دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 6

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 6

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ابوالقاسم دَرگَزيني، قوام‌الدين ابوالقاسم ناصربن علي بن حسن (حسين) مق‍
527ق/1133م)، ديوان سالار و وزير سلجوقيان خراسان و عراق. وي در خانواده‌اي كشاورز
از روستاي انس آباد، نزديك درگزين، در ناحية اعلم همدان، به دنيا آمد (بنداري،
143)، از اين‌رو وي را ابوالقاسم انس‌آبادي نيز گفته‌اند (راوندي، محمد، 170؛ ابن
اثير، 10/652). اما او به علت شهرت و بزرگي درگزين در آن عهد، خود را به آنها منتسب
مي‌كرده (بنداري، همانجا). نام او را «علي ناصر» (مغزي، 569) و نام پدرش را حسين
(مجمل‌التواريخ، 4145؛ منشي كرماني، 74) نيز گفته‌اند.
از زندگي قوام‌الدين پيش از ورود به مشاغل ديواني همين قدر معلوم است كه پدرش وي را
براي تحصيل به اصفهان فرستاد و در آنجا بود كه توانست خط و ربطي به هم رساند و با
مأمورين ولايتي رابطه برقرار كند. به گفتة عمادالدين كاتب كه روايات او دربارة
درگزيني خالي از بغض نيست، او در هر معركه‌اي وارد مي‌شد (بنداري، همانجا). در آغاز
به خدمت كمال‌الملك سميرمي، وزير و كاتب گهر خاتون همسر سلطان محمد، دختر فرمانرواي
آذربايجان درآمد (همو، 128-130، 143).
ورود درگزيني در دستگاه ديواني سلطان محمد (حك‍ 498-511ق) مصادف با درگيري و اختلاف
امير علي بار (علي بن عمر) حاجب بزرگ با كمال‌الملك سميرمي بود. چون سلطان محمد را
مرگ در رسيد، اميرعلي بار به نيابت از سلطان مبالغي از خزانه برگرفت و ميان
ناراضيان و شاكيان و فقرا توزيع كرد. ابوالقاسم درگزيني كه در اين زمان، زين‌الملك
لقب داشت و كاتب علي‌بار بود، بيشتر آن مال را اختلاس كرد و از اين پس ثروت خود را
در راه نيل به مناصب مهم به كار گرفت (همو، 135، 142). باآغاز رقابت بر سر جانشيني
سلطان محمد، درگزيني با استفاده از جواني سلطان محمود و اختلاف او با سلطان سنجر
(حك‍ 511-552ق) درصدد حفظ موقعيت خود برآمد. از يك سو به تحريك علي بار براي كسب
منصب اتابكي سلطان محمود پرداخت و از طرف ديگر به شورش و بلوار دامن زد (كلاوسنر،
54).
پس از استقرار محمود (حك‍ 512-525ق) بر اريكه قدرت درگزيني براي دستيابي به مقام
مهم‌تر موجبات عزل خطيرالملك ميبدي را از رياست ديوان طغرا فراهم آورد و سپس او را
با منصب وزارت سلجوقشاه، برادر كوچك محمود از دربار دور و به فارس فرستاد (بنداري،
143).
پس از درگيري سنجر و محمود (513ق/1119م) و غلبه سنجر درگزيني با پرداخت مبالغي رشوه
به اين وآن خود را به سنجر نزديك كرد و از سوي او به رياست طغرا و انشاي محمود
منصوب شد (همو، 145-149؛ اقبال وزارت، 267). هم از اين‌روست كه بعضي از جمله قوامي
رازي، از او با عنوان طغرايي ياد كرده‌اند (محدث، «ط، يج ـ يد»؛ نك‍: اقبال، قوامي
رازي، 67-72). چون سنجر به خراسان بازگشت، كمال‌المك سميرمي (كه اينك وزير محمود
بود) درصدد دفع رقبا برآمد و با مرگ علي بار، درگزيني دستگير شد. آنگاه با وساطت
عزيزالدين اصفهاني (نك‍: ه د، ابونصر مستوفي)عم عمادالدين كاتب از بندرهايي يافت
(بنداري، 150-151).
او در دوران وزارت شمس‌الملك پسر نظام‌الملك يك چند به نيابت از انوشيروان بن خالد
متصدي ديوان عرض گشت (همو، 159).
و آنگاه به رسالت نزد سلطان سنجرفرستاده شد تا طبق قرار ماه ملك خاتون دختر سلطان
سنجر را براي ازدواج به دربار سلطان محمود آورد (مجمل التواريخ، همانجا، راوندي،
محمد، 205) .
معزي نيز از اين واقعه ياد كرده است (ص 325، بيت 7730) و در همين مأموريت بود كه با
توطئة او و عزالدين ابونصر، شمس‌الملك به قتل رسيد. چون درگزيني بازگشت (518ق) منصب
وزارت برعهدة او گذاشته شد (مجمل التواريخ، همانجا، بنداري، 166-167، 174، اقبال،
وزارت، 268).
به گفته عمادالدين كاتب، او از اين پس درصدد آزار و براندازي رقبا برآمد و در اين
راه از توسل به اسماعيليه نيز خودداري نكرد و جمع كثيري ازجمله قاضي زين الاسلام
ابوسعيد محمدبن نصر هروي، فرستادة خليفه نزد سنجر، و ابونصر مختص الملك كاشي را به
دست خود يا باطنيه از ميان برداشت (بنداري، 167-169؛ اقبال، همان، 257-258 ،268).
آنچه در دوره اول وزارت درگزيني (518-523ق) روشن نيست، دسايس او برضد سلطان محمود
است در سفري كه سلطان به بغداد داشت، درگزيني كه مدتها درصدد برهم زدن ميانه خليفه
و سلطان بود تسخير بغداد را در نظر سلطان نيك جلوه داد (بنداري، 179؛ اقبال، همان،
265). ولي رقباي درگزيني از جمله عزيزالدين ابونصر موجبات انصراف سلطان را فراهم
آوردند و او از بغداد به همدان عقب نشست (ابن اثير، 10/642؛ بنداري، 175-179)، در
رجب 52 درگزيني به اتهام تعلل و سهل‌انگاري در ترتيب صلح با خليفه المستر شد باللـه
بازداشت شد و انوشروان بن خالد كاشاني از بغداد احضار و جانشين او گشت (ابن اثير،
همانجا، بنداري‌‌، 175-180)، اما وزارت انوشيروان نيز ديري و او در شعبان 522 به
بغداد بازگشت.
درگزيني در دوره دوم وزارت خود براي بركنار كردن رقيب مقتدرش عزيزالدين ابونصر
توطئه‌اي چيد و با پيشنهاد مالي گزاف به سلطان محمود او را واداشت تا عزيزالدين را
در قلعه تكريت زنداني كند. سپس قصد برادران او كرد و اموالشان را مصادره نمود، اما
در پرداخت مالي كه وعده داده بود تعلل مي‌كرد تا آنكه سلطان پس از بيماري سختي در
شوال 525 درگذشت.
گفته‌اند كه درگزيني از ترس عاقبت كار وي را مسموم ساخته بود (بنداري، 174،
179-182).
درگزيني با عين القضات همداني نيز دشمني مي‌ورزيد وي پس از بركناري عزيزالدين
ابونصر كه به عين القضات اعتقادي بيش ازحد داشت قصد جان اوكرد و عين‌القضات را كه
مورد حسد برخي از علماي عصربود، با توهين و تحقير بسيار احضار و علما را وادار به
تكفير و صدور حكم قتل او كرد (52ق/1131م).
گويند كه او فداي صراحت لهجه صداقت ذاتي اشاراتش به فسق صاحب منصباني چون
قوام‌الدين درگزيني و دوستي با رقيب او عزيزالدين شد (نك‍: سبكي، 7/129؛ بيهقي،
117-118).
با آغاز رقابت ميان جانشينان محمود، درگزيني با اموال و سپاهيان خود به ري رفت تا
تحت حمايت سلطان سنجر قرارگيرد (بنداري، 185).
سنجر چون به ري رسيد، طغرل را به جانشيني محمود برگزيد و وزارت خود و طغرل را به
درگزيني داد (526ق). درگزيني با قبول وزارت سنجر، ظهيرالدين عبدالعزيز حامدي را كه
خزانه‌دار سلطان بود به نيابت روانه خراسان كرد و خود با سمت وزير عراق و خراسان در
خدمت طغرل بماند (همو، 324-325).
به نوشتة عمادالدين درگزيني چنين وانمود مي‌كرد كه سنجر تدبير امور عراق را فقط به
اومحول كرده است. از اين‌رو طغرل از او خشمگين بود، هرچند كه بر وي تسلطي نداشت
(همو، 189-190؛ كلاوسنر، 56).
عمادالدين در مقابل دادگري و بخشندگي طغرل، از ظلم، سوءرفتار، مصادرات و ماليات
سنگيني كه درگزيني در اين دوره بر بزرگان و مردم عادي بسته بود ياد مي‌كند (بنداري،
190، 193). نفوذ درگزيني واعتماد سلطان سنجر به او در اين زمان به جايي رسيد كه
سلطان اوراق سفيد را مهر مي‌كرد و در اختيار او قرار مي‌داد تا درمواقع ضروري مورد
استفاده قرار گيرد. او در اولين فرصت بدون اطلاع طغرل فرماني به مهر سلطان سنجر،
مبني بر قتل عزيزالدين ابونصر كه در قلعه تكريت محبوس بود به بهروز شحنه بغداد
فرستاد و او به‌رغم مخالفت نجم‌الدين ايوب، والي شهر در 527ق عزيزالدين را به قتل
رساند (قمي، 21-22؛ اقبال، وزارت 269؛ بنداري، 197-200؛ قس: ابن جوزي، 8(1)/141:
وقايع سال 526ق).
شناخت اين كار به اندازه‌اي بود كه حتي قمي ستايشگر درگزيني نيز قتل عزيز را به دست
او دور از كرم دانسته است (همانجا). با اينهمه اقتدار و نفوذ درگزيني ديري نپاييد،
زيرا نه تنها طغرل، بلكه خليفه نيز از توطئه‌هاي او در هراس بود (اقبال، همان، 268،
300، 316-318).
از اين‌رو چون در رمضان، 527، طغرل قصد خوزستان كرد. دستور داد وزير را نزديك الشتر
در شاپور خواست (در لرستان كنوني) دار زدند (بنداري، 200-202؛ راوندي، محمد، 209؛
ابن اثير، 10/687). زمان مرگ او را جز ياقوت (2/569) و فصح خوافي (2/232) كه به
ترتيب سالهاي 521 و 528 ق ذكر كرده‌اند، ديگر منابع 527ق آورده‌اند.
با توجه به اظهارات عبدالجليل قزويني (ص 130-131)، ابوالقاسم درگزيني بر مذهب اهل
سنت بود، هرچند گفته‌اند كه وي گاهي جهت ريختن خون يك سيد علوي تظاهر به سني‌گري
مي‌كرد و گاهي با اظهار تشيع به قتل پيشوايان سني مذهب دست مي‌يازيد (بنداري، 178).
قمي در تاريخ الوزراء درگزيني را بسيار ستوده (ص 8، 9، 26) و در سخاوت او آورده كه
به آنچه از دست برخاست تقصير نكرد، (ص 22-23). منشي كرماني (ص 76) نيز بذل و عطاي
او را به افراط مي‌داند در مقابل عماد كاتب و در نتيجه تمام آناني كه در سده‌هاي
بعد براساس سخنان او به داوري در باب درگزيني پرداخته‌اند، ويرا نكوهش كرده‌اند. او
ظاهراً دركنار سياست به ادب هم علاقه‌مند بود و در شعر دست داشت (همو، 74، عقيلي،
255).
فضل‌اللـه راوندي، بجز اشعاري كه در مدح درگزيني سروده (ص 1-4)، قصيده‌اي نيز در
رثاي وي دارد (ص 5-6). جز او شاعران ديگر چون معزي (همانجا)، سنايي (ص 119،
121-123) و قوامي (ص 44-47) كه لقب خود را از همين قوام‌الدين برگرفته او را مدح
گفته‌اند.
مآخذ: ابن اثير، الكامل، ابن جوزي، يوسف بن قزاوغلي، مرآه الزمان، حيدرآباد دكن،
1370ق/1951م؛ اقبال، عباس، تاريخ مفصل ايران به كوشش محمددبير سياقي، تهران، 1346ش؛
همو، قوامي رازي، يادگار، تهران 1324ش؛ س 2، شم‍ 1، همو، وزارت در عصر سلاطين بزرگ
سلجوقي، به كوشش محمد تقي دانش پژوه و يحيي ذكاه، تهران 1338ش؛ بنداري اصفهاني فتح
بن علي، تاريخ سلسلة سلجوقي (زبده النصره ونخبه العصره) ترجمه محمد حسين جليلي،
تهران، 1356ش؛ بيهقي، علي بن زيد، تتمه صوان الحكمه، به كوشش محمد شافعي، لاهور،
1351ق/1932م؛ راوندي فضل اللـه، ديوان، به كوشش جلال‌الدين محدث، تهران،
1374ق/1995م؛ راوندي ،محمد بن علي،راحه الصدور،به كوشش محمد اقبال ،تهران،
1333ش؛سبكي، عبدالوهاب بن علي، طبقات الشافعيه الكبري، به كوشش محمود طناحي و
عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1383ق/1964م؛ سنايي، مجدودبن آدم، ديوان، به كوشش مدرس
رضوي، تهران، 1341ش؛ عقيلي، حاجي بن نظام، آثار الوزراء، به كوشش جلال‌الدين محدث،
تهران، 1364ش؛ فصيح خوافي، محمد، مجمل فصيحي، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340ش؛
قزويني رازي، عبدالجليل‌بن ابي الحسين، النقض به كوشش جلال‌الدين محدث، تهران
1358ش؛ قمي ابوالرجاء تاريخ الوزارء، به كوشش محمد تقي دانش پژوه، تهران، 1363ش؛
قوامي رازي، بدرالدين، ديوان، به كوشش جلال‌الدين محدث تهران، 1334ش؛ مجمل التواريخ
والقصص، به كوشش محمدتقي بهار، تهران 1318ش؛ محدث ارموي، جلاالدين مقدمه بر ديوان
(نك‍: هم‍، قوامي رازي)؛ معزي محمدبن عبدالملك، ديوان، به كوشش عباس اقبال، تهران،
1318ش؛ منشي كرماني، ناصرالدين، نسائم الاسحار، من لطائم الاخبار، به كوشش
جلال‌الدين محدث ارموي، تهران، 1364ش؛ ياقوت، بلدان، نيز:
Klausner, Caria, The seljuk Vezirate, cambridge (Massachusetts), 1973.
ناصر شعاريان ستاري
 





/ 145