دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آل اخشيدجلد: 1نويسنده: رضا رضازاده لنگرودي 
 
 
شماره مقاله:363















آلِ اَخْشيد، اخشيديان يا اخشيديبّه، سلسله‎اي از فرمانروايان فَرْغَانه که ميان
سالهاي 323-358ق/935-969م به تفاريق بر مصر و شام فرمان راندند.
وجه تسميه: اَخْشَيد شکل سغديِ واژه‎اي ايراني است که در اوستا به صورت خْشَيْتَه
ديده مي‎شود و آن را به معني نوراني مي‎دانند. اِشپولر و گِرشِويچ ريشة آن را از
واژة فارسي باستاني خشايثيه به معني فرمانروا آورده‎اند (اشپولر، 356، 30-31؛
گرشويچ، 42، بند 269). کريستن سن واژة برگرفته از خشايثيه به مفهوم شاه را گونة
ديگري از واژة «شاذ» برگرفته از خشايثيه به مفهوم شاه را گونة ديگري از واژة اخشيد
دانسته است (ص 525، حاشية 2). ابوحيّان توحيدي واژة اخشاذ را به جاي اخشيد به کار
برده (1/79) و ابن‎خردادبه (د ح 300ق/913م) اين واژه را در زمرة لقب شاهان محلّي
فرغانه برشمرده است (ص 40). همچنين، اين واژه در سغدي به معني «سَروَر»،
«خداوندگار» و در نوشته‎هاي کهن اسلامي (ابن‎کثير، 11/215؛ صَفَدي، الوافي، 3/171)
لقب فرمانروايان ايراني سغد و فرغانه در دوره‎هاي پيش از اسلام و آغاز اسلام است
(قس: مينورسکي، حاشية حدودالعالم، 355؛ زَبيدي، 2/343؛ يوستي، 141).
ارزيابي مآخذ: ارزنده‎ترين منابع اين دوره کتاب‎الولاه و کتاب‎القضاه ابوعمر
محمدبن‎يوسف کِنْدي (د 350ق/961م)، نويسندة معاصر اِخشيديان است. اين کتاب به وسيلة
روؤن گِست ، خاورشناس انگليسي، در 1912م منتشر شده است. ولاه کندي تاريخ مصر را از
پيروزي اسلام تا روزگار انوجوربن‎اخشيد (د 335ق/946م) در بردارد. ابن‎زُوْلاق (د
387ق/997م)، محمد قُضاعي (د 454ق/1062م)، ابن‎دُقْماق (د 809ق/1406م)،
احمدبن‎عبدالله اوحدي (د 811ق/1408م)، احمدبن‎علي‎مقْريزي (د 845ق/1441م) و
جلال‎الدين سيوطي (د 911ق/1505م) از کتاب او استفاده کرده‎اند.
کندي در کتاب‎الولاه خود شرح حکومت واليان مصر را از روزگار عمروبن‎عاص (حکومت:
19-24ق/640-645م) آغاز کرده و بنابر نوشتة اين زولاق تا 335ق/946م ادامه داده است.
پس از آن نوشته‎هاي ابن‎زولاق شاگرد کندي است. او کتابي در سيرة اخشيديان دارد که
در دست نيست. کتاب گمشدة او مهمترين اثر در بارة تاريخ اِخشيديان بوده است. ياقوت
(د 626ق/1229م) در معجم‎الادباء (7/226)، ابن‎سعيد (د 673ق/1274م) در المغرب (148
به بعد) و مقريزي در خِطط (2/25) از اين کتاب ياد کرده‎اند. ابن‎سعيد به نقل از
ابن‎زولاق مي‎گويد: ابوجعفر احمدبن‎يوسف‎بن‎ابراهيم بغدادي مشهور به ابوجعفر کاتب
(د ح 340ق/951م) کتابي در سيره احمدبن‎طولون و سيره ابي‎الجيش خمارويه نوشته که من
هر دو را خواندم و ذيلي بر آنچه او نياورده بود، افزودم. همچنين کتابي ديگر دربارة
سيرة اخشيد از محمدبن‎موسي‎بن‎مأمون هاشمي ديدم که درحقيقت سيره نبود، بلکه نکوهشي
ستايش نما بود. من در 350ق/961م با اجازة علي‎بن‎اخشيد سيرة پدرش محمدبن‎طغج را
نوشتم. در آن سيره جز آنچه ديدم يا فرد راستگويي بر من املا کرد، ننگاشتم (المغرب،
148). اخبار مصر عنوان کتابي است از محمدبن‎عبيدالله ابن‎احمدبن‎اسماعيل، معروف به
عزالملک‎مسبّحي (366-420ق/977-1029م) در 12 جلد که در آن از رويدادهاي مصر تا
414ق/1023م ياد شده است. مقريزي و ابن‎تغري بردي (د 874ق/1469م) بر اين کتاب تکيه
کرده و از آن استفاده کرده‎اند. بيشترين گزارشها دربارة تاريخ اخشيديان از آنِ
ابن‎سعيد اندلسي (610-673ق/1213-1274م) است. نويسنده با بهره‎گيري از کتابهاي
سيره‎محمدبن‎طغج ابن‎زولاق، سيره‎الائمه‎عبدالرحمن‎بن‎حسين‎بن‎مهذّب (د بعد از
411ق/1020م)، تاريخ مصر ابوعبدالله محمدبن‎سعد قُرطي (د 567ق/1172م) و کتاب‎الکمائم
بيهقي (ابن‎سعيد، 1، 13)، اثري به نام کتاب‎العيون‎الدّعج‎في‎حلي‎دوله‎بنب‎طُغج
پرداخته و آن را در بخش چهارم المغرب‎في‎حلي‎المغرب آورده است. همچنين از کتابهاي
درخور توجّه اين دوره کتاب‎الدول‎المنقطعه‎جمال‎الدين‎علي‎ابن‎ظافر اَزْدي
(567-622ق/1172-1225م) است. اين کتاب رخدادهاي تاريخ حمدانيان، ساجيان، طولونيان،
اخشيديان و فاطميان را در بر دارد. فرديناند ووستفلد (1808-1899م) بخشهاي طولونيان
و اخشيديان اين کتاب را در تاريخ «فرمانرواي مصر» خود منتشر کرده است (3/58-62،
4/57-62). نوشته‎هاي احمدبن‎علي‎مقريزي و ابن‎تغري بردي دربارة اخشيديان از مآخذ
دست دوم اين دوره به شمار مي‎آيد. مقريزي در دو کتاب خود المواعظ
والاعتبار‎في‎ذکر‎الخِطط و‎الآثار و اتعاظ‎الحنفاء باخبارالائمّه‎الفاطميين‎الخلفاء
تاريخ اخشيديان را از کتاب ولاه‎کندي و ذيل آن نقل کرده است. ابن‎تغري‎بردي در
النجوم‎الزاهره از بيشتر منابع روزگار اخشيديان بهره گرفته و شرح گسترده‎اي از
تاريخ آنان به دست داده است. رَفْعُ‎الاِصْرعَنْ قُضاهِ‎مِصْر عنوان کتابي است از
ابن‎حجر عسقلاني (د 852ق/1448م). از اين کتاب رووُن گست شرح حال قاضياني را که ميان
سالهاي 237-419ق/851-1028م در مصر شغل قضاوت داشته‎اند، به همراه بخشي از کتاب
تاريخ‎الاسلام شمس‎الدين‎محمد ذهبي (د 748ق/1347م)، در کتاب‎الولاه به چاپ رسانيده
است.
زمينة تاريخي: پس از فروپاشي نظام حکومتي طولونيان مصر در 292ق/905م، عباسيان اندک
زماني بر مصر و شام فرمان راندند، اما ديري نپاييد که شاهان ديگري به نام اخشيديان
بر آن سرزمين چيره شدند. هنگامي که گروهي از فِرغانيان را نزد معتصم (د 227ق/842م)
خليفة عباسي آوردند، جُفّ جد اِخشيديان را نزد او به دلاور ستودند (ابن‎خلکان،
5/57). خليفه دستور به احضار جُفّ و ياران او داد و ايشان را بنواخت و تيولهايي در
سامرا در اختيار آنان نهاد. جف پس از درگذشت معتصم اندک زماني را در دربار واثق (د
232ق/847م) و متوکل سپري ساخت و سرانجام در شبي که متوکل کشته شد (شوال 247ق/دسامبر
861م) درگذشت (ابن‎تغري بردي، 3/237). طُغج پسر جُف پس از مرگ پدر نخست به طولونيان
و سپس به ياران اسحاق‎بن‎کَنْداج پيوست و تا درگذشت احمدبن‎طولون (د 270ق/883م) در
مصر ماندگار شد. طغج با صلحي که ميان الوالجيش‎خمارويه (مقـ 282ق/895م)، پسر
احمدبن‎طولون و کَنداج برقرار شد (قس: محمد راغب، 225-226)، به خمارويه پيوست و از
جانب او به حکومت دمشق و طبرية فلسطين رسيد (ابن‎خلکان، 5/57). پس از کشته شدن
خمارويه، طغج نزد مکتفي خليفة عباسي برگشت و از او خلعت ستاند، ولي عباس‎بن‎حسن
وزير بر او بهانه گرفت و طغج را با فرزندش محمد به زندان افکند، و طغج در 294ق/907م
در زندان درگذشت.
فرمانروايان آل اخشيد: از خاندان اخشيد 5 تن به اين نامها به حکومت رسيدند:
1.‎ ابوبکر‎محمدبن‎طغج‎بن‎جف‎بن‎بَلْتکين‎بن‎فوري‎بن‎خاقان (268-334ق/881-946م): وي
بنيانگذار دولت اخشيدي در مصر و شام بود. در واپسين روزهاي زندگي پدرش در زندانِ
بغداد بود و پس از قيامي که بر ضد خليفة عباسي معتز انجام گرفت، به فرمان
عباس‎بن‎حسن، وزير خليفه از زندان آزاد شد. پس از کشته شدن وزير، محمد‎بن‎طغج به
احمدبن‎بسطام والي شام پيوست و بنا به رأي نويسندة صبح‎الاعشي «بازيار» او شد
(قلقشندي، 5/469؛ ابن‎سعيد، 149) و تا 297ق/910م که ابن‎بسطام درگذشت، از پشتيباني
او برخوردار بود. محمدبن‎طغج چند سالي را نزد علي‎بن‎احمدبن‎بسطام سپري ساخت. پس از
آن به ابومنصورِ تکين پيوست و از ارکان دولت او گرديد (ابن‎خلکان، 5/57).
محمدبن‎طغج در 316ق/928م از تکين جدا شد و به فرمان مقتدر، خليفة عباسي، حاکم
رَمْله گشت و در 318ق/930م ولايت دمشق يافت. در رمضان 321ق/اوت 933م از سوي قاهر (د
322ق/934م) به فرمانروايي مصر منصوب شد، ولي پس از 32 روز که خطبه به نام او خوانده
شد، خليفه، احمدبن‎کَيَغْلَغْ را به جاي او گماشت. در 323ق/935م ديگر بار از طرف
الراضي بالله (د 329ق/941م) فرما حکومت مصر را گرفت و در 327ق/939م از طرف همين
خليفه لقب اخشيد به او داده شد (کندي، 286؛ ابن‎خلکان، 5/58؛ همداني، 153). از آن
سال ايت لقب به نام او بر منبرها خوانده شد. محمدبن‎عبدالملک‎همداني
(463-521ق/1071-1127م) در عيون‎السير‎في‎محاسن‎البدو والحضر و عمربن‎حسن‎بن‎دِحْيسه
(د 633ق/1236م) در النبراس از او به زشتي ياد کرده‎اند (ابن‎خلکان، 5/75؛
ابن‎دحْيه، 115). ابن‎زولاق از بخل او داستانها گفته است (ابن‎سعيد، 149 به بعد).
سپاهيان او را 000‘400 برشمرده‎اند. گويند همواره 000‘8 بنده به نگهباني او مشغول
بودند و او بشتر شبها را از ترس در چادرهاي فراشان به صبح مي‎رسانيد (ابن‎خلکان،
5/59). با وجود اين، ابن‎تغري بردي او را به هوشياري و جنگاوري و رشادت ستوده است
(3/256). محمدبن‎طغج در ذيقعدة 334ق/ژوئن 946م درگذشت.
2. ابوالقاسم اُنجور (319-349ق/931-960): پس از مرگ اخشيد، ابوالمظفر حسن‎بن‎طغج و
وزيرش، ابوبکرعلي‎بن‎مقاتل، با مشورت ابوبکر محمدبن‎علي‎مادرايي او را به جانشيني
برگزيدند. انوجور در ذيقعدة 349ق/ دسامبر 960 درگذشت.
3. ابوالحسن علي‎بن‎اخشيد (د 355ق/966م): روز جمعه 13 ذيقعدة 349ق/4 ژانوية 961م
خطبه به نامش خوانده شد. چون
هردسال بود، ادارة کارها به دست کافور افتاد.
4. کافور ابوالْمِسکْ (د 357ق/968م): برده‎اي حبشي بود که در 312ق/924م اخشيد او را
در سودان به 18 دينار خريده بود (ابن‎خلکان، 4/100). او در دربار اخشيد برکشيده شد
و سرانجام در 335ق/946م ادارة حکومت مصر را به دست گرفت (ابن‎سعيد، 199). در اين
دوران ولايت با ابوالقاسم و حسين، پسران اخشيد، بود و وزارت او را ابن‎فرات به عهده
داشت. ذهبي او را در شجاعت و کشورداري ستوده است (ذهبي، 197). محمدبن‎سعد قُرطي او
را در زمرة مردان شگفت جهان شمرده است (ابن‎سعيد، 199). ابوطيب متنبّي (د
354ق/965م) هنگامي که خشمگينانه از سيف‎الدوله دور شد، کافور را به سوداي گرفتن
حکومت مصر بسيار ستود (ابن‎اياس، 1/180). بيشتر اين ستايشها ميان سالهاي
346-349ق/957-960م سروده شده است (متنبي، 3/393 به بعد). چون متنبي از اين ستايشها
طرفي نيست، از 350ق/961م به هجاي او پرداخت (همو، 2/282-285). کافور در 20
جمادي‎الاول 357ق/22 آوريل 968م درگذشت. ابن‎خلکان به نقل از قُضاعي در کتاب‎الخطط
و فرغاني (327-398ق/939-1008م) در سيره کافور اخشيدي سالهاي متفا.وتي را دربارة مرگ
او به دست داده است (ابن‎خلکان، 4/105). دوران حکومت کافور 2 سال و 4 ماه بود (نيز
نکـ کافور اخشيدي).
5. ابوالفوارس احمدبن‎علي‎(د 377ق/987م): پس از کافور در 11 سالگي به حکومت رسيد.
چون خُردسال بود عمويش حسن‎بن‎عبيدالله‎بن‎طغج (312-371ق/924-981م) که والي شام بود
پيشکار او شد (کندي، 297؛ ابن‎خلکان، 5/61). بر اثر رفتار ناشايست حسن مردم
شوريدند. در زمان او قحطي روي داد به گونه‎اي که مردم مردار و سگ مي‎خوردند (کندي،
297). المعزالدين‎الله (د 365ق/976م) فرصت را غنيمت شمرد و جوهر غلام خود را براي
سرکوبي آنان فرستاد. جوهر در 16 شعبان 358ق/5 ژوئية 969م وارد مصر شد و با دستگيري
آخرين بازماندة اخشيديان، اين سلسله برچيده شد.
اوضاع فرهنگي: دوران کوتاه اخشيديان از بزرگان برجسته‎اي بهره‎ور بود که بيشترشان
در دولت آنان با احترام روزگار مي‎گذراندند. مشهور است اخشيد همين که از دانش يکي
از فرهيختگان روزگار خويش آگاهي يافت، سواحل مصر را به دست او سپرد. انوجور اخشيدي
با سيبويه مصري همنشيني مي‎کرد و محمدبن‎علي‎بن‎مقاتل وزير ماهانه‎اي به اين اديب
مي‎داد (ابن‎زولاق، 35-36). در فيسطاط بازاري بزرگ براي صحافان بود که انديشوران و
ادب دوستان بدان روي مي‎آوردند (ابن‎زولاق، 51). گويند خليفه عبدالحرمن‎الناصر (د
350ق/961م) از اندلس 000‘20 دينار به فقيهان شافعي داد (ابن‎زيات، 190-191).
ابن‎زولاق در اخبار سيبويه از مساجدي نام مي‎برد که اديبان و فقيهان براي جدل و
مناظره در آن گرد هم جمع مي‎شدند. از اين جمله مساجد عمروبن‎العاص و ابن‎عمروس
مي‎پردازيم:
الف ـ تاريخ نگاران: اخشيديان از مورخان بزرگي همانند ابن‎يونس، کندي، ابن‎زولاق و
فرغاني برخوردار بودند: 1. ابن‎يونس صدفي، عبدالرحمن‎بن‎احمد (281-347ق/894-958م).
در تاريخ‎نويسي به محدثان توجه ويژه داشت. دو تاريخ به نامهاي اخبار مصر و رجالها و
ذکرالغرباءالواردين علي‎مصر در تاريخ مصر نگاشته است (ابن‎خلکان، 1/278؛ ابن‎شاکر،
4/5). گويا برخي از هم روزگاران او به نوشته‎هايش اعتمادي نداشتند و گروهي اعتماد
تمام به وي مي‎کردند. ابن‎خلکان اشعاري مبني بر پذيرش و تأييد گفتارها و نوشته‎هاي
او اورده است (ابن‎خلکان، 1/278)؛ 2. کندي، محمدبن‎يوسف‎بن‎يعقوب
(283-350ق/896-961م). تاريخ نگار مشهور روزگار اخشيديان. از اوايل جوانيِ وي و
اينکه آيا از مصر خارج شده يا نه، آگاهيهاي روشني در دست نيست. مقدمات را در مصر
فرا گرفت. پس از آن به تاريخ پرداخت و در اين علم شهره شد. بيشتر نوشته‎هاي تاريخي
او به دست ما نرسيده، ولي اثار او پاية نگارشهاي پيشينيان شده است. کندي کتابي به
نام خطط داشته که مقريزي (د 845ق/1441م) به آن اشاره دارد و گويد «نخستين کسي که
دربارة خطط و آثار مصر کتاب نگاشت، کندي بود» (مقريزي، خطط، 1/4). ابوصالح ارمني
(سدة 7ق/13م) در کتاب تاريخ خود معروف به کنائس و اَدْييِرَه مصر به اين کتاب کندي
اشاراتي دارد (صص 29، 32، 107). ابن‎دُقماق (د 809ق/1406م) در کتاب‎الانتصار لواسطه
عقدالامصار (4/7-9) پاره‎هاي گوناگوني از کندي بيان مي‎دارد که احتمالاً بايد از
کتاب خطط او باشد؛ 3. ابن‎زولاق، ابومحمد حسنبن‎ابراهيم (306-387ق/918-997م)، مورخ
مصري و نويسندة کتابهاي گوناگون در شرح احوال و تاريخ و جغرافياي محلي دربارة مصر
در زمان اخشيديان و آغاز فرمانروايي فاطميان است (روزنتال، 153). با انکه بيشتر
کتابهاي او از دست رفته، ولي اين کتابها مأخذ اثار تاريخي بعدي بوده است. افزون بر
کتاب سيره محمدبن‎طغج‎الاخشيد، کتابهاي التاريخ‎الکبير علي‎السنين، فضائل مصر و
اخبارها و سيره جوهر را بدو منسوب داشته‎اند. ذيلي که روون گِست به همراه کتاب ولاه
کندي از ابن‎زولاق منتشر کرده از آنِ او نيست، بلکه از نويسنده‎اي ناشناس است (گست،
مقدمة انگليسي ولاه، 12؛ قس: ابن‎سعيد، 149، حاشية 1)؛ 4. فرغاني،
احمدبن‎عبدالله‎بن‎احمد (327-398ق/939-1008م). در مصر سکونت داشت و در همان شهر
درگذشت. ياقوت کتابي با عنوان سيره کافور اخشيدي به او نسبت داده است (3/106).
ب ـ فقيهان: 1. ابن‎حدّاد، ابوبکر محمدبن‎احمدبن‎جعفر (264-344ق/878-955م). قضاي
مصر و تدريس آن را به عهده داشت. نزد مردم گرامي مردم گرامي بود و افراد از او فتوا
مي‎خواستند. دربارة او گفته‎اند: سه شگفتي در دنيا هست «خشم جلّاد، پاکيزگي سمّاد و
رد نوشتن بر ابن‎حدّاد» (ابن‎خلکان، 4/198). او آگاه به حديث، قرآن، شعر و ادب بود
و در روزگار خود مانند نداشت. انوجور اخشيدي بر جنازه‎اش حاضر شد. داستانهاي
گوناگوني با اخشيديان از او بيان شده که نشان بلندهمتي اوست (قس: کندي، 487، 551؛
ذهبي، 192؛ صفدي، الوافي، 2/69)؛ 2. ابوعبدالله ابوزُرعة دمشقي (د 327ق/939م). از
شافعياني است که روزگار اخشيديان را دريافته است. در آغاز فرمانروايي اخشيد حکم قضا
گرفت (کندي، 487، 562-563)؛ 3. ابوبکر محمدبن‎بشربن‎عبدالله زبيري (د 332ق/934م،
سيوطي، حس‎المحاضره، 1/187)؛ 4. ابورجاء محمدبن‎احمدبن‎ربيع اسواني (د 335ق/964م).
گويند شاعر و اديب بوده و اشعاري دربارة اخبار جهان و داستانهاي پيامبر با حدود
000‘130 بيت داشته است (اُدفَوي، 485؛ ابن‎جوزي، 6/355)؛ 5. عبدالرحمن سَلموية رازي
(د 339ق/950م)؛ 6. محمدبن‎ابراهيم‎بن‎حسين معروف به اين سکره (د 342ق/953م)؛ 7.
عبدالله‎بن‎محمد خصيبي (د 348ق/959)؛ 8. محمدبن‎يحيي‎بن‎مهدي اسواني (د 340ق/951م)؛
9. بکيربن‎العلاء قشيري مصري (د 344ق/955م)؛ 10. احمدبن‎محمدبن‎جعفر اسواني (د 364
يا 374ق/975 يا 984م)؛ 11. محمدبن‎يوسف‎بن‎بلال اسواني (د 376ق/986م)؛ 12. ابواسحاق
قاسم‎بن‎شعبان (د 355ق/966م). سيوطي او را مشهورترين فقيهان روزگار اخشيدي شمرده
است (حيسن‎المحاضره، 1/141).
ج ـ نحويان: 1. احمدبن‎محمدبن‎ولاد (د 322ق/944م). از خانداني نحوي بود. در اوايل
جواني به بغداد آمد و از زَجّاج (د 311ق/923م) علم آموخت و سپس به مصر بازگشت.
ياقوت دو کتاب‎الانتصار لسيبويه والمقصور والممدود را از او نام برده است
(4/201-203)؛ 2. ابوجعفر نحاس، احمدبن‎محمدبن‎اسماعيل (د 338ق/949م). در عراق نزد
اخفْش صغير (د 315ق/927م) و زجاج و مبرّد (د 285ق/898م) دانش آموخت و در علوم قرآني
سرآمد همگان شد. وي در عراق همدرس ابن‎ولاد بود (ابن‎خلکان، 1/29؛ ابن‎کثير،
11/222)؛ 3. محمدبن‎عبدالله‎بن‎مسلم (د 330ق/942م). سيوطي او را در حسن‎المحاضره
بسيار ستوده است (1/254).
د ـ اديبان: 1. احمدبن‎محمدبن‎اسماعيل‎بن‎قاسم‎بن‎ابراهيم طباطبا (د 345 يا
352ق/956 يا 963م)، نقيب طالبيان. او را در غزل‎سرايي ستوده‎اند (ابن‎سعيد، 51؛
ثعالبي، 1/370)؛ 2. قاسم‎بن‎احمد رسي؛ 3. سعيدقاضي‎البقر. وي نزد اخشيديان بسيار
محترم بود؛ 4. صالح‎بن‎رشدين (ثعالبي، 1/357)؛ 5. مُهَلْهَل‎بن‎يموت (د بعد از
334ق/946م؛ نويري، 5/186-188)؛ 6. عبدالله‎بن‎محمدبن‎ابي‎الجوع؛ 7. صالح‎بن‎مونس؛
8. ابوبکر محمدبن‎موسي‎بن‎عبدالعزيز کندي صيرفي معروف به سيبويه
(284-358ق/897-969م). وي معتزلي و شاگرد ابن‎حداد بود. در ادب پايگاه او به منادمت
و همنشيني انوجور اخشيدي و حسين‎بن‎محمد مادرايي مي‎رسيد.

مآخذ: ابن‎اياس، محمدبن‎احمد، بدائع‎الزهور‎في‎وقائع‎الدهور، قاهره،
الهيئه‎المصريه، 1982م؛ ابن‎تغري بردي، يوسف، النجوم‎الزاهره، مصر، وزاره‎الثقافه
والارشادالقومي، 1963م؛ ابن‎جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباددکن، 1357ق؛
ابن‎حجر، احمدبن‎علي، رفع‎الإصرعن‎قضاه‎مصر، ضميمة الولاه، به کوشش روون گست،
بيروت، مطبعه‎الآبااليسوعيين، 1908م، صص 551-557؛ ابن‎خردادبه،
عبيدالله‎بن‎عبدالله، المسالک‎والممالک، به کوشش ميخائيل يان دخويه، ليدن، 1889م؛
ابن‎خلکان، احمدبن‎محمد، وفيات‎الاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، دارصادر،
1971م؛ ابن‎دِحْيه‎عمربن‎حسن، المطرب‎من‎اشعاراهل‎المغرب، به کوشش ابراهيم‎الابياري
و ديگران، بيروت، دارالعلم، 1955م، ص 178؛ همو، النبراس‎في‎تاريخ خلفاء بنب‎العباس،
بغداد، 1365ق، ص 115؛ ابن‎دُقماق، ابراهيم‎بن‎محمد، الانتصارلواسطه‎عقدالامصار، به
کوشش کارل فولرس، بولاق، 1309ق؛ ابن‎دواداري، عبدالله‎بن‎ابيک، کنزالدور و
جامع‎الغرر، به کوشش صلاح‎الدين‎المنجمّد، قاهره، مطبعه‎لجنه‎التأليف‎والترجمه،
1961م، 6/70؛ ابن‎زولاق، حسن‎بن‎ابراهيم، اخبار سيبويه‎المصري، به کوشش
محمدابراهيم‎سعد و حسين‎الديب، مصر، 1933م؛ ابن‎زيات، شمس‎الدين، الکواکب‎السياره،
مصر، مطبعه‎الاميريه، 1907م؛ ابن‎سعيد، علي‎بن‎موسي، المغرب‎في‎حلي‎المغرب، به کوشش
زکي محمدحسن و ديگران، قاهره، مطبعه‎جامعه‎فؤادالاول، 1953م؛ ابن‎شاکر، محمد،
فوات‎الوفيات، به کوشش احسان عباس، بيروت، دارالثقافه، 1973م؛ ابن‎ظهيره،
الفضائل‎الباهره‎في‎محاسن مصر والقاهره، به کوشش مصطفي السقا و کامل‎المهندس، مصر،
دارالکتب، 1969م، صص 40-41؛ ابن‎عديم، عمربن‎احمد، زيده‎الحلب، به کوشش
سامي‎الدهان، دمشق 1951م، صص 111-120؛ ابن‎کثير، اسماعيل‎بن‎عمر، البدايه‎والنهايه،
قاهره، مطبعه‎السعاده، 1932م؛ ابوحيان توحيدي، الامتاع والمؤانسه، به کوشش احمدامين
و احمدالزين، قاهره، مطبعه‎لجنه‎التأليف‎والترجمه، 1939م؛ ابوصالح ارمني،
جرجيس‎بن‎مسعود، تاريخ (کنائس واديره مصر)، به کوشش اوتس، آکسفورد 1895م؛ ادفوي،
جعفربن‎ثعلب، الطالع‎السعيد، به کوشش سعدمحمدحسن، مصر، الداراالمصريه، 1966؛
ثعالبي، ابومنصور، يتيمه‎الدهر، قاهره، 1354ق، حدودالعالم، ترجمه و شرح ولاديمير
مينورسکي، ليدن، 1933م؛ ذهبي، شمس‎الدين، دول‎الاسلام، بيروت، مؤسسه‎الاعلمي،
1985م؛ زبيدي، مرتضي، تاج‎العروس؛ سيوطي، جلال‎الدين، بغيه‎الوعاه، قاهره،
مطبعه‎السعاده، 1326ق، صص 105، 112؛ همو. حسن‎المحاضره، قاهره، 1321ق؛ صفدي،
خليل‎بن‎ابيک، امراء دمشق‎في‎الاسلام، به کوشش صلاح‎الدين المنجّد، مصر،
دارالکتاب‎الجديد، 1983م، ص 146؛ همو، الوافي بالوفيات، به کوشش ديدرينگ، ج 2،
استانبول، مطبعه‎وزراه‎صبح‎الاعشي، قاهره، 1913-1919م؛ کاشف، سيده‎اسماعيل، مصرفي
عصرالاخشيديين، قاهره، مطبعه‎جامعه‎فُؤادالاول، 1950م، جمـ ؛ کريستين سن، آرتور،
ايران در زمان ساسانيان، ترجمة غلامرضا رشيد ياسمي، تهران، ابن‎سينا، 1345ش؛ کندي،
محمدبن‎يوسف، فضائل مصر، به کوشش ابراهيم‎احمدالعدوي و علي‎محمد عمر، بيروت،
دارالفکر، 1971م؛ همو، الولاه و کتاب‎القضاه، به کوشش روون گست، بيروت،
مطبعه‎الآباء‎اليسوعيين، 1908م، صص 286-298؛ متنبي، ابوطيب، ديوان، به کوشش
عبدالرحمن برقوقي، بيروت، دارالکتب؛ محمدراغب، محمودبن‎هاشم، اعلام‎النبلاء، 1923م،
صص 239 به بعد، مقريزي، تقي‎الدين احمد، المواعظ‎والاعتبار‎في‎ذکرالخطط والاثار،
بولاق، 1270ق؛ همو، همان، به کوشش گاستن ويت، قاهره، 1911-1924، صص 4، 5، 7، 41،
44، 110، 138؛ نويري، احمدبن‎عبدالوهاب، نهايه‎الارب، مصر، وزاره‎الثقافه
والارشادالقومي، 1342-1362ق؛ همداني، محمدبن‎عبدالملک، تکمله‎تاريخ‎الطبري، به کوشش
آلبرت يوسف کنعان، بيروت، المطيعه‎الکاتوليکيه، 1961م، صص 116، 117، 141-147؛ ياقوت
حموي، ابوعبدالله، معجم‎الادباء، بيروت، دارالفکر، 1980م، نيز:

Gershevitch, Il ya, A Grammar of Manichaean Sogdian, Oxford, 1954' Justi,
Ferdinand, Iranisches Namenbuch, Marburg, 1895; Rosenthal, Franz, A History of
Muslim Historiography, Leiden, 1968; Spuler, Bertold, Iran in Früh-Islamischer
Zeit, Wiesbaden, 1953; Wüstenfeld, Ferdinand, Die Statthalter Von ?gypten,
Goetingen, 1875.
رضا رضازاده لنگرودي
 





/ 415