شماره مقاله:340
آگْره، شهري در ايالت اوترپرادش در شمال هند، و مركز، ناحيتي به هيمن نام، واقع بر
كرانه شرقي رود جمنا (يمونا)، در 180 كيلومتري جنوب شرقي دهلي، °27و َ12 عرض شمالي
و °77 و َ59 طول شرقي. اين ناحيه از ديرباز از مراكز اصلي سياسي و فرهنگي مسلمانان
هند بوده و امروزه جمعيت مسلمان آن بسيار قابل توجه است. در نامگذاري اين شهر چند
وجه ذكر كردهاند، از ان جمله؛ 1. اگر ، زبان هندي به معني حوضچه نمك است، و چون
خاك اين ناحيه نمكزار است و در آنجا براي گرفتن نمك حوضچههايي مي ساختند، نام شهر
از اين لفظ گرفته شده است (لطيف، فصل 1؛ ازياتيكا، ذيل آگره)؛ 2. چون بسياري از
بازرگانان طايفه آگروال در اين ناحيه سكونت دارند، نامشان به اين شهر داده شده است
(لطيف، فصل 1)؛ 3. اين ناحيه و نقاط اطراف آن كه در كتب ديني هندوان به ورجه مندله
موسوم است از نواحي مقدس هندوان به شمار مي ايد و به اعتقاد آنان كريشنا روزگار
جواني خود را در دشتها و بيشههاي آنجا گذرانده است. ورجه مندله داراي چندين بيشه
بوده است و زائراني كه هر سال در وقت معين به آنجا مي آمدند، مسير خود را از بيشه
نخستين (اگره ونه) آغاز مي كردند و اين همان نقطه اي است كه شهر «آگره» در آن بنا
شده است (دي، 217، 41، 2). احتمال ديگر آن است كه اين نام از لفظ اگره هاره هندي
باستان به معني زمين يا دهكده اي كه راجهها به برهمنان اعطاء مي كردند، گرفته شده
باشد. به هر حال معني و اشتقاق نام اين شهر به درستي معلوم نيست، و در نوشتههاي
قديمي هندوان شهر يا ناحيه اي به اين نام ديده نمي شود، ولي از سكهها و اثار ديگري
كه از زمينهاي اطرافان به دستآمده است و نيز از سكهها و آثار ديگري كه از
زمينهاي اطراف آن به دستآمده است و نيز از اشاراتي كه در كتب ديني هندوان به نظر
مي رسد، معلوم مي شود كه از روزگاران قديم اين ناحيه داراي هميت فرهنگي و تاريخي
بوده است (ناته II/102, 134). اشاره به نام اين شهر نخستينبار در قصيده اي از
مصعود سعد سلمان (5515ق/1124م) در ستايش شاهزاده غزنوي سيفالدوله محمودبنابراهيم
(469ق/1076م) كه از جانب پدر حكومت پنجاب يافته بود، ديده يم شود. سيفالدوله در
همين اوقات به درون هند، لشكر كشيد و حصار آگره را فتح كرد (مسعود سعد سلمان، 1/59،
203-207، 417). در كتيبه اي متعلق به 758ق/1328م كه در دهلي به دست امده است، نام
قديمي اين ناحيه به صورت اگروتكه ديده مي شود (سالتور، I/129).
در فاصله 409 تا 413ق/1018 تا 1022م كه سلطان محمود غزنوي چندبار به اين حدود لشكر
كشيد و متهور و قنوج را تصرف کرد، بايد در اين آمدوشدها از اين ناحيه نيز گذشته
باشد، ولي در تواريخ در ذکر فتوحات محمود در هند به نام آگره يا قلعة آن اشارهاي
نيست. ظاهراً بعد از بازگشت سلطان محمود به غزنه در 413ق/1022م تا زمان سلطان
ابراهيم غزنوي، اين منطقه در دست پادشاهان محلي هندو مذهب بوده، و بعد از فتوحات
سلطان ابراهيم و فرزندش محمود، دوباره سلاطين محلي بر آن تسلط يافتهاند.
پس از غزنويان سلطنت پنجاب به دست سلاطين غوري افتاد (582ق/1186م) و سلطان معزالدين
محمدبنسام، معروف به شهابالدين غوري، دهلي را تصرف کرد (589ق/1193م) حکومت آن را
به يکي از غلامان خود به نام قطبالدين ايبک که به مقام اميري رسيده بود سپرد. از
اين زمان دهلي مرکز حکومت مسلمانان در هند شد و چندي بعد در 592ق/1196م نواحي بيانه
که آگره از توابع آن بود، ضميمة دارالملکدهلي گرديد (فرشته، 1/58-59). در دوران
سلطنت خلجيان و تغلقيان و سلاطين «سادات»، اين منطقه گاهي به دست حکام محلي هندو
مذهب ميافتاد و گاهي از جانب دربا دهلي کسي به حکومت آن گماشته ميشد، تا اينکه
سرانجام در دوران سلطنت لوديان، سلطان سکندرلودي براي انکه به گواليار و ساير نقاطي
که قصد تصرف آنها را داشت نزديکتر باشد پايتخت خود را از دهلي به آگره منتقل کرد.
اهميت تاريخي آگره از اين زمان آغاز ميشود. شهر در اين روزگار بر کرانة غربي رود
جمنا قرار داشت و در 911ق/1505م زلزلهاي شديد در آنجا روي داد که بخش بزرگي از
بناهاي شهر را فرو ريخت. صاحب تاريخ فرشته (1/183) در قطعهاي که دربارة اين زلزله
سروده شده است چنين نقل ميکند:
در نهصد و احدي عَشر از زلزلهها گرديد سواد آگره مرحلهها
بـا آنکـه بناهاش بسـي عالـي بـود از زلزلـه شـد عاليها اسفلها
سکندر لودي و پسرش ابراهيم در آباداني اين شهر کوشيدند و آثار بناهايي که در دوران
سلطنت آنان ساخته شد در بخش قديمي شهر باقي است.
در 932ق/1526م سلطان ابراهيم لودي در جنگ با بابر در پاني پت کشته شد. بابر فرزند
خود همايون را بيدرنگ به آگره فرستاد تا خزاين سلاطين لودي را ضبط کند و خود نيز
پس از چندي به اين شهر درآمد و در قصر سلطان ابراهيم سکونت گزيد. راجة پيشين
گواليار که زير فرمان سلاطين لودي درآمده و در جنگ پاني پت کشته شده بود، خاندانش
در آگره اقامت داشتند و چون مورد عفو همايون قرار گرفتند، جواهرات و اشياء
گرانبهايي را که با خود به آگره آورده بودند به همايون تقديم داشتند. در ميان
جواهرات، پاره الماس درشتي بود که به گفتة بابر («بابرنامه »، 477؛ علّامي، 1/99) 8
مثقال وزن داشت و «به تخمين ميصران جوهرشناس بهاي آن نصف خرج روزمرة ربع مسکون بود»
و ظاهراً اين همان الماسي است که به گفتة علامي (ص 217). همايون هنگامي که به دربار
ايران پناهنده شده بود به پاس مهمان نوازي شاهطهماسب آن را به سلطان صفوي هديه
کرد.
بابر به باغ سازي و عمران و آبادي شوق وافر داشت و در مدت کوتاهي که در آگره بود
چندين عمارت باشکوه و باغهاي بزرگ احداث کرد که از آن جملهاند: چهارباغ يا گل
افشان که خود درآنجا جان سپرد و امروز به نام «رام باغ» معروف است؛ باغ هشت بهشت يا
زرافشان که چندسالي جسد او در آنجا مدفون بود؛ قصر چهاربرج يا چاوبرج در ميان باغ
زرافشان و «بابري مسجد» در کنارِ آن؛ «باغ نيلوفر» در دهلپور در نزديک آگره؛ «فتح
باغ» در فتحپورسيکري در نزديک آگره و نيز چاه، کانال، چاهِ پلهدار زيرزميني (که به
زبان محلي باولي گفته ميشود)، حمام و مسجد بر کرانة شرقي جمنا. امراء و اشراف
دربار او نيز در همين کرانه به احداث باغها و عمارات به شيوهاي که در ايران و
ماوراءالنهر مرسوم بود پرداختند و اين ناحيه به صورتي درآمد که به گفتة بابر
(«بابرنامه»، 532-533) مردم محلي آن را «کابل» ميناميدند (ناته، 186-119).
بابر در 937ق/1531م در آگره درگذشت و همايون در همان جا تاجگذاري کرد، ولي در اوايل
سلطنت کشمکشهاي درباري و جدال با برادران به او فرصت نداد که به نحو دلخواه به امور
کشور و آباداني پايتخت بپردازد. در 947ق/1540م در پي شکستي که از شيرشاه سوري خورد
به پنجاب گريخت و از آنجا به افغانستان رفت و سپس به ايران آمد. از بناهايي که به
فرمان او در اين دوره در آگره ساخته شد يکي «عمارت طلسم» است که تاريخ اتمام آن
940ق/1533م بوده و خواندمير در قانون همايوني (صص 78-81) آن را توصيف کرده است. به
گفتة خواندمير (صص 81-82)، وي قصر ديگري نيز در بلندترين نقطة قلعة قديمي آگره بنا
کرد. از «عمارت طلسم» امروزه اثري باقي نيست، و قصري که در قلعة قديمي آگره ساخته
شده بود بعد از او تجديد بنا شد. بنايي که از دورة همايون در اطراف اين شهر تاکنون
برجاست، مسجدي است در دهکدة کجهپور، کنارة سمت چپ جمنا، و مقابل عمارت معروف تاج
محل، که در کتيبة آن تاريخ اتمام ساختمان 937ق/1531م قيد شده است (ناتْه،
I/130-136). وي محلي شبيه به رصدخانه نيز از پاره سنگي يکپارچه در همين محل بنا
کرده بود که بقاياي آن هنوز به نام «باره سيدي» (يازده پله) باقي است (همو،
I/158-159). تا بازگشت همايون از ايران و استقرار حکومت دوبارة او (962ق/1555م)
آگره مرکز حکومت سلاطين سوري بود. شيرشاه به ايجاد راههاي ارتباطي ميان آگره و
شهرهاي بزرگ هند توجه خاص داشت، و مسجد جامعي در پايتخت بنا کرد که امروز به «کلي
مسجد» (= کلان مسجد) معروف است. در زمان سليمشاهسوري، عمارتي که همايون در قلعة
کهنه ساخته بود تجديد بنا شد و به «سليم گره» موسوم گرديد که تا امروز باقي است.
همايون اندکي بعد از بازگشت به هند و ضبط قلمرو پيشين خود، در دهلي درگذشت و فرزند
14 سالة او اکبر که در آن زمان در لاهور بود در 2 ربيعالثاني 963ق/14 فوريه 1556م
به سلطنت نشست. در اين احوال يکي از سرداران سوري به نام هيمو از فرصت استفاده کرد
و با سپاهي عظيم آگره و سپس دهلي را به تصرف درآورد و خود را راجة بکرامجيت ناميد،
ولي ديري نگذشت که از سپاه مغول شکست خورد و کشته شد (964ق/1557م). اکبر، سکندر
ازبک را که از اميران همايون بود براي گرفتن آگره به آن شهر فرستاد. اکبرشاه در
966ق/1559م از دهلي به آگره وارد شد و در ارک قديمي شهر، در کنارة غربي رود جمنا که
به «بادلگره » معروف بود منزل کرد و بزرگان و امراي همراه او نيز د اطراف آنجا ساکن
شدند (علامي، 2/76). آباداني و گسترش شهر آگره در 2 طرف رود جمنا شرقي شهر از اين
زمان آغاز ميشود. در دوران سلطنت اکبرشاه و جهانگير و شاهجهان، و حتي بعد از
انتقال پايتخت از آگره به دهلي در آغاز سلطنت اورنگ زيب (1068ق/1658م)، آگره يکي از
مهمترين مراکز سياسي و فرهنگي جهان اسلام بود. در طول اين مدت چند بنا که از
پرارجترين آثار معماري اسلامي به شمار ميروند در اين شهر و اطراف آن ايجاد شد.
دانشمندان و شاعران و پيشه وران و هنرمندان بسيار از نقاط مختلف در آنجا گرد آمدند
و فعاليتهاي بازرگاني و دادوستد، معماري و شهرسازي، و کارهاي علمي و ادبي در آنجا
رونق و رواج تمام يافت. ابوالفضل علامي وزير اکبرشاه در اکبرنامه و آيين اکبري و
جهانگير در مقدمة جهانگيرنامه از وسعت و رونق و کثرت جمعيت اين شهر به تفصيل سخن
گفتهاند، سياحان اروپايي که در قرن 11ق/17م به اين شهر آمده بودند بزرگي و آباداني
آن را توصيف کردهاند. رالف فيچ (تاجر و سياح انگليسي) که در 993ق/1585م در آگره
بود گويد که آگره و فتحپور 2 شهر بزرگند که هريک از آنها به تنهايي از لندن به
مراتب بزرگ ترند (ناته، III/104-107). بعد از اروپاييان ديگري نيز که در زمان
جهانگير و شاهجهان از اين شهر ديدن کردهاند، بزرگي و آباداني و شکوه آن را
ستودهاند (لطيف، 30). از کارهاي عمدة اکبر در آگره احداث قلعة بزرگ اين شهر است که
بناي آن در 972ق/1565م بر ساحل غربي رود، در محلي که قبلاً قلعه قديمي شهر قرار
داشت، آغاز شد و به گفتة علّامي هر روزميان 000‘3 تا 000‘4 بنّا و کارگر و سنگتراش
در آن به کار مشغول بودند (2/247). تاريخ اتمام ساختمان که بناي آن 8 سال طول کشيد
به درستي معلوم نيست (همانجا). بدائوني در منتخبالتواريخ (ص 74) اين مدت را 5 سال
و جهانگير در جهانگيرنامه (ص 3) 15 يا 16 سال ذکر کرده است (ناتْه، II/108-109).
تمامي اين بنا از سنگ سرخ و سنگهاي رنگين ديگر با تراشکاريها و تزيينات ظريف و زيبا
ساخته شده و اين کيفيات در بخشهايي که از آن باقيمانده است، ديده ميشود. گرداگرد
قلعه در حدود 500‘2 متر، با 2 رديف ديوار سنگي بزرگ به ارتفاع تقريباً 10 متر و
خندقي به عرض تقريباً 10 متر که سنگفرش کف آن هنوز باقي است، ساخته شده است. 2
دروازة بزرگ سنگي با نماي رفيع و چند طبقه، يکي در جهت غربي به نام «دروازة دهلي» و
ديگري در جنوب به نام «اکبردروازه» (که امروز به دروازة امرسينگ معروف است) قلعه را
به شهر مربوط ميساخت و 2 دروازه نيز آن را به رود جمنا راه ميداد. در درون قلعه
يک چاه بزرگ پلهدار (باولي)، يک حمام (حمام شاهي) و يک مسجد و چندين عمارت بنا شده
بود. علّامي گويد که قلعه شامل 500 عمارت به شيوة معماري گجراتي و بنگالي بوى (و
شايد مقصود او عمارتهاي کوچک و بزرگ و بخشهاي جداگانه يا مستقل يک عمارت بوده است).
قسمتي از بناهاي اصلي دورة اکبرشاه چون «اکبري محل»؛ «جهانگيري محل» (که آن را براي
پسرش شاهزاده سليم، که بعداً جهانگيرشاه شد، بنا کرد)؛ «اکبر دروازه» و چند عمارت
ديگر امروز تقريباً به صورت اوليه باقي است، ولي قسمتي ديگر را شاهجهان از ميان
برداشت و به جاي آنها عمارتهايي از سنگ مرمر بنا کرد. بزرگترين ويراني در اين
مجموعه در دورة حکومت انگليسيان (1218-1366ق/1803-1947م) روي داد، که ميخواستند از
مصالح آن براي ساختن ادارات دولتي و تأسيسات نظامي خود استفاده کنند (و درحقيقت قصد
آنان قطع ريشههاي فرهنگي و تاريخي مسلمانان شبه قاره بود). آنچه امروز از آن
مجموعه برجاي مانده درحدود يک دهم مساحت اصلي قلعه را گرفته است (ناته، II/110-134؛
لطيف، 74-99). در دوران سلطنت اکبرشاه شهر آگره، که از آن زمان «دارالخلافه» و
«اکبرآباد» نيز ناميده ميشد، در 3 جهت اطراف قلعه روبه رشد و گسترش نهاد و
کانالهاي آب رساني و فاضلاب در آن ساخته شد (ناته، II/105-106). بخش ديگري از
کارهاي عمراني اکبرشاه در ناحية سيکري ، چند کيلومتري جنوب شرقي آگره از توابع
بيانه انجام گرفت. چون شيخسليم چشتي، صوفي معروف، در اين ناحيه مقيم بود و اکبر
بدو اعتقاد و ارادت خاص داشت، در 979ق/1571م فرمان داد تا در آنجا شهري نو بنا کنند
(علامي، 2/365). اين محل جديد که نخست به فتح آباد و بعد به فتحپور سيکري شهرت يافت
شامل چندين مجموعه عمارات بزرگ و مسجد و حمام و مدرسه بود . اکبر خود از
982-994ق/1574-1586م غالباً در اين شهر جديد اقامت داشت و پس از آن نيز تا
1006ق/1597م بيشتر در لاهور زندگي ميکرد، ولي در طول اين مدت آگره همچنان
«دارالخلافه» و مرکز حکومت بود. اکبر در اواخر عمر از 1006ق/1597م دوباره به آگره
بازگشت و تا زمان مرگ (1014ق/1605م) در آنجا بود و در مقبرهاي که خود در سکندره،
نزديکي آگره ساخته بود به خاک سپرده شد. نورالدّين جهانگير در همان سال در آگره به
سلطنت نشست و تا 1022ق/1613م مقر او اين شهر بود، ولي از آن پس غالباً در لاهور و
حوالي کشمير به سر ميبرد. در 1022ق/1623م شاهزاده خرم، پسر جهانگير (که به نام
شاهجهان به سلطنت رسيد) با لشکري که گرد آورده بود به آگره و فتحپور سيکري حملهور
شد و هر دو شهر را غارت کرد، ولي به درون قلعة آگره راه نيافت. وي در لشکرکشي به
طرف دهلي از جهانگير شکست خورد و به مالوه و از آنجا به دکن گريخت (جهانگير
گورکاني، 406-411).
بناهايي که در زمان جهانگير در آگره ساخته شد عبارتند از جهانگير محل در داخل قلعه؛
مقبرة اعتمادالدوله (پدر نورجهان)؛ حمام عليوردي خان؛ مسجد معتمدخان؛ باغ بلندخان
(رئيس خواجگان حرمسرا) و برج درون اين باغ و توسعه و تکميل بناي مقبرة اکبرشاه در
سکندره. پس از مرگ جهانگير در لاهور (1037ق/1628م) و منازعاتي که بر سر جانشيني او
در ردبار پيش آمده بود، شاهجهان در آگره به سلطنت نشست (1038ق/1629م). سالهاي اول
حکومت او به سرکوبي مخالفان و تثبيت قدرت گذشت.
در 1040ق/1630م همسر وي ارجمند بانو (ممتاز محل) در برهانپور درگذشت و به طور موقت
در همان جا به خاک سپرده شد. 6 ماه بعد جسد او را به اگره آوردند و در جنوب شهر بر
کرانة جنوبي رود در زميني به خاک سپردند و از 1043ق/1633م بناي مقبرهاي که به ـتاج
محل» معروف شد آغاز گرديد. از 1049ق/1639م شاهجهان آباد» نام گرفت و پايتخت را از
آگره به آنجا منتقل کرد. ساختمان قلعة مرکزي و بناهاي مربوط به آن 10 سال طول کشيد.
در اين مدت و حتي پس از آ«، تا آغاز سلطنت اورنگ زيب (عالمگير)، آگره همچنان عملاً
مرکز حکومت بود. شاهجهان در 1067ق/1657م بيمار شد و به آگره آمد. خبر بيماري شديد
او موجب شد که اورنگ زيب، که در آن وقت از طرف پدر به حکومت دکن منصوب بود، به جانب
آگره حرکت کند. دارا شکوه، پسر بزرگ شاهجهان که وليعهد او بود، براي مصاف به
استقبال سپاه برادر رفت و در جنگي که روي داد شکست خورد و آگره را رها کرد و به
دهلي رفت. اورنگ زيب شهر را گرفت و قلعه را محاصره کرد و بعد از 3 روز به داخل قلعه
راه يافت و پدر را در همانجا زنداني کرد (1068ق/1658م). شاهجهان 7 سال در قلعة
آگره با اعضاي خانوادهاش زنداني بود و دخترش جهان آرا تا آخرين لحظه در نهايت
عطوفت و مهرباني از او پرستاري ميکرد. شاهجهان در 1076ق/1665م همان جا درگذشت و
در کنار قبر همسرش ممتاز محل در تاج محل به خاک سپرده شد. از آثار تاريخي مربوط به
زمان شاهجهان در آگره، گذشته از تاج محل که زيباترين و پرشکوهترين بناي تاريخي
هند است، بايد از مسجد جامع شهر (بيرون دهلي دروازه) که به درخواست دختر او جهان
آرا ساخته شد، و عيدگاه شهر ياد کرد. در درون محوطة قلعه نيز مثمن برج (که خود در
آن جان سپرد) و موتي مسجد (مسجد مرواريد) و شيش محل (شيشه محل، قصر آينه) از
ساختههاي اوست.
سياحان اروپايي که از دورة شاهجهان به بعد به آگره آمدهاند، از فراواني و آباداني
و وسعت اين شهر با تحسين و اعجاب سخن گفتهاند (لطيف، 42-43). آگره داراي مجموعة
کاملي از آثار تاريخي دورة اسلامي هند است. در اثار دورة اکبرشاه و پيش از آن غلبه
با سبک معماري بومي است و در بناهايي چون دروازههاي قلعه و ساختمانهاي اولية آن
صلابت و متانت و استحکام جلب نظر ميکند. از دورة جهانگير در آگره به تدريج سنگ
مرمر در نماي ساختمانها جاي سنگ سرخ را ميگيرد و در بناهايي چون موتي مسجد و مقبره
اکبرشاه، ترکيبي بسيار ناهماهنگ و موزون از مرمر سفيد و سنگ سرخ به چشم ميخورد.
هرچه به زمان اورنگ زيب نزديکتر ميشويم، سبک معماري رايج در ايران و ماوراءالنهر
در ساخت و ترکيب اجزاي بناخها نمايانتر و دقت و ظرافت در کل مجموعه و در تزئينات
آن بيشتر ميشود، چنانکه تاج محل از لحاظ نماي خارجي، طاقها، منارهها، ترکيب سطوح
و طرح داخلي و تناسب اجزا به سبک معماري ايراني، بسيار نزديک است و تفاوت اصلي در
آن است که به جاي آجرکاري و حجاري و کنده کاري و مرصع سازي بر مرمر سفيد يا مرمرها
و سنگهاي رنگين ديگر ديده ميشود.
پس از درگذشت شاهجهان، اورنگ زيب به آگره آمد و براي اداي احترام بر مزار پدر و
مادر حاضر شد، و از خواهران و بستگان دلجويي کرد. وي مدتي در آگره اقامت داشت، ولي
در دوران سلطنت (1068-1118ق/1658-1706م) مقر او غالباً دهلي و دکن بود. از آثار مهم
روزگار حکومت اورنگ زيب يکي «نگينه مسجد» در داخل قلعه بود که به تقليد موتي مسجد
از مرمر سفيد ساخته شد و ديگري احداث شبکة مرمري بسيار ظريف و زيبا بر اطراف مزار
شاهجهان و ممتاز محل است. وي در درون قلعه تعميرات و ساختمانهايي نيز کرد، و در
محلة عالم گنج «مسجد عالمگير» را بنا نهاد.
با انتقال پايتخت به دهلي (شاه جهان آباد) در زمان اورنگ زيب، آگره طبعاً اهميت
سياسي خود را از دست داد، ولي در عين حال به سبب مرکزيت و موقعيت جغرافيايي، بسياري
از وقايع مهم در اين شهر و اطراف آن روي ميداد. چنانکه جنگ ميان فرزندان اورنگ
زيب، شاهزاده عظيم و شاهزاده معظم (که به نام شاهعالم بهادرشاه تاجگذاري کرد) در
اطراف آگره روي داد، و جنگ ميان جهاندار شاه، پسر شاهعالم و برادرزادهاش فرخ سير
نيز در نزديکي همين شهر بود. فرخ سير در دوران سلطنت (1125-1131ق/1713-1719م)
غالباض در قلعة آگره و بزرگان شهر از نابساماني و هرج و مرجي که دربار دهلي را در
برگرفته بود استفاده کرده نيکو سير، نوادة اورنگ زيب را که در قلعة آگره و بزرگان
شهر از نابساماني و هرج و مرجي که دربار دهلي را در برگرفته بود استفاده کرده نيکو
سير، نوادة اورنگ زيب را که در قلعة آگره محبوس بود، در همان جا به شاهي انتخاب
کردند. رفيعالدوله، پادشاه خردسال دهلي، که دست نشاندة 2 تن از درباريان صاحب نفوذ
(معروف به ـبرادران سيد») بود، با لشکري بزرگ به فرماندهي اين 2 برادر،
سيدحسينعليخان (اميرالامراء) و سيدعبدالله (قطبالملک)، از دهلي به سمت آگره حرکت
کرد و قلعه را به سمحاصره درآورد. پس از 3 ماه محاصره و ويرانيهاي بسيار که به شهر
و قلعه وارد شد، نيکو سير تسليم گرديد و شهر و قلعه به تصرف مهاجمان درآمد و گنجينة
بسيار گران قيمتي که در طول 3 قرن در قلعه گرد آمده بود به غارت رفت. بعد از مرگ
رفيعالدوله (1131قژ1719م) برادران سيد يکي از شاهزادگان بابري به نام روشن اختر را
از دهلي به آگره آوردند و به عنوان ابوالفتح ناصرالدين محمدشاه به سلطنت برداشتند.
بدينسان بار ديگر دربار شاهي از دهلي به آگره منتقل شد، ولي ديري نگذشت که ميان
محمدشاه و برادران سيد، کار به دشمني کشيد. سيد حسينعليخان کشته شد و سيدعبدالله
شکست خورد و سيداسير و زنداني شد. محمدشاه پس از اين پيروزي، رهسپار دهلي شد، و
پايتخت بار ديگر به دهلي منتقل گرديد (1132ق/1720م). در 1134ق/1722م سعادت خان،
ملقب به برهانالملک به حکومت آگره منصوب شد، ولي کشمکشهاي درباري و درگيري با
اقوام جات و مراته از داخل و حملة نادرشاه افشار از خارج توان دستگاه دولتي را به
کلي از ميان برده بود. آگره در 1148ق/1735م مورد هجوم مراتهيان قرار گرفت، در
1170ق/1757م سپاهيان احمدشاه ابدالي حمله بردند، در 1172ق/1759م مراتهيان قلعه را
تصرف کردند، در 1777ق/1763م جاتها، مراتهيان را بيرون رانده خود بر آنجا حاکم شدند.
در 1183ق/1769م بار ديگر مراتهيان شهر را گرفتند. بدينسان در طول اين مدت آگره و
قلعة آن دست به دست ميگشت و در هر نوبت قتل و غارت و خرابي بسيار در آن روي
ميداد، تا سرانجام در 1218ق/1803م انگليسيان آن را تصرف کردند. در دوران حکومت
انگليسيان (1145-1171ق/1732-1758م) آگره مرکز ايالات شمال غربي بود. در جريان
انقلاب 1273ق/1857م انقلابيون از بيرون به شهر حمله کردند، و مردم داخل شهر نيز به
ويران کردن تأسيسات و سازمانهاي دولتي انگليسيان پرداختند و گروهي از خدمتگزاران و
مأموران هندي و اروپايي را کشتند. صاحب منصبان انگليسي به درون قلعه پناهنده شدند و
در حفظ استحکامات آن کوشيدند، تا بعد از 3 ماه سپاه مزدور انگليسيان از دهلي به
آگره رسيد و شورش را فرو نشاند. شهر دوباره به دست آنان افتاد و مسجد جامع آگره
براي جلوگيري از اجتماع مسلمانان مدتي بسته شد. پس از انقلاب، که مسلمانان در ايجاد
و تشديد آن دخالت تمام داشتند و ميخواستند حکومت بيگانه و غاصب را براندازند،
مأموران انگليسي به راجههاي هندو روي آوردند و به تقويت آنان در برابر مسلمانان
همت گماشتند. در رجب 1283ق/نوامبر 1866م فرمانرواي کل هندوستان لردجان لارنس ، در
دربار خود در آگره مجمع بزرگي از راجههاي نقاط مختلف هند و سران راجپوتان و
مراتهيان تشکيل داد، و طي مراسمي بسيار پرشکوه از ياري و همکاري آنان در فرونشاندن
«شورش» قدرداني و سپاسگزاري کرد. در ذيحجة 1293ق/ژانوية 1876م نيز شاهزادة ويلز به
آگره آمد و راجههاي محلي را به حضور پذيرفت و انان را مورد عنايت و تفقد خود قرار
داد (لطيف، فصل 1).
در دوران حکومت انگليسيان، بخش بزرگي از آثار تاريخي اسلامي اين شهر ويران شد.
بسياري از عمارات داخل قلعه را يا به ادارات دولتي شهر تبديل کردند و يا به عنوان
ايجاد فضا براي ساختمانهاي دولتي جديد و تهية مصالح ساختماني ويران ساختند و مسجد
عالمگير در محلة گنج به ادارة مالياتها تبديل شد. لردبنتينک فرماندار کل هندوستان
(1249-1251ق/1833-1835م) تصميم گرفته بود که تاج محل را منهدم کند و سنگهاي آن را
بفروشد، ولي چون مخارج تخريب بنا به مراتب سنگينتر از سود آن بود، اين امر به
تعويق افتاد و با کناره گيري او از اين مقام موضوع تخريب اين بناي عظيم مسکوت ماند
(گارت، 401-402). از کارهايي که در اين دوره در آگره صورت گرفت، کشيدن راه اهن و
پيوستن اين شهر به شهرهاي بزرگ ديگر، احداث چند بيمارستان و مدرسه، تأسيس دانشگاه و
کالجهاي وابسته به آن را ميتوان ياد کرد. ديوان عالي شهر، عمارت کالج آگره، زندان
مرکزي و بيمارستان بزرگ تامسون از ساختمانهاي بزرگي است که در زمان حکومت انگليسيان
در آگره بنا شد («فرهنگ جغرافيايي امپراطوري هند» ، 88).
آگره يکي از مراکز مهم تجارت و صنعت هند است و کارخانههاي پارچه بافي، شيشه گري،
چيني سازي، نخ ريسي، چرمسازي و گليم بافي در آن تأسيس شده است. اين شهر يکي از
مهمترين مراکز شبکة راه آهن هند است و از راه ابي نيز از طريق رود جمنا با چند شهر
بزرگ مربوط ميشود. آب شهر از تصفية آب رود جمنا تأمين ميگردد و زمينهاي کشاورزي
اطراف آن از آب اين رود و از کانالي که از آن منشعب شده است سيراب ميشود. هواي اين
شهر در تابستانها بسيار گرم و در زمستانها نسبتاً معتدل است. ميزان باران سالانة آن
در حدود 65 سانتيمتر و محصولات عمدة آن گندم و جو و پنبه است. امروزه شهرستان آگره
قسمتهاي بزرگي چون اگره، عليگره و متهورا را شامل ميگردد. وسعت آگره 820‘4 کمـ 2
است. در 1391ق/1971م جمعيت آن 238‘319‘2 تن بوده است که 858‘594 تن از آنان در شهر
آگره زندگي ميکردند (بريتانيکا).
مآخذ: آزياتيکا؛ بدائوني، عبدالقادر، منتخبالتواريخ، به کوشش مولوي احمدعلي، صاحب،
کلکته، 1865-1869م؛ بريتانيکا؛ جهانگير گورکاني، نورالدين محمد، جهانگيرنامه، به
کوشش محمدهاشم، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1359ش؛ خواندمير غياثالدين، قانون
همايوني، به کوشش محمد هدايت حسين، کلکته، 1940م؛ علّامي، ابوالفضل، اکبرنامه،
کلکته، 1877 و 1879م؛ فرشته، محمدقاسم، تاريخ فرشته يا گلشن ابراهيمي، کانپور،
1290ق، 1290ق؛ مسعود سعدسلمان، ديوان، به کوشش مهدي نوريان، اصفهان، 1369ق؛ نيز:
B?bur Nam? (Memoirs of Babur), Transl. by A. S. Beveridge, New Delhi (reprint),
1979; Brown, Percy, Indian Architecture (Islamic Period), Bombay (reprint),
1981; Dey, Nando Lal, The Geographical Dictionary of Ancient and Medieval India,
New delhi, 1984; Garrett, G. T., "Indo-British civilization" in The Legacy of
India, Vol. V, 1905; Latif, S. Muhammad, Agra-Historical and Descriptive …,
Calcutta, 1896; Nath, R. History of Mughal Architecture, New Delhi, 1982, 1985;
Saletore, R. N., Encyclopaedia of Indian Culture, New delhi, 1985.
فتحالله مجتبائي