دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



آل بنجير، خانداني از سادات حسيني شيراز که بيشتر افراد آن عارف، دانشمد، شاعر،
قاضي و پير طريقت بوده‎اند. منابع پژوهش درباره اين خاندان اندک است. مهمترين اين
منابع تذکره عرفات‎العاشقين و عرصات‎العارفين از تقي‎الدين محمد حسيني اوحدي بلياني
اصفهاني است که ميان سالهاي 1022-1024ق/1613-1615م تدوين شده است (دربارع نسخه‎هاي
خطي اين کتاب نکـ نقوي، 151، 162). مؤلف عرفات با استفاده از کتاب مقالةالابرار يا
رسالةالابرار نگارش رکن‎الدين يحيي‎بن‎محمد حسيني شيرازي يکي از افراد همين خاندان،
اطلاعات گرانبهايي درباره برخي از افراد آل بنجير به دست داده است. منبع معتبر ديگر
کتاب شَدّالازار از معين‎الدين ابوالقاسم جُنيد شيرازي است که در 791ق/1389م نوشته
شده است.
واژه بنجير، که اين خاندان منسوب به آن است، نام ابوحفص بنجيرين عبدالله‎بن‎يقظان
خوزي است. اين واژه در منابع قديمي به صورتهاي گوناگون و نادرستي چون: بنجره،
بانجير، بنکير، پنجره، بي‎خبر به کار رفته است. به عقيده علّامه قزويني، اين واژه
از اعلام ديلميان همانند وشمگير، گورگير و شيرگير است ـ مرکب از دو جزء‎بن‎و گير ـ
که ه مرور معرّب شده و به صورت بنجير درآمده است (جنيد، شدّالازار، حواشي قزويني،
529-537). بنابراين، سخن سعيد نفيسي که مي‎گويد: «چون نخست در روستاي بنجير در 3
فرسنگي مشرق گاوکان در ناحيه کربال فارس مي‎زيسته‎اند، بدين نام معروف شده‎اند»
(تاريخ نظم و نثر در ايران، 1/1)، درست به نظر نمي‎رسد، بلکه «بنجير در نام اين
قريه مانند بسياري از قراء و قصيات ديگر، مأخوذ از نام اشخاصي است که مالک يا باني
آن قريه بوده يا يکي از مشاهير آنجا بوده‎اند. بعدها خود قريه نيز به اسم او معروف
شده است» (جنيد، شدّالازار، حواشي قزويني 536). از آنجا که روستاي بنجير در ناحيه
کربال فارس واقع بوده، در پاره‎اي از مآخذ، افراد اين خاندان به سادات بنجيري
کربالي شهرت يافته‎اند (فسايي، 2/257). افراد سرشناس و برجسته اين خاندان بدين
شرحند:
1.شيخ‎الاسلام، عبدالله‎بن‎يقظان ايذجي خوزي. نخستين فرد شناخته شده اين دودمان است
که از مشايخ زمان خود بوده و به گفته مؤلف رسالةالابرار «نسبت مشيخت از شيخ‎عالم
جنيد بغدادي» داشته است (گلچين، 197). شهرت «ايذجي خوزي» که در پي نام اين شخص آمده
است، نشان مي‎دهد که اصل اين خاندان از ناحيه ايذج يا ايذه واقع در سرزمين بختياري،
ميان خوزستان و فارس، است و ظاهراً از سده 5ق/11م به بعد است که اين دودمان در
کربال فارس و سپس در شيراز متوطّن شده است. عبدالله‎بن‎يقظان طبع شعر داشت. در
عرفات دو بيت عربي و دو بيت فارسي از او نقل شده است. همچنين کتابي در تصوف به نام
اَمَد اقصي‎الحَمد به وي نسبت داده‎اند که «مقبول اهل معقول و منقول شده» و
شيخ‎جنيد، تحسيني «عقب آن کتاب به خط يد خود نوشته» است (گلچين، 197). اين جنيد
کيست؟ ظاهراً نبايد ابوالقاسم‎بن‎محمد بغدادي (د 297ق/910م)، صوفي معروف باشد، زيرا
هر چند سالِ وفات عبدالله معلوم نيست، اما باتوجه به سال درگذشت فرزندش ابوحفص
بنجير (742ق/1079م) مشکل مي‎توان پذيرفت که با جنيد بغدادي معاصر بوده و به چنان
شهرتي رسيده باشد که جنيد بر کتاب او تقريط بنويسد.
2.عفيف‎الدين، ابوحفص بنجير عبدالله‎بن‎يقظان (378-472ق/966-1079م). در ابتداي حال
تجارت مي‎کرد و مردي امين و متدين بود (جنيد، تذکره، 339). پس از مرگ پدر، به سفارش
او، نزد ابوعبدالله‎بن‎عبدالرحمان مقاريضي (د 411ق/1020م) رفت و از دست وي خرقه
پوشيد. بعد از درگذشت مقاريضي در سلک اصحاب ابوحيان علي‎بن‎محمد توحيدي بغدادي (د
414ق/1023م) درآمد و همراه استاد به زيارت کعبه رفت، سپس دختر او را به زني گرفت و
سرانجام از سوي پير اجازه ارشاد و سفر يافت. ضمن اين سفرها در نيشابور به ديدار
ابوسعيد ابوالخير (357-440ق/968-1048م) نايل آمد و در بازگشت به شيراز، گروه بسياري
را هدايت کرد. از ارادتمندان و مصاحبان او قاضي ابوطاهر محمدبن‎عبدالله حسيني فزاري
(د 491ق/1098م) و ابوعبدالله احمدبن‎علي‎مُقري حريصي (د 467ق/1075م) و
محمدبن‎عبدالله باکوي مشهور به باباکوهي (د 420 يا 430ق/1029 يا 1039م) را نام
برده‎اند.
نوشته‎اند ابوحفص بنجير در دوران اعتکاف خود در مدينه و کربلا، بيش از 200 بنده و
اسير آزاد ساخت که برخي از آنان در زمره فاضلان و قاضيان درآمدند. ابوحفص طبع شعر
داشت و مؤلف عرفات چند رباعي و غزلي با تخلص «بنجير» به وي نسبت داده است، کتاب
کنوزالقلوب و رموزالغيوب در علوم غريبه از اثار اوست. همچنين بناي مدرسه يا نجير
خوزي و رباط خوزي را در شيراز از او دانسته‎اند (جنيد، شدّالازار، حواشي قزويني،
296، 535؛ همو، تذکره، 341).
3.ابوعبدالله بنجير ثاني (د 480ق/1087م). فرزند ابوحفص، صوفي و شاعر؛ در 30 سالگي
در حوالي يزد درگذشت.
4.عبدالغالب‎بن‎ابي عبدالله بنجير ثاني. شاعر، صوفي و از مشايخ طريقت. به گفته مؤلف
عرفات، معاصر و مصاحب ابن‎عربي بوده و «شيخ محبي‎الدين عربي طايي حاتمي در شأن وي
مدح گفته» است و او نيز اشعاري در مدح ابن‎عربي دارد؛ اما از آنجا که اين شخص فرزند
بنجير ثاني است، باتوجه به سال درگذشت پدر (480ق/1087م)، معاصر بودن او با ابن‎عربي
(560-638ق/1165-1240م) قابل تأمل است. هدايت ذيل «غالب خوزستاني» از عبدالغالب نام
مي‎برد و چند رباعي نقل مي‎کند، ازآثار اوست: الطراز‎المُذَهَّب‎في‎احراز‎المذهب،
در منقبت ائمه اثناعشر.
5.ابوالمحامد جلال‎الدين محمد (د 602ق/1206م). فرزندزاده بنجير ثاني، از مشايخ
طريقت. افزون بر عرفان و حکمت، خطي به غايت خوش داشت و در هندسه و رياضيّات متبحّر
بود. تقسيم آب قناتهاي حومه شيراز را که به قانون «تخته واره» موسوم بوده است، از
ابتکارهاي او دانسته‎اند. چندين کتاب در علوم گوناگون به وي نسبت داده‎اند:
منهاج‎العابدين‎في‎بيان‎الدين، در اصول و فروع دين؛ الافراح‎في‎باب‎الالواح، ظاهراً
در باب قانون تخته واره؛ مرصاد‎المنجّمين؛ حديقةالمهندسين؛ اسرارالمتألّهين؛
الرسالةالعجيبة‎في‎العلوم‎الغريبة، ابوالحامد در 602ق/1206م يعني يک سال پس از مرگ
فرزندش که در کربلا اتفاق افتاده بود، معتکف بارگاه حسيني شد و همانجا درگذشت
(گلچين، 206-207).
6.شرف‎الدين، عبدالله‎بن‎ابي تراب بهرام‎بن‎زکي‎بن‎عبدالله‎بن‎يقظان بنجيري (د
679ق/1280م). پير طريقت، شاعر و معاصر اتابک سعد (591-623ق/1195-1226م). از
دانشمندان نامي زمان خود به شمار مي‎رفت و قاضي ناصرالدين بيضاوي (د 675ق/1276م) و
قطب‎الدين محمود شيرازي (د 710ق/1310م) و شيخ‎ظهيرالدين عبدالرحمان بُزغشي (د
716ق/1316م) از شاگردان او بودند. قطب‎الدين شيرازي کليات قانون ابن‎سينا را نزد وي
خواند. وي در ديباچه کتاب شرح کليات قانون بدين مطلب اشاره کرده و استاد خود را
ستوده است (جنيد، شدّالازار، حواشي قزويني، 298). همچنين گفته‎اند که اصول تصانيف
قاضي بيضاوي در اصل از عبدالله زکي بوده که قاضي در آن تصرفاتي کرده است (جنيد،
تذکره، 342). به عبدالله زکي کراماتي نسبت داده‎اند؛ به سبب يکي از همين کرامات است
که گاه او را به لقب «ذوالموتين» خوانده‎اند. سال درگذشت او را 680ق/1281م (جنيد،
تذکره، 298) و 677ق/1278م (زرکوب، 183) نوشته‎اند که به نظر درست نمي‎آيد، زيرا
معاصران وي ماده تاريخ «هديً للمتّقين» (= 679ق/1280م) را تاريخ وفات او ذکر
کرده‎اند (گلچين، 210). آرامگاه اين دانشمند در صفّه جنوبي مدرسه بنجير خوزي قرار
داشته است (جنيد، شدّالازار، حواشي قزويني، 298؛ زرکوب، 183).
7.نصيرالدين ابوالمعالي بنجيري. از مصاحبان شيخ‎نجيب‎الدين علي‎بزغشي شيرازي (د
678ق/1279م) بوده و برخي از سخنان شيخ را به نظم آورده است.
8.روح‎الدين ابوطاهر‎بن‎ابي‎المعالي بنجيري (د 753ق/1352م). فرزند نصيرالدين
ابوالمعالي، مردي عارف، انسان دوست و حاکم شرع بود. در دوستي پيامبر(ص) و ائمه
اطهار(ع) مبالغه داشت چنان که نام تمام فرزندان خود را محمد نهاد. کتاب
الغايةالقصوي اثر قاضي بيضاوي را به نيکويي شرح کرد. در 753ق/1352م (جنيد،
شدالازار، 392) و يا به احتمال ضعيف ت در 750ق/1349م درگذشت.
9.ابوالمکارم امام‎الدين حسن‎بن‎عضدالدين ابوالمحاسن‎بن‎ابي‎المعالي بنجيري (د
770ق/1369م). شاعر و پير طريقت، عمري دراز يافت و در مصلاي شيراز مدفون گرديد.
10.اصيل‎الدين محمد‎بن‎طاهربن‎ابي‎المعالي. دانشمند و پير طريقت، 30 سال در زمان
سلطان ابواسحاق (د 758ق/1357م)، محمد مظفر (د 759ق/1358م) و شاه‎شجاع (د
786ق/1384م) قاضي‎القضاة شيراز بود. به علت دادگري و نيکويي و صداقت، به ابوالبرکات
ملقب گرديد.
11.ابومحمد شمس‎الدين عبدالله بنجيري (د 782ق/1380م). از نوادگان روح‎الدين
ابوطاهر، پير طريقت، دانشمند، شاعر، محدّث و مفسّر بود. بسياري از بزرگان زمان
مانند قوام‎الدين ابواسحاق، سيدعلاءالدين احمد حسيني، مبارزالدين محمد مظفر،
جلال‎الدين تورانشاه‎بن‎ابي‎القاسم، خواجه شمس‎الدين محمد حافظ و شيخ‎علي کلاه را
(که با حافظ مباحثاتي داشته)، در شمار شاگردان و ارادتمندان او ياد کرده‎اند.
شيخ‎علي کلاه اشعاري در مدح استاد سروده است. ابومحمد عمري دراز يافت و گفته‎اند که
صحبت شرف‎الدين عبدالله زکي را درک کرد.
12.قوام‎الدين ابواسحاق‎بن‎ابي طاهربن‎ابي‎المعالي بنجيري (د 791ق/1389م). پسر عمّ
شمس‎الدين عبدالله، دانشمند علوم ديني، شاعر، پيرطريقت و سخنور. مؤلف مقالةالابرار
اشاره مي‎کند که خواجه حافظ شيرازي شاگرد قوام‎الدين ابواسحاق بوده و کشف‎الکشّاف
را نزد وي خوانده و در شعر از او تأثير پذيرفته است. سپس 3 غزل و 4 رباعي از وي نقل
مي‎کند که حافظ از آنها استقبال کرده است (گلچين، 219). از سوي ديگر، از مقدمه
ديوان حافظ چنين برمي‎آيد که او کشاف و مفتاح را نزد قوام‎الملّة و‎الدين عبدالله
خوانده است. از اين‎رو گلچين احتمال مي‎دهد که اين قوام‎الدين عبدالله، همان
قوام‎الدين ابواسحاق بنجيري باشد (ص 221).
13 و 14.ابوسليمان محمدالمورّخ‎الحسيني‎الشيرازي. مؤلف اخبارالاخيار در احوال
بزرگان اين خاندان، و فرزندش رکن‎الدين يحيي (آغاز سده 9ق/15م) که بعدها آن کتاب را
تلخيص و تهذيب کرد و مقالةالابرار ناميد.
15.محمدبن‎تقي‎بن‎عضدالعلوي بنجيري شيرازي. فرزند امام‎الديم محمدبن‎عبدالله، آخرين
فرد شناخته شده اين خاندان است. وي به دستور شاه‎طهماسب صفوي کتابي به نام چهارده
معصوم در تاريخ زندگاني پيامبر(ص) و ائمه(ع) نوشت (افشار، 281؛ نفيسي، 2/813).
از افراد ديگر منسوب به اين خاندان، نجم‎الدين محمودبن‎رکن‎الدين است که «درجه نسبت
و وجه ارتباطش با اين خاندان» معلوم نيست (گلچين، 222). نجم‎الدين مردي شاعر، صوفي
و بخشنده بود. بسياري از اموال و املاک موروثي خود را صرف بينوايان و يتيمان و
تهيدستان کرد. پدر او رکن‎الدين محمدبن‎عبدالله‎بن‎حسن مشهور به صاحب‎اللوح نيز
مردي سخاوتمند بود. بسياري از قناتهاي اطراف شيراز را احيا کرد و سرانجام در جنگ
ميان شاه‎شجاع و شاه‎منصور در پاي قلعه اصطخر کشته شد.

مآخذ: ابن‎بلخي، فارسنامه، به کوشش گاي لسترنج و رينولد نيکلسون، کمبريج، 1921م، صص
128، 151؛ افشار، ايرج «بنجيري»، راهنماي کتاب، س 10، شمـ 3 (شهريور 1346ش)؛ جنيد
شيرازي، ابوالقاسم تذکره هزار مزار، ترجمه عيسي‎بن‎جنيد شيرازي، به کوشش نوراني
وصال، شيراز، احمدي، 1364ش، جمـ؛ همو، شدالازار، به کوشش محمد قزويني، تهران. وزارت
فرهنگ، 1328ش، جمـ؛ زرکوب شيرازي، احمد، شيرازنامه، به کوشش اسماعيل واعظ جوادي،
تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1350ش، 214؛ فخرالزماني قزويني، ملاعبدالنبي، تذکره
ميخانه، به کوشش احمد گلچيني معاني، تهران، اقبال، 1362ش، 3/91، 937-943؛ فسايي،
ميرزاحسن، فارسنامه ناصري، تهران، 1313ق؛ گلچين معاني، احمد «آل بنجير». مجله
دانشکده ادبيات و علوم انساني مشهد. س 5، شمـ 2 0تابستان 1348ش)، صص 192-223؛
مستوفي، حمدالله، نزهةالقلوب، به کوشش گاي لسترنج، ليدن، 1915م، صص 114-115، 133،
187-188؛ نفيسي، سعيد، تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي، تهران، فروغي،
1363ش، جمـ؛ نقوي، عليرضا، تذکره‎نويسي فارسي در هند و پاکستان، تهران، علمي،
1343ش، 156، 157؛ هدايت، رضاقلي خان، مجمع‎الفحصاء، به کوشش مظاهر مصفا، تهران،
اميرکبير، 1336-1339ش، 1/144، 695، 2/18.
بخش تاريخ

 





/ 415