حسد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حسد - نسخه متنی

محسن حرم‌ پناهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نور علم- شماره 1، مهر 1362




حسد




محسن حرم‌پناهي




بسم الله الرحمن الرحيم




(بعثت لا تممّ مكارم الاخلاق ـ (پيامبر اکرم(ص))




انسان به هدايت فطري، اصول فضائل و رذائل و امّهات حسنات و سيئات اخلاقي را
مي‌شناسد و بر اثر هدايت طبيعي مي‌داند که مثلاً عدل و امانت و ... خوب و از صفات
پسنديده‌اند و ظلم و خيانت و ... بد و از صفات نکوهيده‌اند.




قرآن حکيم هم به اين حقيقت اشاره دارد، در سور? شمس آمده: فالهمها فجورها و
تقويها




و در سور? قيامت آمده: ولا اقسم بالنفس اللّوامة




علماء اخلاق نيز به اين معني ملتزم بوده و اعتراف دارند و در اصطلاح آن را
بنام«وجدان اخلاقي خوانده‌اند» و بالأخره ترديدي نيست که«هدايت تکويني»
مانند مشعلي فروزان فرا راه انسانها، مناقب اخلاق را از مثالب، ممتاز و مشخص
نموده است.




ولي اين همه بيش از علم و آگاهي از اصول خير و شر اخلاقي چيز ديگري نيست و بر کسي
هم پوشيده نيست که دانستن خوبي و بدي ملازم با انجام خوبي و اجتناب از بدي نيست
زيرا چه بسيار اشخاصي که نيک و بد اخلاق و خير و شرّ اعمال را مي‌شناسند در عين
حال، اسير غرائز حيواني و ذليل هواهاي نفساني هستند، اينان به پيروي از هوسهاي
سرکش برخلاف دانسته‌هاي خويش حرکت کرده و در نتيجه از خير و خوشي وامانده و در
شرّ و فساد فرو مي‌روند.




مقصود اصلي اينکه ملازمه‌اي بين علم و عمل نيست و گرنه بي ترديد علم به خير و شر
در اصلاح افکار و رفتار جامعه نقش مؤثر و حسّاسي دارد البته به اين معني که بخشي
از رذائل اخلاقي و فساد اجتماعي ناشي از جهل است.




ولي بديهي است که اين مقدار دليل آن نيست که ذهني بودن سعادت و خارجي بودن آن با
هم توأم باشند، عقل هم مانند علم راهنماي خوبي است در راه تشخيص مصالح و مفاسد
اخلاقي و پيوسته به نفع علم قضاوت و انسانها را به جانب مصالح جلب ميکند ولي در
خارج جاذب? بيشتر و قدرت اجراء غالباً در اختيار غرائز حيواني قرار دارد و در
نبرد عقل و غرائز نوعاً عقل شکست خورده و غرائز پيروز مي‌شوند. خلاصه علم وعقل
آنچنانکه بايد، توان مقابله با نفس سرکش انساني را ندارند و در نبرد بين آنها
بيشتر شکست نصيب علم وعقل است.




کما اين که گروهي(فيلسوف‌نما) گمان کرده‌اند اگر کسي به اصول اخلاقي پشت پا
بزند و تنها پيرو هواهاي نفساني و سرکش خويش باشد به آزادي دست يافته است! غافل
از آنکه اسير نفس چموش خويش شدن و نام او را آزادي خواندن تن به ذلّت بارترين
اسارتها دادن و سياه زنگي را کافور ناميدن است.




«اين نمونه بارزي است از شکست علم از شهوت البته اگر دقت شود».




گروهي از سرمايه‌داران آن طرف دنيا ثروتهاي کلاني را از طريق وصيّت به
گربه‌هايشان اختصاص داده‌اند و در نتيجه وسائل احداث دهکده : (گربه‌هاي
ميليونر) را فراهم ساخته‌اند.




«اين هم نمون? شاخصي است از شکست عقل از شهوت آنهم اگر دقت شود».




احساس عاطفي اين گروه اگر از طريق صحيحي تغذيه و راهنمائي مي‌شد قطعاً بجاي
حمايت از حيواناتي چند که هيچ احساسي از تشريفات زندگي(جز سلب آزادي درشکار موش)
ندارند، حمايت مليونها برهنه و گرسنه آفريقائي و چهل مليون هندي که هر ساله بر
اثر فقر اقتصادي شکار مرگ مي‌شوند انتخاب مي‌کردند.




توجه به مطالب گذشته انسان را به تحقيق پيرامون دو اصل اساسي ملزم مي‌کند:




1ـ تحقيق، پيرامون انگيزه و عامل ترجيح معلومات فطري بر غرائز حيواني.




2ـ تحقيق، پيرامون راهنمائي‌هاي صحيح در طريق درست بکار بستن معلومات اخلاقي.




اصل اول ـ بديهي است افراط در شهوات و پيروي از غرائز حيواني ناشي از حب ذات و
فطري است و در نبرد با نيروي فطري مي‌بايست از نيروي فطري قويتري استمداد نمود
که در اين رابطه اسلام به«چند دليل» از نيروي ايمان بخدا و اعتقاد بروز جزاء
استفاده نموده است.




1ـ ايمان بخدا و اعتقاد به روز جزاء، پاسداراني داخلي و نگهباناني دائمي هستند
که از تمام جهات و در تمام اوقات مراقب انسانها مي‌باشند.




2ـ ايمان بمبدأ و اعتقاد به معاد، ديدباناني تيزبين هستند که ظريفترين خاطرات
دروني هم از تير رس ديد آنها دور نمي‌ماند.




3ـ ايمان بخدا از عشق به«الله» استفاده ميکند و حبّ ذات نه تنها به مصاف با او بر
نمي‌خيزد که دائماً بدين شعر مترنم است.




جان چه باشد که فداي قدم دوست کنم اين متاعي است که هر بي سرو پائي دارد




البته نويسنده در اين مرحله به ذکر الفاظ اکتفاء ميکنم والاّ ـ ميان عاشق و
معشوق رمزي است، چه داند آنکه اشتر ميچراند.




4ـ اعتقاد به معاد از نيروي توانمند«حب ّذات» که به مراتب از نيروي غرائز حيواني
جالب‌تر و جاذب‌تر است استمداد ميکند: توضيح اينکه در مقايسه بين لذائذ مقطعي و
محفوف به مکاره ولي نقد و بين لذائذ ابدي خالي از نقص ولي نسيه و همچنين در
مقايسه بين شکنجه و عذاب قيامت و آتش جهنم در آخرت و بين تلخي موقت صبر و شکيبائي
بر مخالفت هوا در دنيا جزماً، عاقل دومي از هر دو را انتخاب ميکند مگر آنکه عقلش
عقيم باشد.




امام صادق(ع) براي ارشاد به اين حقيقت فرموده: العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به
الجنان خرد حقيقتي است که به راهنمائي او(راه) عبادت و بهشت انتخاب شود.




اصل دوم ـ گذشت که عموم انسانها از«هدايت تکويني» برخوردارند ولي آنچه مهم است
حدود موضوعات و احکام مسائل اخلاقي است که تشخيص آن از توان انسانها خارج است،
زيرا انسان داراي دو بعد مادي و معنوي است که بعد معنوي آن با موازين مادي مانند
متر و وزن و پيمانه تقدير نميشود و به تعبير ديگر صفاتي که مربوط به بعد معنوي
انسانها است از محدود? حس خارج و براي تعيين حدود موضوع و حکم آن معيار مشخصي در
دست نوع نيست.




تعيين معيار از ناحي? خواصي که همواره از غرائز حيواني تغذيه و ناخود آگاه از
وساوس شيطاني جهت ميگيرند صحيح نيست.




فيلسوف نمائي معتقد است: اگر از انجام عملي زيان به ديگري نرسد دليلي نداريم که
ارتکاب آن عمل جرم و محکوم باشد و به دنبال همين عقيده بسياري از اعمال شنيع را
بدليل اينکه زياني براي ديگري ندارد ترخيص مي‌کند مانند عمل... با رضايت طرفين.




بهر حال براي شناخت حدود و احکام اخلاقي بايد از کسي راهنمائي گرفت که با توجه
به تمام ابعاد مادي و معنوي انسان از قبيل: غرائز حيواني با اختلاف درجات، و
قواي روحاني با تفاوت در مراتب، محيط زيست، تاريخ زندگي و به تعبير ديگر مقطع
زماني و مکاني اشخاص برنامه‌ريزي کرده باشد.




اين شخص جز«الله» که علم او احاطه بر تمام ذرات وجود و عالم هستي دارد، و آن
برنامه جز«قرآن کريم» و روايات معصومين(ع) که هر دو منتهي به علم«الله» مي‌شوند
چيز ديگري نيست.




از اين رو براي تعيين حکم و حدود موضوع مقاله(حسد)، نويسنده از منابع نامبرده
استفاده نموده است و در اين راه براي صيانت از اشتباه از خداوند متعال استمداد و
استعانت ميجويد.




حسد




يکي از زيانبارترين و در عين حال شايع‌ترين انحرافات اخلاقي و حالات پست و زشت
انساني«حسد» است.




حسد چيست؟




حسد عبارت از آرزوي زوال نعمت از ديگري است خواه شخص حسود آرزوي مثل آن نعمت را
براي خود داشته باشد و يا نداشته باشد و خلاصه آنکه«حسد» از افعال و حالات قلبي
است که ناشي از صفات عارضي مانند عداوت و ... و احياناً مايه از خبث باطن ميگيرد و
اگر شخصي فقط آرزوي مثل نعمت ديگري را داشته باشد غبطه و تنافس خوانده ميشود و
در منابع اسلامي از آن نکوهش نشده که ستايش هم شده است.




امام صادق(ع) فرمود:انّ المؤمن يغبط و لا يحسد و المنافق يحسد و لا يغبط مؤمن
غبطه ميخورد ولي حسد نمي‌ورزد(حسد با ايمان سازگار نيست) و منافق حسد مي‌برد
ولي غبطه نمي‌خورد.




حکم حسد در اسلام




بين فقهاء شيعه(اسلام شناسان) اختلافي در حرمت«حسد» وجود ندارد منتهي مشهور بين
ايشان حرمت حسد بدون قيد و شرط است ولي جماعتي از ايشان معتقد بحرمت آن هستند
بشرط اظهار




مدارک حرمت حسد




در منابع اصلي اسلامي ترسيم زشتي از حسد شده است و در قرآن کريم گاهي صريحاً و
برخي اوقات در لفّاف? نقل تاريخ3 به اين حقيقت اشاره شده است.




در بين روايات پيامبر اکرم(ص) و ائم? اهل بيت(ع) که در حدّ تواتر است گاهي شديد
ترين لحن در مذّمت حسد به چشم مي‌خورد.




در اين مقاله پيرامون بيش از بيست مورد از اين مدارک در دو بخش بحث شده است.




بخش اول ـ مدارک حرمت مطلق حسد که از ميان آن سيزده مورد زير انتخاب شد که همين
مقدار براي اثبات مدّعي کافي است.




1ـ قل اعوذ برب الفلق ... من شرّ حاسدٍ اذا حسد (خطاب به پيامبر ص) بگو: پناه مي‌برم
به پروردگار سپيده دم ... از شرّ حسادت حسود، خطاب گرچه به شخص پيامبر(ص) است وليکن
دلالت آيه بر حرمت مطلق(حسد) ظاهراً بي اشکال است زيرا در آيه از ذات حسادت به نحو
اطلاق نه خصوص حسد بر پيامبر(ص) به عنوان يک«شرّ» و بدي ياد شده بديهي است شرّ(در
اسلام) حکمي جز حرمت نمي‌تواند داشته باشد.




علاوه ممکن است خطاب به عموم امت باشد چناچه در ديگر خطابات قرآن به شخص
پيامبر(ص) نيز اين احتمال را داده‌اند.




2ـ ام يحسدون الناس على ما آتي?هم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و
الحكمة‌آتيناهم ملكاً عظيما، (چرا) بر مردم در برابر آنچه خدا از فضلش به ايشان
ارزاني داشته، حسد ميبرند با اينکه ما به آل ابراهيم کتاب و حکمت داديم و ملک و
سلطنت عظيمي در اختيار ايشان گذارديم، منظور از لفظ«ناس» در آيه يا عموم امّت
است که ظاهر آن به اصطلاح اسم جمع است و اين اقتضاء را داردـ و يا ـ خصوص
پيامبر(ص) است چنانچه در بعضي از تفسيرها آمده(و با لفظ جمع از شخص پيامبر(ص) ياد
نمودن براي تعظيم است) و يا مقصود از لفظ«ناس» پيامبر(ص) با اهل بيت معصومين آن
حضرت (ع) مجموعاً ميباشد، چنانچه مقابل? با آل ابراهيم و برخي از روايات شيعه و
سنّي اين معني را تأييد ميکند، ابن حجر (يکي از علماي عامه) در صواعق ذيل آيه،
چند روايت آورده که از آن جمله است: آنچه ابوالحسن مغازلي از امام باقر(ع) نقل
کرده که فرمود:(نحن الناس و الله) بخدا قسم منظور از«ناس» در آيه، ما اهل بيت
مي‌باشيم. و درهر صورت دلالت آيه بر حرمت مطلق حسد قابل تأييد و قبول است.




اما بنا بر احتمال اول که واضح است زيرا آنچه بنابراين احتمال مورد انکار قرار
گرفته حسد بر تمام مسلمين است و منظور از انکار همان تحريم و منع است زيرا انکار
بر غير حرام صحيح نيست بنابراين حسد بر عموم مسلمين حرام است.




و امّا بنابر دو احتمال ديگر نيز بي اشعار نيست زيرا از جمل?«ما آتيهم الله من
فضله» استنباط ميشود که علّت انکار حسد بر مقام رسول الله(ص) و اهل بيت(ع) عدم رضا
به قضاء الهي است که اين علت در تمام موارد حسد وجود دارد پس معلول آن که حرمت است
بايد در تمام آن موارد وجود داشته باشد.




ضمناً اين آيه که مورد حسد را در مقام رسالت و امامت نموده، مي‌تواند مفسر آي?
قبلي بوده يعني مورد حسد در آن آيه را هم مشخص کند.




3ـ حديث معتبر و مستفيض از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع): انّ الحسد ليأکل الايمان
کما تأکل النار الحطب همانطور که آتش تدريجاً هيزم را مي‌خورد حسد نيز تدريجاً
ايمان را ميخورد و شايد منظور از ايمان، اعمال صالحه‌اي است که قبلاً انجام شده
و در اثر حسد تدريجاً از نام? اعمال حسود حذف ميشود، اين احتمال را مرسل? نبوي(ص)
تأييد مي‌کند اياکم و الحسد فان الحسد يأکل الحسنات کما تأکل النار الحطب




از حسد دوري کنيد که حسد حسنات را مي‌خورد همانطور که آتش هيزم را!




و اين احتمال بعيد نيست زيرا در برخي از روايات از اعمال تعبير به ايمان شده است.
ولي بنابر اين احتمال روايت دلالت برحبط حسنات بر اثر سيئات نمي‌کند که بين اهل
کلام محلّ گفتگو است و ممکن است منظور از لفظ«ايمان» در حديث ايمان اصطلاحي که
همان اعتقاد قلبي است باشد که بر اثر حسد(که در حقيقت يک نوع عدم رضا بقضاء الهي
و اعتراض بر مقدرات خدائي است) تدريجاً کاهش يافته و نهايتاً نابود شود.




و ممکن است که مقصود از لفظ«ايمان» کمال ايمان باشد و حديث گوياي اين حقيقت باشد
که ايمان کامل بر اثر گناهان و معصيتهائي که به انگيز? حسد انجام ميشود موقعيت
خود را از دست داده و تنزل رتبه پيدا خواهد کرد.




و به هر تقدير، دلالت حديث بر حرمت شديد حسد روشن و بي‌اشکال است.




4ـ حديث معتبر از امام صادق(ع) «آفة الدين الحسد و العجب والفخر» آسيب و
آفت(درخت) دين، حسد و خودپسندي و مباهات يعني فخرفروشي است. دلالت اين حديث بر
حرمت حسد نظير حديث قبلي است زيرا مقصود از هر دو زوال تدريجي دين است منتهي، در
حديث قبلي، حسد به آتش سوزاننده و در اين حديث، به آفت خشکانند? اشجار و يا مطلق
بيماريهائي که ثمري جز تباهي ندارد تشبيه شده است.




5ـ پيامبر(ص) فرموده: «قال الله عزوجّل لموسى بن عمران: يا بن عمران لا تحسدنّ
الناس على ما آتيتهم من فضلى و لا تمدن عينيك الى ذلك و لا تتبعه نفسك فانّ
الحاسد ساخط لنعمى صادّ لقسمى الذى قسمت بين عبادى و من يك كذلك فلست منه و ليس
منى» خدا به موسي فرمود: پسر عمران برآنچه از فضل خود به مردم داده‌ام حسد مبر،
و چشم و دلت را به آن مبند، زيرا که حسود بر نعمت من خشمناک و از تقسيمي که ميان
بندگان نموده‌ام جلوگير است! و کسي که چنين باشد من از او نيستم و او از من نيست،
کنايه از اينکه ارتباط بين من و او قطع است.




تعليل حرمت به خشم برنعمت، دليل است براينکه اظهار دخالتي در حرمت حسد ندارد
منتهي راوي حديث داود رقي است که در وثاقت او بين علماء گفتگو است.




6ـ امام باقر(ع) فرموده: «لا يؤمن رجل فيه الشح و الحسد و الجبن ايمان(کامل)
نمي‌آورد کسي که در(نفس) او بخل و حسد و ترس وجود داشته باشد.




7ـ اميرالمؤمنين(ع) فرمود: انّ الله عزّوجل يعذب ستة بسّت، العرب بالعصبيّة
والدهاقنة بالكبر، والامراء بالجور، و الفقهاء




بالحسد، والتجار بالخيانة، و اهل الرستاق بالجهل خداوند هر يک از شش طائفه
را(به گناهي) عذاب خواهد کرد، عرب را به تعصّب(جاهلانه)، اربابان را به تکّبر،
فرمانداران را به جور و ستم، فقهاء را به حسد، تجار را به خيانت، و ده‌نشينان را
به ناداني يعني(جهل به احکام اسلام).




اين حديث اشاره اين است که اين شش طائفه از جهت مناسبات و خصوصياتي که در ايشان
است از حيث محيط و نوع شغل و امثال اين به پرتگاه اين معاصي از ديگران نزدکتر
هستند، دقت شود.




8ـ امام صادق(ع) فرمود: اصول الكفر ثلاثة: الحرص و الاستكبار و الحسد




اساس کفر سه چيز است: آز، خود بزرگ بيني، رشک، و از توضيح برخي از احاديث گذشته
معني اين حديث واضح شد.




9ـ امام صادق(ع) فرمود: ستة لا تكون فى المؤمن ... والكذب و الحسد والبغى شش چيز در
مؤمن نمي‌باشد(يعني با ايمان کامل سازگار نيست) ... دروغ و حسد و ظلم.




10ـ امام سجاد(ع) در ضمن حديثي فرمود: وللمعاصي شعب فاوّل ما عصى الله به الكبر...
ثم الحرص ثم الحسد و هى معصية ابن آدم حيث حسد اخاه فقتله ...




براي گناهان اقسامي است پس اول چيزي که به سبب او خداوند متعال معصيت شد خود
بيني و تکبر بود... و سپس حرص و آز و بعد از آن حسد که آن معصيت فرزند آدم (ع) (قابيل)
بود هنگامي که بر برادرش (هابيل) حسد برد و او را کشت.




11ـ امام صادق(ع) در ضمن حديثي خطاب به راوي حديث(حفص بن غياث) فرمود: «ان قدرت على
ان لاتخرج من بيتك فافعل فانّ عليك فى خروجك ان لا تغتاب و لا تكذب و لا تحسد... ثم
قال: نعم صومعة المسلم بيته يكف فيه بصره و لسانه و فرجه الحديث. اگر ميتواني از
خانه خارج مشو که اگر خارج شدي واجب است که از غيبت و دروغ و حسد بپرهيزي سپس
فرمود: آري خان? مسلمان برايش صومعه است که چشم و زبان و جان خود را در آن از گناه
باز ميدارد.




12ـ امام صادق(ع) فرموده: يقول ابليس لجنوده: القوا بينهم الحسد و البغى فانّها
يعدلان عندالله الشرك ابليس(که سر دست? شياطين است) به لشگريانش ميگويد: حسد و
ظلم را در ميان اولاد آدم القاء کنيد که اين دو در پيشگاه خدا مساوي شرک هستند.




13ـ امام صادق(ع) فرموده: (خطاب به شيعه) اتقواالله و لا يحسد بعضكم بعضاً ان عيسى
بن مريم كان من شرايعه السيح فى البلاد فخرج فى بعض سيحه و معه رجل من اصحابه
قصير و كان كثير اللزوم لعيسى بن مريم فلما انتهى عيسى الى البحر قال: بسم الله
بصحّة يقين منه فمشى (على ظهرالماء فقال الرجل القصير حين نظر الى عيسى (ع) جازه
بسم الله بصحّة يقين منه فمشى (علي ظهر الماءِ فقال الرجل القصير حين نظر الي
عيسي (ع) جازه بسم الله بصحّة يقين منه فمشي) على الماء و لحق بعيسى(ع) فدخله
العجب بنفسه فقال: هذا عيسى روح الله يمشى على الماء و انا امشى على الماء فما
فضله علّى؟ قال: فرمس فى الماء فاستغاث بعيسى فتناوله من الماء فاخرجه ثم قال
له: ما قلت يا قصير؟ قال: قلت: هذا روح الله يمشى على الماء و انا امشى فدخلنى من
ذلك عجب فقال: له عيسى: لقد وضعت نفسك فى غيرالموضع الذى وضعك الله فيه فمقتك
الله على ما قلت فتب الى الله عزّوجل ممّا قلت قال: فتاب الرجل و عاد الى المرتبة
التى وضعه الله فيها فاتقواالله و لايحسد بعضكم بعضا.




از(عذاب) خدا بپرهيزيد و حسادت نکنيد بعضي از شما بر بعض ديگر، از احکام در شريعت
عيسي، سياحت در شهرها بود، در يکي از سياحتها مرد کوتاهي که غالباً با عيسي بود
همراه آنحضرت به دريا رسيد عيسي از روي يقين گفت: بسم الله و بر روي آب رفت مرد
کوتاه وقتي عمل عيسي(ع) را ديد او هم از روي يقين بسم‌الله گفت و بر روي آب حرکت
نمود به عيسي رسيد در اين هنگام، عجب او را گرفت و با خود گفت اين عيسي روح الله
است که روي آب راه ميرود من هم روي آب راه مي‌روم پس چه فضيلتي او برمن
دارد؟(هنگام اين خيال) در آب فرو رفت و از عيسي کمک خواست عيسي(ع) او را از آب گرفت
و فرمود: چه گفتي اي کوتاه؟ گفت، گفتم: اين روح الله است که بربالاي آب راه ميرود
من هم بر بالاي آب راه ميروم، پس عجب مرا گرفت عيسي(ع) فرمود: چون تو خود را در
غيرمحل و مقام مناسب شأن خود گذاردي خدا بر تو غضب نمود (اکنون) از آنچه با خود
گفتي توبه کن،(امام صادق(ع) فرمود: (مرد کوتاه) بعد از توبه به مقام اول خود
برگشت، سپس فرمود: از(عذاب) خدا بپرهيزيد و بعضي از شماها بر بعض ديگر حسد نورزد.
از تطبيق مورد حديث با حسد و تفريع نهي از حسد بر آن استفاده ميشود که مرد کوتاه
پس از عجب گرفتار حسد بر مقام نبوت حضرت عيسي(ع) شده است بهر حال در دلالت حديث بر
منع از حسد و حرمت آن بحثي نيست.




اين بود مدارک حرمت مطلق حسد که از نظر صدور قطعي و از نظر دلالت اطمينان بخش
است.




بخش دوم ـ مدارک حرمت حسد بشرط اظهار




در اين بخش از دو نوع دليل استفاده شده است.




الف: دليل عقلي ـ در تقريب استدلال به عقل برخي گفته‌اند: که حسد از صفات ذاتي
است و صفات ذاتي از اختيار انسان خارج است. بنابراين تحريم حسد تکليف به امري
است که از تحت اختيار حسود خارج است و به اعتقاد اهل تحقيق اين چنين تکليف قبيح و
غير منطقي است بلکه بعضي را عقيده برآن است که عموم صفات اخلاقي از اين
قبيل(غيراختياري) است و از نظر اين گروه علم اخلاق، علم بي ثمر و لغوي است و براي
اثبات اين مدّعي، علاوه بر دليل عقلي مذکور به اخباري مانند«الناس معادن
كمعادن الذهب و الفضة ، مردم مانند طلا و نقره هستند» نيز تمسک جسته‌اند.




ولي پس از تأمل و دقت معلوم ميشود که هر دو قسمت از گفتار(جزئي ـ و کلّي آن) بي
پايه و اساس است، فساد گفتار اوّل بخاطر آن است که حسد از افعال قلب است نه از
صفات نفس و برخي از افعال قلبي و به اصطلاح جوانحي مثل افعال جوارحي اختياري است
و مبادي آن مانند خبث باطن و نحو آن از مبادي ديگر حسد(که مشروحاً بيان خواهد شد)
هرگز توان آنرا ندارند که سلب اختيار از قلب در اين گونه افعال بنمايند بلکه
برعکس ميتوان با جهاد دائم و تلاش پي‌گير، جانب معنويّات و قواي روحاني را
تقويت و عامل و يا عوامل حسد را تضعيف و بالاخره منتفي کرد البته فرض اخير سخت
مشکل است ولي قطعاً و صد در صد امکان پذير است.




يکي از علماي بزرگ(قدس سرّه) که بر اثر متانت عملي توأم با ابّهت ذاتي کمتر
مي‌خنديد روزي ديدند تبسم بر لب و نشاطي در چهره دارد از سبب پرسيدند در جواب
فرمود: پس از بيست و شش سال جهاد با نفس امرزو توانستم برحسد پيروز شده و خود را
از اين خلق شيطاني خالي کنم. با بيان گذشته و هن گفتار دوم نيز آشکار شد.




توضيح اينکه؛ دانشمندان گفته‌اند که(ادّل دليل على امكان الشئ وقوعه) بهترين
دليل براي اثبات امکان چيزي تحقق يافتن آن چيز است در خارج، در طول تاريخ گذشته
تا عصر حاضر افراد بيشماري بر اثر جهاد بانفس نمون? دوران و الگوي جهانيان و
خلاصه عملاً استاد اخلاق شدند، بلکه گروهي بدون مجاهده و صرفاً با تبديل محيط و
يا رفيق بد به محيط و يا رفيق خوب و خلاصه بر اثر معاشرت با خوبان و رفت و آمد بين
ايشان کاملاً اصلاح شده‌اند از اين گذشته راستي اگر اخلاق انسانها قابل تغيير
نباشد دستورهاي آسماني که به منظور تربيت انسانها و تکميل مکارم اخلاق ايشان بر
پيمبران نازل شده، عموماً لغو خواهد بود وهمين طور کيفرهاي عرفي که عموماً جنب?
تأديبي و تربيتي دارند وبين عموم اقوام و ملل جهان متداول و معمول است تماماً
بيهوده و بي ثمر خواهد بود.




تعجب است در عصر و زماني که حيوانات وحشي را در ساي? مراقبت و تربيت، رام بلکه
احياناً در مسيري درست برخلاف مسير غرائزشان بحرکت واميدارند جمعي در امکان
تغيير اخلاق انسانها تشکيک و يا اشکال ميکنند.




به هر حال مجموع اين مطالب ميتواند دليل باشد براينکه مقصود از حديث«الناس
معادن كمعادن الذهب و الفضة»التفات افراد به زمينه‌هاي خوب و بد اخلاقي و
تشويق ايشان به تکميل و رشد زمينه‌هاي خوب و مبارزه و اصلاح زمينه‌هاي بد
ميباشد.




ب: دليل نقلي ـ در اين مورد به ذکر چهار حديث که ميتوان گفت عمد? ‌دليل اين
نظريه(حرمت حسد بشرط اظهار) است اکتفاء ميشود.




1ـ کليني(قدس سرّه) بواسط? شخصي غير معلوم از امام صادق(ع) و ايشان هم از پيامبر
اکرم(ص) نقل نموده که آنحضرت فرمود: وضع عن امتى تسع خصال الخطاء ... والحسد مالم
يظهر بلسان اويد نهاده شده است از امت من (يعني بر عهد? ايشان نيست) نه خصلت خطا...
و حسد مادام که با زبان و يا دست آشکار نشود. دلالت اين حديث برجواز حسد بدون
اظهار بي اشکال است ولي چون راوي آن مشخص نيست سند آن ضعيف و بي اعتبار است.




2ـ صدوق(قدس سرّه) به سند معتبر از پيامبر اکرم(ص) نقل کرده که آن حضرت فرمود: (رفع
عن امتى تسعة اشياء الخطاء ... و الحسد و الطيرة و التفكّر فى الوسوسة فى الخلق
مالم ينطقوا بشفه نه چيز از (عهد?) امت من برداشته شده خطا... و حسد و فال بد و
وسوسه در آفرينش يا در (اعمال و احوال) خلق مادام که به زبان نياورده‌اند. اين
حديث نظير حديث قبلي است در دلالت اگر قيد«مادام که به زبان نياورده‌اند» به هر
سه فقره حسد و فال بد و تفکر در خلق برگردد و اين هم بعيد نيست زيرا اولاً فاعل(لم
ينطقوا، به زبان نياورده‌اند) ضميري است که به«امتّي» برميگردد ولذا شامل
ميشود تمام فقرات قبلي را جزآنکه با نطق و بيان بي‌تناسب است و ثانياً اين
احتمال تأييد ميشود به حديث قبلي زيرا بعيد نيست اين دو حديث يک حديث باشند و
اختلاف در لفظ از ناحي? نقل به معني پيش آمده و ثالثاً اگر قيد، اختصاص به
فقر?‌اخير داشته باشد و مطلق حسد مرفوع يعني حرام نباشد اين حديث معارض با تمام
مدارک قطعي گذشته و منافي با نظر تمام فقهاء واسلام شناسان خواهد شد.




3ـ مجالس طوسي با سند از پيامبر اکرم(ص) نقل نموده که آن حضرت روزي به اصحاب
فرمود: الا انه قد دب اليكم داء الامم من قبلكم و هوالحسد ليس بحالق الشعر لكنه
حالق الدين و ينجى فيه ان يكف الانسان يده و يخزن لسانه و لايكون ذاغمز على اخيه
المؤمن آگاه باشيد که بيماري امتّهاي گذشته به شما سرايت نموده و آن بيماري حسد
است که موي را از(جسم انسانها) نمي‌تراشد ولي دين را(از دل ايشان) ميزدايد، و
نجات در اين مورد به اين است که انسان دست و زبان خود را باز دارد، و بر برادر
مؤمن طعن وارد نسازد. حديث ظاهر است در اينکه حسد تاخو د را بازبان و يا دست نشان
نداده امکان نجات براي حسود هست.




توضيح اينکه: تشبيه حسد به بيماري گرچه حکايت از زشتي چهر? نفس حسد ميکند، ولي
تذييل عبارت به نجات حسود در صورت اخفاء، دليل اختصاص حرمت است بصورت اظهار،
بنابراين حديث خالي از تأييد اين نظر نيست گرچه بواسط? ضعف سند قابل استدلال
نيست.




4ـ کليني(قدس‌سرّه) با سند از امام صادق(ع) نقل نموده که فرمود: ثلاثة لم ينج منها
نبي فمن دونه التفكر فى الوسوسة فى الخلق و الطيرة و الحسد الّا ان المؤمن لا
يستعمل حسدهسه چيز است که پيمبر و پائين‌تر از پيمبر، از آن رهائي نيابند 1ـ
تفکر در وسوسه(نفس) دربار? خلقت وآفرينش و يا دربار? (عيوب) بندگان خدا 2ـ فال بد
زدن 3ـ حسد بردن، جز آنکه شخص با ايمان حسد خويش را بکار نمي‌گيردـ در نظر
نويسنده گرچه حديث از نظر دلالت بلکه سند هم خالي از اشکال است ولي از جهات ديگر
جاي چند اشکال در او باقي است.




1ـ اين حديث، دلالت دارد بر وجود سه خصلت، حسد و وسوسه و فال بد زدن در انبياء، و
امم گذشته و لازم? وجود اين خصال در انبياء جواز‌آن برايشان و امتّشان
مي‌باشد، در حاليکه انبياء داراي مقام عصمت و منّزه از معصيت هستند، و دو حديث
اولّ هم دلالت بر حرمت اين سه خصلت در تمام اديان وشرايع قبل از اسلام ميکند،
زيرا به وضوح دلالت دارند براينکه خداوند منّان از باب منّت بر خصوص اين امت
حرمت نه خصلت را از ايشان برداشته و لازم? اختصاص همانطورکه اشاره شد حرمت آن سه
خصلت است بر ساير امم، بنابراين بين اين دو حديث و حديث مورد بحث تعارض وجود دارد
و هر يک ديگري را نفي مي‌کند، البته ممکن است کسي بگويد اختصاص رفع حرمت به اين
امت به اعتبار مجموع نه خصلت است ولو در برخي از آن خصال اختصاصي وجود ندارد،
ولي بنابر عدم اختصاص رفع حرمت خطا و نسيان به اين امت صحّت اين دفاع محلّ اشکال
است، که براي بيانش محلّ ديگري است.




2ـ انبياء (ع) موّظفند به ارشاد امت به آنچه موجب سعادت دنيا و آخرت ايشان است
بنابر اين چگونه ممکن است در دل آرزوي زوال آنچه محبوب خدا و مأمور به تحصيل
زمين? وصول مردم به آن هستند داشته باشند و به تعبير ديگر اين شياطين و کفارند
که آرزوي سلب آسايش و ذلّت مسلمانان را دارند و از همين جهت در قرآن کريم مورد
نکوهش قرار گرفته‌اند پس چگونه ممکن است که برگزيدگان از بندگان خدا در اين
خصلت با ايشان شريک باشند.




3ـ لازم? حسد ـ چنانچه در آيات و اخبار بدان اشاره شده ـ عدم رضاء‌ بقضاء و
مقدرات الهي است که در حقيقت از ضعف ايمان و معرفت نشأت ميگيرد که قطعاً با مقام
نبّوت سازگار نيست، بهرحال، التزام به ظاهر اين حديث براي نويسنده مشکل است به
اميد روزي که باطلوع خورشيد تابنانک ولايت، حقايق مستور با ابرهاي جهالت براي
جهانيان آشکار شود.




خسارات حسد




نظر به اينکه بحث خسارات ناشي از حسد در حقيقت متمم بحث مدارک حرمت است، در
اينجا به ذکر آن مبادرت مي‌شود.




قال رسول الله(ص) : كاد الحسد ان يغلب القدر حسد نزديک است که بر مقدراات پيروز
شود، اين حديث سربسته به ضايعات حسد اشاره و بطور اجمال گوشزد مي‌کند. که
سرنوشت جامعه و افراد ممکن است با دست پليد حسد تغيير کند .




در توضيح اين حديث معتبر بايد بگويم که پيامدهاي شوم حسد دونوع است:




1ـ پيامدهاي اجتماعي، حسود که ميبايست بيشتر نيروي جسمي و فکري خود را در راه
پيشبرد اهداف صحيح اجتماع بکار بگيرد درست برعکس هر دو را در مسير نابودي آنچه
هست صرف ميکند و سرمايه‌هاي مادي و معنوي خويش را که جزئي است از جامعه به هدر
ميدهد ا زاينرو است که جامعه‌اي که افراد حسود در آن زندگي ميکنند اجتماعي عقب
افتاده و با سرنوشتي شوم مواجه خواهند بود. علاوه بر اين قسمتي از جنايات جهان
بي شبهه از حسد مايه ميگيرد و منبع مقداري از قتل‌ها، غارتها سرقتها، تهمتها،
غيبتها، وديگر ضربه‌هائي که چهر? جامعه را در هم و مشوّه ميکند حسد است.




2ـ پيامدهاي شخصي، حسد آثار ناگواري روي جسم ميگذارد. و افراد حسود، غالباً از
يک سلسله بيماريهاي جسمي رنج مي‌برند، که تحقيقات علمي و ارشادات رهبران ديني
هر دو اين موضوع را تأييد ميکنند، که به چند مورد از قسمت دوم اشاره ميشود.




1ـ قال علي(ع) : «العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد» تعجب (ميکنم که چگونه)
افراد حسود از سلامت جسم و بدن خويش غفلت ميکنند.




2ـ قال علي(ع): «صحة الجسد من قلة‌الحسد» سلامت بدن از کمي حسد است.




3ـ قال علي(ع) :«لا راحة لحسود» حسود آسايش و راحتي ندارد.




4ـ قال علي(ع) :«الحسد لا يجلب الا مضّرة و غيظا يوهن قلبك و يمرض جسمك و شرما
استشعر قلب المرأ الحسد» حسد(ثمري) جز زيان و خشمي که قلب را ضعيف و جسمت را مريض
کند ندارد و بدترين ادارکات قلب حسد است.




5ـ قال علي(ع) :«الحسود مغموم» حسود همواره غمناک است.




6ـ قال علي(ع) :«يكفيك من الحاسد انه يغتم فى وقت سرورك» که گويا دلداري به محسود
ميدهد و در اين مقام ميفرمايد: بس است براي تو که هنگام نشاط و شادي تو حسود در
بند اندوه است.




7ـ قال علي(ع) :«ما رأيت ظالماً اشبه بمظلوم من الحاسد نفس دائم وقلب هائم و حزن
لازم» از حسود ستمگري شبيه تر به ستمديده نديدم پيوسته آه مي‌کشد و قلبش در(طپش)
و تحير و با اندوه توأم است.




مبارز? با حسد




اسلام روي تزکي?‌ اخلاق تأکيدي جدّي دارد که با مراجعه و مطالعه منابع اسلامي
کاملاً اين حقيقت مشهود و مبيّن ميشود، مدارکي که تا بحال در رابط? با منع و
مذمت حسد مورد بحث و بررسي قرار گرفت عموماً بمنظور مبارز? با اين رذيل? اخلاقي
است.




اگر در حديثي حسد را آتشي ايمان سوزخوانده، بمنظور التفات به خاموش کردن آن است.




اگر در خبري از حسد، بنام مرض و بيماري ياد شده ، بمنظور توجه به درمان آن است.




اگر در روايتي حسد را آفت ناميده‌اند، هشداري است به لزوم آفت زدائي...




اگر ... و اگر ...




و در خاتمه براي تکميل اين بحث به حديثي فوق‌العاده جالب که از شدّت اهتمام
اسلام به تهذيب نفس و تزکي? اخلاق حکايت ميکند ذيلاً اشاره ميشود.




پيامبر اکرم(ص) با جمعي از اصحاب که از جنگ برگشته بودند فرمود: «مرحبا بقوم
قضواالجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر. فقيل: يا رسول الله ما الجهاد
الاكبر؟ قال(ص): جهاد النفس» مرحبا به گروهي که جهاد کوچک را انجام داده‌اند و
جهاد بزرگ(بزرگتر) بر عهد?‌ايشان باقي مانده است. عرض کردند يا رسول الله جهاد
اکبر کدام است؟ فرمود: جهاد با نفس، و به نقل ديگر ذيل همين حديث آمده:«ان افضل
الجهاد من جاهد نفسه التى بين جنبيه» برترين جهاد، جهاد با نفس است.




جهاد با نفس را «جهاد اکبر» نام نهادند، زيرا تا جهاد با نفس انجام نگيرد جهاد
با دشمن بطور صحيح و يا کامل انجام نخواهد گرفت.




جهاد با نفس را از اين رو«جهاد اکبر» گفتند، که مبارزه با دشمن داخلي به مراتب
از مبارزه با دشمن خارجي، سخت‌تر است. جهاد نفس را از آن جهت «جهاد اکبر»
خوانده‌اند که در تمام ابعاد اخلاقي و دائمي است در حاليکه جهاد با دشمن در
بعضي از ابعاد آنهم احياناً و مقطعي است.




جهاد با نفس را از آن جهت«جهاد اکبر» ناميده‌اند که شکست در آن هلاکت و ذلت است
و حال آنکه شکست در جهاد با دشمن افتخار واحدي الحسنيين است.




بهر حال با دقت در اين حديث ميتوان به مقدار و انداز? اهميّت«تزکي? نفس» از نظر
بنيانگزار اسلام که (لا ينطق عن الهوي) پي برد زيرا که جهاد با کفّار از
مهره‌هاي درشت و نقطه‌هاي برجسته و معيارهاي شاخص فضائل و فرائض در اسلام است
و در اين حديث معتبر(تهذيب نفس) از چنين فضيلت و فريضه‌اي برتر و والاتر شناخته
شده است.




دو حديث جالب




1ـ ابي ظبيان قال: قال: ابوعبدالله(ع) بينما موسي بن عمران يناجي ربّّه و بکلمه
اذرأي رجلا تحت ظل عرش الله فقال: يارب من هذا الذي قد اظله عرشک ؟ فقال: يا موسي
هذا ممّن لم يحسد الناس علي ما آتيهم الله من فضله ، موسي(ع) هنگام مناجات با
خدا، مردي را در ساي? عرش ديد، گفت: خدايا اين چه کسي است که عرش تو بر او سايه
افکنده؟(خدا) فرمود: موسي، اين از کساني است که بر آنچه من از فضل خود به مردم
داده‌ام، حسد نبرده است.




2ـ ابوالبلاد رفعه قال رأي موسي(ع) رجلا تحت ظل العرش فقال يارب من هذا الذي
ادنيته حتي جعلته ظلّ العرش فقال الله تعالي: يا موسي هذا لم يکن يعق والديه و لا
يحسد الناس علي ما آتيهم الله من فضله موسي(ع) مردي را در ساي? عرش مشاهده نمود
گفت: خدايا اين چه کسي است که تا اين اندازه او را به رحمت خود نزديک نموده‌اي که
در ساي? عرش به او جا داده‌اي؟




خدا فرمود: اين خاطر پدر و مادر خويش را نيازرده و بر آنچه خدا از فضلش به مردم
داده حسد نبرده است.




با دقت در اين دو حديث ميتوان مقدار کمال و منزلت انسانيت کسي که تحت تأثير عامل
حسد قرار نگرفته حدس زد، روي توجه به تناسب بين جزا(مقام رفيع ساي? عرش) وعمل.




نوع مبارز? با حسد




از اميرالمؤمنين عليه‌السلام نقل کرده‌اند که فرموده:‌«ينبغى(ان) يتداوى
المرأ ادواء الدنيا كما يتداوى ذو والعلة و يحتمى من شهواتها ولذاتها كما يحتمى
المريض» سزاوار است که بيمار روحي مانند بيمار جسمي خود را مداوا کند و پرهيز
کند از شهوات و لذّات دنيا، مانند پرهيز بيمار(جسمي)، از اين حديث استنباط ميشود
که بايد با رذائل اخلاقي مانند امراض جسمي معامله نمود به اين معني که همان
اصولي که در معالج? بيماريهاي جسمي ملحوظ ميشود همان اصول، در معالج?
بيماريهاي روحي نيز ملحوظ و رعايت شود.




در درمان بيماريهاي جسمي همواره سه اصل منظور ميشود: 1ـ تشخيص نوع بيماري 2ـ
عوامل پيدايش 3ـ راه درمان آن




تشخيص حسد




براي تشخيص نوع بيماري نوعاً از علائم و نشانه‌هاي آن بيماري استفاده ميشود که
خوشبختانه در منابع اسلامي به برخي از علائم حسد اشاره شده است.




1ـ «ان تمسسكم حسنة تسؤهم و ان تصبكم سيئة‌ يفرحوابها» اگر براي شما رويداد
خوشي باشد بد حال ميشوند و اگر رويداد بدي باشد خوشحال ميشوند.




2ـ امام صادق(ع) فرمود: قال لقمان لابنه:«للحاسد ثلاث علامات: يغتاب اذاغاب و
يتملق اذا شهد و يشمت بالمصيبة» لقمان به فرزندش گفت: براي حسود سه نشانه است،
پشت سرغيبت و پيش رو چاپلوسي، و هنگام مصيبت، شماتت و شادي مي‌نمايد.




علماء اخلاق نيز علائمي براي حسود شمرده‌اند که از قرار زير است:




1ـ حسود از تمجيد ديگران در حضورش سخت رنج مي‌برد.




2ـ تعريف ارباب فضيلت براي حسود بسيار مشکل است.




3ـ حسود بدگوئي ديگران را زودتر از تعريفشان مي‌پذيرد.




4ـ ديدن نعمت ديگران براي حسود دردآور است.




5ـ حسود کم گذشت و بدانتقام است.




6ـ حسود سخن چين و بدخلق و خلاصه عصباني مزاج است.




نتيجه : هر کس علائم فوق را در خود احساس نمود لازم است که در مقام درمان خويش
برآيد تا به عواقب سوء حسد دچار نشود.




عوامل پيدايش حسد




1ـ عداوت ـ عموم مردم مگر اهل رضا و تسليم از گرفتاري کسي که او را دشمن دارند
خرسند ميشوند و از اين رو آرزوي سيه روزي و نگون بختي او را دارند بويژه اگر از
جانب او ضرر و ضربتي به آنها رسيده باشد که توان جبران نداشته باشند که در اين
صورت، شديداً آرزو دارند که روزگار عوض از آنها جبران کند.




2ـ حب شهرت ـ هر کس علاقه به شهرت در کمالي دارد آرزوي زوال آن کمال از ديگران
ميکند تا يگانه و بي رقيب باشد.




3ـ خوف از فوت هدف ـ چند نفر اگر همه به يک مقام دل بسته باشند که تکرارپذير نيست
مانند رياست، هر يک آرزوي زوال نعمت ديگران ميکند تا اسباب تحصيل آن مقام براي
آنها ميّسر نباشد.




4ـ تکبر ـ خود بزرگ بيني، خود را برتر از ديگران مي‌داند، و همواره انتظار تواضع
از ايشان را دارد، از اينرو اگر احساس کند که ديگري به نعمتي رسيده که ممکن است
بخاطر آن ديگر تحمل بزرگ فروشي او را نکند آرزوي زوال آن نعمت را خواهد نمود.




5ـ عجب ـ خودپسند نيز خويش را از ديگران برتر مي‌پندارد و لذا موفقيت ديگران در
هر جهت که ايشان را به پاي?‌او برساند سخت برايش گران و موجب رشک و حسد مي‌شود.




6ـ تعرز ـ تعرز، عدم تحملّ تکبر اقران است هر کس اين صفت در او باشد آرزوي زوال
نعمتي را ميکند که ممکن است انگيز? تکّبر اقران شود.




7ـ خبث باطن ـ اگر کسي بدون يکي از انگيزه‌هاي قبلي آرزوي زوال نعمت ديگران را
داشته باشد بجز خبث باطن انگيز? ديگري نمي‌تواند داشته باشد.




طريق درمان حسد




براي درمان بيماريهاي جسمي دو راه وجود دارد و استعمال دارو و پرهيز براي درمان
بيماريهاي روحي نيز همين دو راه هست.




1ـ ريشه‌هاي سوء خلق را با بکار بستن دستورات اخلاقي از بن درآوردن که در موضوع
بحث(حسد) دستور درمانش مرکب از علم و عمل است، اما علمي که درمان حسد است نه يک
علم بلکه چندين علم است.




1ـ حسود بايد بداند که: دنيا آن قدر ندارد که بر آن رشک بري ـ اي برادر که نه محسود
ـ بماند نه حسود.




2ـ حسود بايد بداند که: حسد زيان دارد زيرا همواره چشمش از ديدن، گوشش از شنيدن،
مغزش از انديشه نعمت محسود در رنج و عذاب، قلبش در طپش، و جانش در سوز و آه خواهد
بود.




3ـ حسود بايد بداند که: با حسد، محسود را دشمن خويش و او را آماد?‌ انتقام
مي‌کند.




4ـ حسود بايد بداند که: خويشتن را رسوا و محسود را آبرومند مي‌نمايد.




5ـ حسود بايد بداند که: هنگامي که او از شرار?‌ حسد مي‌سوزد، عليرغم او محسود
خوشنود ميشود.




6ـ حسود بايد بداند که: حسد بر اموري که بقاء‌و ارتفاع آنها در اختيار او نيست
احمقانه است.




7ـ حسود بايد بداند که غالباً به آرزوي خويش نخواهد رسيد زيرا اگر چنين باشد
نعمتي در جهان نخواهد بود؛ چون حسود خود غالباً محسور خواهد بود.




8ـ حسود بايد بداند که: حسد بالمآل اعتراض به قضاء و تقدير خدا است.




9ـ حسود بايد بداند که: در حقيقت خروج از گروه خيرخواهان، امثال انبياء‌و دخول
در جماعت بد انديشان همانند شياطين و دشمنان خدا است.




10ـ حسود بايد بداند که: حسد بر اولياء خدا، خصومت با ايشان است.




اما عملي که درمان حسد است نه يک نوع که چندين نوع است، زيرا:




اگر حسد او را بر تکّبر وادارد بايد تواضع کند.




اگر او را به بخل وا دارد بايد سخاوت پيشه کند.




اگر به جانب غيبت و يا تهمت و امثال اين گسيل دهد به مدح محسود بپردازد.




اگر به ترشروئي و بدخوئي دعوت کند خوشروئي پيشه کند.




خلاصه حسد خطرناک است اگر درمان نشود حسود را هلاک خواهد نمود، بد نيست
نمونه‌اي از جنايات عيني حسد را متذکّر شويم که گرفتاران به بيماري حسد بيدار
شوند.




در عصر غيبت صغري عالمي بنام شلمغاني مورد احترام شيعيان بود، چون خود را شخصي
شايسته مي‌دانست آرزو مي‌کرد که به مقام نيابت خاصّه امام عصر ارواحنا فداه
برسد، وقتي اطلاع پيدا کرد که حسين بن روح رضوان الله تعالي عليه به مقام نيابت
آنحضرت منصوب و مفتخر شد بجاي آنکه متوجه به نقص و عدم لياقت خود شود و در مقام
تحصيل لياقت برآيد بر حسين بن روح حسد برد و از اين رو از دين منحرف و سرانجام
وجوب عبادت را منکر شد! ازداواج با محارم را جايز دانست! و بعض مطالب ديگري که
ذکرش شرم‌آور است.




در خاتم? بحث حسد، به حديثي که در ضمن خاطر نشان کردن خطر حسد، به يک نوع درمان
آن نيز راهنمائي ميشود، اشاره مي‌کنيم.




امام صادق(ع) فرمود: «كان رسول الله(ص) يتعوّذ فى كل يوم من سّت: من الشك، والشرك،
والحميّة‌ والغضب، والبغى، والحسد» پيامبر اکرم(ص) در هر روز، از(خطر) شش چيز به
خدا پناه مي‌برد از شک(در مسائل اعتقادي) و... و حسد.




نظر به عصمت انبياء(ص) بي شک و شرک و ساير امور ششگانه در پيامبر(ص) يقيناً راه
ندارد لذا عمل آنحضرت بخاطر جلب توّجه امّت به خطر و نوع مبارزه با امور ششگانه
بوده است.




ربنا اغفرلنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلاً للذين
آمنوا.




پي‌نوشتها:




.? پايان ص 30.




? . پايان ص 31.




? . پايان ص 32.




? . پايان ص 33.




? . پايان ص 34.




? . پايان ص 35.




? . پايان ص 36.




? . پايان ص 37.




? . پايان ص 38.




? . پايان ص 39.




? . پايان ص 40.




? . پايان ص 41.




? . پايان ص 42.




? . پايان ص 43.




? . پايان ص 44.




? . پايان ص 45.




? . پايان ص 46.




? . پايان ص 47.




? . پايان ص 48.




? . پايان ص 49.




1




4




.. سفينة البحار ج 1 ص 410




.. سوره شمس آيه8




.. سوره قيامت آيه 2




. اصول کافي، ج1، ص 11.




. بحار، ج 73، ص 250.




. اين مطالب از فرمايشات علام? مجلسي قدس سره در بحارالانوار، ج 73، ص 239 برداشت
شده علام? حلّي در کتاب صوم از(مختلف ص) از شيخ طوسي قدس سره نقل فرموده که ترک
حسد اولي است و از ابن ادريس نقل کرده که حرام است و سپس خود فتواي بحرمت را
تقويت نموده علام?‌مجلسي پس از نقل اين مطالب فرموده: نظر شيخ اختصاص حرمت حسد
است بصورت اظهار چنانچه مقتضاي بعضي از روايات است.




ـ مثل قص? فرزندان حضرت آدم(ع) و حضرت يعقوب(ع)




. سور? فلق، آي? 1 و 5




. برخي از مفسرين گفته‌اند که خطابات قرآن به شخص رسول‌الله(ص) از قبيل«اياک
اعني و اسمعي ياجاره» است و اين مثلي است که در فارسي به شکل ديگر آمده ميگويند:
به در ميگويم ديوار تو گوش کن




. نساء، 58.




. صواعق، ص 91 .




. در اصطلاح علماء درايه و رجال مستفيض نام حديثي است که از سه طريق و يا بيشتر
نقل شده باشد که تواطي روات آن بر کذب ممکن بوده و خلاصه مفيد قطع نباشد در مقابل
متواتر که اسم است براي حديثي که راويان آن به اندازه‌اي از کثرت باشند که تواطي
و سازش آنها بر دروغ عادتاً محال باشد.




. بحار، ج 73، ص 237.




. بحار، ج 73، ص 255.




. بحار، ج 73، ص 248




. بحار، ج 73، ص 249.




. بحار، ج 73، ص 251.




. بحار، ج 73، ص 252.




. وسائل، ج 11، ص 294 و ج 12، ص 55.




. وسائل، ج 11.




. وسائل، ج 11.




. وسائل، ج 11، 283 يعني کساني ميتوانند مسئوليت‌هاي اجتماعي را بپذيرند که
بتوانند اين مطالب را مراعات کنند.




. وسائل، ج 11، ص 332.




. بحار، ج73، ص244.




. وسائل، ج 11، ص 295.




. وسائل، ج 11، ص 295.




. بحار، ج 73، ص.




. روض? کافي، ج 1، ح 86.




. سند حديث در روض? کافي چنين است علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن ابي
بکر الحضرمي عن حمزة بن حمران عن ابى عبدلله(ع) و علماء رجال تصريح بوثاقت دو
راوي اخير بطور خصوصي نکرده‌اند ولي بطور عموم گفته‌اند که ابن ابي عمير از
غير موثق حديث نقل نميکند و اين يک نوع توثيق عمومي است از آن دو راوي البته بر
اين گفته مناقشاتي شده که جواب آن در محلّ مناسب داده شده است.




. بحار، ج 73، ص 246.




. بحار، ج 73، ص 256.




. بحار، ج 73، ص256، نهج البلاغه، شمار?256 از حکم.




. بحار، ج 73، ص256.




. بحار، ج 73، ص256.




. بحار، ج 73، ص256.




. بحار، ج 73، ص256.




. بحار، ج 73، ص256.




. وسائل، ج 11، ص 122.




. وسائل، ج 11، ص 124.




. بحار، ج 73، ص255.




. بحار، ج 73، ص255.




سوره آل عمران،آيه 120 .




. خصال، ج1، ص 60




. بحار، ج 73، ص 252.




. سور? حشر آي? 10.




/ 1