک‎نهاد و نيک‎سرشت است،
در 1176ق/1762م تنها سوار شد و به لشکرگاه وي آمد. کريم‎خان از وي دلجويي بسيار کرد
و فرمان داد که 50 نفر از طايفة زند هزاره همواره ملازم او باشند و او را خدمت
کنند. نيز براي او مقرري تعيين کرد. (گلستانه، 329-330؛ نامي، 113-114). آزاد در
دربار کريم‎خان از احترام بسيار برخوردار بود. به گفتة نامي (ص 122) وي بر همة
اميران نامبردار زمان کريم‎خان برتري داشت. او همچنان در شيراز، پايتخت زنديان،
مي‎زيست تا اينکه 2 سال بعد از مرگ کريم‎خان (1195ق/1781م) به بيماري خناق (ديفتري)
درگذشت. ازجمله وصاياي او اين بود که بعد از مرگ پيکر او را موقتاً در شيراز به
وديعت گذارند و در موقع مناسب به کابل برند، اما اين وصيت به دليل تحولات سياسي آن
زمان انجام نيافت.
در مقايسه با ديگر افغانهايي که در ايران کارشان رونق گرفت، آزادخان طبعي معتدل و
آراسته داشت و همواره در هنگام پيروزي در نگهداري زنان لشکر شکست خورده کوشش فراوان
مي‎کرد. در يکي از جنگها همة زنان زند را به يکي از سرداران خود به نام خضرخان سپرد
که آنان را به اصفهان ببرد و از آنجا با هودج زرنگار به شيراز بفرستد، اين‎گونه
رفتارها موجب گرديد که کريم‎خان نيز جانب وي را نگه دارد و با احترام با او رفتار
کند. رستم‎الحکماء (محمدهاشم آصف) نيز او را سرداري دادگر و مهربان و دلير مي‎داند
و مي‎گويد اگر سربازان سني مذهب او شيعيان را مي‎آزردند، وي آنان را سياست مي‎کرد
(ص 258).
از خانوادة آزادخان نام 4 تن از زنان و يک تن از فرزندان وي در مآخذ آمده است. زن
اول او دختر اشرف افغان بود. پس از آن، زماني که به آذربايجان رفت، دختر
محمدموسي‎خان بيگلر بيگي افشار را که «قزآغا» نام داشت به زني گرفت (اديب‎الشعراء،
114). زن سوم او خواهر ارکلي‎خان (هراکليوس) فرمانرواي گرجستان بود که آزاردخان
هنگام فتح آن ولايت وي را، ظاهراً به زور، به زني گرفت (گلستانه، 187-188). زن
چهارم او دختر خالدپاشا فرمانرواي شهر زور بود (دنبلي، تجربه‎الاحرار، 1/491).
فرزند او احمدخان نيز پس از درگذشت پدر، ازجمله سرداران زنديه بود و در 1198ق/1784م
از سوي جعفرخان زند مأموريت يافت که شهر کاشان را در برابر حمله‎هاي آقامحمدخان
قاجار نگه دارد، ليکن در جنگي که ميان وي و لشکر آقامحمدخان قاجار نگه دارد، ليکن
در جنگي که ميان وي و لشکر آقامحمدخان در نصرآباد رخ داد، احمدخان شکست خورد و رو
به گريز نهاد (نامي، 264-265). به روايت ديگر، احمدخان که توان رويارويي با خان
قاجار را در خود نمي‎ديد، پيش از نبرد از کاشان گريخت و به اصفهان رفت. در آنجا هم
چون نتوانست کاري از پيش برد لشکريانش از پيرامون او پراکنده شدند (شيرازي، 24-27).


مآخذ: آذر بيگدلي، لطفعلي‎بيک، آتشکده، به کوشش جعفر شهيدي، تهران، نشر کتاب،
1337ش؛ اديب‎الشعراء، رشيد، تاريخ افشار، به کوشش پرويز شهريار افشار و محمود
راميان، تبريز، 1346ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاريخ منتظم ناصري، به کوشش
محمداسماعيل رضواني، تهران، دنياي کتاب، 1364ش؛ دنبلي، عبدالرزاق‎بيک مفتون،
تجربه‎الاحرار و تسليه‎الابرار، به کوشش حسن‎قاضي طباطبايي، تبريز، دانشکدة ادبيات،
1349-1350ش، همو، مآثر سلطانيه، به کوشش غلامحسين صدري افشار، تهران، ابن‎سينا،
1351ش؛ رستم‎الحکماء، محمدهاشم آصف، رستم‎التواريخ، به کوشش محمد مشيري، تهران،
اميرکبير، 1352ش؛ شيرازي، عليرضا، تاريخ زنديه، به کوشش ارنست پير، ليدن، 1888م؛
فسايي، حسن، فارسنامة ناصري، تهران، 1315ق؛ گلستانه، ابوالحسن، مجمل‎التواريخ، به
کوشش محمدتقي مدرس رضوي، تهران، ابن‎سينا، 1344ش؛ مروي، ميرزامحمدکاظم، عالم‎آراي
نادري، به کوشش محمدامين رياحي، تهران، زوار، 1364ش؛ ملکم، جان، تاريخ ايران، ترجمة
ميرزامحمدعلي حيرت، بمبئي 1303ق، 2/277؛ نامي اصفهاني، محمدصادق، تاريخ گيتي‎گشا،
به کوشش سعيد نفيسي، تهران، اقبال، 1363ش؛ هدايت، رضاقلي‎خان، روضه‎الصفاي ناصري،
تهران، خيام، 1338ش.
سيدعلي آل‎داوود

 





/ 415