آفاق و آنْفُس، اصطلاحي در عرفان و فلسفة اسلامي. آفاق جمع اُفُق و به معني
کران، ناحيه، کرانة آسمان، کنار و بر گرد جهان؛ و انفس، جمع نَفْس به معني ذات: روح
و خود است. در اصطلاح متفکران اسلامي 2 واژة آفاق و انفس باتوجه به قرآن
(فصّلت/41/53) در معناي جهان و انسان يا ظاهر و باطن يا عالم ماديات و مجردات به
کار رفته است، چنانکه عالم آفاقي کنايه از عالم ظاهر و عالم کبير و عالم اجسام است؛
و عالم انفسي اشاره به عالم باطن و عالم صغير و عالم ارواح.
سير در آفاق و انفس، يعني تفکر در لطايف وجود آدمي و مشاهدة دقايق هستي، مطلبي است
که به صورتهاي مختلف در نوشتههاي دانشمندان اسلامي مطرح شده است.
الف ـ در تفاسير قرآن: مفسران عامه و خاصه، ضمن تفسير آية «سَنُريهِمْ
آياتِنافيالآفاقِ وَفياَنْفُسِهِمْ» در توجيه دو کلمة آفاق و انفس سخناني
گفتهاند، از آن جمله:
1. مراد از آياتِ آفاقي، افلاک و ستارگان و عناصر چهارگانه و مواليد سه گانه (معدن،
نبات و حيوان) است؛ و مقصود از آيات انفسي، کيفيت تکوين چنين است در رحم و نحوة
پديد آمدن اعضاء و اندامهاي شگفتانگيز آن؛ 2. مقصود از آياتِ انفسي، اشاره به فتح
مکه است و مراد از آياتِ آفاقي فتح نواحي اطراف آن؛ 3. منظور از آياتِ آفاقي، حوادث
خارق عادتي است که مقارن ظهور پيامبر اکرم و پس از آن، در خارج از مکه اتفاق افتاد؛
و مقصود از آياتِ انفسي اشاره به واقعة شقّالقمر است که در مکه صورت گرفت؛ 4. آيات
آفاقي يعني «وقايعي که خداي تعالي را بود در امم گذشته»؛ و ايات انفسي اشارتي است
به واقعة جنگ بدر؛ 5. آياتِ آفاقي يعني سرنوشت امّتهايي که انبياي الهي را تکذيب
کردند، در مقابل آياتِ انفسي که وجود خود انسان و مراحل تکوين و تکامل اوست از
انعقاد نطفه تا مرحلة ادراک و تعقل (طبرسي، 5/33؛ فخررازي، 24/139؛ ابوالفتوح رازي،
4/554، 555).
ب ـ سيرآفاقي و انفسي در نظر فيلسوفان: ابنسينا در پايان نَمَط چهارم از کتاب
اشارات و تنبيهات، ضمن توضيح برهاني که براي اثبات ذات باري و صفات حقيقية او آورده
است ميگويد: «تأمل کن که چگونه در اثبات مبدءِ اول و يگانگي و پاکي او از عيب و
نقص، بيان ما به چيز ديگري جز خود وجود نياز نداشت و به ملاحظة مخلوق و فعل او
محتاج نشد، اگرچه آن هم بر وجود واجب تعالي تعالي دليل است، اما اين روش مطمئنتر و
شريفتر است و در کتاب الهي، آية «سنريهم آياتنا» به اين مطلب اشارتي دارد» (3/66).
شيخاشراق در باب دوم از رسالة يزدان شناخت ـ که دربارة معرفت نفس انساني و چگونگي
سعادت و شقاوت آن بحث ميکند ـ آفاق و انفس را در معناي انسان و جهان به کار
ميبرد. به گفتة او: کاملترين موجودات آدمي است که او را عالم کوچک خواندهاند «به
حکم آنکه حواشي عالم روحاني و جسماني بر هم زدهاند و نموداري از او با هم آورده؛ و
کلام الهي بر اين معني ناطق است: سنريهم آياتنا» (مجموعة آثار، 420). نيز در کتاب
الواح عمادي، پس از ذکر آية 21 سورة 51 (الذّاريات) و آية 53 سورة 41 (فصلت)،
مينويسد: «اين چند آيه اشارت ميکند که عجايب عالم علوي در عالم کوچک که انسان
است، تعبيه شده است» (ص 190).
بابا افضل کاشاني، در رسالة جاوداننامه، مراتب آيات و نشانههاي الهي را در جهان
هستي، به «گنج خانهاي» تشبيه ميکند که کليد آن خودشناسي است. به گفتة او: «شناخت
هر چيزي پس از شناخت هر چيزي پس از شناخت خود تواند بود، چه از مخلوقات هيچ چيز آن
کمال ندارد که مردم» (1/267). وي سپس ضمن اشاره به آية 53 سورة 41 و استشهاد به آية
21 سورة 51، از «علمِ آياتِ آفاق و انفس» نام ميبرد و مينويسد: «ناچار به آيات
آفاق و انفس مردم را به لقاي خداوند تعالي بايد خواند تا محجوب نمانند. پس به آيات
ببايد نگريست تا بداني و بشناسي و از الحاد و تعطيل بري شوي؛ و چون بدانستي و
بشناختي، آيات و علامات را فرو بايد گذاشت تا مشرک نباشي» (1/28، 284). نکتهاي که
افضلالدين در پايانِ سخن خود بر آن تأکيد ميکند، اين است که پس از شناخت بدايع
خلقت و تأمل در مصنوعات الهي و گشوده شدن ديدة بصيرت، اگر آدمي از آيات و نشانهها
روي برنتابد انديشة خود را در وجود باري و وحدانيت و قيوميت او متمرکز نسازد، به
ورطة شرک و الحاد ميافتد.
صدرالدين شيرازي در مقدمة اسفار، سلوک عارفان و سير آفاقي و انفسي اولياءالله را به
4 سفر معنوي مانند ميکند: 1. سفر از خلق به سوي حق؛ 2. سفر در حق همراه حق؛ 3. سفر
از حق به سوي خلق همراه حق؛ 4. سفر در خلق همراه حق (1/13). در توضيح اين مراحل،
شارحان سخنان صدرالمتألهين گفتهاند : در اصطلاح اهل يقين، سفر عبارت از سير و
سياحتي است که آغاز آن عالم طبيعت و پايان آن فناءفيالله و بقاء بالله است.
مرحلة اول اين سلوک، سفري است از خلق به سوي حق، يعني سير از کثرت به وحدت و از
ظاهر به باطن. در طي اين سفر، به تدريج تعبّنات موهوم و کثرات اعتباري از نظر سالک
محو ميشود تا بدانجا که «وحدت حقّة حقيقيه» را در هر چيز جلوه گر ميبيند. آنگاه
که هستي سالک در هستي حق فاني شد و وجودش وجودي حقاني گرديد، سفر اول به پايان
ميرسد. حکيم الهي نيز با تدمل در آفاق و انفس و مشاهدة آيات سبحاني و اتقان نظام
هستي، از اثار قدرت و حکمت خداوند بر وجود او استدلال ميکند و بر اسماء و صفات وي
استشهاد ميورزد.
مرحلة دوم سلوک، سفر در حق است همراه حق. مقصود ا اين سفر، سير سالک در عالم اسماء
و صفات الهي است. سالک اندک اندک در درياي جلال و جمال الهي فرو ميرود، پردهها
برداشته ميشود و هريک از موجودات به عنوان مظهري از مظاهر اسماء و صفات خداوند
جلوه گر ميشود. اين سفر، سفري است در حق، زيرا در اين سفر، سالک متحقق به حقيقت حق
ميشود و «در صُوَرِ جميع موجودات، به ديدة حق، مشاهدة حق» ميکند (لاهيجي، 59).
حکيم الهي نيز از تأمل در وجود حق به وجوب وجود او پي ميبرد و از وجوب وجود، بر
وجدانيت واجب استدلال ميکند و به تدريج علم، قدرت، حيات، اراده، سمع و بصر و ديگر
اوصاف کمال و نُعوت جمال و جلال خداوند را در مييابد.
مرحلة سوم، سير سالک است ا حق به سوي خلق همراه حق. از انجا که سالک پس از گذشتن از
کثرات موهوم صوري و معنوي و فاني شدن در حق، از خود تعيّني ندارد، بنابراين سفر او
سفري همراه حق است. در اين سفر، سالک عارف خود مظهر اسماء و صفات الهي ميشود تا
بدان جا که دانش او جلوة دانش حق و قدرتش مظهر قدرت حق و ارادهاش ناشي از مشيّت حق
ميشود، يعني به او ميشنود، به او ميبيند، به او ميگويد و به او حرکت ميکند.
حکيم الهي نيز در اين مرحله پس از معرفت اسماء و صفات و لوازم آنها، از مقام وحدت
به عالم کثرت باز ميآيد تا چگونگي صدور موجودات و پيدايش کثرات و تعيّنات را
دريابد و از مجالي تجلّيات حق و مراتب ظهور نورالهي، يعني عالم جبروت، ملکوت و
ناسوت (عقول، نفوس و اجسام) آگاه گردد.
مرحلة چهارم، سيري است در خلق همراه حق. در اين مرحله سالک عارف، کثرات را در وحدت
و وحدت را در کثرت ميبيند و به مقام خليفهاللّهي نايل ميشود و با شناختن موجبات
سعادت و شقاوت آدمي، قابليت هدايت و تربيت ديگران را پيدا ميکند. چنين کسي اگر از
جانب حق مأمور ارشاد خلق به سر منزل سعادت گردد، صاحب نبوّت تشريعي است (اسفار،
1/13-16، حواشي).
ج ـ سير در آفاق و انفس از نظر عرفا: در نظر عارفان، آفاق دو کتابند که بايد رموز
هستي را در آنها خواند: کتاب انفس که «تمامت آيات صفات و اماءالهي در آن مکتوب
است: و کتاب آفاق که تفصيل کتاب انفس است (لاهيجي، 463). عارف بر آن است که از يک
سو از خودشناسي به خداشناسي برسد و از سوي ديگر «به نظر اعتبار نگاه در افلاک و
انجم و اختلاف سير و اشکال ايشان» کند تا کمال قدرت الهي و حکم و تدبر او را در
نظام متقن عالم مشاهده کند و اين معني «سبب ارتقاء وي بر مدارج کمال گردد» (همو،
167). در نوشتههاي صوفيانه، گاهي مقصود از سير آفاقي و انفسي، سفر روح است در حوزة
محسوسات و عالم مجرّدات؛ چنانکه سنايي در منظومة سيرالعباداليالمعاد بيان داشته
است. گاهي نيز منظور از آن، مطالعه در کتاب وجود خويش است و «سفر در موجودات». از
يک جهت ميتوان گفت که سير انفسي، سفري است در خود که طيّ آن، سالک به مدد عشق و
هدايت پير، از بيابانهاي حرص، بخل، غضب و شهوت ميگذرد و کوههاي کبر و حسادت و حقد
را در مينوردد تا از مرحلة حيواني به مرتبة فرشتگي برسد.
از جهت ديگر، مراد از سير انفسي، سير سالک در مراتب نفس آدمي است چنانکه شمسالدين
محمدکرماني در منظومة مصباحالارواح بيان کرده است. مرحلة اول اين سفر، سير در شهر
نفس امّاره است و پس از آن، ديداري از شهر نفس لوّامه. سالک به سفر خود ادامه
ميدهد تا به شهر نفس مطمئنه برسد که شهري خوش است و ديار حکمت و خردمندي. با گذشتن
از اين مرحله، سوادِ شهرِ نفسِ راضيه پديدار ميشود و پس از عبور از شهر نفس مرضيه،
سرانجام سالک به مقصد نهايي سلوک که فنا و بقاست نايل ميشود، آنجا که «فقير مطلق»
ميشود و «توانگر به حق» ميگردد.
شيخ محمودشبستري آفاق و انفس را مترادف با عالم صغير و کبير با انسان و جهان به کار
برده است. باب ششم رسالة او «در برابر کردن آفاق و انفس يعني برابر کردن تن آدمي با
عالم» است. وي در باب هفتم، اين 2 واژه را با ظاهر و باطن يا عالم ظاهر و باطن
تطبيق ميکند و مينويسد: «آنچه حق سبحانه و تعالي فرمود سنريهم آياتنا، مراد از
آفاق، عالم ظاهر يعني عالم اجسام و مراد از انفس، عالم باطن است يعني ارواح»
(مرآتالمحققين، 35).
سير در آفاق و انفس، گاهي به معني مطالعه در کتاب هستي است و گاهي نيز منظور از آن
«سياحت بلدان» يعني جهانگردي و مشاهدة اقوام و ملل گوناگون و آشنايي با روحيات و
آداب و رسوم و معتقدات آنان است. از اينجاست که پيران طريقت مريدان را به سير و
سياحت تشويق ميکردند و معتقد بودند که: «مرد در سفر بر مراد خود ظفر يابد و اهل
ظاهر و باطن و حق و باطل را فرق کند و جسم از جان و يقين از گمان امتياز دهد. دل او
آرام گيرد و خاطرش صفا پذيرد و حيرت و تردد از وي برخيزد» (شيرواني، 16).
آفاق و انفس، گذشته از معاني مذکور، نام چند رساله و کتاب نيز هست که در همين موضوع
نوشته شده است، از آن ميان: رسالة آفاق و انفس از شاهنعمتالله ولي (منزوي،
4/2619)؛ رساله آفاق و انفس منسوب به ناصرخسرو قبادياني (کتابخانة مرکزي، 14/3695؛
کتابخانة مرکزي و مرک اسناد، 414)؛ رساله آفاق و انفس از سيداسماعيل مدرس (شوراي
ملي (سابق)، 21/319).
مآخذ: ابوعليسينا، حسينبنعبدالله،الاشارات والتنبيهات، تهران، مطبعةالحيدري،
1379ق؛ ابوالفتوح رازي، تفسير، قم، کتابخانة آيتالله مرعشي، 1404ق؛ باباافضل
کاشاني، محمدبنحسين، مجموعة مصنفات، به کوشش مجتي مينوي و يحيي مهدوي، دانشگاه
تهران، 1331ش، 1/11؛ سنايي، مجدودين آدم، سيرالعباداليالمعاد، به کوشش محمدتقي
مدرس رضوي، دانشگاه تهران، 1348ش، جمـ ؛ سهروردي، شهابالدين، مجموعة آثار فارسي،
به کوشش حسين نصر، تهران، انستيتو فرانسه، 1348ش؛ شبستري، محمود، مرآتالمحققين،
شيراز، 1317ش، ص 36؛ شيرواني، زينالعابدين، بستانالسياحه، تهران، 1315ق، صص 16،
17؛ صدرالدين شيرازي، محمدبنابراهيم،الاسفارالاربعه، قم، مکتبهالمصطفوي، 1404ق؛
طبرسي، فضلبنحسن، مجمعالبيان، بيروت، العربي؛ کرماني، محمد، مصباحالارواح، به
کوشش بديعالزمان فروزانفر، دانشگاه تهران، 1349ش، جمـ ؛ لاهيجي، محمد،
مفاتيحالاعجازفيشرح گلشن راز، به کوشش کيوان سميعي، تهران، 1337ش، جمـ .
صمد موحد