دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 1

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آل خليفهجلد: 1نويسنده: کاظم برگ نيسي 
 
 
شماره مقاله:413
















آلِ خَليفه، سلسله‎اي مالکي مذهب از عربهاي عَتوبي عربستان که در نخستين سالهاي سدة
18م به کرانه‎هاي جنوبي خليج‎فارس کوچيدند، درحدود 1196ق/1782م مجمعالجزاير بحرين
را گرفتند و تا امروز بر بحرين فرمانروايي دارند.
زمينة تاريخي: در نيمة دوم سدة 12ق/18م سرزمينهاي خاور و جنوب خليج‎فارس صحنة کشمکش
قدرتهاي و گوناگون بومي و بيگانه بود. ادامة اين کشمکشها به پيدايش 3 سلسلة تازه
انجاميد که هنوز بر سر کارند: آل سعود در عربستان، آل صباح در کويت و آل خليفه در
بحرين.
حضور امپراتوري عثماني در خليج‎فارس از سدة 10ق/16م آغاز شد (ابوحاکمه، 37). در آن
هنگام دولت عثماني بصره را گشود تا آن را همچون پايگاهي براي کوبيدن پرتغاليها به
کار گيرد. دولت عثماني سپس در آنجا ماندگار شد و بارها بر سر نگهداشت بصره با اران
جنگيد. اما عثماني در سدة 12ق/18م وضعي آشفته داشت. در بين‎النهرين فرمانِ پاشاي
بغداد از ديوارهاي شهر پيشتر نمي‎رفت و مُتَسَلِّمِ (ماليات گير، فرماندار) بصره به
گونه‎اي مستقل فرمان مي‎راند. قبايل عرب حومة بصره، به‎ويژه بنب‎کعب، هر روز به
سويي سر مي‎سپردند و گاه به هر دو سوي ايران و عثماني ماليات مي‎پرداختند. در اين
دوران، رويداد مهمي به وقوع پيوست که در پيدايش دولت آل خليفه تأثير مستقيم داشت:
کمپاني انگليسي هند شرقي ـ که از نيمة دوم سدة 11ق/17م سمند سياست را از پي تجارت
به تاخت آورد (ويلسن، 138) ـ بصره را به کانون فعاليتهاي بازرگاني خود بدل کرد و
شکوفايي اقتصادي اين شهر به‎ويژه در دهة هفتم سدة 18م (1173-1183ق) از رونق بوشهر و
ديگر بندرهاي ايراني خليج‎فارس کاست. اين موضوع روابط پاشاي بغداد و کريم‎خان‎زند
را تيره‎تر ساخت. سرانجام کريم‎خان به بهانة ماليات گيري عثماني از زائران ايراني
کربلا، در 1189ق/1775م به بصره يورش برد (ابو حاکمه، 35, 36). محاصرة 13 ماهة بصره
بازرگانان عرب را به کناره‎هاي جنوبي خليج‎فارس و ازجمله به زُباره در قطر گريزانند
و موقعيت آل خليفه را که اين زمان در زباره اقامت داشت، استواري بخشيد. چون
کريم‎خان در 1193ق/1779م درگذشت، شيرازة اوضاع ايران از هم گسيخت و آل خليفه از اين
آشفتگي سود جست و بحرين را تصرف کرد و به فرمانروايي «آل مذکور» که به دنبال فتح
بحرين به دست نادرشاه در 1149ق/1736م آغاز شده بود، پايان داد.
قدرت ديگر کرانة خليج‎فارس، قبيلة بنب‎خالد در شرق عربستان بود که اقتدارش تا
بندرهاي عربستان شرقي و کويت و قطر دامن مي‎گسترد و برخي تيره‎هاي آن در
عُمان‎الصَّير (امارات عربي متحد امروز) مي‎زيستند (همو، 38). اهميت بنب‎خالد از
آنجاست که بازرسي بر بازرگاني خليج‎فارس و عربستان مرکزي را در دست داشت و دو دولت
عتوبي آل صباح در کويت و آل خليفه در بحرين با پشتيباني آنان پا گرفتند (همو، 40).
با اينهمه، دو عامل به فروپاشي قدرت بنب‎خالد ياري داد: از يک سو نفوذ آنان در جنوب
بصره و بخشي از سرزمين نجد آنان را با عثمانيان بين‎النهرين و ايالتهاي کوچک
عربستان مرکزي در تضاد مي‎گذاشت؛ از سوي ديگر وهابيان همچون يک نيروي نظامي ـ
ايدئولئژيک تازه‎نفس در مرکز عربستان رشد مي‎يافتند. اينان که مدت 20 سال در برابر
بنب‎خالد حالت تدافعي داشتند، سرانجام به تهاجم پرداختند و بر آنان چيره شدند (همو،
42) و به کرانه‎هاي جنوبي خليج‎فارس تاختند. اما يورش محمدعلي پاشاي مصر به عربستان
آنان را از پيشروي بازداشت. بنابراين، نابساماني اوضاع دروني ايران، بين‎النهرين
عثماني و عربستان، و پشتيباني قبيلة بنب‎خالد از آل خليفه، به اينان امکان داد تا
دولت خود را در زباره و سپس بحرين پابرجا سازند.
خاستگاه: نياي بزرگ اين سلسله خليفه‎بن‎محمدبن‎فيصل نام داشت و اين خاندان بخشي از
عربهاي عتوبي است که به عَنَزه، يکي از قبايل عدناني ساکن نجد و شمال عربستان
وابسته است (همو، 45, 49). نام عتوب از ريشه «عَتَبَ» به معناي جابجايي و کوچ گرفته
شده است. عتوبيها ساکنان بومي منطقة اَفْلاجْ در سرزمين هَدّار بودند. قبيلة عَنَزه
در اواخر سدة 11ق/17م دست به کوچي بزرگ زد. علت اين کوچ روشن نيست. اين قدر
مي‎دانيم که در اين دوران منطقة مرکزي عربستان دچار خشکسالي بوده است (همو، 50).
عَتوبيها در 1128ق/1716م به کويت کوچيدند و به کار بازرگاني و صيدمرواريد پرداختند.
سپس نخستين دولت خود يعني سلسلة آل صباح را تشکيل دادند. در 1179ق/1765م آل خليفه
در پي مشاجره با بنب‎کعب، يا از آن‎رو که نمي‎خواست به فرمان آل صباح درآيد و يا به
سوداي ثروت‎اندوزي، به زباره رخت کشيد (همو، 65-66) و جاي پاي استواري براي خود
فراهم ساخت و حتي در برابر قبيلة آل مسلم که از آنان باج‎خواهي مي‎کرد به دفاع
پرداخت و از اين‎رو قلعة مُرَيْزْ را در 1182ق/1768م بنا کرد (همو، 70). اعتبار آل
خليفه به‎ويژه پس از محاصرة بصره در 1189ق/1775م و کوچ گروهي از بازرگانان به زباره
فزوني گرفت و اين بندر با ديگر بندرهاي خليج‎فارس به رقابت پرداخت. در اين زمان
شيخ‎محمد، رئيس آل خليفه، از طريق شيخ‎نصرخان حاکم بوشهر، به حکومت ايران نزديکي
جست و چندي بعد به شرط پرداخت ماليات به دولت ايران به سمت شيخي بحرين منصوب شد
(آدميت، 64). از ميان عواملي که در نزديکي آل خليفه با ايران و حتي تسخير بحرين در
1196ق/1782م نقش داشت، بايد به نيروي رو به رشد و هابيان اشاره کرد که پيش از آل
خليفه در زُباره حضور داشتند. طبق نوشتة مورخان، شيخ‎خليفه‎بن‎محمد، شيخ‎وهابيِ
زباره را خوش نمي‎داشت (ابوحاکمه، 64؛ رميحي، 3). يورشهاي بعدي وهابيان به قلمرو
دولتهاي عتوبي چنين نظري را تدييد مي‎کند.
شيوخ:
1.احمدبن‎محمد (1196-1211ق/1782-1796م). وي پس از مرگ پدر حکومت مستقل خود را در
زباره اعلام داشت (زرين قلم، 109) و به دنبال مرگ کريم‎خان‎زند و آشفتگي اوضاع
ايران، از پرداخت ماليات سرباز زد و به بحرين يورش برد و آنجا را غارت کرد. اين
رويداد به دشمني ميان شيخ‎نصرخان والي منطقه و آل خليفه انجاميد (آدميت، 34).
مورخان دربارة تاريخ تصرف بحرين اختلاف نظر دارند، اما در اسناد کمپاني هند شرقي
نامه‎اي نامه‎اي به تاريخ 28 ذيقعدة 1196ق/4 نوامبر 1782م هست که مي‎گويد «عتوبيها
بحرين را گرفتند و غارت کردند» (ابوحاکمه، 109). به هر حال، شيخ‎احمد به دستياري آل
صباح و آل جَلاهِمه بر بحرين تاخت و سربازان ايراني را که در قلعة نادري مستقر
بودند، به قتل رسانيد (زرين قلم، 107) و تلاش شيخ‎نصر براي گردآوري نيرو و تسخير
ديگربارة بحرين به جايي نرسيد. به اين ترتيب، شيخ‎احمد «فاتح» لقب گرفت و حکومت
خاندان آل خليفه را در بحرين بنياد گذاشت. او براي تثبيت قدرت خويش، بخشي از غنايم
را ميان هم پيماناني که در جنگ شرکت داشتند، تقسيم کرد و يکي از بستگان خود را در
«ديوان» قلعة شهر منامه به حکومت گماشت تا جزيره را در برابر يورش ايران حفظ کند
(ابوحاکمه، 117). سپس به زباره بازگشت. شيخ‎احمد تابستان را در بحرين و بقية سال را
در زباره مي‎گذراند تا آنکه در 1211ق/1796م مرد و در منامه دفن شد (همو، 117).
2.سلمان‎بن‎احمد (1211-1236ق/1796-1821م). آغاز دوران حکومت شيخ‎سلمان با پايان
اقتدار حاميان آل خليفه، يعني قبيلة بنب‎خالد، همراه بود. در 1210ق/1795م بُرّاک،
رئيس بنب‎خالد، بر مُطَوَّعه (معلمان و مبلغان وهابي) و گروههاي نظامي آنان که به
دنبال جنگهاي 1207 و 1208ق/1793 و 1794 در اَحسا اقامت گزيدند، حمله برد و در پي آن
عبدالعزيزبن‎سعود (1132-1218ق/1720-1803م) بر احسا و قبايل متحد بنب‎خالد تاخت و
«ناجم» را به عنوان نخستين حاکم غيرخالدي بر احسا گماشت (همو، 140) و شيخ‎سلمان از
ترس استيلاي وهابيان بر زباره، به بحرين کوچيد. در همين دوران سيدسلطان، امام مسقط،
که بر اثر اغتشاش در اوضاع داخلي ايران به گونه‎اي مستقل فرمان مي‎راند، به پُشت
گرمي حاکم شيراز با آل خليفه از در دشمني درآمد (تاج بخش، 42). شيخ‎سلمان بي‎درنگ
وفاداري خود را نسبت به او اعلام کرد و به خراجگزاري تن داد. سيدسلطان پس از آنکه
فرزند خود سيد سعيد را به حکومت بحرين گماشت، يکي از برادران شيخ‎سلمان را به
گروگان و به مسقط برد.
برادر شيخ‎سلمان اندکي پس از ورود به عُمان درگذشت و آل خليفه براي بازپس گيري
بحرين از عبدالعزيزبن‎سعود، امام وهابيان، کمک خواست. اميرنجد به سوداي تصرف بحرين
سپاهي به فرماندهي ابراهيم‎بن‎عُفَيْصان گسيل کرد. به اين ترتيب سيدسعيد شکست خورد
و از جزيره بيرون رانده شد، اما فرمانده وهابي به نام اميرنجد در بحرين به حکومت
نشست و ال خليفه را به زباره بازگرداند. (با وزير، 157). چندي بعد گروه ديگري از
نجد رسيد و زباره را نيز گرفت و شيخ‎سلمان و برادرش شيخ‎عبدالله را به نجد برد. آل
خليفه دست به دامان امام مسقط شدند، اما او تنها کمک مالي به آنان داد. سرانجام
لشکري گردآوردند و به بحرين يورش بردند. ابن‎عفيصان شکست خورد و نزد اَرْحَمه
(رَحْمه)‎بن‎جابر آل جلاهمه گريخت. در اين ميان دولت عثماني که بالا گرفتن کار
وعابيان را خوش نمي‎داشت، محمدعلي پاشاي مصر را به تسخير عربستان برانگيخت. يورش
محمدعلي پاشاي مصر را به تسخير عربستان برانگيخت. يورش محمدعلي به آزادي بازداشت
شدگان آل خليفه انجاميد و آنان به بحرين بازگشتند (بايندر، 123). سران آل خليفه که
خود را از جانب ارحمه و ابن‎عقيصان در خطر مي‎ديدند، بر آنان پيشي جستند و به قطر
لشکر کشيدند. در اين جنگ ابن‎عفيصان و ارحمه شکست خوردند و ارحمه از سيدسعيد امام
مسقط کمک خواست و او نيز با کشتيهاي جنگي خود به بحرين حمله بد، اما شکست خورد و
مسقط بازگشت.
در اين ميان. کمپاني انگليسي هند شرقي که بارها با دزدان دريايي جنگيده بود، در
1235ق/1820م قراردادي پيرامون جلوگيري از دزدي دريايي و منع خريد و فروش برده با
شيوخ کرانه‎هاي خليج‎فارس بست که براساس آن حفظ امنيت خليج به عهدة کمپاني گذاشته
شد. شيخ‎سلمان و شيخ‎عبدالله نيز به عنوان شيوخ بحرين در اين قرارداد شرکت جستند.
شيخ‎سلمان در 1236ق/1821م در بحرين درگذشت.
3.عبدالله‎بن‎احمد (1236-1258ق/1821-1842م). سران آل خليفه پس از تسخير بحرين، نظام
فرمانراوايي دوتنه را به کار بستند که برپاية آن دوتن ازز پسران، پدر را در دوران
حکومت ياري مي‎کردند و پس از مرگ او فرمانروايي را ادامه مي‎دادند و در همة کارهاي
اجرايي شرکت مي‎جستند. گاه نيز پسر بزرگ به انجام کارهاي گوناگونِ فرمانروا
فراخوانده مي‎شد (رميحي، 4). به هر روي، عبدالله در دوران حکومت سلمان شريک قدرت وي
بود و به همين دليل است که امضاي هر دوتن را به عنوان «شيوخ بحرين» در پاي پيمان
1235ق/1820م بريتانيا با شيوخ خليج‎فارس مي‎توان ديد (تاج بخش، 300, 301). اين نظام
تا زمان حکومت شيخ‎عيسي در 1286ق/1869م ادامه يافت، اما در پي مرگ شيخ‎سلمان،
عبدالله خواست که فرمانرواي مطلق بحرين شود. اين انديشه، جنگهاي خونيني در درون
خاندان حاکم برانگيخت، و اگرچه در آغاز به پيروزي عبدالله انجاميد، اما وضع سياسي و
اقتصاديِ بحرين را به آشفتگي کشانيد. ناخشنودي مردم روز به روز بيشتر مي‎شد. جزاير
بر اثر کوچ اهالي تهي ماند و شهرها رو به ويراني نهاد (رميحي، 5). به هر حال،
عبدالله در آغاز کار خود و پيش از بالا گرفتن کشمکشهاي درون خاندان، در صدد گسترش
قلمرو حکومت خود برآمد و به احساء و قُطَيف لشکر کشيد و آنجا را گرفت، اما ديري
نگذشت که وهابيان او را بيرون راندند (زرين قلم، 119؛ بايندر، 124). او چندي بعد
عصيان پسران خود را به وسيلة محمد و علي، نوه‎هاي برادرش سلمان، سرکوب کرد. در ميان
سالهاي 1254 و 1256ق/1838 و 1840م دومين تاخت و تاز مصريها بر وهابيان، به فتح
احساء انجاميد و حاکم وهابي به بحرين گريخت. مصريان از شيخ‎عبدالله خواستند که حاکم
وهابي را تسليم کند و به آنان ماليات بپردازد و يکي از فرزندان خود را به عنوان
گروگان به اردوي مصر بفرستد. شيخ سرانجام در 1255ق/1839م با خورشيدپاشا فرمانده
ارتش محمدعلي پاشا در نجد پيماني بست که براساس آن حاکميت مصر را بر بحرين به رسميت
شناخت و پذيرفت که سالانه 000‘3 ريال به عنوان زکات بحرين به حکومت مصر بپردازد.
اما به دنبال انعقاد پيمانِ لندن در 1256ق/1840م ميان دولتهاي عثماني، بريتانيا،
روس و پروس و اتريش که محمد علي‎پاشا را به مرزهاي مصر بازگرداند، اين تعهد بحرين
نسبت به مصر بي‎اعتبار گرديد (رميحي، 11؛ زرکلي، 4/194) و شيخ که اين‎بار خود را از
سوي محمد و علي، پسران خليفه‎بن‎سلمان، در خطر مي‎ديد به حکومت ايران نزديک شد
(زرين قلم، 118، 120). سرانجام محمد و علي‎به کمک نيرويي که از اهالي کيش فراهم
آوردند (بايندر، 125) عبدالله را در 1258ق/1842م شکست دادند. او براي کمک‎خواهي از
آل صباح به کويت رفت، اما نتيجه‎اي نگرفت، پس براي کسب ياري به نجد و سپس به مسقط
رفت، ولي توفيق نيافت و سرانجام در مسقط بيمار شد و در همان جا درگذشت (زرکلي،
4/195).
4.محمدبن‎خليفه (1258-1286ق/1842-1869م). هنگامي که شيخ‎محمد بر سر کار آمد،
شيخ‎عبدالله در خليج‎فارس مي‎گشت و از هر کسي کمک مي‎خواست. محمد براي نگاهداشت
قدرت خود به انگليس روي آورد و در 16ربيع‎الاول 1265ق/9 فورية 1849م به سرهنگ
هِنِلْ، نمايندة مقيم انگلستان در بوشهر، نوشت: «من دريافتم که همة کشورهاي منطقه
به اين يا آن سلطان وابسته‎اند و من همان گونه که قبلاً مي‎خواهم، به حکومت عَليّة
بريتانيا وابسته ام و تبعة آنم و مطمئنم که شما راضي نمي‎شويد آسيبي به وابستگانتان
وارد آيد» (رميحي، 12). اما بريتانيا که در اين هنگام نمي‎خواست با عربهاي بومي
درگير جنگ شود، اين پيشنهاد را نپذيرفت. با مرگ عبدالله در مسقط خطر وهابيان، که از
ادعاي فرزندان عبدالله بر حکومت بحرين پشتيباني مي‎کردند، جاي خطر عبدالله را گرفت.
همراه با فزوني اين خطر در سالهاي پس از 1266ق/1850م، نامه‎نگاريهاي شيخ‎محمد با دو
دولت ايران و عثماني در 1276ق/1860م آغاز شد، به‎ويژه آنکه محمدبن‎عبدالله نيز د
همين زمان به فرمانرواي بوشهر نامه مي‎نوشت و کمک مي‎خواست تا بحرين را زير سرپرستي
دولت ايران تصرف کند و خراجگزار ايران شود (زرين قلم، 125). به هر حال، سالهاي نخست
فرمانروايي شيخ‎محمد به سرکوبي مخالفان گذشت. ازجمله، فرزندان شيخ‎عبدالله گروهي از
قبيلة آل علي‎را گرد خود آوردند و با شيخ‎محمد به جنگ پرداختند، اما شکست خوردند و
شيخ‎علي برادر شيخ‎محمد آنان را تا دَمّام در کرانة احساء دنبال کرد و به محاصره
کشيد و پس از 11 ماه به صلح واداشت (بايندر، 126). از 1276ق/1860م بريتانيا مداخلة
آشکار خود را در بحرين آغاز کرد، به‎ويژه آنکه نامه‎نگاريهاي شيخ‎محمد مسأله موقعيت
بحرين را از نو مطرح ساخته بود. بريتانيا براي آنکه جاي پاي خود را محکم کند، درصدد
برآمد که بحرين را به عنوان يک دولت مستقل و بيرون از تبعيت ايران و عثماني به
رسميت بشناسد. هم از اين‎رو در 1277ق/1861م با بستن يک پيمان صلح و دوستي با بحرين،
شيخ‎محمد را فرمانرواي مستقل بحرين دانست و تعهد کرد که از او در برابر تجاوزهاي
سران قبايل خليج‎فارس پشتيباني کند، به اين شرط که او کشتي جنگي تهيه نکند (رميحي،
13). سرانجام بريتانيا به فرصت مناسب دست يافت. در 1285ق/1868م قبايل زير فرمان
شيخ‎محمد در قطر شوريدند و او از بيم دير شدن و به درازا کشيدن کار، بر آنان حمله
برد، اما کنسول انگلس اين رويداد را پيمان شکني شمرد و با ناوگان جنگي خود بحرين را
کوبيد و قلعة شيخ را در منامه بمباران کرد و او را کنار گذاشت و برادر وي شيخ‎علي
را به فرمانروايي نشاند (زرکلي، 4/96). اين اقدام نشان داد که بريتانيا زمينه را
براي انجام يک نقش فعال در سياست بحرين آماده ساخته بود. به اين ترتيب دوستي 20
سالة دو برادر به دشمني انجاميد. مردم بحرين از شيخ‎علي به خاطر پشتيباني انگليسيها
بيزار شدند و شيخ‎محمد با دشمن ديرينة خود، محمدبن‎عبدالله، هم پيمان شد و در
1286ق/1869م به بحرين يورش برد شيخ‎علي کشته شد و محمدبن‎عبدالله، به ياري برادران
خود، شيخ‎محمد را دستگير کرد و در قلعة ابوماهر زنداني ساخت و خود به فرمانروايي
نشست. اما کنسول بريتانيا بي‎درنگ از بوشهر فرا رسيد و هر دو را به هندوستان تبعيد
کرد و عيسي فرزند شيخ‎علي مقتول را به حکومت بحرين گماشت. شيخ‎محمد سرانجام با تلاش
پسرش ابراهيم و ميانجيگري سلطان عبدالحميد عثماني در 1305ق/1888م آزاد شد، در مکه
اقامت گزيد و در 1307ق/1890م در همانجا درگذشت (همو، 6/351).
5.عيسي‎بن‎علي‎(1286-1341ق/1869-1923م). شيخ‎عيسي به دستياري انگليسيها روي کار
آمد. پشتيباني انگليسيها از وي باعث شد که مدعياني در حکومت نداشته باشد. اما ترکان
در 1287ق/1870م بر احساء استيلا يافتند و در پي تسخير بحرين برآمدند. سرهنگ پلي،
نمايندة سياسي مقيم انگليس، از بوشهر به بحرين آمد و براساس پيمان 1277ق/1860م به
شيخ‎نويدِ پشتيباني داد. سرانجام دولت بريتانيا در 1297ق/1880م پيماني با شيخ‎عيسي
بست که سرآغاز تحت‎الحمايگي بحرين بود. در اين قرارداد آمده بود: «من
عيسي‎بن‎علي‎آل خليفه، شيخ‎بحرين، بدين وسيله خود و جانشينانم را در دولت بحرين در
برابر دولت بريتانيا متعهد مي‎سازم که از گفت و گو يا بستن هرگونه پيماني با هر
کشور يا دولتي بجز بريتانيا بدون موافقت اين دولت خودداري کنم و به هيچ دولتي جز
بريتانيا ـ و بدون موافقت دولت بريتانيا ـ اجازة تأسيس نمايندگي سياسي يا کنسولي در
سرزمين خود ندهم» (رميحي، 13؛ تاج بخش، 312). همچنين در قرارداد 1309ق/1892م، دولت
بريتانيا فروش يا اجارة زمين را در جزيرة بحرين، بدون اجازة نمايندة انگليس ممنوع
ساخت. در 1312ق/1894م قبيلة آل علي‎ساکن قطر به پُشت گرمي ترکها در پي تسخير بحرين
برامد. بريتانيا از اين فرصت سود جست و به شيخ پيشنهاد کرد که از اين پس يک نمايندة
سياسي انگليس در بحرين ماندگار شود تا به کارهاي اتباع انگليسي رسيدگي کند و در همة
مسائل مربوط به اتباع خارجي، طرف مشورت شيخ قرار گيرد. شيخ پذيرفت و ناوگان انگليس
با شليک چند توپ شورشيان را پراکند و پيمان صلحي ميان آل علي‎و آل خليفه بسته شد
(بايندر، 129). از حدود 1318ق/آغاز سدة 20م، بريتانيا براي حفظ منافع خود در بحرين،
کوشيد حکومت را در وضع مطمئن تري جاي دهد. از اين‎رو به شيخ‎عيسي فشار آورد که يا
اصلاحات ضروري را پياده کند يا يک رايزن انگليسي را بپذيرد، اما شيخ سخت با اصلاحات
مخالفت ورزيد. در اين دوران دو مسألة مهم حقوق گمرکي و اختيارات قانوني نسبت به
بيگانگان، در کانون توجه به بريتانيا جاي داشت (رميحي، 14). هم از اين‎رو لرد کرزن
در ديدار خود از بحرين در 1320ق/1902م، نياز اصلاحات را به شيخ يادآور شد، اما شيخ
پاسخ داد که اين مسأله به شخص او مربوط مي‎شود. در 1322ق/1904م انگلستان فرصت
مناسبي يافت و با فرستادن ناوگان دريايي خود به سواحل بحرين و تهديد به بمباران
منامه، شرايط خود را بر شيخ تحميل کرد (همو، 167). در 1331ق/1913م بريتانيا پيماني
با عثماني بست که براساس آن عثماني از همة ادعاهاي خود از خليج‎فارس چشم پوشيد و
کويت را به عنوان ايالتي مستقل شناخت. اين پيمان دست انگلستان را بيش از پيش
بازگذاشت. در همين دهه، احساسات مليّت گرايي عربي که در کشورهاي پيشرفته‎تر مصر،
عراق و سوريه پديد آمد، از رهگذر نوشته‎هاي گروههاي عرب مقيم در استانبول، پاريس و
بيروت، پنهاني به بحرين راه يافت و راه را براي رشد آگاهي سياسي و جنبشهاي اجتماعي
بعدي هموار ساخت.
در 1339 و 1340ق/1921 و 1922م، مردم بحرين ـ به‎ويژه شيعيان که از تبعيض رنج
مي‎بردند ـ اصلاحاتي همچون رعايت عدالت براساس قانون شريعت و نظارت مجلس‎العُرْف يا
محاکمه‎هاي سُلْفه، الغاي سخره (بيگاري) از چارپاداران، برانداختن رسم رَقَبيّه
(ماليات سرانه)، حفظ حرمت مزارع خصوصي در برابر آسيبهاي ناشي از چراي گله‎هاي شيخ و
اصلاح وضع کنوني زندانها را خواستار شدند (همو، 174, 175). در 1341ق/1923م نيز
کنگرة ملي بحرين تشکيل شد و خواستار اجراي قوانين اسلامي، عدم مداخلة کنسول
بريتانيا در کارها و نظارت 12 تن از اعضاي کنگره بر تحقيق اين خواسته‎ها گرديد
(همو، 181). سرانجام بريتانيا ناگزير شد که شيخ‎عيسي را بردارد و پسرش شيخ‎حَمَد را
جانشين وي کند. عيسي در 1351ق/1932م درگذشت.
6.حَمَدبن‎عيسي (1341-1361ق/1923-1942م). وي وي فرمانروايي خود را با اين جمله آغاز
کرد: «بنا به فرمايش دولت عليّة بريتانيا من امروز مسئوليت حکومت اين کشور را به
دوش مي‎گيرم» (همو، 176). شيخ‎حمد با وعدة برخي اصلاحات بر سر کار آمد. وي حتي گفته
بود که شرکت شيعيان را در مجلس بررسي خواهد کرد (همو، 194)، اما ديري نپاييد که
ابزار سرکوب به کار افتاد و رهبران کنگرة ملي به هندوتان تبعيد شدند و بريتانيا
براي مهار اوضاع، سِر جارلز بلگريو را در 1342ق/1925 به بحرين فرستاد (داک، 44).
بلگريو که سررشتة حکومت بحرين را به چنگ داشت، افسار گسيختگي خاندان حاکم را تا حدي
مهار زد و به‎ويژه پس از کشف نفت به اصلاحات متعددي پرداخت. شيخ‎حمد در 1348ق/1929م
با شرکت نفت بحرين (باپکو) که امتياز آن در دست شرکت استاندارد اوپل امريکايي بود،
قراردادي بست و امتياز 69 سالة استخراج نفت را به آن کمپاني واگذارد. در اين دوران،
آگاهي سياسي مليّت گرايانة عربي که در مفهوم «تعيين سرنوشت خود» تبلور يافته بود، و
اصلاحات دهة 20 سدة 20م (1339-1349ق) که يک دستگاه اداري نوين و سرويس حقوق گمرکيِ
اصلاح يافته و نظام امروزي پليس را به همراه آورد، چشمهاي مردم را به نياز اصلاح در
ديگر حوزه‎ها گشود. به اينها بايد تغيير الگوي زندگي مردم را که زاييدة کشف نفت و
دگرگونيهاي اقتصادي بعدي بود افزود. اولين ناخشنودي مردميي در 1357ق/1938م آشکار شد
(رميحي، 196) و کارگزاران انگليسي جنبش مردم را سرکوب کردند. با افروخته شدن آتش
جنگ جهاني دوم و بمباران بحرين از سوي هواپيماهاي آلماني و ايتاليايي، اعتراض مردم
بالا گرفت و ايشان خواستار بيرون راندن نيروهاي نظامي بريتانيا و رايزنان انگليسي
شدند. حتي برخي از نمايندگان گروه فرمانروا نيز به رويارويي با انگليسيها برخاستند،
اما اين جنبش نيز به جايي نرسيد و چندي بعد شيخ‎سلمان پس از مرگ پدر به فرمانروايي
نشست.
7.سلطان‎بن‎حمد (1361-1381ق/1942-1961م). شيخ‎سلمان براي سست کردن مخالفت نمايندگان
گروههاي حاکم، به پول پراکني و هراس افکني پرداخت و براي گمراه سازي مردم اصلاحاتي
را نويد داد. در 1361-1363ق/1942-1944م خطرناکترين دشمنان سياسي برکنار گرديدند.
مخالفان سياسي به زندان افتادند و جنبش مردم سرکوب شد. پس از جنگ، دگرگونيهاي ژرفي
پديد آمد و بندرهاي امروزين، پلهايي براي ارتباط جزاير به يکديگر، جاده‎هاي مدرن،
فرودگاه نمونه براي بزرگترين هواپيماها در شهرهاي منامه و مُحرّق، هتلها و
باشگاههاي نو، مدارس و بيمارستانها ساخته شد. شبکة تلفن و برق و پست گسترش يافت،
روزنامه‎هاي پرتيراژ به چاپ رسيد و انجمنهاي ادبي تشکيل گرديد.
رويدادهاي ايران، در 1370ق/1951م به‎ويژه ملي شدن نفت، جهش تازه‎اي به جنبش مردم
بحرين داد و اعتصابي گسترده شکل گرفت که با دخالت نيروهاي انگليسي و نفاق افکني
ميان ايرانيان و عربهاي بحرين سرکوب شد.
با اينهمه بزرگترين نمود ناخشنودي مردم در 1373ق/1954م پديدار شد و اين هنگامي بود
که رهبران محلي سني و شيعه کميته‎اي براي انجام تظاهرات و سامان دادن اعتصابات
عمومي در پشتيباني از اصلاحات فراگير سازمان دادند (داک، 40 و 44). سرانجام شيخ با
تأسيس شوراهاي نسبتاً انتخابي در زمينة بهداشت و آموزش و انتصاب مشاوراني براي
تضمين رفتار منصفانة دستگاه قضايي و نظام امنيت عمومي موافقت کرد (همو، 45). اما
مردم به زودي دريافتند که اين شوراها جنبة فرمايشي دارند و رؤساي انجمنهاي شهرداري
و مختاران (کدخدايان) همچنان از سوي حاکم منصوب مي‎شوند. اندکي پس از انتخابات
شوراهاي آموزش و بهداشت در 1375ق/1956م، و همزمان با بحران آبراه سوئز، شورش مردم
اوج تازه‎اي گرفت. زندگي حاکم با تهديد روبه‎رو شد و مردم با برپايي تظاهرات
خياباني خواستار انتخابات عمومي مجلس و حق تشکيل اتحاديه‎هاي کارگري شدند. پخش خبر
ملي شدن آبراه سوئز به اين جنبش دامن زد. اعتصاب اداره‎ها و سازمانهاي بحرين فراگير
شد و کارگران شرکت نفت از دادن سوخت به هواپيماهاي انگليسي و فرانسوي که در تجاوز
به مصر شرکت داشتند سرباز زدند، در کشور حالت فوق‎العاده اعلام شد و سربازان
بريتانيايي مردم را سرکوب کردند و رهبران را به زندان انداختند. در حالي که تقاضاي
تأسيس مجلس ملي برآورده نشده بود، شيخ اطمينان مي‎داد که احکام و مجموعة قوانين
کارگري به زودي تدوين خواهد شد. در اواخر 1376ق/1957م بحرين خشم خود را فرو خورد،
اما انگلستان ناچار شد که بلگريو و گروه ديگري از کارمندان دفتر سياسي را برکنار
کند. با اينهمه، ساخت اصلي حکومت و کل قدرت خاندان حاکم تا مرگ شيخ‎سلمان همچنان
دست نخورده ماند (همو، 45).
8.عيسي‎بن‎سلمان (1381ق/1961م). روي کار آمدن شيخ‎عيسي درنگي در جنبش مردم بحرين
پديد نياورد و جبهة رهايي بخش ميهني بحرين در 1382ق/1962م خواستار آزادي و استقلال
ميهن و اصلاحات دمکراتيک و بيرون راندن نيروهاي انگليسي از جزاير بحرين شد. اين
جنبش در 1385ق/1965م همزمان با اخراج گروهي از کارگران شرکت نفت بحرين اوج گرفت و
تنها با دخالت مستقيم سربازان انگليسي به کمک 12 رزمناو، و تعقيب خانه به خانه و
شکنجة آزاديخواهان خاموش گشت. هم از اين رو، شيخ‎عيسي در سال 1386ق/ 1966م پيمان
واگذاري بخشي از خاک بحرين را براي تأسيس پايگاه نظامي در برابر دريافت سالانه 5/1
ميليون ليرة استرلينگ امضا کرد. با همة اينها انگليسيان، به علت عدم احساس امنيت،
بر آن شدند تا پايگاه ارتشي خود را از بحرين به جايي آرمتر انتقال دهند و سرانجام
همة نيروهاي نظامي خود را از بحرين به جايي آرامتر انتقال دهند و سرانجام همة
نيروهاي نظامي خود را از پهنة خليج‎فارس بکوچانند. از اين‎رو چون در 1391ق/1971م
مسألة خروج نيروهاي انگليسي از شرق سوئز و خليج‎فارس به ميان آمد، شاه ايران در
زمينة استقلال بحرين به سازمان ملل متحد اختيار تام داد. سازمان ملل به دنبال
بررسيهاي ويتريو وينسپير گيچياردي، رئيس دفتر اين سازمان در نو، استقلال بحرين را
اعلام داشت. شيخ‎عيسي در همان روز با بريتانيا پيمان بست و در سخنراني روز ملي گفت
که کشورش به قانون اساسي نيازمند است (کيهان، 15 فروردين 1349ش)، شيخ در
1392ق/1972م فرمان تشکيل مجلس مؤسسان را صادر کرد و قانون اساسي بحرين مطابق الگوي
قانون اساسي کويت و توسط خاندان خليفه تهيه شد. سرانجام در 1393ق/1973م مجلس ملي
بحرين به دنبال برگزاري انتخابات گشوده شد، اما نتيجة اين انتخابات، خاندان حاکم را
به وحشت انداخت زيرا به ادعاي دولت، دست چپيهاي بحرين پيروزي درخشاني در آن به دست
آوردند (کيهان، 18 آذر 1352ش). اما اين وضع ديري نپاييد و در 1395ق/1975م در پي
برخورد ميان مجلس و دولت، شيخ فرمان انحلال مجلس را صادر کرد، و برخي از نمايندگان
بازداشت شدند، و تا 1403ق/1983م سخني از بازگشايي مجلس به ميان نيامد.
اوضاع اجتماعي و اقتصادي و سياسي: تا پيش از کشف نفت در 1351ق/1922م، بحرين يک
جامعة روستايي بود که زندگي آن بر پاية کشاورزي (در بخشهاي شمالي) و صيد مرواريد و
ماهيگيري و بازرگاني مي‎چرخيد. ساختار جامعه بر شالودة تبار يا ازدواج استوار بود.
کارکرد ويژة اين نظام که در خاندان حاکم و قبايل متحد آن ريشه داشت، زمين و ثروت و
قدرت را همچنان در چنگ حاکمان نگاه مي‎داشت و سياست مبتني بر دامن زدن به اختلافات
مذهبي نيز به تعيين هوين اين ساختار ياري مي‎داد. بنابراين، در آغاز سدة 14ق/20م،
دو گروه اصلي در بحرين مي‎زيستند: از يک سو نخبگان، شامل خاندان حاکم، زمين داران،
بازرگانان بزرگ، به‎ويژه فروشندگان عمدة مرواريد، و از سوي ديگر توده‎هاي مردمِ
ناآگاه از مسائل سياسي (رميحي، 148). هزينة دستگاه فرمانروا را مالياتهاي بازرگانان
و ماليات سرانة قبايل که از سوي مختارها گردآوري و پرداخت مي‎شد، تأمين مي‎کرد و
حاکم از قدرتي مطلق برخوردار بود. بيدادگريِ سلطة حاکم تا آنجا دامن مي‎گسترد که
حتي بازرگانان ثروتمند براي گريز از فشار آن به تابعيت بريتانيا درمي آمدند. از
اين‎رو بريتانيا از 1322ق/1904م درصدد برآمد که پاره‎اي اصلاحات، در راستاري مصالح
و هماهنگ با هدفهاي خود، به عمل آورد و اختيارات شيخ‎عيسي را محدود سازد.
گذار از نظم کهنه به نو که به‎ويژه فاصلة ميان سالهاي 1336 تا 1344ق/1918 تا 1926م
را در برگرفت، تا اندازه‎اي سنيان و شيعيان را به يکديگر نزديک ساخت، امّا شکاف
ميان آنان را کاملاً از ميان نبرد و خاندان حاکم و استعمار بريتانيا بارها از اين
شکاف براي سرکوب جنبشهاي اجتماعي مردم سود جستند. تا پيش از دگرگوني بنيادي اجتماعي
بحرين که با نوسازي دستگاه حکومت در پي جنگ جهاني دوم آغاز شد و خواه ناخواه
انديشه‎ها و وشهاي تازه را به زندگي اجتماعي و خانوادگي بحرين راه داد، نقش زن در
چهار ديواري خانه محدود مي‎شد. تنها زنان ماهيگيري و دهقانان بيرون از خانه کار
مي‎کردند و به تميز کردن و فروختن ماهي مي‎پرداختند و به شوهران خود در کار کشت و
درو محصول ياري مي‎دادند. اما تا 1374ق/1955م، حتي يک سازمان براي زنان در کار نبود
تا ايشان بتوانند از راه آن نقشي در اوضاع اجتماعي ايفا کنند. در اين سال انجمن
«نهضه فتاه‎البحرين» تشکيل شد که در اصل به زنان خانواده‎هاي نخبه تعلق داشت و برخي
خدمات محدود اجتماعي براي خانواده‎هاي تهيدست انجام مي‎داد. 5 سال بعد، انجمن ديگري
از زنان طبقات متوسط تشکيل شد که نقش فعالتري ايفا کرد و به تأسيس آموزشگاه پرستاري
پرداخت. از آن پس سازمانهاي ديگري پديد آمد. در سالهاي اخير زنان، گذشته از بانکها
و دفاتر خدمات دولتي و صنعت نفت و هتلها، در دستگاه پليس نيز به کار پرداخته‎اند.
(رميحي، 154). بر اثر اصلاحاتي که به‎ويژه پس از ورود بلگريو به بحرين روي داد، آل
خليفه از بسياري پيوندهاي کهنه و مبتني بر سلسله مراتب قبيله‎اي و قومي چشم پوشيد
تا قدرت خود را در پرتو نفوذ و اقتدار بريتانيا حفظ کند. اين حرکت بر اثر فروپاشي
صنعت مرواريد که زاييدة رونق بازارهاي مرواريد مصنوعي ژاپن بود، آسانتر شد، زيرا
ديگر بازرگانان مرواريد يک نيروي سياسي يا اقتصادي مستقيم به شمار نمي‎آمدند؛
نخبگان آل خليفه و زمينداران به طبقة بالاي تازة جزيره تبديل شدند و ثروت آنان به
دنبال دستيابي بر درآمد نفت نه تنها ساختار اجتماعي را تغيير داد، بلکه به پيدايش
يک طبقة مياني انجاميد و شرکت نفت بحرين، يا به کار انداختن سرمايه‎هاي محلي، در
قراردادهاي فرعيِ طرحهاي خود از آن پشتيباني کرد. دهقانان، ماهيگيران يا غواصان
مرواريد به سرعت کار خود را رها مي‎کردند تاب ه خدمت دولت و صنايع نفت و ديگر صنايع
نو درآيند. يکي از نتايج اين وضع آن بود که فرقه‎هايي که تعصّبات مذهبي، آنان را از
يکديگر جدا مي‎ساخت به هم نزديک شدند (همو، 151). افزايش تقاضا براي کالا که به
دنبال کشف نفت پديد آمد به پيدايش نمايندگيهاي بازرگانيِ همسو با انحصارات
امپرياليستي انجاميد که از سوي حکومت و در جهت منافع بازرگانان بزرگ سرپرستي مي‎شد.
رشد آگاهي سياسي مردم که از دهة 20 سدة 20م (1338-1348ق) آغاز شد، و افزايش شمار
کارگران، به‎ويژه در صنايع نفت، بحرين را با رشته‎اي از جنبشهاي اجتماعي و سياسي پي
در پي روبه‎رو ساخت که به‎ويژه در 1372 تا 1375ق/1953 تا 1956م به اوج رسيد و
سالهاي سرکوب را به دنبال آورد، اما نقش مؤثري در پايان 2 قرن سلطة بريتانيا در
خليج‎فارس و استقلال بحرين در 1391ق/1971م ايفا کرد. با اينهمه، هنوز دشواريهايي
هست، زيرا تأسيسات نيروهاي دريايي سلطنتي انگليس در «جُفيره» به پايگاه هوايي
امريکا «آ. اس. يو» تبديل شده، هرچند هر دو طرف به شدّت آن را انکار کرده‎اند
(کيهان، 2 خرداد 1363ش).
در سالهاي اخير بحرين شاهد بسياري فعاليتهاي سياسي و نظامي سازمان يافته بوده است.
در 1390ق/1970م تلاشي براي سرنگوني حکومت انجام گرفت که به شدت از انتشار اخبار آن
جلوگيري شد. (رميحي، 157، حاشيه). در 1401ق/1981م کودتاي نافرجامي به وقوع پيوست که
حکومت بحرين آن را به ايران نسبت داد و ايران آن را به شدت تکذيب کرد (کيهان، 2
خرداد 1363ش). به هر حال، حکومت بحرين، براي پيشگيري از خطرهاي احتمالي، مناسبات
تنگاتنگي با عربستان سعودي برپا کرده است و پل دريايي 25 کيلومتري ميان عربستان و
بحرين که در 1405ق/1985م به پايان رسيده، گذشته از آنکه بحرين را به «تفريحگاه
خليج» تبديل کرده، در راستاي رسيدن به اين هدف ساخته شده است (کيهان، 23 فروردين
1363ش).

مآخذ: باوزير، سعيدعوض، معالم تاريخ‎الجزيره‎العربيه، عدن، مؤسسه‎الصبان والشرکاء،
1966م؛ بايندر، غلامعلي، خليج‎فارس، خرمشهر، 1317ش؛ داک، آنتوني جان، امارات
خليج‎فارس، ترجمة مهدي مظفري، تهران، پژوهشگاه علوم انساني، 1357ش؛ زرکلي،
خيرالدين، الاعلام؛ زرين قلم، علي، سرزمين بحرين، تهران، سيروس، 1337ش؛ کحاله،
عمررضا، معجم قبائل‎العرب، دمشق، المطبعه‎الهاشميه، 1368ق؛ نيز:

Abu Hakima, Ahmad, History of Eastern Arabia, Beirut, Khayats; Adamiyat,
Fereydoun, The Bahrain Islands, New York, Praeger, 1955; Rumaihi, M. G.,
Bahrain-Social and Political change since the First World War, London & New
York, Bowker, 1967, p. 150; Tadjbakhche, Gholam-Reza, Laquestion des Iles
Bahrein, Paris, 1960.
کاظم برگ نيسي

 





/ 415