شماره مقاله:363
آلِ اَخْشيد، اخشيديان يا اخشيديبّه، سلسلهاي از فرمانروايان فَرْغَانه که ميان
سالهاي 323-358ق/935-969م به تفاريق بر مصر و شام فرمان راندند.
وجه تسميه: اَخْشَيد شکل سغديِ واژهاي ايراني است که در اوستا به صورت خْشَيْتَه
ديده ميشود و آن را به معني نوراني ميدانند. اِشپولر و گِرشِويچ ريشة آن را از
واژة فارسي باستاني خشايثيه به معني فرمانروا آوردهاند (اشپولر، 356، 30-31؛
گرشويچ، 42، بند 269). کريستن سن واژة برگرفته از خشايثيه به مفهوم شاه را گونة
ديگري از واژة «شاذ» برگرفته از خشايثيه به مفهوم شاه را گونة ديگري از واژة اخشيد
دانسته است (ص 525، حاشية 2). ابوحيّان توحيدي واژة اخشاذ را به جاي اخشيد به کار
برده (1/79) و ابنخردادبه (د ح 300ق/913م) اين واژه را در زمرة لقب شاهان محلّي
فرغانه برشمرده است (ص 40). همچنين، اين واژه در سغدي به معني «سَروَر»،
«خداوندگار» و در نوشتههاي کهن اسلامي (ابنکثير، 11/215؛ صَفَدي، الوافي، 3/171)
لقب فرمانروايان ايراني سغد و فرغانه در دورههاي پيش از اسلام و آغاز اسلام است
(قس: مينورسکي، حاشية حدودالعالم، 355؛ زَبيدي، 2/343؛ يوستي، 141).
ارزيابي مآخذ: ارزندهترين منابع اين دوره کتابالولاه و کتابالقضاه ابوعمر
محمدبنيوسف کِنْدي (د 350ق/961م)، نويسندة معاصر اِخشيديان است. اين کتاب به وسيلة
روؤن گِست ، خاورشناس انگليسي، در 1912م منتشر شده است. ولاه کندي تاريخ مصر را از
پيروزي اسلام تا روزگار انوجوربناخشيد (د 335ق/946م) در بردارد. ابنزُوْلاق (د
387ق/997م)، محمد قُضاعي (د 454ق/1062م)، ابندُقْماق (د 809ق/1406م)،
احمدبنعبدالله اوحدي (د 811ق/1408م)، احمدبنعليمقْريزي (د 845ق/1441م) و
جلالالدين سيوطي (د 911ق/1505م) از کتاب او استفاده کردهاند.
کندي در کتابالولاه خود شرح حکومت واليان مصر را از روزگار عمروبنعاص (حکومت:
19-24ق/640-645م) آغاز کرده و بنابر نوشتة اين زولاق تا 335ق/946م ادامه داده است.
پس از آن نوشتههاي ابنزولاق شاگرد کندي است. او کتابي در سيرة اخشيديان دارد که
در دست نيست. کتاب گمشدة او مهمترين اثر در بارة تاريخ اِخشيديان بوده است. ياقوت
(د 626ق/1229م) در معجمالادباء (7/226)، ابنسعيد (د 673ق/1274م) در المغرب (148
به بعد) و مقريزي در خِطط (2/25) از اين کتاب ياد کردهاند. ابنسعيد به نقل از
ابنزولاق ميگويد: ابوجعفر احمدبنيوسفبنابراهيم بغدادي مشهور به ابوجعفر کاتب
(د ح 340ق/951م) کتابي در سيره احمدبنطولون و سيره ابيالجيش خمارويه نوشته که من
هر دو را خواندم و ذيلي بر آنچه او نياورده بود، افزودم. همچنين کتابي ديگر دربارة
سيرة اخشيد از محمدبنموسيبنمأمون هاشمي ديدم که درحقيقت سيره نبود، بلکه نکوهشي
ستايش نما بود. من در 350ق/961م با اجازة عليبناخشيد سيرة پدرش محمدبنطغج را
نوشتم. در آن سيره جز آنچه ديدم يا فرد راستگويي بر من املا کرد، ننگاشتم (المغرب،
148). اخبار مصر عنوان کتابي است از محمدبنعبيدالله ابناحمدبناسماعيل، معروف به
عزالملکمسبّحي (366-420ق/977-1029م) در 12 جلد که در آن از رويدادهاي مصر تا
414ق/1023م ياد شده است. مقريزي و ابنتغري بردي (د 874ق/1469م) بر اين کتاب تکيه
کرده و از آن استفاده کردهاند. بيشترين گزارشها دربارة تاريخ اخشيديان از آنِ
ابنسعيد اندلسي (610-673ق/1213-1274م) است. نويسنده با بهرهگيري از کتابهاي
سيرهمحمدبنطغج ابنزولاق، سيرهالائمهعبدالرحمنبنحسينبنمهذّب (د بعد از
411ق/1020م)، تاريخ مصر ابوعبدالله محمدبنسعد قُرطي (د 567ق/1172م) و کتابالکمائم
بيهقي (ابنسعيد، 1، 13)، اثري به نام کتابالعيونالدّعجفيحليدولهبنبطُغج
پرداخته و آن را در بخش چهارم المغربفيحليالمغرب آورده است. همچنين از کتابهاي
درخور توجّه اين دوره کتابالدولالمنقطعهجمالالدينعليابنظافر اَزْدي
(567-622ق/1172-1225م) است. اين کتاب رخدادهاي تاريخ حمدانيان، ساجيان، طولونيان،
اخشيديان و فاطميان را در بر دارد. فرديناند ووستفلد (1808-1899م) بخشهاي طولونيان
و اخشيديان اين کتاب را در تاريخ «فرمانرواي مصر» خود منتشر کرده است (3/58-62،
4/57-62). نوشتههاي احمدبنعليمقريزي و ابنتغري بردي دربارة اخشيديان از مآخذ
دست دوم اين دوره به شمار ميآيد. مقريزي در دو کتاب خود المواعظ
والاعتبارفيذکرالخِطط والآثار و اتعاظالحنفاء باخبارالائمّهالفاطميينالخلفاء
تاريخ اخشيديان را از کتاب ولاهکندي و ذيل آن نقل کرده است. ابنتغريبردي در
النجومالزاهره از بيشتر منابع روزگار اخشيديان بهره گرفته و شرح گستردهاي از
تاريخ آنان به دست داده است. رَفْعُالاِصْرعَنْ قُضاهِمِصْر عنوان کتابي است از
ابنحجر عسقلاني (د 852ق/1448م). از اين کتاب رووُن گست شرح حال قاضياني را که ميان
سالهاي 237-419ق/851-1028م در مصر شغل قضاوت داشتهاند، به همراه بخشي از کتاب
تاريخالاسلام شمسالدينمحمد ذهبي (د 748ق/1347م)، در کتابالولاه به چاپ رسانيده
است.
زمينة تاريخي: پس از فروپاشي نظام حکومتي طولونيان مصر در 292ق/905م، عباسيان اندک
زماني بر مصر و شام فرمان راندند، اما ديري نپاييد که شاهان ديگري به نام اخشيديان
بر آن سرزمين چيره شدند. هنگامي که گروهي از فِرغانيان را نزد معتصم (د 227ق/842م)
خليفة عباسي آوردند، جُفّ جد اِخشيديان را نزد او به دلاور ستودند (ابنخلکان،
5/57). خليفه دستور به احضار جُفّ و ياران او داد و ايشان را بنواخت و تيولهايي در
سامرا در اختيار آنان نهاد. جف پس از درگذشت معتصم اندک زماني را در دربار واثق (د
232ق/847م) و متوکل سپري ساخت و سرانجام در شبي که متوکل کشته شد (شوال 247ق/دسامبر
861م) درگذشت (ابنتغري بردي، 3/237). طُغج پسر جُف پس از مرگ پدر نخست به طولونيان
و سپس به ياران اسحاقبنکَنْداج پيوست و تا درگذشت احمدبنطولون (د 270ق/883م) در
مصر ماندگار شد. طغج با صلحي که ميان الوالجيشخمارويه (مقـ 282ق/895م)، پسر
احمدبنطولون و کَنداج برقرار شد (قس: محمد راغب، 225-226)، به خمارويه پيوست و از
جانب او به حکومت دمشق و طبرية فلسطين رسيد (ابنخلکان، 5/57). پس از کشته شدن
خمارويه، طغج نزد مکتفي خليفة عباسي برگشت و از او خلعت ستاند، ولي عباسبنحسن
وزير بر او بهانه گرفت و طغج را با فرزندش محمد به زندان افکند، و طغج در 294ق/907م
در زندان درگذشت.
فرمانروايان آل اخشيد: از خاندان اخشيد 5 تن به اين نامها به حکومت رسيدند:
1. ابوبکرمحمدبنطغجبنجفبنبَلْتکينبنفوريبنخاقان (268-334ق/881-946م): وي
بنيانگذار دولت اخشيدي در مصر و شام بود. در واپسين روزهاي زندگي پدرش در زندانِ
بغداد بود و پس از قيامي که بر ضد خليفة عباسي معتز انجام گرفت، به فرمان
عباسبنحسن، وزير خليفه از زندان آزاد شد. پس از کشته شدن وزير، محمدبنطغج به
احمدبنبسطام والي شام پيوست و بنا به رأي نويسندة صبحالاعشي «بازيار» او شد
(قلقشندي، 5/469؛ ابنسعيد، 149) و تا 297ق/910م که ابنبسطام درگذشت، از پشتيباني
او برخوردار بود. محمدبنطغج چند سالي را نزد عليبناحمدبنبسطام سپري ساخت. پس از
آن به ابومنصورِ تکين پيوست و از ارکان دولت او گرديد (ابنخلکان، 5/57).
محمدبنطغج در 316ق/928م از تکين جدا شد و به فرمان مقتدر، خليفة عباسي، حاکم
رَمْله گشت و در 318ق/930م ولايت دمشق يافت. در رمضان 321ق/اوت 933م از سوي قاهر (د
322ق/934م) به فرمانروايي مصر منصوب شد، ولي پس از 32 روز که خطبه به نام او خوانده
شد، خليفه، احمدبنکَيَغْلَغْ را به جاي او گماشت. در 323ق/935م ديگر بار از طرف
الراضي بالله (د 329ق/941م) فرما حکومت مصر را گرفت و در 327ق/939م از طرف همين
خليفه لقب اخشيد به او داده شد (کندي، 286؛ ابنخلکان، 5/58؛ همداني، 153). از آن
سال ايت لقب به نام او بر منبرها خوانده شد. محمدبنعبدالملکهمداني
(463-521ق/1071-1127م) در عيونالسيرفيمحاسنالبدو والحضر و عمربنحسنبندِحْيسه
(د 633ق/1236م) در النبراس از او به زشتي ياد کردهاند (ابنخلکان، 5/75؛
ابندحْيه، 115). ابنزولاق از بخل او داستانها گفته است (ابنسعيد، 149 به بعد).
سپاهيان او را 000‘400 برشمردهاند. گويند همواره 000‘8 بنده به نگهباني او مشغول
بودند و او بشتر شبها را از ترس در چادرهاي فراشان به صبح ميرسانيد (ابنخلکان،
5/59). با وجود اين، ابنتغري بردي او را به هوشياري و جنگاوري و رشادت ستوده است
(3/256). محمدبنطغج در ذيقعدة 334ق/ژوئن 946م درگذشت.
2. ابوالقاسم اُنجور (319-349ق/931-960): پس از مرگ اخشيد، ابوالمظفر حسنبنطغج و
وزيرش، ابوبکرعليبنمقاتل، با مشورت ابوبکر محمدبنعليمادرايي او را به جانشيني
برگزيدند. انوجور در ذيقعدة 349ق/ دسامبر 960 درگذشت.
3. ابوالحسن عليبناخشيد (د 355ق/966م): روز جمعه 13 ذيقعدة 349ق/4 ژانوية 961م
خطبه به نامش خوانده شد. چون
هردسال بود، ادارة کارها به دست کافور افتاد.
4. کافور ابوالْمِسکْ (د 357ق/968م): بردهاي حبشي بود که در 312ق/924م اخشيد او را
در سودان به 18 دينار خريده بود (ابنخلکان، 4/100). او در دربار اخشيد برکشيده شد
و سرانجام در 335ق/946م ادارة حکومت مصر را به دست گرفت (ابنسعيد، 199). در اين
دوران ولايت با ابوالقاسم و حسين، پسران اخشيد، بود و وزارت او را ابنفرات به عهده
داشت. ذهبي او را در شجاعت و کشورداري ستوده است (ذهبي، 197). محمدبنسعد قُرطي او
را در زمرة مردان شگفت جهان شمرده است (ابنسعيد، 199). ابوطيب متنبّي (د
354ق/965م) هنگامي که خشمگينانه از سيفالدوله دور شد، کافور را به سوداي گرفتن
حکومت مصر بسيار ستود (ابناياس، 1/180). بيشتر اين ستايشها ميان سالهاي
346-349ق/957-960م سروده شده است (متنبي، 3/393 به بعد). چون متنبي از اين ستايشها
طرفي نيست، از 350ق/961م به هجاي او پرداخت (همو، 2/282-285). کافور در 20
جماديالاول 357ق/22 آوريل 968م درگذشت. ابنخلکان به نقل از قُضاعي در کتابالخطط
و فرغاني (327-398ق/939-1008م) در سيره کافور اخشيدي سالهاي متفا.وتي را دربارة مرگ
او به دست داده است (ابنخلکان، 4/105). دوران حکومت کافور 2 سال و 4 ماه بود (نيز
نکـ کافور اخشيدي).
5. ابوالفوارس احمدبنعلي(د 377ق/987م): پس از کافور در 11 سالگي به حکومت رسيد.
چون خُردسال بود عمويش حسنبنعبيداللهبنطغج (312-371ق/924-981م) که والي شام بود
پيشکار او شد (کندي، 297؛ ابنخلکان، 5/61). بر اثر رفتار ناشايست حسن مردم
شوريدند. در زمان او قحطي روي داد به گونهاي که مردم مردار و سگ ميخوردند (کندي،
297). المعزالدينالله (د 365ق/976م) فرصت را غنيمت شمرد و جوهر غلام خود را براي
سرکوبي آنان فرستاد. جوهر در 16 شعبان 358ق/5 ژوئية 969م وارد مصر شد و با دستگيري
آخرين بازماندة اخشيديان، اين سلسله برچيده شد.
اوضاع فرهنگي: دوران کوتاه اخشيديان از بزرگان برجستهاي بهرهور بود که بيشترشان
در دولت آنان با احترام روزگار ميگذراندند. مشهور است اخشيد همين که از دانش يکي
از فرهيختگان روزگار خويش آگاهي يافت، سواحل مصر را به دست او سپرد. انوجور اخشيدي
با سيبويه مصري همنشيني ميکرد و محمدبنعليبنمقاتل وزير ماهانهاي به اين اديب
ميداد (ابنزولاق، 35-36). در فيسطاط بازاري بزرگ براي صحافان بود که انديشوران و
ادب دوستان بدان روي ميآوردند (ابنزولاق، 51). گويند خليفه عبدالحرمنالناصر (د
350ق/961م) از اندلس 000‘20 دينار به فقيهان شافعي داد (ابنزيات، 190-191).
ابنزولاق در اخبار سيبويه از مساجدي نام ميبرد که اديبان و فقيهان براي جدل و
مناظره در آن گرد هم جمع ميشدند. از اين جمله مساجد عمروبنالعاص و ابنعمروس
ميپردازيم:
الف ـ تاريخ نگاران: اخشيديان از مورخان بزرگي همانند ابنيونس، کندي، ابنزولاق و
فرغاني برخوردار بودند: 1. ابنيونس صدفي، عبدالرحمنبناحمد (281-347ق/894-958م).
در تاريخنويسي به محدثان توجه ويژه داشت. دو تاريخ به نامهاي اخبار مصر و رجالها و
ذکرالغرباءالواردين عليمصر در تاريخ مصر نگاشته است (ابنخلکان، 1/278؛ ابنشاکر،
4/5). گويا برخي از هم روزگاران او به نوشتههايش اعتمادي نداشتند و گروهي اعتماد
تمام به وي ميکردند. ابنخلکان اشعاري مبني بر پذيرش و تأييد گفتارها و نوشتههاي
او اورده است (ابنخلکان، 1/278)؛ 2. کندي، محمدبنيوسفبنيعقوب
(283-350ق/896-961م). تاريخ نگار مشهور روزگار اخشيديان. از اوايل جوانيِ وي و
اينکه آيا از مصر خارج شده يا نه، آگاهيهاي روشني در دست نيست. مقدمات را در مصر
فرا گرفت. پس از آن به تاريخ پرداخت و در اين علم شهره شد. بيشتر نوشتههاي تاريخي
او به دست ما نرسيده، ولي اثار او پاية نگارشهاي پيشينيان شده است. کندي کتابي به
نام خطط داشته که مقريزي (د 845ق/1441م) به آن اشاره دارد و گويد «نخستين کسي که
دربارة خطط و آثار مصر کتاب نگاشت، کندي بود» (مقريزي، خطط، 1/4). ابوصالح ارمني
(سدة 7ق/13م) در کتاب تاريخ خود معروف به کنائس و اَدْييِرَه مصر به اين کتاب کندي
اشاراتي دارد (صص 29، 32، 107). ابندُقماق (د 809ق/1406م) در کتابالانتصار لواسطه
عقدالامصار (4/7-9) پارههاي گوناگوني از کندي بيان ميدارد که احتمالاً بايد از
کتاب خطط او باشد؛ 3. ابنزولاق، ابومحمد حسنبنابراهيم (306-387ق/918-997م)، مورخ
مصري و نويسندة کتابهاي گوناگون در شرح احوال و تاريخ و جغرافياي محلي دربارة مصر
در زمان اخشيديان و آغاز فرمانروايي فاطميان است (روزنتال، 153). با انکه بيشتر
کتابهاي او از دست رفته، ولي اين کتابها مأخذ اثار تاريخي بعدي بوده است. افزون بر
کتاب سيره محمدبنطغجالاخشيد، کتابهاي التاريخالکبير عليالسنين، فضائل مصر و
اخبارها و سيره جوهر را بدو منسوب داشتهاند. ذيلي که روون گِست به همراه کتاب ولاه
کندي از ابنزولاق منتشر کرده از آنِ او نيست، بلکه از نويسندهاي ناشناس است (گست،
مقدمة انگليسي ولاه، 12؛ قس: ابنسعيد، 149، حاشية 1)؛ 4. فرغاني،
احمدبنعبداللهبناحمد (327-398ق/939-1008م). در مصر سکونت داشت و در همان شهر
درگذشت. ياقوت کتابي با عنوان سيره کافور اخشيدي به او نسبت داده است (3/106).
ب ـ فقيهان: 1. ابنحدّاد، ابوبکر محمدبناحمدبنجعفر (264-344ق/878-955م). قضاي
مصر و تدريس آن را به عهده داشت. نزد مردم گرامي مردم گرامي بود و افراد از او فتوا
ميخواستند. دربارة او گفتهاند: سه شگفتي در دنيا هست «خشم جلّاد، پاکيزگي سمّاد و
رد نوشتن بر ابنحدّاد» (ابنخلکان، 4/198). او آگاه به حديث، قرآن، شعر و ادب بود
و در روزگار خود مانند نداشت. انوجور اخشيدي بر جنازهاش حاضر شد. داستانهاي
گوناگوني با اخشيديان از او بيان شده که نشان بلندهمتي اوست (قس: کندي، 487، 551؛
ذهبي، 192؛ صفدي، الوافي، 2/69)؛ 2. ابوعبدالله ابوزُرعة دمشقي (د 327ق/939م). از
شافعياني است که روزگار اخشيديان را دريافته است. در آغاز فرمانروايي اخشيد حکم قضا
گرفت (کندي، 487، 562-563)؛ 3. ابوبکر محمدبنبشربنعبدالله زبيري (د 332ق/934م،
سيوطي، حسالمحاضره، 1/187)؛ 4. ابورجاء محمدبناحمدبنربيع اسواني (د 335ق/964م).
گويند شاعر و اديب بوده و اشعاري دربارة اخبار جهان و داستانهاي پيامبر با حدود
000‘130 بيت داشته است (اُدفَوي، 485؛ ابنجوزي، 6/355)؛ 5. عبدالرحمن سَلموية رازي
(د 339ق/950م)؛ 6. محمدبنابراهيمبنحسين معروف به اين سکره (د 342ق/953م)؛ 7.
عبداللهبنمحمد خصيبي (د 348ق/959)؛ 8. محمدبنيحييبنمهدي اسواني (د 340ق/951م)؛
9. بکيربنالعلاء قشيري مصري (د 344ق/955م)؛ 10. احمدبنمحمدبنجعفر اسواني (د 364
يا 374ق/975 يا 984م)؛ 11. محمدبنيوسفبنبلال اسواني (د 376ق/986م)؛ 12. ابواسحاق
قاسمبنشعبان (د 355ق/966م). سيوطي او را مشهورترين فقيهان روزگار اخشيدي شمرده
است (حيسنالمحاضره، 1/141).
ج ـ نحويان: 1. احمدبنمحمدبنولاد (د 322ق/944م). از خانداني نحوي بود. در اوايل
جواني به بغداد آمد و از زَجّاج (د 311ق/923م) علم آموخت و سپس به مصر بازگشت.
ياقوت دو کتابالانتصار لسيبويه والمقصور والممدود را از او نام برده است
(4/201-203)؛ 2. ابوجعفر نحاس، احمدبنمحمدبناسماعيل (د 338ق/949م). در عراق نزد
اخفْش صغير (د 315ق/927م) و زجاج و مبرّد (د 285ق/898م) دانش آموخت و در علوم قرآني
سرآمد همگان شد. وي در عراق همدرس ابنولاد بود (ابنخلکان، 1/29؛ ابنکثير،
11/222)؛ 3. محمدبنعبداللهبنمسلم (د 330ق/942م). سيوطي او را در حسنالمحاضره
بسيار ستوده است (1/254).
د ـ اديبان: 1. احمدبنمحمدبناسماعيلبنقاسمبنابراهيم طباطبا (د 345 يا
352ق/956 يا 963م)، نقيب طالبيان. او را در غزلسرايي ستودهاند (ابنسعيد، 51؛
ثعالبي، 1/370)؛ 2. قاسمبناحمد رسي؛ 3. سعيدقاضيالبقر. وي نزد اخشيديان بسيار
محترم بود؛ 4. صالحبنرشدين (ثعالبي، 1/357)؛ 5. مُهَلْهَلبنيموت (د بعد از
334ق/946م؛ نويري، 5/186-188)؛ 6. عبداللهبنمحمدبنابيالجوع؛ 7. صالحبنمونس؛
8. ابوبکر محمدبنموسيبنعبدالعزيز کندي صيرفي معروف به سيبويه
(284-358ق/897-969م). وي معتزلي و شاگرد ابنحداد بود. در ادب پايگاه او به منادمت
و همنشيني انوجور اخشيدي و حسينبنمحمد مادرايي ميرسيد.
مآخذ: ابناياس، محمدبناحمد، بدائعالزهورفيوقائعالدهور، قاهره،
الهيئهالمصريه، 1982م؛ ابنتغري بردي، يوسف، النجومالزاهره، مصر، وزارهالثقافه
والارشادالقومي، 1963م؛ ابنجوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباددکن، 1357ق؛
ابنحجر، احمدبنعلي، رفعالإصرعنقضاهمصر، ضميمة الولاه، به کوشش روون گست،
بيروت، مطبعهالآبااليسوعيين، 1908م، صص 551-557؛ ابنخردادبه،
عبيداللهبنعبدالله، المسالکوالممالک، به کوشش ميخائيل يان دخويه، ليدن، 1889م؛
ابنخلکان، احمدبنمحمد، وفياتالاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، دارصادر،
1971م؛ ابندِحْيهعمربنحسن، المطربمناشعاراهلالمغرب، به کوشش ابراهيمالابياري
و ديگران، بيروت، دارالعلم، 1955م، ص 178؛ همو، النبراسفيتاريخ خلفاء بنبالعباس،
بغداد، 1365ق، ص 115؛ ابندُقماق، ابراهيمبنمحمد، الانتصارلواسطهعقدالامصار، به
کوشش کارل فولرس، بولاق، 1309ق؛ ابندواداري، عبداللهبنابيک، کنزالدور و
جامعالغرر، به کوشش صلاحالدينالمنجمّد، قاهره، مطبعهلجنهالتأليفوالترجمه،
1961م، 6/70؛ ابنزولاق، حسنبنابراهيم، اخبار سيبويهالمصري، به کوشش
محمدابراهيمسعد و حسينالديب، مصر، 1933م؛ ابنزيات، شمسالدين، الکواکبالسياره،
مصر، مطبعهالاميريه، 1907م؛ ابنسعيد، عليبنموسي، المغربفيحليالمغرب، به کوشش
زکي محمدحسن و ديگران، قاهره، مطبعهجامعهفؤادالاول، 1953م؛ ابنشاکر، محمد،
فواتالوفيات، به کوشش احسان عباس، بيروت، دارالثقافه، 1973م؛ ابنظهيره،
الفضائلالباهرهفيمحاسن مصر والقاهره، به کوشش مصطفي السقا و کاملالمهندس، مصر،
دارالکتب، 1969م، صص 40-41؛ ابنعديم، عمربناحمد، زيدهالحلب، به کوشش
ساميالدهان، دمشق 1951م، صص 111-120؛ ابنکثير، اسماعيلبنعمر، البدايهوالنهايه،
قاهره، مطبعهالسعاده، 1932م؛ ابوحيان توحيدي، الامتاع والمؤانسه، به کوشش احمدامين
و احمدالزين، قاهره، مطبعهلجنهالتأليفوالترجمه، 1939م؛ ابوصالح ارمني،
جرجيسبنمسعود، تاريخ (کنائس واديره مصر)، به کوشش اوتس، آکسفورد 1895م؛ ادفوي،
جعفربنثعلب، الطالعالسعيد، به کوشش سعدمحمدحسن، مصر، الداراالمصريه، 1966؛
ثعالبي، ابومنصور، يتيمهالدهر، قاهره، 1354ق، حدودالعالم، ترجمه و شرح ولاديمير
مينورسکي، ليدن، 1933م؛ ذهبي، شمسالدين، دولالاسلام، بيروت، مؤسسهالاعلمي،
1985م؛ زبيدي، مرتضي، تاجالعروس؛ سيوطي، جلالالدين، بغيهالوعاه، قاهره،
مطبعهالسعاده، 1326ق، صص 105، 112؛ همو. حسنالمحاضره، قاهره، 1321ق؛ صفدي،
خليلبنابيک، امراء دمشقفيالاسلام، به کوشش صلاحالدين المنجّد، مصر،
دارالکتابالجديد، 1983م، ص 146؛ همو، الوافي بالوفيات، به کوشش ديدرينگ، ج 2،
استانبول، مطبعهوزراهصبحالاعشي، قاهره، 1913-1919م؛ کاشف، سيدهاسماعيل، مصرفي
عصرالاخشيديين، قاهره، مطبعهجامعهفُؤادالاول، 1950م، جمـ ؛ کريستين سن، آرتور،
ايران در زمان ساسانيان، ترجمة غلامرضا رشيد ياسمي، تهران، ابنسينا، 1345ش؛ کندي،
محمدبنيوسف، فضائل مصر، به کوشش ابراهيماحمدالعدوي و عليمحمد عمر، بيروت،
دارالفکر، 1971م؛ همو، الولاه و کتابالقضاه، به کوشش روون گست، بيروت،
مطبعهالآباءاليسوعيين، 1908م، صص 286-298؛ متنبي، ابوطيب، ديوان، به کوشش
عبدالرحمن برقوقي، بيروت، دارالکتب؛ محمدراغب، محمودبنهاشم، اعلامالنبلاء، 1923م،
صص 239 به بعد، مقريزي، تقيالدين احمد، المواعظوالاعتبارفيذکرالخطط والاثار،
بولاق، 1270ق؛ همو، همان، به کوشش گاستن ويت، قاهره، 1911-1924، صص 4، 5، 7، 41،
44، 110، 138؛ نويري، احمدبنعبدالوهاب، نهايهالارب، مصر، وزارهالثقافه
والارشادالقومي، 1342-1362ق؛ همداني، محمدبنعبدالملک، تکملهتاريخالطبري، به کوشش
آلبرت يوسف کنعان، بيروت، المطيعهالکاتوليکيه، 1961م، صص 116، 117، 141-147؛ ياقوت
حموي، ابوعبدالله، معجمالادباء، بيروت، دارالفکر، 1980م، نيز:
Gershevitch, Il ya, A Grammar of Manichaean Sogdian, Oxford, 1954' Justi,
Ferdinand, Iranisches Namenbuch, Marburg, 1895; Rosenthal, Franz, A History of
Muslim Historiography, Leiden, 1968; Spuler, Bertold, Iran in Früh-Islamischer
Zeit, Wiesbaden, 1953; Wüstenfeld, Ferdinand, Die Statthalter Von ?gypten,
Goetingen, 1875.
رضا رضازاده لنگرودي