دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

`table width="100%">
آلات موسيقيجلد: 1نويسنده: حسينعلي ملاح 
 
 
شماره مقاله:360
















آلاتِ موسيقي، همة ابزارهايي که براي ايجاد صوت موسيقايي ساخته شده است (لاروس
موسيقي). به نظر قدما آلات موسيقي 4 گونه است: حلق انسان، ذوات‎الاوتار (يا سازهاي
رشته اي)، ذوات‎النفخ (يا سازهاي بادي)، آلات ايقاعي (يا سازهاي ضربي و کوبه‎اي).
در اين روزگار با در نظر گرفتن تنوع سازها، گروه‎بندي ديگري رايج است، بدين‎سان: 1.
سازهاي رشته‎اي کماني مانند کمانچه، رباب، ويولن و جز اينها؛ 2. سازهاي رشته‎اي
زخمه‎اي مانند تار، سه تار، تنبور، چنگ (هارپ)، گيتار، ماندولين، قانون و جز اينها؛
3. سازهاي رشته‎اي کوبه‎اي، يا چکشي مانند پيانو و سنتور؛ 4. سازهاي باديِ بازِ
بي‎زبانه مانند فلوت و ني؛ 5. سازهاي باديِ بسته مانند کلاريِنت (قره ني يا سيه
ناي)؛ 8. سازهاي بادي دو زبانه‎اي باز مانند صوت انساني، سورناي، بالابان، اوبُوا،
کُرآنْگْلِه و باسون؛ 9. سازهاي بادي بي‎زبانة باز که از رأس استوانه در آنها دميده
مي‎شود، مانند تروميپ، شيپور، کُر، و توبا (ارگ در شمار سازهاي بادي است که انواع
نايلهاي بسته، باز، بي‎زبانه و بازبانه را شامل است)؛ 10. سازهاي کوبه‎اي و ضربي.
اين دسته از سازها خود به چند گروه تقسيم مي‎شود: الف ـ سازهاي تيغه‎اي يا زبانه‎اي
فلزي، مانند جعبة موسيقي (يا بوات آموزيک ) ج ـ سازهاي کوبه‎اي فلزي مانند سِنج،
مثلث، زنگ يا جرس، زنگوله، گُنگ يا ايينة پيل، تال و جز اينها؛ د ـ سازهاي کوبه‎اي
که در ساختمان آنها پوست به کار رفته است مانند طبل کوچک، طبل بزرگ، دَف، دايره،
دايره زنگي، دُهُل، کوس، نَقاره و جز اينها.
آلات چهارگانة موسيقي از نظر قدما:
1. حلق انسان: حلق يا حنجره، نخستين ساز طبيعي بشر است. هواي حبس شده در ششها پس از
عبور از ناي و حنجره، تارهاي صوتي را به ارتعاش درمي آورد و سبب ايجاد صوت مي‎گردد.
صوت به هنگام عبور از زبانه به نسبت شدت يا ضعفي که به آن داده مي‎شود. آوايي درشت
يا نرم ايجاد مي‎کند که از راه دهان و بيني منتشر مي‎شود. به سبب وجود زبانه است که
در گروه‎بندي سازهاي بادي، صوت انساني جزء گروه سازهاي بادي دو زبانه‎اي (مانند
سورناي و اُبُوا) منظور شده است (لاوينياک، 29).
از آنجا که چگونگي تارهاي صوتي در زنان و مردان متفاوت است، حلق انساني داراي دو
گروه صوتي است: گروه صوت زن و گروه صوت مرد (نکـ آواز).
2. سازهاي رشته‎اي (ذوات‎الاوتار): سازهايي است که رشته‎هايي از جنس ابريشم، موي
اسب، زه و يا فلز عامل ايجاد صوت در آنهاست. سازهاي رشته‎اي 3 گونه است: الف ـ
ذوات‎الاوتار مقيد، ب ـ ذوات‎الاوتار مطلق، يا غيرمقيد، ج ـ مجرورات، يا کمانه‎اي
مقيد. فارابي نيز سازهاي رشته‎اي را به 3 گروه تقسيم کرده است: گروهي که تارهاي
آنها با زخمه با زخمه به اهتزاز در مي‎آيند؛ گروهي که تارهاي آنها با زخمه به
اهتزاز درمي آيند؛ گروهي که تارهاي آنها با کمانه تحريک مي‎شوند (مجرورات) و گروهي
که در آنها براي هر نغمه يک تار منظور شده است و با کوبه يا زخمه‎اي به ارتعاش درمي
آيند، مانند چنگ، قانون و سنتور که به آنها معازف مي‎گويند. (صص 496-497).
الف ـ ذوات‎الاوتار مقيلد، سازهايي هستند كه هنگام نواختن، با دست راست بر آنها
زخمه زده مي‎شود و رشته‎ها بر روي دستة ساز، به وسيلة انگشتان دست چپ نوازنده، مقيد
مي‎شوند. يعني با «گرفت و گشاد» استخراج لحن به عمل مي‎آيد، مانند خود، تنبور، تار،
ماندولين، گيتار و جز اينها.
ب ـ ذوات‎الاوتار مطلق، سازهايي هستند که تارهاي انها بدون عمل «گرفت» و فقط با
مرتعش کردن آنها توسط زخمه يا کوبه به نوا درمي آيند، يعني براي هر نغمه (نوت) يک
رشته منظور مي‎شود، مانند سنتور، قانون، چنگ و پيانو. در عرف اهل موسيقي، کلمة
«مطلق» به دست باز سيم، يعني وقتي که انگشت روي سيم نيست، اطلاق مي‎شود. عبدالقادر
مراغي (ص 133) برابر اين لفظ واژة «گشاد» را به کار برده است (نکـ مبحث ذوات‎النفخ
در همين مقاله).
ج ـ مجرورات، سازهايي رشته‎اي است که با کمانه (آرشيه) نواخته مي‎شود مانند کمانچه،
ويولُن، غيچک و رباب.
منشأ اختراع نخستين ساز رشته‎اي بشر ظاهراً چنين بوده است که زهي که به خيزرانِ
ميان تهي کمان شکارچيان و رزمندگان روزگاران کهن بسته مي‎شده، به هنگام عمل، مرتعش
مي‎گشته و آواي آن در استوانة ميان تهيِ خيزران مي‎پيچيده و صوتي خوش به گوش
کماندار مي‎رسانيده است. اين صوت مطبوع موجب شده است که کماندار بهرة ديگري از کمان
خود به عنوان يک ساز رشته‎اي بگيرد. بعدها کماني را که به اين منظور ساخته‎اند،
کمان موسيقايي يا «چنگ کماني» ناميده‎اند. در اسطوره‎هاي گوناگون، در باب انگيزة
اختراع چنگ کماني، اشاره‎اي به شکار و يا پيکار نشده است. به ظاهر از اين ساز در
مراسم نيايش، براي تجسم نواي ملکوتي (يا آواي روح) استفاده مي‎شده است (فارمر،
158). نواختن چنگ کماني هنوز هم در سِنِگال رايج است. شيوه نواختن اين ساز بدين
گونه است که نوازنده يک سرِ زه کمان را در ميان لب‎هاي خود مي‎نهد و با انگشت سبابة
دست راست، زه را مرتعش مي‎سازد و با شست دست چپ که در منتهي‎اليه زه جاي دارد، بنا
به دلخواه خود، به زه فشار مي‎آورد. لحني که نوازده از اين رشته همراه صوتي که از
دهان خود استخراج مي‎کند، توليد مي‎کند از يک محدودة ذوالاربع (يک دانگ موسيقي يا
يک فاصلة چهارم) تجاوز نمي‎کند. در گونة ديگري از چنگ کماني، کدويي براي تقويت صوت،
به بدنة خيزران کمان اضافه شده است (فارمر، 159). رفته رفته بر شمار تارهاي چنگ
کماني افزوده شده و باييِ نت 8 رشته‎اي مصري از آن برخاسته است، سپس ستون سيم گير و
محفظة طنيني بر يکديگر عمود شده‎اند و چنگ زاويه‎دار پديد آمده است، مانند چنگ
ايراني و چنگ چيني. کهن‎ترين نقشي که از چنگ ايراني به دست آمده، نقشي است بر روي
مهري مربوط به 3400ق م. اين مهر در کاوشهاي چيغاميش خوزستان پيدا شده است. در اين
نقش، نفر سوم چنگي را مي‎نوازد که محفظة طنيني يا جعبة صوتي چنگ در طول قرون
دگرگونيهايي پيدا کرد و به هر شکلي که درآمد، نامي به خود گرفت: سازي که محفظة
طنيني آن در زير کمان موسيقي قرار گرفته و دو سوي کمن به گونة دو بازو در دو سوي آن
افراشته شده است و هنوز هم در گينه رايج است، «چنگ دوشاخي» ناميده مي‎شود. آنکه در
حبشه متداول است، «چنگ مقارن» نام گرفته، و شکل کمال يافتة آن در يونان به «لير» و
نسيتار» موسوم گشته است. از آن زمان که محفظة طنيني به صورت کاسه‎اي در يکي از دو
سوي خيزران نهاده شد، انواع سازهاي رشته‎اي مقيد مانند رباب و تنبور ابداع گشت و از
آن هنگام که کاسة صوتي به صورت مستطيل يا ذوذنقه درآمد و رشته‎ها به موازات يکديگر
روي اين جعبة طنيني استوار شدند، سازهايي مانند سنتور و قانون به وجود آمدند.
معروف‎ترين سازهاي رشته‎اي (مطلق و مقيد) که در متون اسلامي ذکر شده است عبارتند از
اوزان، اياقْلي کمان، ايکري (يا اَکَر)، باتوغَن، بربط بُزُق، تار، تَرَنْتاي،
تَتور (طُنبور)، تَنبوره (طنبوره)، چارتا (يا چهارتار)، چنگ، چُگور، دوتار، رَباب،
رود، رودجامه، رودخاني، زنبوره، سارنگي، ساز، سازِ دولاب، ساز مرصع غايبي، ستا
(بربط سه رشته اي)، سه تار، سرود، سيتار، (نوع هندي و نوع يوناني)، شاهرود (يا
شهرود)، شَتْرغَو (يا شَدَرغو)، صَنج (چنگ)، طربرود، طرب‎الفتح، عاشق، عَرْطَبه (يا
غرطبه)، عود، عَنقا (و نوع بادي آن)، غيچک (يا قچک و غژک)، غُندرود (يا غُندور)
قانون، قُبّوز، قنبري، قيتاره (يا قيثاره، يا گيتاره)، کِرار (يا لير)، کِران
(بربط)، کمانچه، کِنار کِنگِر (يا کينگوري)، لبينا (يا لبيا)، لور (يا لير)،
مِزهَر، مِعْزَف، مُغْني، مُعَتَّر، مِهري، نِبِل، نُزْهه، وَن، وَنيا و يکتار.
3. سازهاي بادي (ذوات‎النّفخ): سازهايي است که از يک يا چند استوانه يا مخروط (از
جنس نال، چوب، فلز، و يا احتمالاً سفال) تشکيل شده است و با دميدن به نوا درمي آيد.
اين سازها نيز دوگونه‎اند: سازهاي بادي مطلق و سازهاي بادي مقيد.
الف ـ سازهاي بادي مطلق، به سازهايي اطلاق مي‎شود که بر روي پشت لولة آنها،
سوراخهايي نيست و گرفت و گشاد، توسط انگشتان دست نوازنده صورت نمي‎گيرد. ساختمان
سازهاي بادي مطلق را لوله‎هاي با قامتهاي متفاوت تشکيل مي‎دهند. هوا به وسيلة دميدن
(با لب و يا مخزن هوا) وارد لوله‎ها مي‎شود و به ارادة نوازنده استخراج لحن صورت
مي‎گيرد، مانند ارغنون، ارگ، آرمونيکا (هارمونيکا)، ساز دهني و آکوردئون. ساز ديگري
از اين گروه که از يک لولة مخروطي شکل بلند تشکيل شده و عاري از سوراخ است و فقط با
فشار لب قادر به ايجاد اصواتي نزديک به هم است، کَرنا يا نفير و يا ناي رويين نام
دارد.
ب ـ سازهاي بادي مقيد،به سازهايي اطلاق مي‎شود که ساختمان آنها از يک يا حداکثر دو
لولة متصل به هم تشکيل شده باشد. روي لوله يا لوله‎هاي اين ساز، سوراخهايي تعبيه
شده است که نوازنده، با دميدن در لوله (يا لب يا با دم) و بستن و بازنهادن سوراخها
(يعني گرفت و گشاد) با انگشتان دو دست، استخراج لحن مي‎کند، مانند انواع ناي: ناي
سفيد، ناي مضاعف (يا دونايي) ناي انبان و جز اينها.
در باب پيدايش نخستين ساز بادي گفته‎اند که آدمي براي اين که بتواند صداي خود را به
دوردستها خود را به دوردستها برساند، در آغاز، دو کف دست خود را مخروط گونه و دور
لبها نهاده و بانگ سرداده است. رفته رفته از شاخ ميان تهي حيوانات به منظور تقويت
صوت ياري جسته است. چون اخبار و مژده‎ها يکسان نيست، نحوة دميدن در شاخها نيز حالات
گوناگوني به خود گرفته است. همين استخراج نوا يا صوت موسيقايي شب شده است که از شاخ
حيوانات سازهاي چون مارناي، بوق شاخي، گاودُم و مانند اينها ساخته شود. ساکنان
سواحل درياها و آبگيرها از لاک حلزونهاي درشت جثه بوقهايي ساخته‎اند مانند سپيد
مهره، بوق حلزوني، خرمهره و جز اينها. در آن سامانها که ساکنان آنها به ناي و
خيزران دسترسي داشته‎اند، ساخت انواع ناي مانند ناي ساده، ناي مَشک، سورناي، دوناي
و جز اينها امکان پذير شده است.
معروف‎ترين سازهاي بادي که نامشان در اثار اسلامي آمده، عبارتند از آبنوسي شاخ،
آرمونيقي، ارغنون، ارغون، اُرگ، بالابان، برغو (يا بورغو)،، بور (يا بوري)، بوق،
بيشه (يا نيشه، ني چه)، جُفته، چَپْچيق، خرمُهره، خيک ناي (ناي مَشک)، دوناي، رويين
ناي، زَمّاره، زَمْر، زمرکبير، زورنا (يا سورناي يا صُرنا)، سازدهني، سپيدمهره،
سپيدناي، سَتّاره، سَرغين، سورناي، سوفار، سيه ناي، شاخ، شبابه، شُعبيّه، شِنگ،
شهناي (شاهناي)، شيپور، صور، عجب رود، عنقا (و نوع رشته‎اي آن)، غَيْطه، قبازورنا،
قره ني، قَصَب، قوّال، کَرناي، کَرميل، گاودُم، مارناي، مزمار، مُشته (مُستَق)،
مسحوره، موسيقار، موصول، مولو، ناقور، نال، ناي، ناي انيان، ناي رويين، ناي زُتامي،
نفير، يَراع (يراعه) و يرغو.
4. آلات ايقاعي: کلمة «ايقاع» در علم‎الادوار چنين تعريف شده: «جماعتي نَقرات باشند
که ميان آنها زمانهاي معينة محدوده واقع شود، مشتمل بر ادواري چند متساوي در کميّت
بر اوضاعي مخصوص که ادراک تساوي آن ادوار و ازمنه، به ميزان طبع سليم مستقيم توان
کرد ...» (مراغي، 88). به گفتة فارابي «فَاِنَّ‎الايقاعَ هوالنُّقْلَهُ
علي‎النَّغَمِ‎في‎اَزمِنهٍ ريتم ، يعني وزن يا اصول را نهاده است. از همين روست که
ابزارهايي را که براي حفظ اصول موسيقي به کار مي‎روند،‎الات ايقاعي مي‎نامند. اين
ترکيب اضافي، بر همة سازهاي کوبه‎اي فلزي، کوبه‎اي پوستي، تيغه‎اي و لوحه‎اي اطلاق
مي‎گردد. در باب هريک از آلات ايقاعي، ذيل نام مربوط به آن، توضيحي خواهد آمد. در
اينجا به دو نوع از سازهاي کوبه‎اي، يعني‎الات نقاره و اسبابي که به آنها در قديم
طاسات و کاسات و الواح مي‎گفتند، اشاره مي‎شود.
الف ـ آلات نقاره: در روزگاران گذشته، بر دَرِ سراي بزرگان، در چند نوبت، نقاره
مي‎زدند. عمل نقاره زدن را نوبت زدن، و سازهاي آن را آلات نوبت زدن، و نوازندة آن
را نوبتي مي‎گفتند. سازهايي که در نوبت زدن رايج بودند، عبارت بودند از کَرنا، بوق،
سورناي، سِنج، نَقاره و دهل که به آنها آلات نقاره هم مي‎گفتند.
ب ـ طاسات، کاسات و الواح: اين سازها به سبب اختلاف در شکل ظاهريشان به دو گروه
تقسيم مي‎شوند:
نخست، طاسات و کاسات. ساختمان اين گروه از تعدادي طاس (يا طاسه) و کاس (کاسه) و
گاهي فنجان، از جنس سفال، چيني، بلور، فلز و يا چوب، که در کنار يکديگر يک شکل و يک
جنس بودن کاسه‎ها ولي متفاوت بودن مقدار و نوع مايعي که درون کاسه‎ها ولي متفاوت
بودن مقدار و نوع مايعي که درون کاسه‎ها ريخته مي‎شود (قس: مراغي، 13). اين کاسه‎ها
يا طاسه‎ها را کنار يکديگر مي‎گذارند و با کوبه‎اي چوبي يا فلزي بر لبة آنها
مي‎زنند. اگر کاسه‎ها چنان چيده شوند که مجموع اصوات حاصل از آنها، يک دايره يا گام
موسيقي را تشکيل دهد، مي‎توان در محدودة آن دايره، الحاني استخراج کرد. فنجان ساز
يا ساز فنجان نيز نوع ديگري از اين ساز است.
دوم، الواح. در ساختمان اين ساز چند لوحة فلزي، يا چوبي به ابعاد گوناگون و با
قطره‎هاي متفاوت به کار گرفته مي‎شود. لوحه‎هاي فلزي را به چهارچوبي آويزان مي‎کنند
و الواح چوبي را روي دو قطعه چوب موازي مي‎نهند، الواح فلزي را روي دو قطعه چوب
موازي مي‎نهند، الواح فلزي را با دو کوبه که گلوله‎اي از جنس نمد بر سر آن نصب است،
مي‎نوازند و الواح چوبي را با دو کوبة چوبي به صدا درمي آورند. فارابي در مجلس
سيف‎الدولة حمداني چنين سازي را نواخت (ابن‎خلکان، 5/155-156). اگر الواح به
گونه‎اي چيده شود که مجموع اصوات حاصل از آنها يک دايرة موسيقي را تشکيل دهد،
نوازنده قادر خواهد بود در محدودة آن گام، الحاني استخراج کند.
در باب نخستين آلات ايقاعي (کوبه‎اي و ضربي)، نخست به کف زدن و پا کوبيدن و سپس به
زدن دو پاره چوب يا دو پاره استخوان به يکديگر به نظمي خاص و به هنگام پايکوبي
گروهي و يا کار دسته جمعي اشاره شده است (شافنر، 14). مقارن همين عصر، «طبل چوبي»
ابداع شده است. ساختمان اين طبل تشکيل مي‎شده است از قسمتي از بدنة يک درخت پوسيدة
ميان تهي که بر روي آن يک شيار و چند سوراخ ايجاد کرده بودند. کوبة اين طبل، چوب
دسته کوتاهي بود با برآمدگي گلوله مانندي بر سر آن. نواختن نطبل چوبي» هنوز هم در
آمازون رايج است (همو، 33).
همزمان با ابداع طبل چوبي سازهاي چَغانه، پازنگ، دبوس و زنجير پديد آمد. يکي از
سازهاي کوبه‎اي شگفت آور و روزگاران دور نطبل زميني» است: گودالي در زمين حفر مي‎شد
و روي آن با پوستي مقاوم که دو سوراخ داشت، پوشيده مي‎شد و نوازنده با کف دو دست،
با نظمي خاص، بر پوست ضربه مي‎زد. طبل زميني هنوز هم در حبشه در جشن انقلاب شتوي و
در هند در پاره‎اي از مراسم مذهبيِ وِدايي نواخته مي‎شود (همو، 80-81).
به موازات ابداع طبل زميني، استفاده از پوست حيوانات براي ساختن انواع نقاره، کوس،
دف و طبل آغاز گرديد. احتمالاً کلمة «تامبور» يا طبل عربي است (لاروس موسيقي،
II/399).
نويسندگان اسلامي روايات گوناگوني دربارة اختراع طبل آورده‎اند. برخي، اختراع آن را
به توبَل‎بن‎لَمَک نسبت داده‎اند و برخي اسماعيل نياي عربهاي مستعربه را نخستين کسي
دانسته‎اند که اين ساز را به صدا درآورد (دايره‎المعارف فارسي، ذيل طبل).
معروف‎ترين سازهاي ايقاعي که در آثار اسلامي از آنها ياد شده، عبارتند از: آخلکند،
آيينة پيل، أبْرَنْجَن، الواح، بَندير، تاس (طاس)، تال، تُنبک، تبوراک، تبير،
تبيره، تيغان، جلاجل، چارپاره (چالپاره)، چَلَب، خلخال، دايره، دَبْدَبَه، دراي،
دراي هندي، دَرَبوکه، دف، دهل، زَنَج، زنگ، ساز فولاد، سِنج، شَقْف، شقيفات، شندف،
طار، طاسه، طبل، طبله، عَرَبانه، فُقَيشات، فنجان ساز، قاشقک، قدوم، قَرقَبَه
(قراقب)، قوّال (نوع کوبه اي)، کاس (کاسه)، کاس پيل، کُرج يا کيرّاجه (نوعي خلخال)،
کَنْکَله، کوبه، کَوُرکه (يا گَوُرگه و گَوُرگا)، کوس، گوش دريده، گونگ (گنگ)،
مِقْرَعه، مهره، ناقوس و نقاره.

مآخذ: ابن‎خلکان، احمدبن‎محمد، وفيات‎الاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، دارصادر؛
فارابي، ابونصر محمد، الموسيقي‎الکبير، به کوشش غطاس عبدالملک خشبه و
محموداحمدالحِفني، قاهره، دارالکاتب‎العربي للطباعه والنشر، 1967م؛ مراغي،
عبدالقادر، مقاصدالالحان، به کوشش تقي بينش، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344ش؛
نيز:

Delougaz, p.p and Helen Kantor, "New Evidence for the prehistoric and
Protololiterate Cultur development of Khuzestan", in Vth International Congress
of Iranian Art and Archaeology, Vol I, Tehran 1972; Farmer, Henry George, "The
Arabic Musical Manuscripts in the Bodleian Library", JRAS, 1925, part IV. P.
158; Larousse de la musique, Paris, 1957; Lavignac, Albert, La musique et les
musicians, Paris, Delagrave, 1930; Schaeffner, André, Origine des instruments de
musique, Paris, Payot, 1936.
حسينعلي ملاح

 





/ 415