دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آسيا(ابزار)جلد: 1نويسنده: علي بلوکباشي 
 
 
شماره مقاله:213















آسِيا، کارافزاري است براي آرد کردن گندم و جو و دانه‎هاي گياهي. از آسيا براي
خرد کردن سنگهاي نمک، گچ، چيني نيز استفاده مي‎کنند.
واژ? آسيا در اصل «آسْ آبْ» بوده که در تحول آوايي (فونتيکي) به صورت آسياب درآمده،
و با افتادن صامت «ب» از پايان آن، آسيا شده است. (جزءِ «آسْ» در اين کلمه در
زبانهاي قديم ايراني به معني «سنگ» بوده است). شمس قيس رازي در اين‎باره مي‎نويسد:
«گفته‎اند آسياب اصلش آسْ آبْ بوده است، ياء در افزوده‎اند و به کثرت استعمال باء
طرح کرده و آسيا مي‎گويند» (ص 3059. آسيا نخست به معني آسياي آب شهرت گرفته» است
(فرهنگ رشيدي). بعداً اين کلمه بابر با واژة «آسْ» و به معني آن گرفته شده و براي
تسميه و تخصيص گونه‎هاي مختلف اين کارافزار، با کلمات آب و باد و دست و ستور و چرخ
ترکيب شده است. مثلاً «و به ديگر شهرها ستور بايد يا آسياآب» (تاريخ سيستان، 12) يا
«اين غلام گفت که من با اين همه آسياي باد توانم کرد» (ترجمة تفسير طبري، 5/1342)،
يا «رسم آبْ آسيا او آورد و پيش از آن دست آسيا بود» (گرديزي، 15). زمخشري در ترجمة
واژه‎هاي عربي «رحااليد»، «جاحله» و «طاحونه» به فارسي، کلمات مرکب دست آسيا، چرخْ
آسيا يا آسيايِ چرخ و آسيايِ آب را آورده است (زمخشري، ذيل واژه‎هاي عربي نامبرده)
کلمة آسياب نيز در نوشته‎هاي فارسي و زبان عامة مردم توسعاً به همان معني «آس» به
کار رفته و باز با کلمات آب و باد و دست و گاو و ... ترکيب شده است. ميرمحمدشاه
بَدَخشي «ملک بدخشان را 3 تقسيم نمود، قسم اول ... آبْ آسيابها ... به زير حکمت
ميرکلان سپرد» (فضل علي‎بيگ، 169-170)، يا «اغلب خانه‎ها (در اصفهان) آسيابهاي دستي
و پايي درست کرده‎اند که در ناامنيها دست آس مي‎نمايند» (ميرزاحسين‎خان، 117).
همچنين «به اصفهان طاحونه‎اي است که به قوت حيوان، آلات و سنگ آن را به گردش
درمي‎آورند ... اين را آسياب گاوي مي‎خوانند، چه غالباً گاو بر آن مي‎بندند»
(اصفهان، 55).
آسيا در زبان فارسي به اين معاني آمده است: دستگاه آرد کردن دانه و خرد کردن کلوخ؛
دستگاه گرفتن روغن و شيره از دانه‎هاي روغني؛ آسکده يا خانة آسيا؛ سنگ آسيا يا آسيا
سنگ؛ و مجازاً سپهر گردان و دنيا و چرخ فلک، و معده و شکمبه.
آسيا يکي از کهن‎ترين دستاوردهاي صنعتي انسان بوده است. اين کارافزار سابقة درازي
در تاريخ حيات انسان دارد. طبق برخي از روايتهاي اسلامي، آدم، ابوالبشر، نخستين کس
بود که ساختن سنگهاي آسيا و آسياکردن با آنها را آموخت (نيشابوري، 23، 24). طبري
مي‎نويسد نخستين‎بار جبرائيل آدم «را بياموخت تا آسيابها بنهاد به زير کوه اندر و
بفرمودش که آن گندم آس کن» (تاريخ بلعمي، 86).
بي‎شک اختراع ساده‎ترين نوع آسيا به دوران پيش از تاريخ و به زماني بازمي‎گردد که
انسان از راه گردآوري دانه‎هاي گياهي براي خوراک خود زندگي مي‎گذرانده است. به دست
آمدن سنگهاي آسيا در کاوشهاي باستان‎شناسي در ايران، مانند تپه حصار دامغان (ويلسن،
29-30) اين نظر را تأييد مي‎کند و نشان مي‎دهد که مردم ايران از زمانهاي بسيار دور
از چنين کارافزارهاي سنگي براي خرد و نرم کردن دانه‎هاي خوراکي استفاده
مي‎کرده‎اند. احتمالاً نخستين آسيايي که انسان براي خرد کردن دانه‎ها به کار
مي‎برده 2 سنگ ناسفته بوده که يکي را بر روي ديگري مي‎غلتانده و دانه‎ها را در ميان
آن دو خرد و نرم مي‎کرده است. اين کارافزار ساده و ابتدايي هنوز هم در ميان بعضي از
عشاير و اقوام جهان، ازجمله عشاير ايران، به کار برده مي‎شود. لُرهاي کُهگيلويه آن
را «بَرْدِهَر» 0بَرْد: سنگ، هَرْ: آس)، يعني آسيا سنگي مي‎نامند. بردهر 2 سنگ
دارد. يکي از سنگها بزرگ و سنگين، و وسط يک روية آن کمي گود است، و سنگ ديگر گِرد و
ضخيم، و شبيه به نَوَرد يا وَرْدَنه، به شکل استوانه است. دانه‎ها يا سنگ نمک را در
گودي روية سنگ بزرگ مي‎ريزند و سنگ وردنه را روي آن مي‎غلتانند تا خرد و ساييده شود
(بلوکباشي، ايل بهمئي، 25).
انواع آسيا:
آسياي دستي يا دستاس: آسيايي است با 2 سنگ يک پارچة تراشيدة گِرد و ضخيم، که سنگ
زيرين با نيروي دست انسان بر روي سنگ ثابت زيرين آن مي‎گردد. در وسط سنگ زيرين
ميله‎اي چوبي يا آهني به نام نسيتونة آسيا» نصب و استوار شده، و در وسط سنگ زيرين
سوراخي بزرگتر از قطر ستونه به نام «گَلويِ آسيا» کنده شده است. به هنگام آس کردن،
اين دو سنگ را به‎طور افقي روي هم بر زمين مي‎گذارند به گونه‎اي که ستونة سنگ زيرين
د رگلوي سنگ رويي فرو رود. سطح زيرين سنگ رويي يا «آسيا سنگ» آجدار است و يک دستة
چوبي در سطح بيروني آن کار گذاشته شده است که به نامهاي گوناگون «دَسْتَک»،
«اَنْگُشْت آسيا»، «قَبْضه» و «ميل» ناميده مي‎شود.
به هنگام آسيا کردن، آسياگر با يک دست دستک را مي‎گيرد و آسيا سنگ را دوز ستونة
آسيا مي‎گرداند، و با دست ديگر دانه‎هاي غلّه و حبوبات را مشت‎مشت در گلوي آسيا
مي‎ريزد. گردش آسيا سنگ بر روي سنگ زيرين دانه‎ها را مي‎سايد و آرد مي‎کند. آرد از
مرکز به دور سنگها رانده مي‎شود و از لبة سنگها روي سفرة آرد، که زيردستاس پهن شده
است، مي‎ريزد.
خرد کردن دانه با دستاس کاري ساده و ظريف است. اين کار از قديم به دست زنان و بيشتر
در خانه‎ها انجام مي‎گرفته است. در گذشته در هر خانه دستاسي بود که زنان خانواده
گندم و جو را با آن بلغور يا آرد مي‎کردند. هنوز هم در بيشتر خانه‎هاي روستايي و
عشايري ايران اين‎گونه دستاسها هست. در روستاهايي هم که آسيا و آسيابان نيست، در هر
محلة ده معمولاً دستاسي بزرگ هست که زنان محله غلة خود را به نوبت با آن آسيا
مي‎کنند. اين دستاسها را در جاهايي سرپوشيده به‎طور ثابت کار مي‎گذارند. گاهي زنان
تنگدست و بي‎سرپرست غلة خانواده‎ها را با اين دستاسها آرد مي‎کنند و مرد مي‎گيرند.
مزد آنها به صورت نقدي يا جنسي و معمولاً چند يک از غله‎اي است که آرد مي‎کنند.
کارگاههاي سنتي سفالگري نيز براي خرد و نرم کردن سنگ و مواد لعابِ روي سفال و کاشي
از آسياي دستي يا آسَکْ استفاده مي‎کرده‎اند. آنها يک آسک يا «آسيايِ خُشکِه‎ساب»
براي خرد کردن سنگ و موادِ لعاب، و يک اسک يا «آسياي آبْ‎ساب» براي ساييدن آرد لعاب
در آب و به هم آميختن آن داشتند (شاملو، ذيل «آسک»). در کرمان دو سه معدن زر در
کوههاي جنوبي آن بود که با «آسيايِ دستْ، زرِ اين معادن را به سيماب حاصل»
مي‎کردند. (کاشاني، 216). پس از اختراع چرخ و استفاده از آن در آسياهايي که سنگهاي
بزرگ و سنگين آنها با نيروي آب و باد و حيوان مي‎چرخيد، رفته‎رفته دستاس کاربرد
همگاني خود را از دست داد.
آسياي دستي در زبان و گويشهاي مختلف مردم ايران نامهاي گوناگون دارد: مثلاً در گويش
مردم شيراز و ابرقو و لُرهاي کُهگيليويه «آسَکْ» (آس + َ ک، پسوند صغير)، در بوشهري
«هاسَک»، آشتياني «دَستار» (مقدّم، ذيل آسياب دستي) (دست + آر، «آر» صورت ديگر آرد
و آرد و همريشه با آس است، نکـ کيا، 19/56) و «دِسْدار» (جزء اول واژه، يعني «دسد»،
صورت ديگر «دست» است که صامت «ت» تبديل به «د» شده است)، کَهَکي «دَستار»، زُنوزي
«دَسدار». کُردي «دَسْهار» (مخفف دستهار، جزء دوم صورت ديگري از «آر» است)، و «دست
آر»، اوراماني «هارِ»، آبيانه‎اي «داسْ‎آر» (جزء اول کلمه صورت ديگري از دست است)،
در گويشهاي مردم سنگسر و سمنان و لاسگرد به ترتيب «آرَک» و «آرْنَک» (« َ ک» پسوند
تصغير است)، در روستاهاي جاسب «دَسّاب» (مخفف دَسْتْ‎ساب، جزء دوم کلمه مبدّل «ساي»
است)، در گلپايگاني، کاشاني و محلاتي «دِسّار» (مخفف دست‎آر)، و در گويش طبري
«دَستار» و «دَسّار»، در وَفْسي «دِسْتاهِر»، زَندي «دَسِّر» (مخفف دستْ‎اَرْد)،
زِفره‎اي «اِرْدَسي»، نطنزي «اَرْدَسّي» (رجايي، 934) و بيدگلي «اَساس».
آسياي آبي يا آسياب: آسيابي است که با نيروي آب مي‎گردد و آن را «آبْ‎آسيا»،
«آسْ‎آب» مي‎نامند و در بعضي از شهرها و روستاهاي خراسان، کرمان، اصفهان و تربت
حيدريه کلمة عربي «طاحون» و «طاحونه» را نيز به کار مي‎برند.
رکن اصلي آسياب يک چرخ چوبي است که با نيروي آب مي‎گردد. چَرْخاب (توربين آب) که به
آن «پَر» هم مي‎گويند، به سنگ رويي آسيا وصل است و آن را مي‎گرداند. چرخاب محوري
استوانه‎اي دارد که در يک سر آن نوکي فلزي و بر سر ديگرش ميله‎اي آهني فرو شده و
پرّه‎هايي به سطح دور آن وصل است. چرخاب را به دو صورت افقي يا عمودي درگذر آب قرار
مي‎دهند. چرخاب افقي محوري قائم دارد که پرّه‎ها به‎طور افقي در شکافهاي مايل روي
آن فرو رفته و محکم شده است. اين چرخاب زير سنگهاي آسيا کار گذاشته مي‎شود. طرز
قرار گرفتن چرخاب زير سنگهاي آسيا کار گذاشته مي‎شود. طرز قرار گرفتن چرخاب چنين
است که نوک فلزي سر پايين محور در سوراخ سنگي که بر کف آب قرار داده شده. فرو
مي‎رود و ميلة آهني سر بالاي آن از ميان سنگ ثابت زيرين آسيا مي‎گذرد و در گلوي سنگ
گَردان آسيا محکم مي‎شود. چرخاب قائم که محوري افقي دارد معمولاً در کنار سنگهاي
آسيا کار گذاشته مي‎شود. يک سر محور اين چرخاب در سوراخي در ديوار قرار مي‎گيرد و
سر ديگرش با يک چرخ‎دندة چوبي به محور عمودي زير سنگهاي آسيا متصل مي‎شود.
از قديم 3 گونه آسياي آبْگَرد در ايران معمول بوده است. اين آسيابها را آسياب
تنوره‎اي يا پَرّي، آسياب ناوي يا ناودانه، و آسياب چرخي يا شيبي مي‎ناميدند.
1. آسياب تنوره‎اي، آسيابي است که چرخاب آن با فشار نيروي ابي که در تنوره يا چال
انباشته مي‎شود، مي‎چرخد. تنوره را به شکل قيف در زمين کنار آسياکده مي‎سازند.
دهانة تنوره معمولاً به قطر 3 تا 4 متر، همتراز با سطح زمين و بام آسياخانه، و بُن
آن به قطر 1 تا 5/1 متر پايين‎تر از کف آسياخانه، و گودي آن معمولاً از 3 تا 6 متر،
و در آسيابهاي کهن تا 10 متر است. در بن تنوره يا انتهاي ديوارة آن سوراخي است که
به آبراهي شيب‎دار، که رفته‎رفته تنگ‎تر مي‎شود، مي‎پيوندد. آب انباشته شده در
تنوره با فشار زياد از اين آبراه، که در زيرزمين و معمولاً با گُنْگ يا تنبوشه
(لوله‎هاي سفالين) ساخته مي‎شود، مي‎گذرد و به پرّه‎هاي چرخاب مي‎خورد و آن را
مي‎گرداند. آسيابهاي تنوره‎اي بيشتر در جاهاي کم‎آب ساخته مي‎شده و با آب قنات و
چشمه به گردش درمي‎آمده است، مانند «آسياب بيده» و «آسياب دوسنگه» در دهات يزد که
با آب قنات (پاپلي، 12 و 15) و آسيابهاي فين کاشان که با آب چشمه کار مي‎کند
(ضرابي، 49-50).
2. آسياب ناوي، آسيابي است که چرخاب آن با فشار نيروي آبي که از يک ناودان مي‎گذرد،
مي‎چرخد. ناو يا ناودان معمولاً تنة درختي است که ميان آن را درآورده و خالي
کرده‎اند. يک سر ناودان گشاد و سر ديگرش تنگ است. سر گشاد ناو را در بالا و درون
جوي آب، و سر تنگ آن را د زير آسيا و در کنار چرخاب کار مي‎گذارند. آب جوي با سرعت
از ناو پايين مي‎آيد و به پرّه‎هاي چرخاب مي‎خورد و با نيروي خود آن را در زير آسيا
و در کنار چرخاب مي‎خورد و با نيروي خود آن را مي‎گرداند. آسيابهاي ناوي بيشتر در
مناطق کوهستاني ايران معمول بوده و هست. در بعضي جاها گاهي چندين آسياب ناوي در
کنار هم و در مسير يک جريان آب ساخته مي‎شده است.
3. آسياب چرخي، آسيابي است که چرخاب آن با فشار نيروي آبي که از آبراهي با شيب
بسيار تند مي‎گذرد، مي‎چرخد. آسيابهاي چرخي يا شيبي معمولاً در درون و مسير آب
رودخانه‎ها و نهرهاي بزرگ ساخته مي‎شد. هر آسياب آبراهي مخصوص در پهلوي خود داشت.
چرخاب آسيا به‎طور قائم در آبراه کار گذاشته مي‎شد و در آب شناور بود. قسمتي از آب
رودخانه يا نهر در سر راه خود وارد آبراه مي‎شده و با فشار به چرخاب مي‎خورد و آن
را مي‎گرداند. گردشِ محورِ افقي چرخاب به محوري قائم که متصل به سنگ گردان آسيا بود
انتقال مي‎يافت و آن را به گردش در مي‎آورد.
اين‎گونه آسيابها در ايران کاربرد بسيار داشت. مَقدِسي ظاهراً در اهواز و در محلي
به نام «کارشناسان» يا «کان‎شناسان» چنين آسيابهايي را که مردم در مسير نهرهاي آب
ساخته بودند، ديده بوده است. وي مي‎نويسد: «آسياهايي شگفت‎آور نيز بر نهر دارند»
(2/615). هنوز نيز آثاري از اين‎گونه آسيابها در بعضي از نقاط ايران بازمانده است.
آسيابهاي قديم دزفول در رودخانة دز، و آسيابهاي نهر شاهجرد اهواز نمونه‎هايي از
آسيابهاي چرخي بوده‎اند. در اين زمان کاربرد اين‎گونه آسيابها در ايران بسيار اندک
است.
پيدايش آسياي آبي در ايران به دوره و زماني باز مي‎گردد که اقوام ايراني در کنار
چشمه‎ها و رودخانه‎ها آبادي ساخته و ساکن شده و به کشاورزي پرداخته بودند. بنابر
يکي از افسانه‎هاي ايراني نخستين‎بار هماي چهرآزاد، دختر بهمن از پادشاهان کياني،
حدود 000‘3 سال پيش «رسم آب‎آسيا» را در ايران که پيش از آن دستْ‎آسيا رسم بود،
معمول کرد (گرديزي، 15). قديم‎ترين اشارة تاريخي به آب‎آسيا از استرابون جغرافيادان
يوناني است. او از گونه‎اي آسياب نام مي‎برد که ميله‎اي قائم و تعدادي تيغه يا پرّة
ملاقه شکل داشته است. اين آسياب را داروسازان پادشاه اشکاني در سال 65 قم براي کاخ
او در آسياي صغير ساخته بودند (وولف، 280).
به نظر مي‎رسد که آسياي آبي در ايرانِ دورة ساساني بسيار معمول بوده و در هر شهر و
روستاکه آبي کافي داشته آسياب يا آسيابهايي هم بوده است. امروزه نيز آثار آسيابهايي
ويرانه در گوشه و کنار ايران وجود دارد که منسوببه دورة ساساني است، مثلاً آثار
خرابة 2 آسياب سنگي معروف به «اسيي گوري» (آسياگبري) تا چندي پيش در پيرامون شهر
خرم‎آباد ساخته شده بود و با آب رودخانة «کَرْگّنَ» (کرگانه) به گردش در مي‎آمده
است. احتمال داده مي‎شود که شهر باستاني شاهپور خواست در همين محل قرار داشته و اين
آسياب و يک ديوار خرابة سنگي نيز از آثار بازماندة آن بوده است. يکي ديگر آسيابي
سنگي بوده و در غرب خرم‎آباد و در محل امامزاده «بُواسْ» (بابا عباس)، ساختة دورة
ساساني که با آبِ «گردو بردين (گرداب سنگي)، کار مي‎کرده است. آثار خرابة آسياب
سنگي کهن ديگري نيز در محلي به نام «وِرازْرَ» (= وِرازْرَه: گُرازْ راه) در يک
کيلومتري دهکدة «گَرِّکو» در اَلِشْتَرِ لرستان هست که ساختمان آن از سنگ و ملاط، و
مانند 2 آسياب ديگر است. اين آسياب تنوره‎اي دارد که گودي آن 12 متر و قطر دهانة آن
20/1 متر است. تاريخ بناي اين آسياب معلوم نيست (نکـ : ايزدپناه، 1/104، 108،
2/283-284).
آثار آسيابهايي نيز از دوره‎هاي بسيار قديم در شوشتر و دزفول و اهواز هست که گفته
مي‎شود بعضي از آنها به دورة ساساني تعلق دارد. مثلاً آثار آسيابهايي در اطراف سد
گَرگَر، يا بَندِ تَرازو در شوشتر، که با آب کارون مي‎گرديده است، يا آسيابهاي
سَربند در پشت بَندِ رودخانة دِز در دزفول، و يا خرابة سه آسياب سنگي در پاي پل
سياه اهواز که احتمالاً از دورهظهاي پيش از اسلام است.
جغرافيدانان و تاريخ‎نويسان اسلامي جسته و گريخته در نوشته‎هاي خود به بسياري
آسياهاي آبي ايران و تداول عام آن ميان ايرانيان در سده‎هاي آغازين اسلام اشاراتي
کرده‎اند. بعضي از آنها حتي شمارة آسيابهاي شهرهايي از ايران را که با نيروي آب يک
رود يا نهر مي‎گرديده‎اند، به دست داده‎اند. نويسندة تاريخ قم (نوشتة 378ق/988م) به
51 آسياب ساخته بر رود و نهرهاي قم و نام خاص هريک از آنها اشاره مي‎کند و
مي‎نويسد: در زمان او اين آسيابها 39 آسياب آبادان و به کار بوده است (صص 53-56).
حمدالله مستوفي مي‎نويسد: نيشابوريان در مسير آب رودخانه‎اي که از کوه بلندي در
شمال شرقي نيشابور روان بود، 40 آسياب ساخته بودند. آب اين رود «چنان نيز آيد که يک
خروار گندم در دلو آسيا مي‎کنند به مقدار سر دو جوال دوختن آن يک خروار آرد شده
مي‎باشد. چنان که درازگوش در دنبالة هم مي‎رسد» (148). مقدسي در وصف شگفتيهاي ديدني
فارس از بند امير (که ظاهراً در سال 365ق/976م ساخته شده است) و 10 آسيابِ پاي آن
که با آب رودخانه کُر مي‎گرديده است، ياد مي‎کند (2/661). مُعين به نقل از
نويسندگان آن دوره دوره مي‎نويسد که در محل بند امير «300 چرخ ساخته بودند که هريک
آسيايي را به حرکت در مي‎آورده است». (فرهنگ فارسي، ذيل «بند امير»). فرصت شيرازي
(1271-1339ق/1855-1921م) که خود اين آسيابها را از نزديک ديده بوده در وصف آنها
چنين آورده است: اين آسيابهاي غريب را در يک عمارت 2 سنگ و 3 سنگ و 4 سنگ و بيشتر
کار گذارده‎اند و از يک چشمة آب يا بيشتر متحرک‎اند. ازجمله در يک جايي 7 سنگ آسيا
در کار است که آنها به دور هم واقع شده‎اند، يعني به رديف نيستند، بلکه چون حلقه
گرداگرد هم‎اند و از يک سمت عمارتي که سنگهاي مذکوره در آن نصب است آب از رودخانه
داخل مي‎شود و به‎طوري مي‎باشد که همة آن آسياها گردش مي‎نمايند و آب از زير پرة هر
سنگي از اطراف آن عمارت مدور شعبه‎شعبه خارج مي‎شود و فرو مي‎ريزد (ص 257).
آسياي بادي يا آسباد: آسيايي است که به نيروي باد مي‎گردد و آن را بادْآس و آسيا
چرخ نيز ناميده‎اند. رکن اصلي آسياي بادي چرخي است که باد آن را مي‎گرداند و سنگ
آسيا با گردش آن يه حرکت در مي‎آيد. آسياهاي بادي ايران از قديم چرخبادهايي با محور
قائم داشت. چرخباد بر بام آسْخانه، درون حصاري خشتي و گِلي کار گذاشته مي‎شد. حصارِ
آن 3 ديوار بلند بي‎سقف در شمال و مشرق و مغرب دارد. بلندي هر ديوار در حدود 6 متر
است. ديوار شمالي شکافي طولي دارد که باد از آن مي‎گذرد و به چرخباد مي‎خورد و آن
را مي‎گرداند. به گويش مردم خواف و روستاهاي پيرامون آن چرخباد «پَر» و حصار
«پَرخانه» و شکاف ديواري که باد از آن مي‎گذرد «دَرگاباد» يا «دَرْباد» ناميده
مي‎شود.
محور چرخباد يک تير چوبي به طول 6 متر، و معمولاً از تنة درخت کاج يا چنار است. اين
محور ـتيرْپُل» ناميده مي‎شود و 8 بادبان که آن را «پَر» يا «پَرّه» مي‎نامند، به
آن وصل است. هر پرّه از چند دسته ني يا شاخه‎هاي درخت نخل به هم بسته، يا تخته‎اي
چوبي به طول 5 متر و پهناي 75 سانتي‎متر است. سرِ بالاي تيرپل در سوراخ ميان کَلّه
تيري به نام «خَرْپُل» که دو سر آن روي دو ديوار شرقي و غربي پَر خانه ثابت شده است
قرار دارد. سر پائين تيرپل از سوراخ روي بام آسْکَده مي‎گذرد و با زائده‎اي آهني در
گلوي سنگ‎گردان آسيا مي‎رود.
اکنون نيز چرخبادها در بيشتر آسياهاي سنتي محوري قائم دارند. در بعضي از روستاهاي
ايران، مانند شاه‎تقي در خراسان آسبادهايي ساخته شده است که چرخبادهاي آنها محوري
افقي دارند. هريک از اين چرخبادها داراي پروانه‎اي با 8 تا 12 پرّه است. محور افقي
چرخباد با چرخ‎دنده‎اي فلزي به محوري قائم که در سنگِ گردان آسباد محکم شده، وصل
است. گردش پروانه محور چرخباد را مي‎گرداند و حرکت آن به محور قائم منتقل مي‎شود و
سنگ آسيا را با خود مي‎گرداند.
طبق گزارش دمشقي (د 727ق/1327م) چرخباد آسياهاي سيستاني نخست در زير سنگهاي آسيا
کار گذاشته شده بودند. او در وصف ساختمان اين‎گونه آسبادها، و طرز قرار گرفتن چرخ
يا پره در زير سنگهاي آسيا مي‎نويسد: «بر روي مناره يا قلّه يا تپه و يا برخي از
برجهاي دژ اتاقکي ديگر بنا مي‎نهد و در آن اتاقک بالايي سنگ آسيايي مي‎گذارند که
باد آن را مي‎چرخاند، به‎طوري که چون آن چرخ در اتاقک پايين بگردد آن آسياب را در
اتاقک بالاي خود مي‎گرداند. بنابراين با هر بادي که وزيدن گيرد آن سنگ آسياب که
سنگي يک‎پارچه است مي‎چرخد» (ص 308). او طرحي از دستگاه کامل آسباد سيستاني در درون
دو اتاقک همراه با شرح هر بخش از اتاقکها و دستگاه آسباد داده و چگونگي گذرباد از
روزنها و برخورد آن بر پرّه‎ها و گرداندن آنها را دقيقاً وصف کرده و چنين نوشته
است: «براي اتاقک پايين 4 دريچه مي‎گذارند، همچنان که براي بوق 4 سوراخ درست
مي‎کنند، وليکن ساختمان اين دريچه‎ها به‎طوري است که سوي فراخ آنها به جانب هوا و
سوي تنگ آنها به درون است و مانند ناوداني هستند که هوا با نيرو به درون آنها
مي‎آيد و نيز همچون دمة زرگري هستند که سوي گشاد آن به سوي دهان وي و سوي تنگ آن به
درون کوره است تا باد از هر سو که بوزد از ميان آنها با نيروي بيشتري به درون اتاقک
آسياب وارد گردد. چون هوا از جايي که براي آن ساخته شده است به درون اتاقک آيد به
ستون يا ديرکي همانند منوال و پيکان دوک بافندگان که بر روي آن نخ مي‎پيچند،
برمي‎خورد و اين ديرک 6 تا 12 پرّه دارد که بر روي آن پره‎ها روپوشهايي از پوست
دباغَتْ نشده همچون روپوش فانوسي واقع شده است وليکن اين روکشهاي پوستي بر روي آن
پرّه‎ها راست و مستقيم قرار گرفته و پهن شده است به نحوي که هر پره‎اي روکشي پوستين
و تيريزي دارد که هوا از ميان آن تيريز آن را پر مي‎کند و به جلو مي‎راند آنگاه
پرّة پس از آنرا پُر مي‎کند و به جلو مي‎راند و پس از آن پرّة سوم را، تا آن ديرک
به چرخش درآيد و سنگ آسياب نيز از دوران آن بچرخد و دانه‎ها را آرد کند» (صص
308-311).
ظاهراً بعدها سيستانيها محل چرخباد را تغيير داده و آن را از زير آسکده بر روي بام
آن برده و بر بالاي سنگهاي آسيا کار گذاشته‎اند. اين جابجايي يک دگرگوني در صنعت
آسبادسازي در ايران پديد آورد و چرخباد را در برابر وزش بيشتر باد و فشار قوي‎تر
قرار داد و در نتيجه ميزان کارکرد و بازدهي دستگاه آسيا را بالا برد. در ايران
آسبادي از نوع آسبادهاي قديم سيستان که که چرخبادهايش در زير سنگهاي آسيا باشد،
وجود ندارد، وليکن آسبادهايي از اين‎گونه تا 1331ق/1913م، در افغانستان کار مي‎کرده
است 0وولف، 285).
انديشة بهره‎گيري از نيروي باد در گرداندن سنگ آسياي غله نخستين‎بار در ميان مردم
مشرق زمين پديد آمد. بعضي از نويسندگان تاريخ صنعت و فنون ايرانيان را مخترع و
سازندة آسباد دانته‎اند، ولي اطلاع ما دربارة استفاده از آسياي بادي در ايران از
گزارشهايي است که تاريخ‎نويسان و جغرافيادانان نخستين سده‎هاي اسلامي از آن
داده‎اند (نکـ مسعودي، 1/677). طبق اين گزارشها پيشينة تاريخي آسياي بادي در ايران
به زماني بسيار دور و به قبل از ظهور اسلام مي‎رسد.
سيستان کهن‎ترين سرزمين بادآسها در ايران بوده است. ظاهراً سيستانيها نخستين قوم
ايراني بودند که از نيروي باد در گرداندن چرخهاي آسيا استفاده مي‎کرده‎اند. نويسندة
تاريخ سيستان مي‎نويسد زماني که مردم بيشتر نقاط ايران غلات و حبوب را با آسياي
دستي يا آسياي آبي و يا ستوري خرد و آرد مي‎کردند، سيستانيان از آسباد براي آس کردن
و بالا کشيدن آب از چاه استفاده مي‎کرده‎اند (ص 12). اصطخري در توصيف زرنگ سيستان
از آسياهايي باد مي‎کند که با باد مي‎گرديده است (241-242). مؤلف حدودالعالم نيز در
شرح ناحية سيستان از آسياهاي آن نام مي‎برد و مي‎نويسد «ايشان را آسياهاست بر باد
ساخته» (ص 102).
خراسان نيز به سبب بادخيز بودنش جايگاه قديم آسياهاي بادي در ايران بوده است. بعضي
از نويسندگان حتي مردم خراسان را در صنعت آسبادسازي و استفاده از اين نوع آسيا در
خرد کردن غلات با مردم سيستان همراه و شريک دانسته‎اند (حبيبي، 470). زکرياي قزويني
در وصف هرات و شگفتيهاي اين شهر مهم خراسان در قرن 7ق/13م، از آسبادهاي آن ياد
مي‎کند و مي‎نويسد همان‎گونه که آسيابها را آب مي‎گرداند، آسبادها را باد به گردش
درمي‎آورد (ص 481؛ نيز نکـ لسترنج، 435) گاهي حتي جايي که در آن آسبادها به کار
بوده، «آسْبادان» يا جاي آسياي بادي ناميده مي‎شده است، مانند مزرعة «آسيابادان» در
يکي از بلوکات هرات (ابونصري هروي، 68).
استفاده از آسباد هنوز در بعضي از روستاهاي بخش شرقي ايران و هراتِ افغانستان معمول
است. مثلاً در 1342ش از 75 دستگاه آسياي بادي در «نِه» سيستان، 50 دستگاه کار
مي‎کرده است (وولف، 286)، يا مثلاً در 1347ش از 35 دستگاه آسباد در «نِشْتِفان»
خواف، 30 دستگاه به کار بوده است (از يادداشتهاي نويسنده).
صنعت آسبادسازي از ايران به سرزمينهايديگر جهان رفته است. ظاهراً ابتدا بعضي از
کشورهاي جهان اسلام، مانند مصر و ترکية عثماني، و بعد گروهي از کشورهاي اروپايي، که
با مردم مسلمان سرزمينهاي اسلامي ارتباط داشتند، فن و شيوة ساختن و به کار بردن
آسباد را از مسلمانان فرا گرفتند. بنابر گزارشي آسياي بادي در اروپا تا اواخر قرن
8/اوايل قرن 15م به «آسيا تُرکي» معروف بوده است (روسو، 139). احتمالاً اين
نامگذاري به اين سبب بوده است که اروپاييان نخست از طريق مردم کشور عثماني با آسياي
بادي آشنا شده بودند.
آسياي ستسوري: آسيايي است که با نيروي حيوان مي‎چرخد. اين نوع آسيا را در ايران
بيشتر «خَراس» يعني بزرگْ‎آس مي‎نامند چون سنگهاي آن بسيار بزرگ و سنگين است (نکـ
برهان قاطع). خراس را معمولاً با اسب و شتر و گاو، و گاهي با خر و استر مي‎گردانند.
حرکت دايره‎وار حيوان سنگ رويي را به دور محوري قائم که از ميان سنگ ثابت زيرين
آسيا بيرون آمده است، مي‎گرداند.
خراس در ايران معمولاً در جاهاي بي‎آب و خشک و در عصّار خانه‎ها به کار مي‎رفته
است. مثلاً در قديم مردم سرخس، که شهرشان خشک و کم‎آب بوده است. براي آرد کردن غلات
از خراس استفاده مي‎کرده‎اند. ابن‎حوقل مي‎نويسد «کشتهاي سرخس باراني» است و
«مهمترين دارايي مردم آنجا شتر و گوسفند است» و «آب آن از چاه تأمين مي‎گردد و
آسياها از چارپا استفاده مي‎کنند و آسياي آبي ندارد» (ص 179).
در برخي از نقاط ايران اسياهاي آبي را گونه‎اي مي‎ساخته‎اند که به هنگام خشکسالي يا
تنگابي بتوانند آنها را با نيرويحيوان نيز بگردانند. در اصفهان وقتي که آب
زاينده‎رود در سه‎چهار ماه تابستان کم يا خشک مي‎شد، آسيابانها از شتر و گاو و يا
قاطر براي گرداندن سنگهاي آسيا استفاده مي‎کردند (ميرزاحسن‎خان. 117). اصفهانيان
آسياهاي ستوري را «آسياب گاوي» مي‎ناميدند، زيرا بيشتر اين آسياها با گاو مي‎گشت.
بنابر نوشتة محمدمهدي اصفهاني در اين آسياها حيوان مي‎توانست با يک دور حرکت کامل
خود به گرد دستگاه «به تفاوت تعداد چرخها و ساير ادوات از 8 تا 12 دور سنگ‎رويي
آسيا را بگرداند» (ص 54).
کار آسيابان در آسياهاي ستوري بسيار مهم و دشوار بوده است. آسيابانها بايد هميشه
مراقب باشند تا حيواني که سنگ آسيا را مي‎گرداند در هنگام آسيا کردن از حرکت باز
نايستد. حتي بعضي از آنها براي اين کار تدبيري انديشيده بودند. مثلاً به هنگاآس
کردن زنگي به گردن زنگي نيز در دسترس خود داشتند. هرگاه حيوان ازگردش باز مي‎ايستاد
و زنگ گردنش از صدا مي‎افتاد، آسيابان زنگ خود را به صدا درمي‎آورد تا باز به راه
افتد. بعضي از آسيابانها نيز به هنگام خواب يا دور شدن از آسياخانه زنگ خود را به
شاخة درختي در مسير جريان باد و نزديک در آسيا مي‎بستند تا با وزش باد و لرزش شاخة
درخت زنگ به صدا درآيد (جمال‎زاده، 79، 80) بدين‎گونه، هميشه تصويري از حضور
آسيابان و شلاق او در ذهن حيوان بود و به ندرت از حرکت باز مي‎ايستاد.
آسياي ستوري نيز مانند آسياي آبي و بادي از کهن‎ترين انواع آسياهاي سنتي در ايران
است. از زمان و محل اختراع آسياي ستوري اطلاع دقيقي در دست نيست. طبق بعضي از
روايات تاريخي نخستين آسياي اسبگرد، براي پوست کندن غلات، در چين اختراع شده است.
در دوران باستان زماني که روميان از بردگان خود براي گرداندن سنگهاي بزرگ آسيا
استفاده مي‎کردند، ايرانيان چارپايان يا نيروي آب و باد را براي به گردش درآوردن
سنگهاي آسيا به کار مي‎گرفتند. استعمال واژة خراس و ترکيبات اسب و گاو شتر و ... يا
کلمه آس و آسيا در آثار و نوشته‎هاي نويسندگان و شعراي قرنهاي 4 و 5ق نشانه‎اي گويا
از تداول و شهرت بسيار زياد اين‎گونه آسيا در ايران در آغاز دورة اسلامي است. در
زبان و ادب فارسي ترکيبات «اَسْپاس» و «آسْ‎اُشتر» يا «اُشترآس» و «گاوْآس» و
«خَرْآسيا» اصطلاحاً براي ناميدن آسياهايي که با اسب و شتر و گاو و خر مي‎گرديده به
کار رفته
آسياباني: يا آسْباني شغل و کار آسيابان، و آن نگهباني از آسيا و گرداندن آن است.
آسياباني در ايران سابقة بسيار دراز دارد. تاريخ پيدايش اين پيشه ظاهراً بايد با
پيدايي آسياهاي آبي و بادي و ستوري در ايران، و نياز اين‎گونه آسياها به نگهبان و
گرداننده همزمان بوده باشد. با وجود اهميت زياد آسياباني و نقش و ارزش همگاني آن در
ايران قبل و بعد از اسلام، آگاهيهاي بسيار اندکي از اين پيشه، و چگونگي کار
آسيابانان و سازمان صنفي و زندگي و آداب و اخلاق و نقش و پايگاه اجتماعي آنان به ما
رسيده است. در متوني که به پهلوي از دورة ساساني در دست است نامي ازآسيابان و
آسياباني نيامده است. در صورتي که نام «نانْباگ» (نانوا)، پيشه‎ور همشأن آسيابان و
وابسته به او، يا «وَرْس ـ وِراي» (سلماني) و «خواليگر» (آشپز)، پيشه‎وراني با شنلي
کم‎بهاتر از آسياباني در جامعه آمده است (تفضلي، VII/195-196).
بنابر متون سرياني مربوط به دوران ساساني، صنعتگران و پيشه‎وران ايران هريک در آن
زمان صنف و رئيس مخصوص به صنف خود داشتند. همه آنها بزرگ و رئيسي داشتند که
«کِرُّگْبَد» يعني رئيس اصناف، ناميده مي‎شد (همو، VII/192). طبق بعضي روايتهاي
تاريخي، در اوايل دورة اسلامي آسيابانان شهري در گروه و صنفي تشکيل يافته بودند و
مانند ساير پيشه‎وران در بعضي از شهرهاي مهم، مانند بصره، رسته‎بازاري مخصوص به خود
داشتند (سعيدالشيخي، 56). همو به نقل از الذخائر والتحف مي‎نويسد که آسيابان در
زمان تابعين داراي شيخ يا رئيس شدند و حسن بصري (د 110ق/728م) از بزرگان تابعين به
گروه آسيابان و عصّاران و روغن کنجدگيران نظام بخشيد و براي هريک از شيوخ آنها
«گرهي نهاد تا در کمربند خود ببندند زيرا آنان از پيران و اخيار بودند» (ص 91-92).

از قديم بعضي از صنفها براي شناساندن صنعت و پيشة خود و تمايز صنفي از يکديگر، نشان
و علامت مخصوص به خود داشته‎اند. نشان و علامت هر صنف و پيشه معمولاً يکي از
ابزارها و وسايل مهم کار و پيشة آنها بود. بنابر برخي منابع تارخي سنگ آسيا نشان و
نماد صنفي گروه آسيابانان و مظهر کار آنها بود. ابن‎جوزي در شرح آذين‎بندي شهر به
مناسبت جشن تولد پسر المقتدي، خليفة عباسي، در سال 480ق/1087م و شرکت گروهي از
پيشه‎وران در جشن و به نمايش گذاشتن ابزار و وسايل کار و پيشة خود، از آسيابان نيز
ياد مي‎کند و مي‎نويسد: آسيابان سنگهاي آسيا را به نمايش گذاشته بودند و با آنها
روي زمين آرد مي‎کردند (9/38؛ نيز نکـ سعيدالشيخلي، 97-98).
کار و وظيفة آسياباني گونه‎گون و زياد است. آسيابان بايد فشار آب را در آسياي آبي و
سرعت وزش باد را در آسياي بادي تنظيم کند، مراقب حرکت چارپا در آسياي ستوري باشد،
سرعت گردش سنگ آسيا را ميزان کند، دندانه‎هاي روي سنگ آسيا را که در اثر گردش و کار
مداوم ساييده و کند مي‎شود با آسيازَنه (= ابزار آجيدن سنگ آسيا، آژينه) بتراشد و
آج دهد، ابزار و وسايل آسيا را تعمير کند، غربالي را که چشمه‎هاي زه آن به سبب کار
زياد سست و گشاد و فرسوده شده عوض کند، غلّه را پيش از آسيا کردن بوجاري کند، يعني
آن را غربال کند و خاک و شن و خاشاک آن را بگيرد (در بعضي از آسياها اين کار وظيفة
کارگري به نام «بوجار» است).
آسيابانهاي شهرها از قديم بعضي از صنفها براي شناساندن صنعت و پيشة خود و تمايز
صنفي و پيشة خود و تمايز صنفي از يكديگر، نشان و علامت مخصوص به خود داشته‌اند.
نشان و علامت هر صنف و پيشه معمولاً يكي از ابزارها و وسايل مهم كار و پيشة آنها
بود. بنابر برخي منابع تاريخي سنگ آسيا نشان و نماد صنفي گروه آسيابانان و مظهر كار
آنها بود. ابن‌جوزي در شرح آذين‌بندي به مناسبت جشن تولد پسر المقتدي، خليفة عباسي،
در سال 480ق/1087م و شركت گروهي از پيشه‌وران در جشن و به نمايش گذاشتن ابزار و
وسايل كار وپيشة خود، از آسيابان نيز ياد مي‌كند و مي‌نويسد: آسيابان سنگهاي آسيا
را به نمايش گذاشته بودند و با آنها روي زمين آرد مي‌كردند (9/38؛ نيز نكـ
سعيدالشيخي، 97-989.
كار و وظيفة آسياباني گونه‌گون و زياد است. آسيابان بايد فشار آب را در آسياي آبي و
سرعت وزش باد را در آسياي بادي تنظيم كند، مراقب حركت چارپا در آسياي ستوري باشد،
سرعت گردش سنگ آسيا را ميزان كند، دندانه‌هاي روي سنگ آسيا را كه در اثر گردش و كار
مداوم ساييده و كند مي‌شود با آسيازَنه (= ابزار آجيدن سنگ آسيا، آژينه) بتراشد و
آج دهد، ابزار و وسايل آسيا را تعمير كند، غربالي را كه چشمه‌هاي زه آن به سبب كار
زياد سست و گشاد و فرسوده شده عوض كند، غلّه را پيش از آسيا كردن بوجاري كند، يعني
آن را غربال كند و خاك و شن و خاشاك آن را بگيرد (در بعضي از آسياها اين كار وظيفة
كارگري به نام «بوجار» است).
آسيابانهاي شهرها وظيفه داشتند كه هر روز علاوه بر گندمي كه براي مردم محل آرد
مي‌كردند، سهم معيني نيز براي نانواييهاي شهر آرد كنند. بعضي از آسيابانهاي شهرهاي
قديم براي اينكه غله مردم در آسيا با هم عوض يا مخلوط نشود نام صاحبان غله را روي
تكه‌هايي از كدوحلوايي يا كدوقليايي مي‌نوشتند، و اگر سواد نداشتند نشانه‌هايي
مخصوص روي آنها مي‌گذاشتند و از كيسه‌هاي غله مي‌آويختند (نكـ ابن‌اخوه).
ابن‌اخوه دربارة «حسبت بر آسيابانان» شرحي نسبتاً مفصل و دقيق دارد. در روزگار او
(سدة 7ق/13م) در شهرهاي بزرگ و معروف اسلامي مرسوم بوده كه هرچند گاه محتسبي به
آسياخانه‌هاي شهر مي‌رفته و دستگاه آسيا و ابزارها و وسايل آسياباني و شيوة كار و
رفتار آسيابانها را بازرسي مي‌كرده است. محتسب آسيابانان را به تعويض و تعمير
ابزارها و وسايل كهنه و فرسودة آسيا، به كار بردن ترازو و رطل و پيمانة سالم و
درست، اجتناب از آرد كردن بي‌درنگ غلّه پس از تراشيدن و آژيدن سنگ آسيا، و پرهيز از
به كار گرفتن بيش از اندازة ستور در آرد كردن وامي‌داشت (صص 74-75). هرگاه آسياباني
در كار و وظيفه‌اش كوتاهي يا تقلب مي‌كرد، مثلاً گندم مردم را مي‌دزديد، يا به آردِ
گندم دانه‌هاي ديگري مانند نخود يا باقلا، كه از گندم ارزان‌تر بود، مي‌افزود او را
حد مي‌زدند يا جريمه مي‌كردند (همو، 74).
آسياباني از قديم كار مردان بوده است و در بعضي روستاها مانند بلوك زهرا كه
آسياخانه را نيمه مقدس مي‌پندارند، زنان را از داخل شدن به آن و گردانيدن آسيا منع
مي‌كنند (آل احمد، 35)، وليكن در بعضي از روستاهاي ايران، مانند آلاشت سوادكوه،
بنابر سنّتهاي محلّي، كار آسياباني به زنان سپرده مي‌شده است (پوركريم، 45).
آسيابانان براي كار آسياباني مزد مي‌گرفته‌اند. اين مزد را در گذشته تَژْده
مي‌ناميدند. تژده به صورت جنس يا پول روزانه يا سالانه پرداخت مي‌شده است. بلعمي در
شرح گفت و شنود ميان آسيابان زريق مرو و يزدگرد، و نپذيرفتن او انگشتري شاه را به
جاي مزد مي‌نويسد: «آسيابان گفت اين چه چيز است؟ مرا 4 درم سيم بايد كي مزد اين
آسيا هر روز 4 دوم سيم است» (ص 94).
پرداخت مزد آسيابان به عهدة صاحب آسيا، يا صاحبان غله است. صاحب آسيا معمولاً مزد
آسيابان را بر پاية چند يك از درآمد آسيا مي‌پردازد. همة درآمد حاصل از كار در
آسياهاي وقفي يا آسياهايي كه مردم يك ده يا محل در آن سهم دارند به آسيابان مي‌رسد.
در دهات اربابي، يعني دهاتي كه زمين و آب آن متعلق به بزرگ مالكان بود، آسيابان
سهمي از درآمد آسيا را به نام حقّابه مالك، كه سهمي هم در آسيا نداشت، مي‌پرداخت.
اين حقّابه در برابر مقدار آبي كه به آسيا مي‌آمد و سنگ آسيا را مي‌گرداند، پرداخت
مي‌شد. مزد شاگرد آسيابان نيز معمولاً از آرد غلّة آسيا شده پرداخت مي‌شده است.
آسيابانهاي بعضي از شهرها مؤظف بودند سهمي از درآمد آسيا را به عنوان طِسْقِ آسيا،
يعني ماليات، به حاكم شهر يا شاه بپردازند.
در اين زمان نيز هنوز در بيشتر شهرها و روستاهاي ايران مزد آسيابان را به همان شيوة
گذشته مي‌پردازند. در جاهايي هم كه آسياي موتوري يا آسياي برقي كار گذاشته شده است،
آسيابان و كارگراني كه با او كار مي‌كنند، معمولاً روزانه از آسيابدار (صاحب آسيا)
دستمزد دريافت مي‌دارند. صاحبان غلّه براي آسيا كردن غلّه در اين‌گونه آسياها
كارمزد مي‌پردازند. كارمزد هر بارِ گندم، يا هر گوني گندم، چند يك همان مقدار گندم،
يا مبلغي معين پول نقد است. در بعضي از شهرها آسياهاي آبي يا موتوري و يا برقي در
اجارة آسيابانها مي‌باشد. آسيابانها به صاحبان اين آسياها روزانه يا ماهانه اجاره
مي‌پردازند.
آسيابانهاي بعضي از شهرهاي كهن ايران در ميان خود به لُوتَر، يا زبان ساختگي مخصوصي
صحبت مي‌كردند كه ديگران آن را نمي‌فهميدند. اين زبان ساختگي، كه امروز از ميان
رفته، در ميان مردم اصطلاحاً به زبان آسياباني مشهور بوده است. آسيابانهاي بعضي از
شهرهاي سنتي زبان ساختگي خود را معمولاً به نام خاصي مي‌خواندند. مثلاً آسيابانهاي
قديم دزفول و شوشتر، لوتر خود را «زبان چَپي» مي‌ناميدند. واژه‌هاي اين لوتر از
زبان فارسي و گويشهاي محلي گرفته و تركيب و ساخته مي‌شده است. مثلاً در اين لوتر كه
زبانگَرد آسيابانهاي دزفول و شوشتر بود آدم را «پيسا»، زن را «كِلاتِ»، پسربچه را
«بيِ‌نشُونْ»، دختربچه را «قَدْگُشيدِ»، عرب را «بَنْدْبِسَرْ»، دزد را «وَرْبُرْ»،
پرنده را «بالْدار»، چارپا را «دُمْدار»، نان را «ليشْ»، گندم و جو را «بي‌زَوار»،
آرد را «مُو‍رِد» و بالاخره پول را «زِرِبُر» مي‌خواندند (از يادداشتهاي نويسنده).

كلمة آسيابان در گويشهاي رايج ميان مردم ايران به صور مختلف آمده است، مثلاً در
گويش مردم اَبيانه به صورت «اروون» ، در سُرخه‌اي «آرِوان»، سمناني «آرون» ، سنگسري
«ارون ، لاسگردي »آري‌وون » و در زِفْرِه‌اي «ارو (جزء اول همة اين كلمات همريشه با
با آس و به معني آن، و جزء دوم آنها صورتي ديگر از پسوند «وان» و «بان» به معني
نگهبان است)، در آشتياني «آسْوان»، شهميرزادي «اُسِيُوبُنْ»، در كُردي اورامان
«آساوان»، كُردي مهاباد «آشْوان»، لُري كُهگيلوبه «لي‌وون»، دزْفولي «لوُوينَ»، و
در گويشهاي تاتي و هَرْزَني به ترتيب «آراغانْچي» و «اُرارْچي» و در گويش زُنوُزي
«دَيِزْمانْچي».

مآخذ: آل احمد، جلال، تات‌نشينهاي بلوك زهرا، تهران، دانش، 1337ش؛ ابن‌اخوه، محمدبن
محمد، معالم‌القربه، ترجمة جعفر شعار، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1347ش؛ ابن‌جوزي،
عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن، 1359ق؛ ابن‌حوقل، ابوالقاسم محمد، صوره‌الارض،
ترجمة جعفر شعار، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1345ش؛ ابونصري هروي، قاسم‌بن يوسف،
رسالة طريق قسمت آب قلب، به كوشش مايل هروي، بنياد فرهنگ ايران، 1347ش؛ اصطخري،
ابراهيم‌بن محمد، مسالك‌الممالك، ليدن، بريل، 1927؛ اصفهاني، محمدمهدي، نصف جهان في
تعريف‌الاصفهان، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ اقتداري، احمد، ديار
شهرياران، تهران، انجمن آثار ملي، 1355ش، صص 323-329؛ ايزدپناه، حميد، آثار باستاني
و تاريخي لرستان، تهران، انجمن آثار ملي، 1355ش؛ برنال، جان، علم در تاريخ، ترجمة
اسدپور پيرانفر و كامران‌فاني، تهران، اميركبير، 1354ش، 1/241؛ بلعمي، ابوعلي محمد،
تاريخ، به كوشش محمدتقي بهار و محمد پروين گنابادي، تهران، ادارة كل نگارش وزارت
فرهنگ، 1341ش؛ بلوكباشي، علي، «ايل بهمئي»، هنر و مردم، شمـ 36، س 1344ش، ص 25؛
همو، بررسي لهجة آبيانه، پايان‌نامة دوره فوق ليسانس زبان‌شناسي، دانشكدة ادبيات و
علوم انساني دانشگاه تهران، 1349ش، ذيل «آسيابان»؛ همو، گويش كردي هَركي،
پايان‌‌نامه دورة ليسانس، تهران، 1341، جمـ ؛ پاپلي يزدي، محمدحسين، «آسيابهائي كه
با قنات كار مي‌كنند»، مجلة دانشكدة ادبيات و علوم انساني، مشهد، س 18، شمـ 1،
1364ش؛ پوركريم، هوشنگ، الاشت، تهران، وزارت فرهنگ و هنر؛ تاريخ سيستان، به كوشش
ملك‌الشعراي بهار، تهران، زوار، 1339ش؛ تبريزي، محمدحسين‌بن خلف، برهان قاطع، به
كوشش محمد معين، اميركبير، 1361ش، ذيل آسياب؛ ترجمة تفسير طبري، به كوشش حبيب
يغمايي، دانشگاه تهران، 1342ش، 5/1342؛ جمال‌زاده، محمدعلي، هزارپيشه، تهران، علمي،
1336ش؛ حبيبي، عبدالحي، تاريخ افغانستان بعد از اسلام، كابل، انجمن تاريخ
افغانستان، 1345ش؛ حدودالعالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ داماس، موريس،
تاريخ صنعت و اختراع، ترجمة عبدالله ارگاني، تهران، اميركبير، 1362ش، ص 128؛ دمشقي،
محمدبن ابي‌طالب، نخبه‌الدهر، ترجمة حميد طبيبيان، فرهنگستان ادب و هنر ايران،
1357ش؛ ذكاء، يحيي، گويش كرينگان، تهران، دانش، 1332ش؛ رجائي زفره‌اي، محمدحسن،
«نوروز فرهنگ ايران آبادي زفرة كوهپاية اصفهان»، چيستا، ش 1، شمـ 8 (فروردين
1361ش)؛ روسو، پي‌ير، تاريخ صنايع و اختراعات، ترجمة حسن صفاري، تهران، اميركبير،
1358ش؛ زمخشري، محمودبن عمر، مقدمة»الادب، به كوشش محمدكاظم امام، دانشگاه تهران،
1342ش، ص 137؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ سمناني، دانشگاه تهران، 1342ش، ذيل آسياب؛ سرخ
افسر، فضل علي‌بيگ، تاريخ بدخشان، به كوشش آ ن، بولديرف، لنينگراد، 1959م؛
سعيدالشيخلي، صباح ابراهيم، اصناف در عصر عباسي، ترجمة هادي عالم‌زاده، تهران، مركز
نشر دانشگاهي، 1362ش؛ شاملو، احمد، كتاب كوچه، تهران، مازيار، 1982م، ج 2، ذيل آسك؛
شمس قيس رازي، محمد، المعجم، به كوشش محمد قزويني و محمدتقي مدرس رضوي، دانشگاه
تهران، 1338ش، ص 305؛ ضرابي، عبدالرحيم اسمعيل، تاريخ كاشان، به كوشش ايرج افشار،
تهران، 1335ش؛ فرصت‌الدوله، محمدنصير، آثارالعجم، بمبئي، 1352ق؛ فرهنگ رشيدي، ذيل
آس؛ فرهنگ فارسي، ذيل بند امير؛ فرهنگ نظام ذيل، آسيا، آسياب؛ قزويني، زكريابن
محمد، آثارالبلاد، بيروت، 1380ق؛ قمي، حسن‌بن محمد، تاريخ قم، ترجمة حسن‌بن علي‌بن
حسن‌بن عبدالملك، به كوشش جلال‌الدين تهراني، تهران، 1313ش؛ كارنگ، عبدالعلي، تاتي
و هرزئي، تبريز، 1323ش؛ كاشاني، ابوالقاسم عبدالله، عرايس‌الجواهر، به كوشش ايرج
افشار، تهران، انجمن آثار ملي، 1345ش؛ كلباسي، ايران، گويش كردي مهاباد، تهران،
مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362ش، ذيل آسياب؛ كيا، صادق، واژه‌نامة طبري،
ايران كوده، انجمن ايرانويچ، 1318 يزدگردي؛ گرديزي، ابوسعيدعبدالحي‌‌الضحاك،
زين‌الاخبار، به كوشش عبدالحي حبيبي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1347ش؛ لسترنج،
گاي، سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمة محمود عرفان، مركز انتشارات علمي و فرهنگي،
1364ش؛ مردوخ كردستاني، محمد، فرهنگ مردوخ، ذيل دسهار؛ مجيدي، محمدرضا، گويشهاي
پيرامون كاشان و محلات، تهران، فرهنگستان زبان ايران، 1354ش، ذيل دستاس؛ مستوفي،
حمدالله، نزهه‌القلوب، به كوشش گاي لسترنج، ليدن، 1915م؛ مقدسي، محمدبن احمد،
احسن‌التقاسيم، ترجمة علينقي منزوي، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361ش؛
مقدم، محمد، گويشهاي وفس و آشتيان و تفرش، شمـ 11، ايران كوده، انجمن ايرانويچ،
1318 يزدگردي، ذيل آسياب؛ ميرزاحسن‌خان، جغرافياي اصفهان، به كوشش منوچهر ستوده،
تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات اجتماعي دانشگاه تهران، 1342ش؛ نيشابوري،
ابراهيم‌بن منصور، قصص‌الانبياء، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1340ش؛ ويلسن،
كريستي، تاريخ صنايع ايران، ترجمة عبدالله فريار، تهران، 1317ش؛ نيز:

Tafazzoli, A., »A List of Trades and Crafts in the Sassanian period«, in
Archaeologische Mitteilungen Aus Iran, Berlin 1974.
علي بلكوباشي

 





/ 415