شماره مقاله:4
آباءِ عُلْوي، در اصطلاح فلاسفة قديم، فلك ثوابت و هفت ستارة گردنده كه در عناصر
چهارگانه (خاك، آب، باد و آتش) و طبايع اربعه (گرمي، سردي، تري و خشكي) تأثير
ميكنند و سبب پيدايش مركّبات (معدن، نبات و حيوان) ميشوند. به عقيدة اين فلاسفه،
افلاك در تكوين موجودات عالمِ كون و فساد و نحوة وقوع حوادث اين جهان نقش عمدهاي
دارند و چنان است كه گويي از لحاظ فعل و تأثير، افلاك به منزلة پدران (آباء)اند و
عناصر از حيث انفعال و پذيرندگي به مثابة مادران (امّهات) و اجسام عنصري در حكم
فرزندان ايشان (مواليد): «از اينروست كه افلاك را پدران خواندهآند و عنصرها را
مادران و آنچه را از آنها زايد، فرزندان» (قطبالدين شيرازي، 418). عبدالرزاق
لاهيجي (د 1072ق/1662م) در توضيح بيشتر اين مطلب مينويسد: «عالم اجسام بر دو گونه
است، يكي عالم فلكيّات و ديگري عالم عنصريّات. و خداي تعالي فلكيات را مؤثر آفريده
و عنصريات را متأثر، و جميع تغيّرات و تجددات كه در اين عالم واقع شود، همه از
تأثير افلاك و تابش كواكب بود. و جون فلكيات هميشه در حركتند و اوضاع ايشان در قياس
به عنصرياتْ مختلف، و تأثير ايشان به وساطت اوضاع، لهذا تأثير فلكيات در عنصريات
مختلف شود هم به حسب مكان و هم به حسب زمان» (ص 95).
در نظر انديشهوران اسلامي به ويژه عارفان، با اينكه تعبيراتي از قبيل آباء و امهات
و مواليد كه در آثار فلاسفة قديم مطرح شده است، پذيرفتني است و نيز «اگرچه از افلاك
و انجم اثرها بر اين عالم سفلي ميرسد»، اما «چون در اصل كار ايجاد بنگرند، فلك را
نيز همچون باقي مخلوقات محكوم حكم ملك جبّار مييابند. افلاك و انجم در اين حركات و
آثار و احكام كه از اوضاع ايشان به عالم سفلي ميرسد، نه به اختيار خودند، كه همه
مجبور حكم الهياند» (محمد لاهيجي، 184). در نوشتههاي فلاسفة اسلامي گاهي «عقل
كلي» و «نفس كلي» و «طبيعت كليه» نيز آباء و امهات محسوب شدهاند و از «تزويج» ميان
آنها سخن رفته است: «عقل كلي را كدخداي عالم و طبيعت كليه را كدبانوي جهان گردانيد
و نفس كليه را واسطه ساخت كه از جهت تجرد قبول كرده، به جهت تعلق صرف نمايد، تا اثر
فيض اعلا به جميع ذرات وجود سرايت تواند نمود. و مابين عقل كلي و نفس كليه رابطة
تأثير و تأثر كه در حقيقت تزويج معنوي است، متحقق ساخت، تا انواع موجودات علوي و
سفلي تولّد نمود» (عبدالرزاق لاهيجي، 2).
برخي از دانشمندان صوفي مشرب، برداشت ديگري از اين مطلب دارند، بدين معني كه آباء
را بر «عقول و نفوس و طبايع» و امهات را بر «افلاك و انجم و عناصر» اطلاق كرده آنها
را با عالم ملك و ملكوت يا ظلمت و نور سنجيده و كوشيدهاند سخنان فلاسفه را با
تعبيرات عرفاني و ديني هماهنگ سازند: «بدان كه عقول و نفوس و طبايع را عالم ملكوت
ميگويند و افلاك و انجم و عناصر را عالم مُلْك ميخوانند. حاليا بدان كه ملكوت
درياي نور است و ملك درياي ظلمت. اين درياي نور را آباء ميگويند و اين درياي ظلمت
را امهات ميخوانند و اين آباء و امهات دست در گردن هم آوردهاند و يكديگر را در بر
گرفتهاند. و از اين آباء و امهات مواليد پيدا ميشوند و مواليد معدن و نبات و
حيوانند» (نسفي، 163، 164).
در آثار اسلامي گاهي به جاي «آباء علوي» اصطلاحات ديگري از قبيل: آباء فلكي، آباءِ
اثيري، آباءِ ثمانيه (فلك ثوابت و هفت سيّاره)، اباء سبعه (هفت سيّاره) و يا هفت
آباء نيز به كار رفته است، ولي نحوة توجيه مطلب همان است كه اشاره شد.
مآخذ: تهانوي، محمد بن علي، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش الويس اشپرنگر،
كلكته،1862م، 1/90، 99، 2/1078؛ قطبالدين شيرازي، محمود بن مسعود، شرح
حكمةالاشراق، 1314ق؛ لاهيجي،عبدالرزاق، گوهر مراد، تهران، 1271ق؛ لاهيجي، محمد،
شرح گلشن راز، تهران، 1337ش؛ ناصرخسرو، ابومعين، جامع الحكمتين، به كوشش هانري
كُربن و محمد معين، تهران، انستيتو ايران و فرانسه، 1332ش، ص 70؛ نسفي، عزيز،
الانسان الكامل، به كوشش ماريژان موله، تهران، انجمن ايرانشناسي فرانسه در ايران،
1962م.
صمد موحد