وقف در سیره معصومین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وقف در سیره معصومین - نسخه متنی

حافظ نجفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


وقف در سيره معصومين

وقف ميراث جاويدان


سال 12، پائيز و زمستان 1383 مسلسل 47، 48





حافظ نجفي

اشاره

(ما عندكم ينفد وما عندالله باق ولنجزين الّذِينَ صبروا أجرهم بأحسن ماكانُوا يعملون) «آن چه پيش شماست تمام مي شود و آن چه پيش خداست پايدار است، به و طور قطع كساني را كه شكيبايي‌ كردند به بهتر ازآن چه عمل مي‌كردند، پاداش خواهيم داد».

هدف ما در اين مقال به تصوير كشيدن سيره عملي اولياي دين، در زمينه وقف است؛ البتّه (به جهت رعايت اختصار وگنجايش مقاله) كوشيده شده است، سيره عملي چند تن از امامان معصوم به صورت مستند از منابع معتبر روايي ارائه شود.

پيش از ورود به بيان سيره معصومان، نگاهي اجمالي به «انديشه جاودانگي‌ انسان» كه عامل مهم فعّاليت هاي‌ خير خواهانه انسان در طول تاريخ بوده نيز صورت گرفته است.

انديشه جاودانگي‌ انسان

انسان موجودي جاوداني است و از فنا و نابودي‌ نفرت دارد. «مرگ» در حقيقت، وسيله انتقال به عالم ديگر براي زندگي ابدي‌ است.

تاريخ بشر نشان مي دهد كه حتّي ناباوران به خدا و دين، خود را موجودي‌ فاني به شمار نمي‌ آوردند. از اين رهگذر، انسان دوست دارد پس از وي، نامي‌ از او در عالم به يادگار بماند.

به قول شاعر، اگر نام نيك از انسان باقي‌ بماند، ازسراي ‌زرنگار بهتر است. از آن جا كه دنياي‌ زودگذر، تأمين

كننده آرامش انسان نيست، بسياري‌ از آگاهان مي‌ كوشند به گونه اي‌ نام خود را با امتداد تاريخ گره زده، بلند آوازه كنند.




  • همي‌ بگذرد بر تو ايّام تو
    سرايي ‌جز اين باشد تو



  • سرايي ‌جز اين باشد تو
    سرايي ‌جز اين باشد تو



كاوش هاي‌ باستان شناسي ‌نشان مي دهد كه بسياري از اقوام بشر با مرگ عزيزانشان، اموال و اشياي ‌زينتي آنان را به همراه اجساد مردگان دفن مي‌كردند با اين هدف كه وقتي زنده مي‌شوند، از آن اموال و زيورها استفاده
كنند.

هم اكنون در برخي ‌از مناطق ايران در گورستان ها مجسمه سنگي شير و پلنگ در حالي كه بر يالش شمشير

و تفنگ و ديگر ادوات جنگي‌ حك شده، بر بالاي‌ قبر مردگان نصب شده است بدون شك، انگيزه اين عمل، زنده نگه داشتن ياد و نام و ابزار توانمندي‌ صاحب قبراست.

ساختن تنديس از نام آوران تاريخ و مشاهير عالم، امروزه در دنيا به فرهنگ عمومي‌ تبديل شده است. مرسوم

است كه مؤسّسه هاي‌ مهم و بناهاي گرانبها را به نام بزرگ يا انسان عزيزي ‌مي‌نامند.

نمونه هاي‌ پيشين و ديگر موارد حاكي از آن است كه هيچ كس نمي‌ خواهد گرد و غبار گذشت تاريخ، ياد و نامش را بپوشاند. در فرهنگ اسلامي، يكي از بهترين راه هاي‌ زنده نگه داشتن نام انسان، عموم كارهاي ‌خير به ويژه وقف وصدقات جاريه كه در اصطلاح قرآني باقيات صالحات گفته مي‌شود، نام برده شده است مردم به آن دعوت شده اند:

(المال والبنون زينة الحياة الدنيا والباقيات الصالحات خير عند ربك ثواباً وخير أملا)؛

مال و پسران، زيور زندگي دنيايند، و نيكي‌ هاي‌ ماندگار از نظر پاداش، نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [نيز] بهتر است.




  • دولت جاويد يافت هر كه نكونام زيست
    كز عقبش ذكر خير، زنده كند نام را



  • كز عقبش ذكر خير، زنده كند نام را
    كز عقبش ذكر خير، زنده كند نام را



آنان كه به جاودانگي ابدي ‌مي‌انديشند، مي دانند كه عمر كوتاه و دنياي‌ ناپايدار، ارزش هدف شدن براي‌ انسان را ندارد؛ بنابراين، به وسيله فعّاليت هاي‌ خيرخواهانه دائم به دنبال هدف بزرگ تري از زندگي‌ هستند.

امام علي‌ (عليه السلام) مي‌فرمايد:

«ومن ارتقب الموت سارع الي الخيرات؛ و آن كس كه مرگ را انتظار مي‌ كشد، در نيكي‌ ها شتاب مي‌كند».

به گفته رجاء اصفهاني:

سفر در پيش وره بسيار و منزل هست ناپيدا رجا امروز فكر توشه اي ‌از بهر فردا كن

بزرگان دين اسلام همواه مي كوشيدند مردم را با زندگي‌ ابدي آشنا، و آمادگي ‌لازم را براي كار خير و نيكوكاري در فكر و ذهنشان ايجاد كنند:

«من أعطي‌ درهماً في سبيل الله كتب الله له سبعمائة حسنة، هر كس يك درهم در راه خدا ببخشد، خدواند هفت صد حسنه به او مي‌دهد».




  • تهيدستي نمي‌بيند هر آن كو بهره مي‌بخشد
    نشد سرمايه اش كم آن كه ريزش، خوي ‌او آمد
    تهي گرديد چون دولاب، ديگر بار برگردد



  • چو شاخ گل تهي گرديد، ديگر بارور گردد
    تهي گرديد چون دولاب، ديگر بار برگردد
    تهي گرديد چون دولاب، ديگر بار برگردد



اصولاً اعتقاد به حيات پس از مرگ و دستيابي‌ به نتيجه اعمال نيك، نقش بسيار‌ي در حسّ انسان دوستي‌ دارد.

حضرت علي‌ (عليه السلام) فرمود:

«من أيقن بالخلف جاد بالعطية؛ هر كس يقين داشته باشد به اين كه پولش جانشين دارد، بخشش و انفاق مي

كند».




  • برگ عيشي ‌به گور خويش فرست
    عمر برف است و آفتات تموز
    اي‌ تهيدست رفته در بازار
    ترسمت پر نياوري‌ دستار



  • كس نيارد ز پس تو پيش فرست
    اندكي ‌مانده و خواجه غره هنوز
    ترسمت پر نياوري‌ دستار
    ترسمت پر نياوري‌ دستار



جابر بن عبدالله انصار‌ي گفته است: لم يكن من الصحابة ذو مقدرة الاوقف وقفاً؛ [در صدر اسلام] هيچ صحابي‌

توانمندي نبود، مگر اين كه بخشي از مالش را وقف كرد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«ستة تلحق المؤمن بعد موته: ولد يستغفر له ومصحف يخلفه وغرس يغرسه وقليب يحفره وصدقة يجريها وسنة

يؤخذ بها من بعده؛ شش چيز [فايده اش] پس از مرگ به انسان مي‌رسد: فرزند صالحي‌كه برا‌ي وي ‌دعا و استغفار كند؛ قرآني‌كه از خود به يادگار مي‌گذارد؛ درختي‌ كه در زمين مي‌ نشاند؛ چاهي ‌كه براي ‌استفاده عموم حفر مي‌كند؛ صدقه جاريه [= بناي‌ عام المنفعه كه همگان از آن استفاده كنند]؛ روش نيكويي‌كه از خود به جا‌ي بگذار و مردم به آن عمل كنند.

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«درقيامت، هر كس مستقيم با خدا سخن مي گويد و بين او و خدا مترجم و واسطه وجود ندارد. اين هنگام هر كه به پيش ور و جانب راست خود مي‌نگرد، فقط فرستاده خود را مي بيند. هنگامي‌كه به جانب چپ نگاه مي‌كند، آتش سوزاني‌ را مشاهده مي‌كند. اي‌ مردم! از آن آتش بترسيد و لو بادادن يك خرما و اگر نتوانستيد دست كم با يك سخن نيكو!»




  • هر كه فريادرس روز مصيبت خواهد
    گو در ايام سلامت به جوانمردي‌ كوش



  • گو در ايام سلامت به جوانمردي‌ كوش
    گو در ايام سلامت به جوانمردي‌ كوش



عايشه مي‌ گويد: روز‌ي‌ گوسفندي ‌را ذبح وتقسيم كردند. پيامبر از من پرسيد: از گوسفند چه باقي ‌مانده است؟

گفتم: «مابقي منها الاكتفها؛ فقط يك سر دست از آن باقي‌ مانده است».

پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«بقي‌ كلها غير كتفها؛ اتّفاقاً همه باقي ‌مانده، غير اين يكي [كه مي‌ خوريم واز دست مي‌رود]».

امام علي‌ (عليه السلام) فرمود: «جودوا بما يفني‌ تعتاضوا عنه بما يبقي؛ آن چه را از دست مي رود ببخشيد تا

در عوضش آن چه را مي ماند دريافت كنيد».

نيكوكاري در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم)

رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) از كنار مردي گذشتند؛ در حالي‌ كه وي، مشغول كاشتن درخت در باغش بود. حضرت رسول پس از احوالپرسي ‌و خدا قوّت، فرمود: آيا مي‌ خواهي‌ تو را به درختي راهنمايي كنم كه ريشه

آن ثابت است و خيلي‌ زود ثمر مي‌ دهد و ميوه هاي‌ پاكيزه اي‌ از آن به دست مي‌ آيد؟ ‌

مرد گفت: بلي اي رسول خدا!

حضرت فرمود: در هر صبح و شام بگو: «سبحان الله والحمدلله ولا اله الا اله والله اكبر»؛ سپس فرمود: اگر چنين كني، خداوند براي‌ هر تسبيح، ده درخت از انواع ميوه هاي بهشتي‌، برايت ذخيره مي‌كند كه باقيات صالحات براي ‌تو خواهد بود. آن مرد با شنيدن كلام پيامبر عرضه داشت: اي‌ رسول خدا! شاهد باش كه اين باغ را براي‌ فقيران اهل صفّه صدقه دادم. در اين لحظه، اين آيه شريفه نازل شد: (فأما من أعطي ‌واتّقي وصدّق بالحسني‌ فسنيسّره لليسري)؛ امّا آن كه [حق خدا را] داد و پروا داشت، و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد، به زودي راه آساني ‌را پيش پاي او خواهيم گذاشت.

مفسّران براي ‌سوره ليل، شأن نزولي‌ از ابن عبّاس نقل كرده اند كه عين آن را از مجمع البيان نقل مي كنيم: ‌

مردي‌ ميان مسلمانان زندگي مي‌كرد كه شاخه يكي از درختان خرماي ‌او، بالاي ‌خانه مرد فقير وعيالمندي‌ قرار گرفته بود. صاحب نخل، هنگامي‌كه بالاي ‌درخت مي‌رفت تا خرماها را بچيند، گاهي‌ چند دانه خرما در خانه مرد فقير مي‌ افتاد، و كودكانش آن را برمي‌ داشتند. آن مرد از نخل فرود مي‌ آمد و خرما را از دستشان مي گرفت [و آن قدر بخيل و سنگدل بود كه] اگر خرما را در دهان يكي از آن ها مي ديد، انگشتش را داخل دهان او مي كرد تا خرما را بيرون آورد! مرد فقير به پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) شكايت آورد. پيغمبر فرمود: برو تا به كارت رسيدگي كنم. سپس صاحب نخل را ملاقات كرد و فرمود: اين درختي را كه شاخه هايش بالاي خانه فلان شخص آمده است به من مي دهي ‌تا در برابر آن، نخلي ‌در بهشت از آن تو باشد؟ مرد گفت: من درختان نخل بسياري ‌دارم؛ ولي ‌خرماي‌ هيچ كدام به خوبي اين درخت نيست [و حاضر به چنين معامله اي‌ نيستم].

يكي‌ از ياران پيامبر كه اين سخن را شنيد، عرض كرد: اي ‌رسول خدا! اگر من بروم و اين درخت را از اين مرد بخرم و واگذار كنم، شما همان چيزي را كه به او مي‌داديد به من عطا خواهي ‌كرد؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: بلي.

آن مرد رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفت وگو كرد. صاحب نخل گفت: آيا مي داني‌ كه محمّد حاضر شد درخت نخلي ‌را در بهشت در برابر اين به من بدهد [و من نپذيرفتم] و گفتم من از خرماي اين بسيار لذّت مي‌ برم و نخل فراوان دارم و هيچ كدام خرمايش به اين خوبي ‌نيست؟ خريدار گفت: بلي‌. آيا مي خواهي‌ آن را بفروشي؟

او گفت: نمي فروشم، مگر آن كه مبلغي را كه گمان نمي‌كنم كسي بدهد، به من بدهي! صحابي‌ پيامبر گفت : چه مبلغي؟ گفت: چهل نخل. خريدار تعجّب كرد و گفت : عجب بهاي سنگيني براي نخلي كه كج شده مطالبه مي‌كني‌ چهل نخل! سپس بعد ازكمي ‌سكوت گفت: بسيار خوب، چهل نخل به تو مي‌دهم. فروشنده [طعمكار] گفت: اگر راست مي گويي، چند نفر را براي‌ شهادت بطلب! اتّفاقاً گروهي از آن جا مي گذشتند. آن ها را صدا زد، و بر اين معامله شاهد گرفت؛ سپس خدمت پيامبر آمده و عرض كرد: اي ‌رسول خدا! نخل به ملك من درآمد و تقديم [محضر مباركتان] مي كنم. رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به سراغ خانواده فقير رفت وبه صاحب خانه گفت: اين نخل از آنِ تو و فرزندان تو است.

اين جا بود كه سوره «والليل» نازل شد و گفتني ها را درباره بخيلان و سخاوتمندان گفت، در بعضي‌ از روايات آمده كه مرد خريدار شخصي به نام ابو دخداح بود.

موقوفات علي‌ (عليه السلام)

ابونيزر مي گويد: من در دو زمين زراعي ‌امام علي‌ بن ابي طالب (عليه السلام) به نام عين ابي ‌نيزر وبغيبغه

مشغول كار بودم كه امام (عليه السلام) به آن جا آمد و به من فرمود: آيا غذايي‌ داري؟ گفتم: غذايي است كه براي ‌امير مؤمنان نمي پسندم. كدويي ‌است كه از همين جا كنده و با روغن پيه نامطبوعي‌ سرخ كرده ام فرمود: همان را بياور؛ سپس برخاست برلب جوي ‌رفت؛ دست خود را شست و اندكي از آن ميل فرمود و باز برلب جوي‌ رفت و دست هاي‌ خود را تميز شست؛ آن گاه دست ها را مشت كرد و مشتي آب از همان جوي نوشيد و فرمود: اي ابانيزر! كف دست ها پاكيزه ترين ظرف هاست؛ آن گاه با همان تري ‌دست بر شكم كشيد و فرمود: هر كه [با خوردن حرام] آتش در شكم خود كند، از رحمت حق به دور باد؛ سپس كلنگ را برداشت و درون چاه رفت و مشغول كندن شد؛ ولي‌ آب برنيامد. از آن جا بيرون شد؛ در حالي‌ كه پيشاني‌ مباركش خيس عرق بود. عرق از پيشاني‌ پاك كرد و باز كلنگ را برداشت و درون چاه رفت و پيوسته كلنگ مي‌زد به حدّي كه صداي‌ نفس مباركش به گوش مي‌ رسيد. ناگهان آب فوران كرد و مانند گردن شتر از زمين بيرون جست. امام به سرعت از چاه بيرون آمد و فرمود: خدا را گواه مي‌گيرم كه اين چشمه آب صدقه است. كاغذ و قلم بياور. من به سرعت كاغذ و قلم آوردم و حضرت، وقف نامه اي را به اين صورت نوشت:

صورت وقف نامه

«بسم الله الرّحمن الرّحيم هذا ما تصدق به عبدالله علي أمير المؤمنين تصدق بالضيعتين المعروفتين بعين أبي‌ نيزر والبغيبغة علي ‌فقراء أهل المدينة وابن السبيل ليقي الله بهما وجهه حر النار يوم القيامة لاتباعا ولا توهبا

حتي ‌يرثهما الله وهو خير الوارثين ألا أن يحتاج اليهما الحسن والحسين فهما طلق لهما وليس لأحد غيرهما؛ يعني: به نام خداوند بخشنده مهربان. اين چيزي است كه بنده خدا علي، امير مؤمنان صدقه داده است. يعني ‌اين دو زمين به نام هاي «عين ابي ‌نيزر وبغيبغه» را بر فقيران مدينه و در راه ماندگان صدقه كرد تا بدين وسيله در روز قيامت چهره خود را از آتش دوزخ مصون دارد. كسي‌ حقّ فروش و بخشش آن ها را ندارد. تا آن گاه [قيامت] كه خدا وارث آن ها شود و خدا بهترين وارثان است، مگر آن كه حسن و حسين بدان ها محتاج شوند كه ملك خالص آن ها خواهد بود و هيچ كس ديگر حقّي در آن ها ندارد».

محمد بن هشام مي‌گويد: زماني‌ امام حسين (عليه السلام) بدهكار شد. معاويه دويست هزار دينار براي ‌خريد

«عين ابي ‌نيزر» نزد امام فرستاد، ولي حضرت از فروش آن خودداري‌ كرد و فرمود: پدرم آن ها را صدقه داد تا چهره خود را از آتش دوزخ مصون دارد و من آن ها را به هيچ قيمتي ‌نخواهم فروخت.

امام صادق (عليه السلام) فرمود: امير مؤمنان علي‌ (عليه السلام) در شهر مدينه خانه اي ‌در منطقه «بني‌ زريق»

داشت و آن را وقف كرد كه صورت وقف نامه چنين است: ‌

صورت وقف نامه

«بسم الله الرّحمن الرّحيم هذا ما تصدق به علي‌ بن أبي طالب وهو حي ‌سوي تصدق بداره التي ‌في بني‌ زريق

صدقة لاتباع ولاتوهب حتي ‌يرثها الله الذي‌ يرث السماوات والارض وأسكن هذه الصدقة خالاته ما عشن وعاش عقبهن فاذا انقرضوا فهي ‌لذي ‌الحاجة من المسلمين؛ يعني‌: به نام خداوند بخشنده مهربان. اين چيزي ‌است كه بنده خدا علي ‌بن ابي طالب صدقه داده؛ در حالي كه زنده و سلامت است. صدقه داد خانه اي را كه در محلّه «بني‌زريق» است. كسي ‌حقّ‌ فروش و بخشش آن ها را ندارد. تا آن گاه [قيامت] كه خدا [ي وارث آسمان ها وزمين] وارث آن ها شود و در اين خانه [وقفي] خاله هايش ساكن هستند تا مادامي كه خود و اعقابشان زنده و موجودند. پس از انقراض آنان، [اين خانه] در اختيار مسلمانان مستمند قرار مي‌گيرد».

امام صادق و امام باقر (عليه السلام) فرمودند:

در يكي از جنگ ها، رسول خدا با لشكر خود به منطقه ينبع رسيدند. هوا به شدّت گرم بود. حضرت با يارانش زير سايه درختي به نام سمر قرار گرفته، اسلحه هاي خود را به شاخه هاي آن آويختند (آن جنگ از جمله نبردهايي‌ بود كه خداوند، پيروزي را نصيب حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود) رسول خدا، محلّي

را كه درخت سمره در آن قرارداشت و لحظاتي‌ زير سايه آن آرميده بودند به صورت غنيمت جنگي‌ به علي‌ (عليه السلام) داد.

امام علي (عليه السلام) بي‌درنگ دستور داد در آن زمين، [چشمه اي‌] حفركردند. از قدرت خدا چنان آب فراواني

يافت كه به دليل فوران آب به سوي ‌آسمان، نام آن را «ينبع» نهادند. پيكي‌ نزد امام علي ‌(عليه السلام) آمد تا از آب فراوان چاه، به او بشارت بدهد. حضرت به طنز فرمود: به وارث بشارت دهيد؛ سپس همان جا وقف نامه اي ‌به اين صورت تنظيم شد:

صورت وقف نامه

«هي‌ صدقة بتا بتلا في ‌حجيج بيت الله وعابر سبيله لاتباع ولاتوهب ولاتورث فمن باعها أو وهبها فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين. لايقبل الله منه صرفاً ولا عدلاً؛ يعني: [تمام آن زمين با آبش] با هدف استفاده حجاج بيت الله و عابران صدقه است. كسي حقّ فروش و بخشش وارث بردن از آن را ندارد. اگر كسي‌ آن را

بفروشد، نفرين خدا و فرشتگان و مردم بر او باد. خداوند از چنين كسي هيچ عملي را نخواهد پذيرفت. ‌

صورت وقف نامه

هنگامي‌ كه جنگ صفين با همه رنج هايش پايان يافت و علي‌ (عليه السلام) به كوفه بازگشت، حضرت درباره اموالش اين وصيت نامه را بيان فرمود:

«هذا ما أمر به عبدالله (علي بن أبي طالب) في‌ ماله ابتغاء وجه الله ليولجه به الجنة ويعطيه به الامنة وأنه يقوم بذلك الحسن بن علي‌ يأكل منه بالمعروف وينفق في المعروف فان حدث بحسن حدث وحسين حي‌ قام بالامر بعده وأصدره مصدره وأن لابني‌ فاطمة من صدقة علي مثل الذي لبني علي ‌واني ‌انما جعلت القيام بذلك الي‌ بني‌

فاطمة ابتغاء وجه الله وقربة الي رسول الله وتكريماً لحرمته وتشريفاً لوصلته ويشترط علي الذي ‌يجعله اليه أن

يترك المال علي أصوله وينفق من ثمره حيث أمر به وهدي ‌له وأن لا يبيع من أولاد نخل هذه القري ودية حتي تشكل أرضها غراسا ومن كان من امائي ‌اللاتي ‌أطوف عليهن لها ولد أو هي حامل فتمسك علي‌ ولدها وهي ‌من حظه فان مات ولدها وهي حية فهي عتيقة قد أفرج عنها الرق وحررها العتق؛ يعني: اين دستوري است كه بنده خدا علي ‌بن ابي‌ طالب، امير مؤمنان درباره اموال شخصي خود برا‌ي خشنودي‌ خدا داده است تا خداوند، با آن به

بهشتش درآورد، و آسوده اش كند. همانا سرپرستي‌ اين اموال برعهده فرزندم حسن بن علي است؛ آن گونه كه رواست از آن مصرف، و از آن انفاق كند.

اگر براي‌حسن حادثه ا‌ي رخ داد و حسين زنده بود، سرپرستي‌ آن را پس از برادرش به عهده گيرد، و كار او را تداوم بخشد. پسران فاطمه از اين اموال به همان مقدار سهم دارند كه ديگر پسران علي‌ خواهند داشت. من سرپرستي اموالم را به پسران فاطمه وا مي گذارم تا خشنودي خدا، و نزديك شدن به رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) و بزرگداشت حرمت او، و احترام پيوند خويشاوندي ‌پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را فراهم آورم. و باكسي‌كه اين اموال در دست اوست، شرط مي‌كنم كه اصل مال را حفظ كرده، فقط از ميوه و درآمدش بخورند و انفاق كنند، و هرگز نهال هاي درخت خرما را نفروشند تا همه اين سرزمين، يكپارچه زير درختان خرما به گونه اي قرار گيرد كه راه يافتن درآن دشوار باشد و زنان غيرعقدي‌ من كه با آن ها بود و صاحب فرزند يا حامله هستند پس از تولّد فرزند، فرزند خود را گيرد كه او بهره او باشد، واگر فرزندانش بميرد، مادر آزاد است، كنيز بودن از او برداشته شود، و آزادي خويش را باز يابد».

موقوفه حضرت زهرا (سلام الله عليها)

امام باقر به ابو بصير مرادي فرمود: آيا مي‌خواهي ‌وصيت مادرم زهرا را درباره وقف، به تو نشان بدهم كه اين وقف نامه با درخواست مادرم زهرا (سلام الله عليها) و به وسيله جدّم علي (عليه السلام) نوشته شده است؟

ابو بصير عرض كرد: بسيار خوشحال مي‌شوم.

امام از ظرفي ‌كه كنارش بود، كاغذي‌ در آورد كه در آن چنين نوشته شده بود:

«بسم الله الرّحمن الرّحيم هذا ما أوصت به فاطمة بنت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) أوصت بحوائطها

السبعة بالعواف والدلال والبرقة والمبيت والحسني ‌والصافية ومال ام ابراهيم الي ‌علي ‌بن أبي طالب، فان مضي‌ عليٌ فَالِي الحسن فان مضي الحسن فَاِلي الحسين فان مضي ‌الحسين فالي‌ الاكبر من ولدي أشْهَدُ الله عل‌ ذالك

والمقداد بن الاسود والزبير بن العوام؛ يعني: اين وصيت نامه فاطمه دختر محمد است. وصيت كرد بستان ها [باغ ها] ي هفتگانه اي كه در محل هايي به نام «عواف» و «دلال» و «برقة» و «مبيت» و «حسني» و «صافية» و «مال ام ابراهيم» قرار دارند. وصيت اين است كه درآمد اين بستان ها با دست علي ‌پس از وي‌

حسن و پس از وي‌ حسين و پس از آن به وسيله اولاد ارشد هزينه شود. خداوند را بر اين وصيت شاهد مي‌ گيرم.

مقداد و زبير بن عوام نيز شاهد اين وصيت هستند».

مرحوم شيخ طوسي و مرحوم صدوق مي‌گويند: آن باغ ها وقف بودند و هرگاه براي ‌رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) مهمان مي آمد يا رهگذراني‌ براي‌ كمك نزد حضرت مي‌ آمدند، از درآمد يا محصول آن باغ ها خرج مي‌كرد.

پس از وفات حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) عبّاس آمد كه آن باغ ها را از حضرت فاطمه (سلام الله عليها) تحويل بگيرد؛ امّا علي‌ (عليه السلام) وگروهي ديگر شهادت دادند كه آن باغ ها وقف بوده است.

موقوفه حضرت امام صادق (عليه السلام) براي روضه خواني

مهران بن محمد مي‌گويد: از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه وصيت فرمود براي‌ حضرت هفت سال نوحه سرايي كنند و براي ‌موسم هر سال، مالي را وقف كرد تا براي‌ اجراي مراسم روضه خواني هزينه شود.

موقوفه حضرت امام كاظم (عليه السلام)

عبدالرحمن بن حجاج، صورت وقف نامه حضرت امام موسي بن جعفر (عليه السلام) را چنين نقل كرده است:

صورت وقف نامه

«... تصدق موسي‌ بن جعفر بصدقته هذه وهو صحيح. صدقة حبساً بتاً بتلا مبتوتة لارجعة فيها ولا رد. ابتغاء وجه الله والدار الاخرة لايحل لمؤمن يؤمن بالله واليوم الاخر أن يبيعها ولا يبتاعها ولا يهبها ولاينحلها ولا يغير شيئاً مما وصفته عليها حتي‌ يرث الله الارض ومن عليها وجعل صدقته هذه الي ‌علي وابراهيم فاذا انقرض أحدهما دخل القاسم مع الباقي فاذا انقرض أحدهما دخل اسماعيل مع الباقي منهما فاذا انقرض أحدهما دخل العباس مع الباقي‌ فاذا انقرض أحدهما دخل الاكبر من ولدي‌ مع الباقي وان لم يبق من ولدي‌ الا واحد فهو الذي‌ يليه؛ يعني: ... موسي بن جعفر اين ملك را صدقه داد در حالي كه [از هر نظر] صحيح است [اين ملك] صدقه [وقف] مؤبد است و برگشت و پشيماني‌ در آن وجود ندارد.

[اين وقف] با هدف جلب رضايت پروردگار [ثواب] آخرت صورت گرفته است و هيچ شخص با ايماني ‌حق ندارد

اين ملك را در معرض خريد و فروش قرار دهد يا آن را به كسي ‌ببخشد. يا تغييراتي‌ در آن ايجاد كند، تا روز [قيامت] كه خداوند، وارث زمين وزمينيان خواهد شد.

متولّي اين صدقه علي و ابراهيم هستند، اگر يكي از آن دو درگذشت، قاسم با فرد باقي‌ در توليت شريك خواهد بود. اگر باز يكي درگذشت، اسماعيل جايگزين مي‌شود. اگر باز يكي‌ در گذشت عباس جايگزين وي ‌مي‌شود.

اگر باز يكي درگذشت، ازميان فرزندانم، بزرگ ترينشان جايگزين مي‌شود. اگر هيچ كدام باقي ‌نماندند، يگانه

فردي‌ از فرزندانم كه هست، متولي‌ مي‌شود.

/ 1