شماره مقاله:398
آلْتونتاش، (د 423ق/1032م)، از غلامان ترک نژاد که از آغاز با غزنويان همگام و
همراه بود و نخست در ميان لشکريان سبکتکين به مقام سرداري دست يافت و سپس حاجب بزرگ
پادشاهان غزنوي گرديد. آلتونتاش در زمان فرمانروايي سبکتکين حاجب کبير شد و به
فرمان او نزد ايلکخان رفت تا از وي براي ياري رساندن به قابوس ابنوشمگير کمک
بگيرد (عتبي، 227)، اما سبکتکين در همان گيرودار درگذشت (387ق،997م). پس از اين
رويداد، وي وارد دستگاه سلطان محمود شد و در سالهاي پيش از 391ق/1001م به
فرمانروايي هرات برگزيده گشت. آنگاه چون ابوابراهيم اسماعيلبننوح ساماني مشهور به
منتصر آهنگ تصرف سراسر خراسان را کرد و نيشابور را در دست گرفت، آلتونتاش به ياري
اميرنصربنسبکتکين شتافت که آهنگ رويارويي با او داشت و آنان به اتفاق بر
اسماعيلبننوح پيروز گرديدند (شوال 391ق/اوت 1001م، نکـ عتبي، 188-189). در گشودن
سيستان به دست سلطان محمود در 393ق/1003م، او يکي از سرداران سپاه وي بود. چند سالي
پس از آن، در نبرد سختي که ميان محمود و ايلکخان پيروز گرديد (همو، 286-287؛
گرديزي، 389)، ليکن ابناثير وقوع اين نبرد را در 397ق دانسته است (9/191).
آلتونتاش در بيشتر حملات سلطان محمود به هند شرکت داشت، همچنين به فرمان وي همراه
ارسلان جاذب مأمور سرکوب شاه غَرْجِستان گرديد و پس از نبردهايي، موفق به دستگيري
او شد (عتبي، 293، 312-313، 328-329، 322). در 401ق/1010م آلتونتاش که فرمانروايي
هرات را همچنان در دست داشت، همراه محمود به گشودن شهرهاي ناحيه غور همت گماشت. وي
در اين جنگها فرماندهي مقدمه سپاه محمود را برعهده داشت. غوريان در اين کشمکشهاي
قدرت، شکست يافتند و قلمرو آنان ضميمه متصرفات غزنويان گرديد. (ابناثير، 9/221؛
عتبي، 312-314).
در 407ق/1016م شورشي در خوارزم رخ داد که طي آن ابوالعباس مأمونبنمأمون
خوارزمشاه، داماد سلطان محمود کشته شد. محمود لشکر فرستاد تا شورشيان را سرکوب کنند
و آلتونتاش را به حکمراني آنجا گماشت. وي از اين زمان به لقب خوارزمشاه ملقب گرديد
(گرديزي، 396).
از آن پس، آلتونتاش تا پايان زندگي بر اين ايالت پهناور مرزي همچون پادشاهي مستقل
فرمان ميراند به گونهاي که محمود و پس از وي مسعود از او هراسان شدند، اما کفايت
و کارداني و دورانديشي آلتونتاش مانع برخورد جدّي ميان آنان گرديد. در 410ق/1019م
ارسلانخان و قدرخان از فرمانروايان ترکستان پس از آنکه پيمان اشتي ميان خود بستند،
تصميم گرفتند به ياري هم بر قلمرو غزنويان هجوم برند، اما پس از عملي کردن نيت خود،
از محمود به طور وحشتناکي شکست خوردند. آب رود آمو کلاههاي بسياري از ترکانِ کشته
شده را با خود به خوارزم آورد و آلتونتاش بدين طريق از پيروزي محمود آگاه شد و
تبريک نامهاي براي او فرستاد (بارتولد، 1/594). محمود ديگر بار در 415ق/1024م به
ماوراءالنهر شد و در سال بعد از آمودريا گذشت. اين بار، نخست امير چغانيان نزد او
رفت و سپس آلتونتاش، با همه لشکريان خود به درگاه وي آمد (گرديزي، 405؛ بارتولد،
1/598). پس از درگذشت محمود در 421ق/1030م، براي مدتي کوتاه فرزندش محمد غزنوي بر
جاي او نشست، اما برادر بزرگش مسعود با او به کشمکش پرداخت. او درکشاکش نبرد براي
دستيابي بر قدرت، نامهاي به آلتونتاش نوشت و حمايت او را خواست. چنين مينمايد که
آلتونتاش در اين پيکارِ قدرت، جانب احتياط را نگاه داشته است. وي نامهاي براي محمد
فرستاد و او را از مخالفت با برادرش مسعود برحذر داشت (ابناثير، 9/399). مسعود به
زودي بر جاي برادر نشست و کساني را که برادرش راياري کرده بودند، سرکوب و برخي را
دستگير کرد (شبانکارهاي، 78)، به آلتونتاش نيز بدبين شد، اما او را که در اين
هنگام براي تبريک پادشاهي به هرات آمده بود، آسيبي نرساند. به گفته بيهقي، ابونصر
مشکان و چند تن ديگر از بزرگان دوره محمودي با ميانجيگري، آلتونتاش را از دستگيري و
مرگ احتمالي رهاندند. او چندي را با نگراني در لشکرگاه سلطان مسعود در هرات گذراند،
سپس با وساطت کساني، از سلطان مسعود درخواست اجازه بازگشت به خوارزم کرد. مسعود با
رفتن آلتونتاش به خوارزم موافقت کرد. آلتونتاش بيدرنگ، شبانه راه آن سامان در پيش
گرفت. پس از رفتن او دشمنانش ديگربار انديشه سلطان را نسبت به وي آشفته کردند.
عبدوس از سوي مسعود در پي او فرستاده شد تا به اين بهانه که فرمانهايي ناگفته مانده
است، وي را به هرات بازآورد، ليکن آلتونتاش با ظرافت بهانه آورد که «بنده را فرمان
بود به رفتن، و به فرمان عالي برفت، و زشتي دارد بازگشتن، و مثالي که مانده است، به
نامه راست ميتوان کرد». وانگهي، دوش براي وي نامه رسيده است که «جقراق و کجات و
خفچاق ميجنبد» و بيم آن ميرود که «از غيبت من ناگاه خللي افتد». پس از آن مسعود
براي وي نامهاي دراز با دلجويي بسيار نگاشت و او را دلگرم ساخت. يک سال پس از آن
آلتونتاش به شادماني جشن مهرگان همراه ديگر اميران ارمغانهايي هنگفت براي مسعود
فرستاد (بيهقي، 56-70، 82-93). به گفته بيهقي، دشمنان آلتونتاش در غزنين، که
برجستهترين آنان ابوسهل زوزني بود، در پي فرصت بودند و همواره سلطان مسعود را نسبت
به او بدگمان ميساختند. در اثر اين تحريکات، مسعود نامه محرمانهاي به خط خود
نگاشت و براي يکي از فرماندهان لشکر خوارزم که قايد منجوق ناميده ميشد. فرستاد و
در آن فرمان دستگيري آلتونتاش و فرزندان او را داد. گرچه اين توطئه پيش از انجام
کشف شد و خوارزمشاه به بهانهاي آن فرمانده را کشت، ليکن اين کار، مايه عصيان وي
نشد و او همچنان با دولت غزنويان راه مدارا ميپيمود. سلطان مسعود براي دلجويي از
او، در محرم 423ق/دسامبر 1031»، نامهاي برايش فرستاد و يکي از فرزندان وي را که
«ستي» نام داشت و در غزنين ميزيست، مقام حاجبي داد (همو، 285، 316-332). پس از
چندي مسعود براي اينکه وفاداري خوارزمشاه را بيازمايد، به او فرمان داد که به جنگ
عليتگين رود. آلتونتاش در بهار 423ق/1032م با لشکر خود براي نبرد با عليتگين
رهسپار ماوراءالنهر شد. از سوي سلطان مسعود نيز 000‘15 مرد جنگي از بلخ به ياري او
رسيدند. عليتگين به دبوسيه عقبنشيني کرد. آلتونتاش در مصاف با نيروهاي اصلي
عليتگين، که سلجوقيان نيز در ميان آنان بودند، پيروزي قطعي به دست نياورد و خود
نيز به سختي زخمي شد. وزير او خواجه احمدبنعبدالصمد زخمي شدنِ خوارزمشاه را پنهان
کرد و با مذاکره، صلحي ميان دو نيروي متخاصم برقرار ساخت. آلتونتاش اندکي پس از آن
در اثر زخمي که برداشته بود، درگذشت (جماديالاول 423ق/آوريل 1032م).
أحمدبنعبدالصمد پس از درگذشت آلتونتاش وزير فرزندش هارون گرديد، اما چون
احمدبنحسن ميمندي وزير سلطان مسعود درگذشت، احمدبنعبدالصمد را از خوارزم به غزنين
خواندند و وزارت غزنويان را بدو سپردند. عقيلي (با استفاده از قسمتهاي گم شده تاريخ
بيهقي)، شواهدي بر دشمني آلتونتاش و احمدبنحسن ميمندي وزير محمود و مسعود غزنوي
ارائه داده است (آثارالوزراء، 153-157). نظامالملک نيز داستاني در باب برخورد ميان
اين دو آورده که نشانه روابط غيردوستانه آن دو تن است (سياستنامه، 287-288).
مآخذ: ابناثير، عزالدين، الکامل، بيروت، دارصادر، 1402ق، 9/221، 506؛ اقبال، عباس،
تاريخايران، به کشش محمد دبير سياقي، تهران، خيام، 1362ش، صص 260، 274-275؛
بارتولد، و.و؛ ترکستاننامه، ترجمه کريم کشاورز، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1352ش؛
باسورت، کليفورد ادموند، تاريخ غزنويان، ترجمه حسن انوشه، تهران، اميرکبير، 1356ش،
1/239-240، 242-245؛ همو، سلسلههاي اسلامي، ترجمه فريدون بدرهاي، تهران، بنياد
فرهنگ ايران، 1349ش، صص 167-170؛ بيهقي ابوالفضل، تاريخ ، به کوشش قاسم غني، و
علياکبر فياض، تهران، وزارت فرهنگ، 1324ش، فهرست؛ سعيد سليمان، احمد،
تاريخالدولالاسلامية، قاهره، دارالمعارف، 1972م، 2/373-374؛ شبانکارهاي،
محمدبنعلي، مجمعالانساب، به کوشش ميرهاشم محدث، تهران، اميرکبير، 1363ش، صص
73-78؛ عتبي، ابونصر، تاريخ يميني، ترجمه ابوالشرف ناصحبنظفر جرفادقاني، به کوشش
جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345ش؛ عقيلي، سيفالدين، آثارالوزراء،
به کوشش عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي کتاب، 1363ش؛ منهاج سراج، قاضي عثمان، طبقات
ناصري، به کوشش عبدالحي حبيبي، کابل، انجمن تاريخ افغانستان، 1342ش؛ ميرخواند،
محمدبنخاوندشاه، روضةالصفا، تهران، خيام، 1339ش، 4/112-113، 128؛ نظامالملکطوسي،
حسن، سياستنامه، به کوشش جعفر شعار، تهران، جيبي، 1358ش.
سيدعلي آل داود