دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آل (موجود خيالي)جلد: 1نويسنده: علي بلوکباشي 
 
 
شماره مقاله:344
















آل، موجودي افسانه‎اي که به ياور عوام در صحراها و چشمه‎ها زندگي مي‎کند و دشمن
زنان تازه از است. آل را به شکلهاي گوناگون وصف کرده‎اند: «زني است که دستهاي
باريکِ بلند دارد، و پايش هم استخوان فقط است و و گوشت هيچ ندارد، ضعيف‎البنيه است،
رنگ چهره‎اش قرمز مي‎باشد و بيني او از گِل» (خوانساري، کلثوم ننه، 169) و يا از
خمير (اسديان و ديگران، 166) است. چشماني درشت، موهايي سفيد (بلوکباشي، 590) و يا
سرخ (اسديان و ديگران، 166)، بيني قرمز رنگ، دو پستان بسيار بزرگ (ساعدي، 142) و بر
دوش افکنده (آيلرس، 19)، گيسوان بلند طلائي (بهرام‎بيگي، 82) و تني پشمالو (اميني،
26) دارد. در افغانستان آل به صورت زني جوان، با دندانها و ناخنهاي دراز، چشماني
اريب در امتداد دو سوي بيني و پاشنه‎هاي پا، برگشته به سوي جلو تصور مي‎شود
(هيستينگر، ذيل افغانستان).
نام اين موجود خيالي در زبان امني اَل و اَلک (صورت جمع) (آيلرس، 52؛ داويديان و
ساعدي، 23). در ترکي آذربايجاني، آل و ترکي آسياي مرکزي، اَل ـ بَستي (آيلرس، 48)،
و در کردي، هال و آل است است (مردوخ). ظاهراً همة اين نامها و جزء اول کلمة «اَلْ ـ
بَستي»، از يک ريشة ايراني و به معني سرخ است. بنا به روايتهاي عامه تا زماني که
زائو به حمام نرفته و ناپاک است، معمولاً تا شش روز يا ده روز پس از زاييدن، اگر
تنها بماند آل از ديوار خانه يا راهِ پشت بام يا پنجره و روزن و درِ اتاق، به سراغش
مي‎آيد و جگرش را مي‎زند و مي‎برد. اگر آل بتواند جگر زن تازه از را به آب برساند و
يا از آب بگذراند، سبب بيماري و حتي مرگ او مي‎شود. زائويي که آل جگرش را زده و
برده اصطلاحاَ «آل زده» و بيماري ناشي از آن را «آل‎زدگي» مي‎نامند. گاهي نيز ممکن
است آل «جفت بچه » را ببرد. اگر آل جفت بچه را هم ببرد و بخورد، مي‎گويند که زائو
به بيماري آل‎زدگي دچار مي‎شود. اصل و منشأ پيدايي آل و پندارهاي مربوط به آن
دقيقاً روشن نيست. ظاهراً بايد اين پندار برخاسته از ذهن و انديشة مردم جامعه‎هاي
آغازين و مربوط به فرهنگ و زماني باشد که در آن اعتقاد به آنيميسم و چيرگي ارواح
خبيثه در زندگي مردم جامعه رواج داشته است. برخي از مردم جامعه‎هاي باستاني به
موجودات وهمي و خبيثة تقريباً شبيه آل، مانند «اَلو»، «لَمَشْتُو» و «لي ليث»
اعتقاد مي‎داشتند. «الو» ديو خبيث و نفرت انگيزي بود که به عقيدة بابليها با پرواز
بر فراز بستر کودکان و ترساندن آنها و گاه مکيدن رايحة زندگيشان باعث مرگ آنها
مي‎شد (مکنزي، 69). «لمشتو» مادينه ديوي بود که مردم اَکَد و بين‎النهرين اعتقاد
داشتند که دشمن نوزادان و ربايندة آنها بوده است (آيلرس، 48). «لي ليث»، که در
ادبيات تلمودي نخستين همسر آدم معرفي شده است، در اسطوره‎ها و فرهنگ عامة يهودي،
همچون ماده ديوي توصيف شده که دشمن کودکان نوزاد است و شبها به گشت و گذار و شکار
مي‎پردازد (جودائيکا). هرچند ممکن است که برخي از خصايل و اعمال اين ماده ديوها و
موجودات خيالي شبيه به آل باشند، ليکن شخصيت و خصوصيات آنها بيشتر با
«اُمّ‎الصِّبيان»، ماده ديوي که نوزادان و کودکان را مي‎ربايد، مطابقت دارد. بعضي
آل را با بختک يا فرنجک يکي گرفته و بيني او را مانند بختگ، گِلي توصيف کرده‎اند.
بَخْتَک، که آن را «بيني گِلي» هم مي‎نامند، به صورت ديوي سهمناک در شبها بر خفتگان
پديدار مي‎شود و چون کوهي روي سينة آنها مي‎افتد. شخص خفته فقط با گرفتن بيني او
مي‎تواند از آزارش رهايي يابد. آقاجمال خوانساري در کتاب عقايد انساء، معروف به
کلثوم ننه، بيني آل را مانند بختک گلي ذکر کرده و در وصف او از زبان کلثوم ننه چنين
نوشته است:
«آل به شناختن بود مشکل،
گيس او سرخ و بيني‎اش از گِل»،
گر بيني بگير بيني او،
تا ز زائو جگر ندزدد و دل» (ص 15.
آيلرس هم از ديوي به نام «ايسيچي» نام مي‎برد که به اعتقاد وايت مردم برخي از
شهرهاي تابع لصفهان (مانند نجف آباد و کَرسِگان) مانند بختک، بيني گلي دارد و روي
اشخاصِ خوابيده مي‎افتد و وقتي که بيني‎اش را بگيرند آنها را رها مي‎کند. اين مردم
آل و ايسيچي را يکي مي‎دانند و مي‎گويند که ايسيچي بچه‎هاي بد مي‎آورد (ص 44, 45).
برخي ديگر آل را با «ام‎الصبيان» اشتباه گرفته و تصور کرده‎اند که آل نوزاد را هم
مي‎زند و مي‎برد يا به او آسيب مي‎رساند؛ از اين‎رو براي حفظ نوزاد را هم مي‎زند و
مي‎برد يا به او آسيب مي‎رساند؛ از اين‎رو براي حفظ نوزاد از آل‎زدگي نيز
چاره‎انديشي کرده‎اند. مثلاً همدانيها دو گهواره مانند هم درست مي‎کنند و در اتاق
زائو مي‎گذارند تا آل از شناسايي نوزاد درماند و دچار اشتباه شود (ماسه، 1/44).
خراسانيها هفت سوزن به لچک نوزاد و هفت سوزن به لچک زائو مي‎زنند و به اين وسيله از
نزديک شدن آل به زائو و نوزاد جلوگيري مي‎کنند و در شبِ ششَ زائو صورت و بدن نوزاد
را با سوختة باروت، سياه مي‎کنند تا آل از سياهي و زشتي روي نوزاد بترسد و به او
نزديک نشود (شکورزاده، 115-116).
دفع آل: مردم براي دفع آل از زائو و پيشگيري از خطر بيماري آل‎زدگي و حفظ سلامت
مادر نوزاد، آداب و کارهاي مخصوص انجام مي‎داده‎اند. از جمله اداب و اعمال آل‎زدايي
در فرهنگ عامة ايران، رعايت بعضي تابوها (محرمات)، استعمال نَفِرات (رَماننده‎ها)ي
مخصوص و انجام اعمال و شعائر خاصِ دفع آل بوده است.
محرمات: پس از اينکه زني مي‎زاييد، تا روز حمام زايمان که معمولاً 6 يا 10 روز به
درازا مي‎کشيد، از انجام برخي اعمال در اتاق او خودداري مي‎کردند تا آل به سراغ وي
نيايد. مثلاً نام زائو را به زبان نمي‎آوردند و او را به نام مريم، مريم عذرا يا
مادر حضرت مسيح(ع) صدا مي‎زدند. يا نزد زائو نامي از جن و آل و ارواح خبيث
نمي‎بردند، يا زنان را، به جز زناني که به هنگام زايش در نزد زائو حضور داشته‎اند،
اجازه نمي‎دادند که وارد اتاق زائو شوند. زائو و نوزادش را لباسهاي سرخ رنگ
نمي‎پوشاندند و رختخوابهاي آنان را از پارچه‎هاي سرخ نمي‎دوختند، چون باور داشتند
که آل عاشق رنگ سرخ است و اين رنگ او را به اتاق زائو جذب مي‎کند. زائو را هيچ گاه،
به‎ويژه شبها و در شبِ شش، در اتاق تنها نمي‎گذاشتند و 3 روز به زائو آب نمي‎دادند.

رماننده‎ها: مردم معتقد بودند که آل، مانند جنهاي ديگر، از چيزهايي مي‎ترسد و
مي‎رمد. اين چيزها عبارتند از بعضي اشياي آهني مانند سوزن، قيچي، چاقو، سيخ، سنجاق
و خنجر يا شمشير و برخي چيزهاي سياه مانند زغال، دودهؤ سوختة باروت، نخ و ريسمان
سياه، و نيز قرآن، ذکر بسم‎الله، نام پاگ مريم و دعاها و اوراد مخصوص دفع جن و پري
و آل.
مردم براي اين رماننده‎ها يا نَفِرا، خاصيت شرزدايي و جادويي شديدي تصور مي‎کردند و
آنها را دافع آل و باطل کنندة اثرات آل‎زدگي سوزن يا سنجاق به لباس او و يا همراه
کردن دعا و تعويذ دفع آل با او، از نزديک شدن شياطين و اجنه، به خصوص آل، به زائو
جلوگيري مي‎کردند.
آداب دفع آل: آداب و اعمال خاصي براي دفع آل در فرهنگ عامة ايران در کار بوده و به
صورتهاي گوناگوني در ميان مردم ايران معمول بوده است. در اينجا نمونه‎هايي از اين
اعمال را که بعضي از آنها جنبة همگاني و بعضي ديگر جنبة محلي داشته است، ياد
مي‎کنيم:
ماما يا زني با يک شيء آهني، مانند سيخ يا کارد، که به آن پياز کشيده شده بود، و يا
با يک دانه زغال، چهار طرف بستر زائو و بچه‎اش را 3 يا 7 بار خط مي‎کشيد و به گمان
خود بر گرد او خصار مي‎بست و در هنگام خط کشيدن مي‎گفت: «حصار مي‎کشم». زنان ديگرِ
داخل اتاق مي‎پرسيدند: «براي کي؟». پاسخ مي‎داد: «براي مريم و بچه اش». مي‎گفتند:
«پس بکش که مبارک است». بعد سيخ يا کارد را که به آن پياز کشيده بودند، زير بستر يا
بالاي سطح برش آنها صورت آدمي را با چشم و ابرو و دهان و بيني مي‎کشيدند و به سيخ
مي‎کردند (آيلرس، 17). پياز سيخ کشيده را در روز حمام زايمان زائو بر کف گرمخانة
حمام مي‎گذاشتند تا وقتي که زائو وارد گرمخانه مي‎شود پا روي آن بگذارد و لِهَشْ
کند. در خراسان رسم بود که بر مشتي برنج، 4 قُل (4 سورة کوچک قرآن که با کلمة «قل»
شروع مي‎شود»، مي‎خواندند و فوت مي‎کردند و بعد دانه‎هاي برنج را دورتادور اتاق يا
بستر زائو مي‎پاشيدند و به اين ترتيب در مقابل آل، در گرداگرد زائو حصار مي‎کشيدند.
سوزن يا سنجاقي (در خراسان چهل سوزن و چهل سنجاق) در جفت بچه فرو مي‎کردند و آن را
در پارچه‎اي سفيد مي‎پيچيدند و در کوزه‎هاي سفالينِ گشادِ آب نديده مي‎گذاشتند و يا
آن را فقط با يک دانه زغال در باغچة خانه چال مي‎کردند، يا در چاه فاضلاب خانه
مي‎انداختند. يک ريسمان پشمي سياه به دور اتاق زانو مي‎کشيدند، يا 12 فتيلة پنبه‎اي
که سر هر يک را با دودة پشتِ زائو مي‎کشيدند، يا 12 فتيلة پنبه‎اي که سر هريک را با
دور اتاق پشتِ ديگ سياه کرده بودند، به چهار سوي ديوار اتاق زائو مي‎چسباندند
(هدايت، 36). دستمالي سياه به سر زائو مي‎بستند (ماسه، 1/42)، چند تار، نخ سياه و
سفيد به دور مچ دست او مي‎پيچيدند (اسديان و ديگران، 167)، يا النگويي آهني به دستش
مي‎کردند. همدانيها ديگي دودزده و سياه را واژگونه روي پشت بام اتاق قرار مي‎دادند
(ماسه، 1/43)، تشتي يا لگني پر از آب را در استانة در ورودي اتاق زائو مي‎گذاشتند،
يا آدمکهايي با لباس سربازي درست مي‎کردند و روي بام اتاق زائو در يک رج مي‎چيدند و
آنها را با نخهايي که از آنها آويزان بود، تکان مي‎دادند (ماسه، 1/42، 43). در
خراسان رسم بود که در آستانة در اتاق زائو باروت آتش مي‎زدند تا صداي انفجار و دود
و بوي باروت فضاي اتاق را پر کند (شکورزاده، 112). اسب زردي را دور خانة زائو
مي‎تازاندند (اميني، 26). در برخي نقاط براي گمراه کردن آل و اغفال او، اعمال خاصي
انجام مي‎دادند. مثلاً خراسانيها روي ناني. روغن و شکر مي‎ماليدند و آن را با يک
کوزة پر از آب، بالاي در ورودي اتاق زائو روي بام مي‎گذاردند تا آل با ديدن نانِ
روغني و کوزة آب اغفال شود و زائو را از ياد ببرد. ارمنيان جگر سفيد بزي را روي بام
اتاق زائو مي‎انداختند. بعضيها نيز دل و جگر گوسفند يا گاوي را از بالاي در ورودي
اتاق زائو مي‎آويختند تا اگر آل بيايد، فريفتة دل و جگر بشود و به سوي آنها برود.

درمان آل‎زدگي: اگر آل زائويي را مي‎زد و سبب بيماري او مي‎شد، براي درمان او اعمال
و آدابي انجام مي‎دادند. اين آداب و اعمال را بي‎درنگ پس از بروز نخستين نشانه‎هاي
آل‎زدگي و پيش از آنکه آل جگر زائو را به آب برساند و يا از آب بگذراند، به کار
مي‎بستند، زيرا معتقد بودند پس از اينکه آل جگر را به آب بزند، ديگر بيمارِ آل‎زده
درمان نمي‎پذيرد. آقا جمال خوانساري مي‎نويسد: «از آنجا که اين ملعون مي‎آيد و جگر
زائو را مي‎دزدد و از آب مي‎گذراند، اکثر علما گفته‎اند مادام که از آب نگذشته
باشد، علاج آن ممکن است و اگر به آب رسانيده باشد ديگر علاج پذير نيست»
(عقايدالنساء، 15). ازجمله اعمالي که براي درمان آل‎زدگي در فرهنگ عامة ايران
متداول بوده اينهاست:
مردم خياو، زائو را روي دو زانو مي‎نشاندند و در بالاي سر او سيني يا تشت مي‎زدند.
4 زن، 2 بال و 2 پاي يک مرغ سياه را از 4 سمت در بالاي سر زائو مي‎گرفتند و سر
مي‎بريدند، به گونه‎اي که خونش به سر و روي زائو مي‎گرفتند و سر مي‎بريدند، به
گونه‎اي که خونش به سر و روي زائو بپاشد. به صورت زائو آن قدر سيلي مي‎زدند تا کبود
شود و او را پياپي وادار به گفتن «بسم‎الله» و «يا مريم» مي‎کردند. سنگ اجاق خانة
او را در آب روان مي‎انداختند. دعانويسي را بالاي سر زائو مي‎آوردند. دعانويس دعا و
اورادي براي دفع آل‎زدگي مي‎خواند و تعويذي مي‎نوشت و سنجاقهايي به متکاي زائو فرو
مي‎کرد. گاهي بر سرِ آب مي‎رفتند و آب را با داس مس زدند (ساعدي، 142).
در ميان عشايرِ چادرنشينِ گِراش و لار رسم بود که مردي شمشير کشيده بر اسبي سوار
مي‎شد و اسب را در اطراف چادر زن آل بوده مي‎تازاند و با صداي بلند رجز مي‎خواند.
در همين هنگام زني پي در ي به صورت زائوي بيمار سيلي مي‎زد و زناني هم دعا و وِرد
مي‎خواندند (اقتداري، 4):
در ميان برخي ديگر از عشاير و روستاييان، به‎ويژه عشاير فارس، رسم بود که شخصي را
که به اصطلاح محلي «اودومْدار» مي‎ناميدند، بر سر زائوي آل‎زده مي‎آوردند تا آل با
ديدن او جگر زائو را بازگرداند. «اودومدار» به کسي گفته مي‎شد که مدعي بود که آل را
ديده و تار مويي يا زيوري يا چيز ديگري از او گرو گرفته است و با خود دارد. اين
دسته از عشاير و روستاييان معتقد بودند که آل به فرمان شخص «اودومدار» و 7 پشت از
اولاد اوست و زائوهاي آنها را نمي‎زند و زائوهاي ديگر را هم به فرمان آنان آزار
نمي‎رساند (بهمن‎بيگي، 81، 82؛ صفي نژاد، 430؛ باستاني پاريزي، 537). همچنين عشاير
فارس براي درمان زائوي آل‎زده دسته‎اي موي بز به او مي‎دهند تا بپيچد، يا مادياني
را در برابر زائو مي‎بندند و به او جو نشان مي‎دهند و به اين وسيله او را وادار به
شيهه کشيدن مي‎کنند. گاهي نيز با تفنگ چند تير در آستانة اتاق زائو شليک مي‎کنند،
يا دهان خود را از باروت پر مي‎کنند و به صورت زائو فوت مي‎کنند، يا با باروت سوخته
و يا زغال، دايره‎ها و خالها و علاماتي روي تن او مي‎کشند (بهمن‎بيگي، 82).
در ميان مردم بيشتر نقاط ايران، رسم بود که مقداري جو در دامن زائوي آل‎زده
مي‎ريختند و اسبي را مي‎آوردند و او را وادار مي‎کردند تا جوهاي دامن زائو را
بخورد. اين رسم از قديم در ميان ايرانيان معمول بوده است. آقا جمال خوانساري به اين
رسم اشاره مي‎کند. هنوز هم اين رسم در ميان بسياري از مردمِ معتقد به آل، مانند
لرهاي ايلام و مردم برخي از روستاهاي آذربايجان مانند خياو و يا مشکين شهر، انجام
مي‎شود (ساعدي، 142؛ اسديان و ديگران، 167).
در فرهنگ عامة ايران، شخصيت آل چنان شناخته شده و اثربخش بوده است که زناني را که
اندامي درشت و ترسناک و يا خوي و خصلتي بد و شوم دارند، به آن مانند مي‎کنند و
مي‎گويند فلاني «مثل آل» است. به هنگام نفرين نيز اصطلاحهايي مانند: «آل زده» و «آل
بُرده» را به کار مي‎برند. مادران نيز گاهي به وقت ابراز خشم و غضب خود به کودکان،
آنها را با گفتن «انشاءالله آل ببردت»، نفرين مي‎کنند.

مآخذ: اسديان خرم ابادي، محمد و ديگران، باورها و دانسته‎ها در لرستان و ايلام،
تهران، مرکز مردمشناسي ايران، 1358ش؛ اقتداري، احمد، فرهنگ لارستاني، تهران، فرهنگ
ايران زمين، 1343ش؛ اميني، اميرقلي، فرهنگ عوام، دانشگاه اصفهان، 1350ش؛ باستاني
پاريزي، محمد ابراهيم، سنگ هفت قلم، تهران، 1358ش؛ بلوکباشي، علي، فرهنگ عامه،
تهران، آموزش و پرورش، 1356ش؛ بهمن‎بيگي، محمد بهمن، عرف و عادت در عشاير فارس،
شيراز، آذر، 1324ش؛ جودائيکا، ذيل Folklore, Lilith؛ خوانساري آقا جمال،
عقايدالنساء و مرآت‎البلهاء، به کوشش محمود کتيرايي، تهران، طهوري، 1349ش؛ همو،
«کلثوم ننه ـ عقايدالنساء» (بخش دوم)، به کوشش علي‎بلوکباشي، کتاب هفته، شمـ 18 (22
بهمن 1340ش)؛ داويديان، هـ، و ساعدي، غلامحسين، «تجزيه و تحليلي از آل و ام‎الصبيان
بر مبناي روانشناسي»، سخن، س 16، شمـ 1، (بهمن 1344)؛ ساعدي، غلامحسين، خياو يا
مشکين شهر، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1343ش؛ شکورزاده، ابراهيم،
عقايد و رسوم عامة مردم خراسان، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1346ش؛ صفي نژاد، جواد،
طالب آباد، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1355ش؛ کتيرايي، محمود، از خشت
تا خشت، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات اجتماعي، 1348ش؛ ماسه، هانري، معتقدات و
آداب ايراني، ترجمة مهدي روشن ضمير، تبريز، مؤسسة تاريخ و فرهنگ ايران، 1355-1357ش؛
مردوخ کردستاني، محمد، فرهنگ مردوخ، تهران؛ هدايت، صادق، نيرنگستان، تهران، 1334ش؛
هيستينگز؛ نيز:

Eilers, Wilhelm, Die Al, ein persisches Kindbettgespenst, München, 1979;
Mackenzie, Donald A., Myths of Babylonia and Assyria, London, under "Alu".
علي بلوکباشي
 





/ 415