دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آشتياني، لهجهجلد: 1نويسنده: احمد تفضلي 
 
 
شماره مقاله:227















آشْتياني، لهجه، در طبقه‎بندي لهجه‎هاي ايراني. آشتياني از زمرة لهجه‎هاي مرکزي
ايران به شمار مي‎آيد و با لهجه‎هاي وَفْسي و آمُره‎اي (هـ م) قرابت دارد. در 1335ش
اين لهجه در 7 محله از بخش غربي آشتيان متداول بود و تنها روستايياني که بيش از 40
سال داشتند و در آن زمان تعداد آنان بيش از 500‘1 تن نبود، بدان سخن مي‎گفتند.
محتمل است که اکنون تنها شمار اندکي از پيرمردانِ اهل محل اين لهجه را بدانند.
فارسي به تدريج جاي لهجة قديم را گرفته است. تنها آثار مکتوب قديمي به اين لهجه،
اشعار ميرزامحمدعلي بلبل آشتياني (سدة 11ق/17م) است که در اصفهان پايتخت صفويان،
مستوفي بود. از اشعار او چند نسخة خطي در دست اشخاص است که مهمترين آنها بياضي است
که بيش از 100 سال پيش نوشته شده است. در يکي از اشعار بلبل، سال 1060ق/1650م ياد
شده است. همچنين از استادمحمدحسين کفش‎دوز آشتياني، رفيق و هم قلمِ بلبل نيز يک شعر
برجاي مانده است، آثار متأخرتر، چند نامه به لهجة آشتياني از دوران قاجاريان است
(کيا، مقدمه).
از مختصات آواشناسي اين لهجه به کاررفتن «ژ» در وسط و آخر کلمات، غالباً به جاي «ج»
فارسي است، مانند واژو (V??ev) = واجب؛ کاژ (K??) = کاج. همچنين در اين لهجه «ح» و
«ع» (حروف حلقي عربي) هم در کلمات عربي‎الاصل و هم در کلمات فارسي ديده مي‎شود،
مثال: حُقَّه (Hoqqa) = حقّه؛ حريس (Har?s) = حريص؛ حويژ (Hav??) = هويج؛ حار (H?r)
هار (سگ)؛ شُعْلَه (?ocla) = شعله؛ سَعْوون (Sacv?n) = صابون، عَسْب (Casb) = اسب.

در لهجة آشتياني 2 جنس وجود دارد: مذکر و مؤنث. اسمهاي مفرد مؤنث به مصوّت a (فتحه)
بدون تکيه ختم مي‎شوند و تکيه بر روي هجاي ماقبل آن است؛ درحالي که در کلمات مذکر
مختوم به a، تکيه بر روي آخرين هجاست؛ مثال ùa = آب (مؤنث)؛ V?rfa = برف (مؤنث)؛
Kiy? = خانه (مذکر). در ضماير و افعال تفاوتي ميان مذکر و مؤنث وجود ندارد. علامت
جمع در اين لهجه گَل (Gal) . گَلان (Gal?n) است، مانند ماگَل (M?gal) = مادران؛
پور‎گَلان (P?rgal?n) = پسران. علامت مؤنث (-a) در جمع مي‎افتد، مانند دِتگَلان
(Detgal?n) = دختران، جمعِ دِتَ (Deta).
از مشخصات اين لهجه وجود 2 ضمير شخصيِ منفصل براي اول شخص و دوم شخص مفرد است: اَزْ
(az) = من، که در حالت فاعلي به کار مي‎رود و ديگري مُن (Mon) = من، در حالتهاي
ديگر. مثال: اَزْاِشُم دِه (az e?om deh) = من مي‎روم به ده؛ بيسْد مِن بار گُرْدَ
مُنْ دَبي(Bisd man b?r gorda mon da b?) = بيست من بار بر گُردة من بود؛ تو (to)
در حالت فاعلي و تَ (ta) تو، در حالتهاي ديگر. ضمائر منفصل عبارتند از: اَزْ مُنْ
(mon, az) = من؛ تو، تَ (ta, to) = تو؛ يان (y?n) = او، آن؛ اِمَه (ema)؛ اِسْمَه
(esma)؛ آنْگَلَه (Y?ngala, ?ngala) = آنان. ضمائر متصل عبارتند از: م، ـ ت، ـ س، ـ
مُن (- mon)، ـ تان، ـ سان.
در اين لهجه همانند ديگر لهجه‎هاي مرکزي ايران، 2 گونه تصريف براي فعل ماضي وجود
دارد. افعال لازم از مادة ماضي ساخته مي‎شود که شناسنامه‎هاي فعلي ماضي را در آخر
آن مي‎افزايند. مثال: بِسييام (Besiy?m) = رفتم؛ بِمينِ (Bemine) = آمدند. افعالِ
متعديِ ماضي نيز از مادة ماضي ساخته مي‎شوند، اما به دنبال آنها شناسه‎هاي فعلي
نمي‎آيد، بلکه پماير شخصي متصل در پيش مي‎آيند که نشان‎دهندة شخص و عدد هستند.
مثال: اِم دي (emd?) = ديدم؛ زَنَت هاگِتِ (Zanat h?gete) = زن گرفته‎اي؛ بِسْ
کُوات (be-skov?t) = او زد؛ يانِسان وَدار کُوات (Y?nes?n va d?r kov?t) = او را به
دار زدند. فعل مضارع (هم لازم و هم متعدي) از اتصال شناسه‎هاي فعلي مضارع به دنبال
مادة مضارع ساخته مي‎شود. مثال: بِوينُم (Bevinom) = ببينم؛ داري (d?r?) = داري؛
اِدْخَنْدُ (ed-xando) = مي‎خندد؛ اِد آزُ (be-?zo) = مي‎گويد؛ بِسّيم (Bess?m) =
برويم. از پيشوند فعلي نقش‎دار اِد ـ (ed-، يا پيش از بعضي صداها et- يا e-) براي
ساختن افعال ماضي و مضارع استمراري، از بَ ـ/بِ ـ (be, ba-) و براي ساختن افعال
امر، مضارع التزامي و ماضي مطلق استفاده مي‎شود. مثال: اِدْبَرُ (ed-baro) =
مي‎بَرَد؛ اِتّازُ (ettazo) = مي‎تازد. پيشوندهاي فعلي ديگر عبارتند از: دَر ـ
(dar-)،‎ها ـ (h?-)، واـ (v?-) و وَر ـ (var-) شناسه‎هاي افعال عبارتند از: ُ م
(-om)، ـ ي (-?)، ـ اُ (-o)، ـ ايمه/ـ مه (-?me/me)، ايده/ـ ده (-ide/-de)، اُنِه
(-one).
بعضي از کلمات اين لهجه كه از لحاظ زبان‎شناسي جالب توجّهند عبارتند از: اِسْبَه
(esba) = سگ؛ اِشْنيزَه (e?n?za) = آرنج؛ اِنْگِنَه (Engena) = ساس؛ اَنَزا (anaz?)
= ناپسري، نادختري، بَرْمَه (barma) = گريه؛ خُرْمَه (xorma) = رتيل؛ خَوَه (xava)
= هَوو؛ شيوي (?ivi) = پيراهن؛ شيف (?if) = شاخة نورسته؛ مَسْدَرْ (masdar) = بزرگ؛
وِزار (vez?r) = هَرَس؛ وشن (van) = انداختن؛ وَشَنْدْ (va?and) = باران.

مآخذ: ايرانيکا؛ کيا، صادق، گويش آشتيان، دفتر نخست، واژه‎نامه، دانشگاه تهران،
1335ش؛ مقدم، مهمد، گويشهاي وفس و آشتيان و تفرش، ايران کوده، شمارة 11، انجمن
ايرانويج، تهران، 1328ش.
احمد تفضلي

 





/ 415