آفتاب پرستي، يا آيين پرستش خورشيد، که اسلام آن را فريب شيطان، گمراهي و از
اعمال کافران دانسته است. پرستش مظاهر و قواي طبيعت از ديرباز در ميان اقوام
ابتدايي جهان معمول بوده است؛ از ميان آن مظاهر، خورشيد به سبب اهميتي که در طبيعت
و در زندگاني مردمان دارد، حرمت و قداست خاص يافته است، و به صورتهاي مختلف بدان
تشخّص و الوهيّت دادهاند. از اين روست که تقريباً در همة تمدنهاي باستاني
اسطورهها و تصورات گوناگون دربارة خورشيد وجود داشته و اثار پرستش اين جرم اسماني
از دورترين ايام باقيمانده است. تصاوير نمادهاي خورشيدي از عصر حجر جديد گواه قدمت
اين امر است (آمريکانا).
ايزدِ خورشيد در نظر بعضي اقوام نرينه بود و نزد برخي ديگر مادينه. بعضي ملل در
مجموعة خدايان خود، ايزد خورشيد را زير دست خداي برتر يا خداي آسمان قرار ميدادند،
ولي در برخي نقاط ديگر، خداي خورشيد کاملاً جاي خداي آسمان را ميگرفت (بريتانيکا،
ذيل پرستش طبيعت ).
در هند باستان خداي خورشيد را سوريه ميناميدند که خود را به 12 شکل آشکار ميکند و
يکي از آن صورتها (صورت نهم) ويشنو است (هيستينگز، ذيل برهمنيزم). در وداها خورشيد
به نامهاي مختلف خوانده شده و سرودها بسيار در ستايش او باقيمانده است. اسطورههاي
هندي، خورشيد پسر آسمان است، داراي گردونهاي است که 7 اسب آن را در سراسر جهان
ميکشند و سحر گردونه بان اوست. خورشيد در مسير خود، ظلمت و نيروهاي اهريمني را از
جهان دور ميکند، ماية حيات و رشد و ادامة بقاي موجودات است و ارواح مردگان را به
جهان ديگر رهبري ميکند. امروزه نيز خورشيد در ميان پيروان مذاهب مختلف هندويي
داراي حرمت خاص است، و در ادعيه و عبادات روزانة هندوان ستايش ميشود (هيستينگز،
ذيل خورشيد، ماه، ستارگان در آيين هندويي) . در سدههاي اولية مسيحي، مهرپرستي
ايراني به سرزمين هند راه يافت و با پرستش سوريه درهم آميخت و مذهبي جديد مبتني بر
پرستش خورشيد در آنجا پديد آمد که تا حدود سدة 5 و 6ق/11 و 12م ادامه داشت
(مجتبائي، 77، 78).
در ايران قديم، دست کم از زمان زردشت به بعد، هميشه اهوره مزدا يا اورمزد خداي بزرگ
به شمار ميآمده و پرستيده ميشده است، اما بعضي عوامل طبيعي همچون، آب، آتش،
خورشيد و ماه در کنار برخي مفاهيم انتزاعي از قبيل «مهر» (پيمان) و «سروش» (اطاعت)
نيز به اصطلاح زردشتيان ايزد به شمار ميآمدهاند. بنابراين تا آنجا که از اسناد و
مدارک برميآيد، ايرانيان هيچ گاه آفتاب يا خورشيد را به عنوان «خداي مطلق»
نميپرستيدند، اما پيش از زرتشت يکي از برترين خدايان آنان به شمار ميرفت که
سرچشمة نور و گرمي در جهان و نگهبان نيکيها و براندازنده ظلمت و شرّ و تباهي بود.
خورشيد (در اوستا هور ، هوره خشسْته و در پهلوي خور ) همانند ايزدان ديگر نيايش خاص
خود را داشته و چشم اهورامزدا خوانده شده است (يسنا 1، بند 11). يشت ششم يا خورشيد
يشت به خورشيد اختصاص دارد و «خورشيد نيايش» يکي از نيايشهاي زردشتي است که در صبح
و ظهر و عصر خوانده ميشود. در مينوي خود (ص 70) آمده است که هر روز بايد 3 بار، در
برابر خورشيد همانند نيايش آنان در برابر آتش است. خورشيد در آسمان مانند آتش در
زمين سرچشمة نور و روشنايي و گرمي است. از ديرزمان خورشيد با ايزدمهر (ايزدپيمان در
ايران قديم) ارتباط نزديک داشته است، زيرا ايزدمهر پيش از برامدن خورشيد در سپيده
دم ظاهر ميشود و همراه خورشيد براي نظارت بر پيمانها از شرق به غرب ميرود (يشتها،
مهريشت، بند 13). همين ارتباط نزديک موجب شده است که در ادبيات پهلوي (مثلاً در
مينوي خرد، 26) و نيز فارسي، «مهر» در معني خورشيد به کار ميرود.
يونانيان باستان خورشيد را هليوس ميناميدند و آن را به اين نام نيز به نام «آپولو»
ستايش ميکردند. آپولو خداي نور و پاسدار پاکي و نظم و قانون بود و با پيکانهاي خود
نيروهاي ظلمت و بديها و بيماريها را دور ميکرد (آمريکانا، ذيل اپولو ، هليوس ).
روميان خورشيد را با نام سول ميستودند و آن را يکي از نياکان آسماني شهر رم
ميدانستند (بريتانيکا، ذيل دين رومي )، ولي خورشيدپرستي در آنجا با پرستش ميترا به
اوج خود رسيد و مهر لقب خورشيدِ شکست ناپذير يافت. چندتن از امپراتوران روم پيش از
مسيحيت خورشيدپرست بودند و پرستش خورشيد دين رسمي دولت روم بود (همانجا).
مردم چين خورشيد را يکي از ايزدان خود ميشمرده و دربارة آن افسانههايي داشتهاند.
در ژاپن از محبوبترين خدايان، ايزد بانوي خورشيد يا آماتراسو اوميکامي بوده و هنو
در ميان پيروان دين شينتو اهميت بسيار دارد، و امپراتور ژاپن فرزند او تصور ميشود
(هيستينگز، ذيل خدا در آيين ژاپني ؛ بريتانيکا، ذيل پرستش طبيعت؛ آمريکانا، ذيل دين
در ژاپن .
در مصر باستان خورشيد از قدرتهاي آفرينندة جهان بود و به نامهاي رع و اتن و نامهاي
ديگر، در نواحي مختلف اين سرزمين پرستيده ميشد. فراعنة مصر خود را فرزندان رع و
تجسم آن ميدانستند، و در سدة 14ق م يکي از فراعنة مصر به نام اخن اتن خورشيدپرستي
توحيدي را بنياد نهاد و پرستشهاي ديگر را منسوخ ساخت و يک چند اَتِن به عنوان تنها
ايزد و خداوند اعظم در سراسر مصر پرستيده ميشد (هيستينگز، ذيل دين مصري ؛
آمريکانا، ذيل رع ).
در بينالنهرين، آشوريان و بابليان و کلدانيان چون بسياري ديگر از اقوام باستاني،
خداي خورشيد (شمس يا سمس ) را مذکر ميدانستند. در اساطير بابلي شمش، «نور خدايان»،
خداي عدالت و قانون هم بود و نيروي نگهبان عدالت و قانون تصور ميشد (در نقوش
بابلي، حمورابي، قانون نامة معروف خود را از دست شمش ميگيرد). بابليان وي را «داور
آسمانها و زمين» ميدانستند و معبدش را «خانة داوري در جهان» ميناميدند (دورانت،
154؛ آمريکانا، ذيل شمش). کنعانيان قديم نيز چون اقوام سامي ديگر، خورشيد را به نام
شمش ميپرستيدند (هيستينگز، ذيل کنعانيان ).
اعراب برعکس برادران سامي خود، «شمس» را مؤنث ميدانستند. بعضي از آنان براي الهة
شمس بُتي ساخته بودند و آن را نيايش ميکردند. ين بت قدمت بسيار بسيار داشت
(ابنکلبي، 89). نام «عبدشمس» و نيز «امرشمس» که در ميان آنان رواج داشت (همانجا؛
هيستينگز، ذيل اعراب باستان ). حاکي از عبادت اين الهه است، چنانکه «عبدالشارق» نيز
ظاهراً معلوم ميکند که خورشيد طالع نزد آنان همچون يک خدا تصور ميشده است
(همانجا). خداي خورشيد نزد اهالي «تَدْمُر» (پالمير ) واقع در ميانة صحراي سوريه به
2 نام ملک بيل و يرحي بول خوانده ميشد (بريتانيکا، ذيل دينهاي عربي ؛ هيستينگز،
ذيل پالميريان ). در شهر «حَضْر» واقع در بينالنهرين، شمس بالاترين خدايان بود، تا
جايي که آن شهر را «شهر خورشيد» (مدينهالشمس) ميخواندند، ولي در اينجا شمس مذکر
بود، نه مؤنث (شوقي، 24). صابئين نيز در بينالنهرين از کساني بودند که ماه و
خورشيد و ساير اجرام سماوي را عبادت ميکردند و در اين باره آراء و آداب و
اسطورههاي خاص داشتند.
قرآن کريم به ما خبر ميدهد که در زمان سليمان پيامبر(ع)، در سرزمين سبا، مردم و
دستگاه حکومتي آنجا آفتاب را ميپرسيدهاند (نمل/27/24)، ليکن باتوجه به خصوصيت
کاملاً توحيدي اسلام، طبيعي است که اين عمل مردود است: آية 37 از سورة فصلت سجده
کردن به سوي خورشيد (و ماه) را صريحاً منع کرده است و بسياري از مفسران چون امام
فخر رازي، آية مزبور را دربارة مجوس (و صابئين) ميدانند که خورشيد و اجرام نوراني
آسمان را قبله گاه خود قرار دادهاند (27/129؛ و نيز ميبدي، 8/536). به هر تقدير،
در قرآن مجيد مردم سبا و يا کساني از آنان که به پرستش خورشيد دل خوش داشته و
معبوداني جز خداوند براي خود گرفته بودند از کافران شمرده شدهاند (نمل/27/43).
از پيغمبر(ص) نقل کردهاند که ايشان نماز به آفتاب هنگام طلوع آن را به کفار نسبت
دادهاند (شيخ مفيد، 36). در جاي ديگر پرستش خورشيد و ماه را در کنار پرستش خدايان
دروغين (طواغيت) جاي دادهاند (بخاري، 1/195، 8/179، 180). مؤيد اين حديث، نص قرآن
مجيد است که پرستش خورشيد را گمراهي و برخاسته از فريب شيطان ميداند (نمل/27/24).
پيغمبر(ص) نيز در خبري پرستش خورشيد (و ماه) رابه گونهاي با شيطان مربوط دانسته و
اين فعل را از آنجا که از قياس ناشي شده، عملي شيطاني شمرده است (دارمي، 1/65).
قرآن کريم در سرگذشت ابراهيم(ع) در منع پرستش کواکب و اجرام سماوي، چنين استدلال
ميکند که خورشيد از «آفلين» است و آنچه افول کند نميتواند اله و معبود باشد
(انعام/6/76-78). به گفتة مفسران آنچه افول کند مُحْدَث است و محدثات شايستة پرستش
نيستند (طبرسي، 2/323، 324؛ فخر رازي، 13/54). هم در قرآن و هم در احاديث نبوي
خورشيد، ايتي از آيات خداوند است (فيصلت/41/37؛ مالکبنانس، 1/186؛ ابنحنبل،
3/318) و جز نشانة کوچکي از قدرت پروردگار چيزي نيست.
نام خورشيد (شمس) در قرآن 33 بار تکرار شده است. خورشيد، از آنِ خداوند است، چنانکه
در قرآن بارها امده که هرچه در آسمانها و زمين است از آنِ اوست (مثلاً بقره/2/284،
255؛ آل عمران/3/109؛ نساء/4/126، 131؛ مائده/5/40؛ توبه/9/116 و ...) و خورشيد خود
آفريدهاي است چون ديگر آفريدگان و پرودگار خويش را تسبيح ميگويد: «هرچه در اسمان
و زمين است ـ ازجمله خورشيد و ماه و ستارگان ـ خدا را سجده ميکنند يعني مقهور سنن
اويند» (رعد/13/15: نحل/16/49؛ حج/22/18).
خورشيد (و ماه) مُسخّر ارادة خداوند است (رعد/13/2؛ اعراف/7/54؛ عنکبوت/29/61) و
خدا آنها را براي انسان مسخر کرده است (نحل/16/12). پيغمبر اکرم(ص) در جايي خورشيد
را مأمور امر الهي دانستهاند (ابنحنبل، 2/318؛ بخاري، 4/57) که جز اطاعت فرمان
الهي کاري نميکنند. نظم کنوني حرکت خورشيد (که در قرآن از آن به شنا کردن تغبير
شده: يس/36/40) نيز ابدي نيست و به تقدير خداوند است؛ ولي با اينهمه، در قرآن کريم
از خورشيد با احترام ياد شده و خداوند به آن سوگند ياد ميکند (الشمس/91/1).
به هر حال خورشيد هرچه باشد، زماني سرد و خاموش خواهد شد (تکوير/81/1). از پيغمبر
اکرم(ص) نقل است که در روز قيامت خورشيد و ماه درهم پيچيده و تاريک (مکوّران)
خواهند گرديد (بخاري، 4/75)، چنانکه در آن هنگام، بنا بر قرآن مجيد، آفتاب و ماه
جمع ميشوند (قيامه/75(9) و هر دو بينور خواهند شد (ميبدي، 10/302). اين اشارهاي
است به تغييرات عظيم کيهاني در آخرالزمان، و دليل بر باطل بودن پرستش هر معبودي که
خود مخلوق و فناپذير باشد.
سرانجام، در اسلام دستور داده شده که به هنگام کسوف (خورشيد گرفتگي) نماز آيات
بخوانند و معناي اين حکم آن است که به هنگام حدوث هر نوع حادثة کيهاني ـ همچون همه
اوقات ديگر ـ فقط بايد به خداوند يکتا توجه داشت.
مآخذ: آمريکانا؛ ابنحنبل، احمدبنمحمد، مسند. قاهره، دارالفکر، 1303ق؛ ابنکلبي،
هشامبنمحمد، کتابالاصنام، ترجمة محمدرضا جلالي نائيني، تهران، 1348ش؛ بخاري،
محمدبناسماعيل، صحيح، استانبول، المکتبهالاسلاميه؛ بريتانيکا؛ دارمي،
عبداللهبنعبدالرحمن، سنن، بيروت، دارالفکر، 1398ق/1978م؛ دورانت، ويل، تاريخ
تمدن، ج 1، ترجمة احمد آرام و ديگران، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب
اسلامي، 1365ش؛ شوقي، ابوخليل، اطلسالتاريخالعربي، دمشق، دارالفکر، 1405ق/1985م؛
شيخمفيد، محمدبنمحمد، الاختصاص، به کوشش علياکبر غفاري، قم، منشورات
جماعهالمدرسينفيالحوزهالعلميه؛ طبرسي، فضلبنحسن، مجمعالبيان، قم، منشورات
مکتبه آيهاللهالعظميالمرعشي، 1403ق؛ فخر رازي، محمدبنعمر، التفسيرالکبير،
بيروت، داراحياءالتراثالعربي؛ مالکبنانس، الموطأ، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقي،
بيروت، احياءالتراثالعربي، 1951م؛ مجتبائي، فتحالله، «ايران و هند در دورة
ساسانيان»، نشرية انجمن فرهنگ ايران باستان، تهران، س 19، شمـ 20 فروردين 1358ش؛
ميبدي، احمدبنمحمد، کشفالاسرار، به کوشش علياصغر حکمت، تهران. اميرکبير، 1357ش؛
مينوي خرد، ترجمة احمد تفضلي، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1354ش؛ هيستينگز؛ يسنا، به
کوشش ابراهيم پورداود، تهران، ابنسينا، 1340ش؛ يشتها، گزارش ابراهيم پورداود،
تهران، طهوري، 1347ش.
مسعود جلالي مقدّم