اثر و نفوذ حديث در زبان و ادب پارسي(3)
سيدعلياکبر واعظ موسوي«محبالاسلام»در دو شماره نوزدهم و بيستم نامه آستان قدس بحثي درباره علم الحديث طي 32 عنوان آغاز شد و اينک قسمتي ديگر نويسنده33ـ مراکز حديث:
علم الحديث هم مانند ساير علوم در دانشگاههاي بزرگي که بر اثر مباني ايمان و مساعي مسلمين تاسيس يافته بود تدريس ميشد بغداد، دمشق، نيشابور، غزنه، شيراز، بخارا، قاهره، قيروان، اشبيليه، قرطبه، وديگر بلاد اسلامي شاهد مدارس عاليهاي بودند، و هزاران نفر از طلاب علوم از اقصي نقاط اسلامي رهسپار اين نقاط و مراکز علمي ميشدند. و هم اکنون طلاب علوم دين، در جامع الازهر مصر، دارالعلوم ديوبند دهلي، مدرسة الواءظين لاهور، حوزه نجف اشرف، حوزه علميه قم، و حوزه مشهد مقدس و نقاط ديگر ضمن تحصيل معارف دين بتعليم و تعلم حديث نيز اشتغال دارند.درباره سنت پيغمبر يا حديث کتابهاي جليل و فراوان نوشته شده که از طريق عامه دو صحيح بخاري و مسلم و شرح آنها در گفتار پيشين معروض افتاد و نتيجه زحمات علماء و محدثين شيعه نيز بيايد.34ـ مجامع حديث عامه:
ديگر از کتب معتبر حديث بنزد اخوان عامه کتب ذيل است:1ـ مجموعه يا سنن ابي داود 202 ـ 275 ه.2ـ مجموعه صحاح ترمذي از محمد بن عيسي تزمذي خراسان متوفي 279 ه.3ـ جامع السنن احمد نسائي اهل نساء خراسان متوفي 303 ه.4ـ جامع السنن ابن ماجه قزويني 209 ـ 273 ه.35ـ هدف ما از اين مقال:
در اين بحث ميخواهيم نموداري از اثر و نفوذ حديث را گر چه براي نمونه در زبان و ادب پارسي بنظم و نثر نشان دهيم، بر هر که اندک تحقيقي بعمل آورد، اين نکته بديهي مينمايد که بر اثر عقيدهي کامل، و ايمان ثابت مسلمين، سخنان رسول اکرم(ص) همه جا با آيات کلام الله مجيد پا بپا در ادبيات و زبان پارسي آمده است.ادب، اخلاق، تاريخ، سياست، تصوف، عرفان، نظم و نثر پارسي گذشتگان ما، چنان اثر حديث و رنگ دين دارد که اگر بخواهيم احاديث را برداريم دگر ارزشي براي آن آثار بجاي نميماند.بر هر محدثي که آثار نظم و نثر سخنوران نامي و خداوندان دانش و بينش چون ابن سينا، و خواجه نصير، سعدي، نظامي، غزالي، فردوسي، سنائي، ناصرخسرو، خاقاني، مولوي و... را از نظر بگذراند بآساني ثابت ميشود، که عظمت گفتار، شيريني مقال، اثر سخن، رواني بيان اينان بسي رهين آثار مردان خداست خاصه: از عقل کل و ختم رسل حضرت محمد بن عبدالله(ص).36ـ بر اين بيمقدار، طي توفيق ترجمه و تاليف و طبع و نشر 2518 حديث طي 6 مجلد برگزيده از ده هزار حديث از صدها کتاب وزير و روکردن آثار نظم و نثر 328 شاعر و حکيم و فقيه و فيلسوف چون آفتاب روشن است که بزرگي بزرگان باندازه ايست که از اولياء الله استضائه کردهاند.آثار آميخته با حقيقت سنائي، قصيده غراي خاقاني، مکتوبات محکم غزالي، استدلال عقلي و منطقي دو فيلسوف بزرگ چون خواجه و ابن سينا، و بالاخره آثار ناصرخسرو و قبادياني هر يک بتنهائي شاهد گفتار ماست.مقال ما درباره نفوذ حديث در زمان پارسي است و گرنه آثار علمي و اسلامي دانشمندان که متاثر از حديث است(بزبان عرب) خود، اوقيانوسي بيکران است.37ـ توجه فرمايند:
الف ـ پيش از آغاز در بحث خواننده گرامي بداند که اگر در اين مقال، نمونههائي از ادبيات متاثر از حديث را ارائه ميدهيم، نظر ما طرفداري از دستهاي، و يا قدح عقيدهاي خاص نيست، نظر ما نفوذ حديث است و بس نامعلوم شود که آثار حکيم، فقيه، اديب، عارف، شاعر، متصوف، و عالم علم اخلاق و علم الاجتماع اسلامي و.... از قديم و جديد، همه صبغه دين و اثر معنوي آيات قرآن و خبر رسول را دارد.ب ـ در گذشته برجستهترين سخندانان، و سخنوران و نويسندگان دانشمند، اما مسلمان خود را از کلام رسول (ص) بينياز نميدانستهاند بلکه بعنوان بهترين دليل و عاليترين رهنما، آثار الهي را زيب سخن، و زينت خامه، و نامه خود قرار ميدادهاند.ج ـ تا برخي نويسندگان معاصر که به تقليد غلط از اروپائيان، نوشتههاي سرد، خالي از اثر معنوي، تهي از آيات الهي را، بر مردم مسلمان عرضه ميدارند، بدانند که بزرگان علم و مفاخر قلم، که جهانيان ببزرگيشان اعتراف دارند. همه از مکتب دين پيروي کرده و از شعاع دانش نبوي دل و جان خويش را منور ساخته و توانستهاند، فراراه اجتماع نيز چراغي بيفروزند و دين از آنان چيزي نکاسته، بلکه بر عظمتشان افزوده است.د ـ تا همه بدانند داشتن ايمان فخر است نه بي ايماني، طبع و نشر کتاب بين مسلمان بدون نام خدا و خالي از آثار ايمان بي ايمانان را خوشنود نخواهد ساخت اما خدا و رسول (ص) و اهل ايمان را آزرده ميسازد، و اثر شومي در اذهان عامه باقي ميگذارد.ه. ـ تقدم و تاخر نام نامآوران در اين گفتار دليل تقدم زماني و تاخر معنوي و يا تاخر رتبه و راتبه آنان نيست بلکه بر اثر شتاب است اگر مجالي براي نشر جداگانه اين گفتار پيش آيد، اميد ترتيب کامل نيز ميرود بعون الله38ـ آغاز مقال:
حديث در نظم و نثر پارسي بچند صورت آمده است:1ـ لفظ حديث درمتن شعر، مانند گفته نظامي گنجوي:
زينگونه بسي گهر فشانده
و آنگاه حديث عشق رانده
و آنگاه حديث عشق رانده
و آنگاه حديث عشق رانده
در حديث آمد که تسبيح از ريا
همچو سبزه گولخن دان اي کيا
همچو سبزه گولخن دان اي کيا
همچو سبزه گولخن دان اي کيا
سواد الوجه في الدارين درويش
سواد اعظم آمد بي کم و بيش
سواد اعظم آمد بي کم و بيش
سواد اعظم آمد بي کم و بيش
حديث کنت کنزا را فراخوان
که تا پيدا ببيني سر پنهان
که تا پيدا ببيني سر پنهان
که تا پيدا ببيني سر پنهان
برون آي از سراي ام هاني بگو
بهر اين گفتند اکابر در جهان
در خبر بشنو تو اين پند نکو
تو اي از قدسيان اشرف
که از احببت ان اعرف
مال را کز بهر دين باشي حمول
نعم مال صالح گفتش رسول
مطلق حديث من راني شبستري
راحة الانسان فى حفظ اللسان
بين جنبيکم لکم اعدا عدو
بتازان بر فلک رفرف
عيان کنز نهان بيني
نعم مال صالح گفتش رسول
نعم مال صالح گفتش رسول
گهي از مخزن سرو رضا يافت
عرفت الله من فسخ العزائم
بملک ري مرا انداخت لنگر
دل تاريک من رخشنده گوهر
بملک ري مرا انداخت لنگر
بملک ري مرا انداخت لنگر
خشية الله را نشان علم دان
سينه را از علم حق آباد ك
ن رو حديث لو علمتم را بخوان
انما يخشى تو در قرآن بخوان
ن رو حديث لو علمتم را بخوان
ن رو حديث لو علمتم را بخوان
39ـ معاني حديث در کتاب خدا:
شيخ طريحي در اثر عميق لغوي خود، معاني حديث را از نظر لغت شرح و نقل کرده که ما براي پارسي زبانان ترجمه کرديم.حدث بصورت امر، بمعني اشاعه و اظهار آمده است، مانند« و اما بنعمة ربك فحدث» يعني نعم باطني، چون ايمان را بديگران تعليم ده، و نعمتهاي ظاهري چون مال و منال را با انفاق بديگران برسان.«الاحاديث» در سوره يوسف بمعني تعبيير خواب آمده است چون:«يعلمک من تاويل الاحاديث» بمعني رويا و تاويل عبارت و تفسير آن، و گفته ميشود مراد معاني کتاب خدا، و سنن انبياء و مقاصد پنهاني مردم است که يوسف شرح ميداده است.حديثا در قرآن کريم، بمعني کلام آمده است مانند:«و اذا سر النبي الي ازواجه حديثا يعني کلاما، مراد سخني است که پيامبر(ص) بقول ابوعلي به حفصة فرموده، و منظورش اخفا بوده، اما وي اظهار نموده است:احاديث بمعني حکايات و اخبار و عبرت آمده است که در بيان شر استعمال ميشود نه خير، مانند«وجعلناهم احاديث».محدث با دال مفتوح، چيزي را گويند که قبلا نبوده است، خلاف قديم، در حديث آمده است:«اياکم و محدثات الامور» بپرهيزيد از کارهاي تازهايکه از کتاب و سنت و اجماع، شناخته نشدهاند.الحديث در لغت خبريست که بر اندک و بسيار اطلاق ميشود و گاهي بمعني مرادف کلام را گويند و براي اينکه تجدد و حدوث را ميفهماند حديث گفته ميشود.الحدث در اصطلاح فقه، ناقض طهارت را گويند:«لا يزال فىصلوة مالم يحدث» و گاهي بجوان نو خواسته گفته ميشود.الاحدوثه بر وزن اعجوبه مفرد احاديث، آن سخني است که مردم با هم بگويند الحدثان با فتح حاء و دال بمعني مرگ است:«لا امن من الحدثان» حديث بر وزن حسين نام مادر امام علي النقي است که ام ولد بوده است (مجمع البحرين لغت. حديث)40ـ نفوذ لفظ حديث در شعر:
لغت حديث در شعر پارسي بمعني گفتار پيامبر(ص) و کردار رسول(ص) خبر، گفتگوي، سخن، سرگذشت، گفتار، زبان حال، حکايت، شرح غم، مديحه، قصه، درس، افسانه، عبرت، جديد و نو و.... آمده است در اشعار پارسي ميتوانيد اين معاني را فقط از حديث درک کنيد:تا کي کني عذاب و کني ريش را خضاب تا کي فضول گوئي و آري حديث غاب رودکي سمرقندي
حديث ما سوي الله را رها کن
بعقل خويش اين را، ز آن جدا کن
بعقل خويش اين را، ز آن جدا کن
بعقل خويش اين را، ز آن جدا کن
سبحان الله زهي خداوند و دود
در هر نفسي برد جهان بعدم
آرد دگري چو آن، هماندم بوجود
مستجمع فضل و کرم و رحمت وجود
آرد دگري چو آن، هماندم بوجود
آرد دگري چو آن، هماندم بوجود
امثال قرآن گنج خدائيست چه گوئي
بر علم مثل معتمدان آل رسولند
راهت ننمايند سوي آن علم، جز اين آل
از حدثنا قال گشوده شود امثال
راهت ننمايند سوي آن علم، جز اين آل
راهت ننمايند سوي آن علم، جز اين آل
خردمند گويد خرد پادشاست
خرد را تن آدمي لشکر است
همه شهوت و آرزو چاکر است
که بر خاص و برعام فرمانرواست
همه شهوت و آرزو چاکر است
همه شهوت و آرزو چاکر است
موحد چو در پاي ريزي زرش
اميد و هراسش نباشد زکس
براينست بنيان توحيد و بس
چو شمشير هندي نهي بر سرش
براينست بنيان توحيد و بس
براينست بنيان توحيد و بس
خردمند، داند که پاکي و شرم
بود خوي پاکان چو خوي ملک
چه اندر زمين و چه اندر فلک
درستي و راستي و گفتار نرم
چه اندر زمين و چه اندر فلک
چه اندر زمين و چه اندر فلک
اين جهان پيرزني سخت فريبنده است
پيش از آن کز تو ببرد تو طلاقش
ده مگر آزاد شود گردنت از عارش
نشود مرد خردمند خريدارش
ده مگر آزاد شود گردنت از عارش
ده مگر آزاد شود گردنت از عارش
بگو جبرئيل را از من پيامي
ولي تاب و تب ما خاکيان بين
بنوري ذوق مهجوري ندادند
مرا آن پيکر نوري ندادند
بنوري ذوق مهجوري ندادند
بنوري ذوق مهجوري ندادند
در حديث آمد که يزدان مجيد
يک گره را داد عقل و علم وجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوي
يک گروه ديگر از دانش تهي
همچو حيوان از علف در فروبهي
خلق عالم را سه گونه آفريد
آن فرشته است و نداند جز سجود
نور مطلق زنده از عشق جدا
همچو حيوان از علف در فروبهي
همچو حيوان از علف در فروبهي
42ـ متن حديث در اشعار
من عرف الله فرو خواندهايم
در صفتت لنگ فرو ماندهايم
در صفتت لنگ فرو ماندهايم
در صفتت لنگ فرو ماندهايم
فرشته گر چه دارد قرب درگاه
حديث قدسي اين معني بيان کرد
در رفع حجب کوش نه در جمع کتب
در طي کتب کجا بود نشأء حب
طي کن همه را و «عد الي الله و تب»
نگنجد در مقام لي مع الله
وبي يبصر و بي يسمع عيان کرد
کز جمع کتب نميشود رفع حجب
طي کن همه را و «عد الي الله و تب»
طي کن همه را و «عد الي الله و تب»
خوش دهم در باطن حکم زبر
من حفر بثرانخواندي از خبر
آنچ خواندي کن عمل جان پدر
گرچه شد رويم ترش کالحق مر
آنچ خواندي کن عمل جان پدر
آنچ خواندي کن عمل جان پدر
درختي که تلخش بود گوهرا
همان ميوه تلخ آرد پديد از او
چرب و شيرين نخواهي چشيد
اگر چرب و شيرين دهي مر و را
چرب و شيرين نخواهي چشيد
چرب و شيرين نخواهي چشيد
گفت پيغمبر که در بحر هموم
در دلالت دان تو ياران را نجوم
در دلالت دان تو ياران را نجوم
در دلالت دان تو ياران را نجوم
آنچ از کلام احمد مرسل بمارسيد
در کار نان و گوشت چرا کوتهي کنيم
با نص در حديث عليکم با حمرين
در طاعت شريعت مار است فرض عين
با نص در حديث عليکم با حمرين
با نص در حديث عليکم با حمرين
43 ـ نفوذ حديث در نثر فارسي قديم:
الف ـ هيچکس نگفته است که جانب حزم و احتياط را مهمل بايد گذاشت و تصون نفس از مکاره در توقف نهاد:«اعقلها و توکل علي الله». حديث ب ـ ان الله و ملائکته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلما تسليما(قرآن کريم) و چون ميبايست که اين ملت مخلد ماند، و ملک اين امت بهمه آفاق برسد، و صدق اين خبر، که يکي از معجزات باقي است جهانيان را معلوم شود:«قال النبي عليه السلام زويت لي الارض فاريت مشارقها و مغاربها سيبلغ ملک امتي مازوي لي منها» (الحديث)ج ـ چون نقش واقعه در صورت حادثه پيدا آمده باشد، عاقل دوربين و جاهل غافل يکسان باشد، و زبان نبوت از اين معني عبارت ميکند که:«الامور تشابهت مقبلة، فاذا ادبرت عرفها الجاهل، كما يعرفه العاقل» (الحديث)د ـ اگر همه عمر از صدق دل نماز کند، و از مال حلال صدقه دهد، چندان ثواب نيابد که يکساعت از روز براي حفظ مال، و توقي نفس، در جهاد گذارد:«من قتل دون ماله و دون نفسه فهو شهيد» الحديث چون جهاد که براي مال کرده شود سعادت شهادت و عز مغفرت ميتوان يافت.ه ـ مذلت و حاجتمندي کاري دشوار است و گفتهاند: عزالرجل استغناوه عن الناس درويشي اصل بلاهاست و داعي دشمنيو ـ هيچ پيرايه و زيور، در روز محنت چون زيور صبر نيست«قال النبي(ص) خير ما اعطي الانسان، لسان شاکر، وبدن صابر، و قلب ذاکر»صبر بايد کرد، و در تقاعد نفس کوشيد، چه هرگاه زبان نبوت اين معني را عبارت ميفرمايد:«خيارکم احسنکم اخلاقا الموطئون اکتافا الذين يالفون و يولفون» و کريم اگر در سر آيد دستگير او، کرام توانند بود چنانکه پيل اگر در خلاب (باتلاق) بماند، جز پيلان از آنجا بيرون نتوانند آوردن(کليله باب الاسد و الثور)حکيم شرق شيخ الرئيس ابن سينا، در حال نفس پس از مفارقت از بدن گويد:ز ـ «احوال نفس آنست که هم در شريعت ياد کرده است، بعضي بر سبيل رمز، و بعضي بر سبيل ايجاز، و نفس را در شريعت«روح» گويند، و اخباريکه اندرين معني از صاحب شريعت حق صلوات الله عليه و علي اصحابه آمده است معروف است. ح ـ در بحث الهيات گويد:«تنبيه»: عارف دلير باشد، ـ و چرا چنين نبود؟ و وي از مرگ نپرهيزد، سخي و جواد باشد؟ و وي از دوست داشتن باطل، دورست، و گناهها عفو کند، و چرا چنين نباشد؟ و نفس او بزرگتر از آنست که هيچ ذلت بشري او را منزعج کند، و کينه و حقددرباد، وي نماند، و چرا چنين نباشد؟ و ذکر او بحق مشغول است. ط ـ «بدانک عارف خواهان حق اول باشد، از براي چيزي ديگر و هيچ چيز، بر شناخت و بر عبادت او اختيار نکند، زيرا کي مستحق عبادتست و عبادت وي نسبتي است شريف بوي، نه از براي طمعي باشد، يا ترسي، و اگر چنانست عبادت از براي طمعي باشد، لازم آيد کي آنچ بدان طمع دارند، يا از آن ترسند داعي باشد، بر عبادت و مطلوب آن بود، و حق نه غايب باشد، اندر عبادت، بل کي واسطه بود بچيزي غير از او، و آن چيز غايب عبادت باشد، و مطلوب بود بعبادت نه کي از مطلوب». درباره خليفه رسول(ص) گويد:«ناگريز پيغمبر بايد براي بقاء شريعتي که براي مصالح امور انسان آورده است تدبير عظيم بينديشد. و جانشين قرار دادن بنص «تعيين صريح» بصوابديد نزديکتر است.ي ـ خواجه نصير، در اثر محکم و علمي خود ضمن شرح حقيقت(نفخ صور) گويد:بسي ثواب و عقاب باشد، و کساني باشند، که دنيا و آخرت ايشان متحد شده باشد«فکشفنا عنک غطاعک فيصرک اليوم حديد» قرآن کريمپس عمل و ثواب ايشان يکي باشد«اعبدالله، لالرغبة و لا لرهبة، بل انه اهل لان يعبدوانى اهل لان اعبد.44ـ نفوذ حديث در نامههاى تاريخي:
ا ـ نامه حکيم سنائي ببهرامشاه ـ بسم الله الرحمن الرحيم ـ الحمدلله رب العالمين و الصلواة علىمحمد و آله اجمعيناما وي: در بعضي اثرات است که دو چيز در عمر افزايد، و زندگي زياد گرداند، و سبب باريدن باران و رستن درختان شود، يکي نصرت مظلومان، و ديگري قهر ظالمان، و حجتي که بر اين گفتهاند: آنست که پيغبمر(ص)فرمود که:«بالعدل قامت السموات» عدل برمثال مرغيست که هر کجا سايه افکند آنجا نيز سعد دولت شود...» ب ـ از نامه غزالي بنظام الدين:
زينهار زينهار، بخداي متعال استعاذت کن، از قصور کياست که بيشتر خلق که هلاک شدند، از کياست ناقص هلاک شدند. و اکثر اهل الجنة البله، و اهل عليين ذووالالباب ج ـ نامه حكيم سنائى به قوام الدين ابوالقاسم
منهي خطه ملکوت، و منتهي عالم جبروت از سراپرده عين الله چنين خبر داد که: «ان الله لا ينظر الي صورکم و لا الي اعمالکم و لکن ينظر الي قلوبکم و احوالکم ـ حديث» ان اشارات بدين عبارت برون داد گفت نظر پاک الهي هرگز در، رعنا سراي طبيعت فرو نيايد، و مرقد عماري جباري هرگز، در، دروازه حدوث و حروف نگنجد، مهتراني که فرمانبرداران اشارات:«تخلقوا باخلاق الله» اند... ود ـ از نامه دوم بهمين وزير
غرض از تشبيب و تطويل و تبديل آنستکه اين داعي را عقل و روح، در پيش خدمت است وليکن نيت ضعيف دارد، چه طاقت تفقد دارد آيه«ان الملوک اذا دخلوا قرية افسدوها» ه ـ نظامي عروضي گويد:
سلطان يمين الدوله محمود، رحمه الله گويد: روزي رسولي فرستاد بماوراء النهر، بنزديک بغراخان، و در نامهاي که تحرير افتاد، تقرير کرد، اين فصل که: ان اکرمکم عندالله اتقيکم، و الذين او توا العلم درجات.پس همي خواهيم، که ائمه ولايت ماوراء النهر و علما مشرق، و افاضل حضرت خاقان از ضروريات اينقدر خبر دهند که: نبوت چيست؟ ولايت چيست؟ دين چيست؟ اسلام چيست؟ ايمان چيست؟ احسان چيست؟ تقوي چيست؟ امر بمعروف چيست؟ نهي از منکر چيست؟ صراط چيست؟ ميزان چيست؟ رحم چيست؟ شفقت چيست؟ عدل چيست؟ فضل چيست؟پس از رسيدن نامه و مشورت، محمد بن عبده الکاتب گفت: من اين سئوال را در دو کلمه جواب کنم. چنانکه افاضل اسلام، دلائل مشرق ببينند، در محل رضا و مقرپسند، افتد، پس قلم گرفت و در پايان مسائل، بر طبق فتوي بنوشت که قال رسول الله صلعم:«التعظيم لامرالله، و الشفقة على خلق الله همه ائمه ماوراء النهر، انگشت بدندان گرفتند، و شگفتيها نمودند، و گفتند اينست جوابي کامل، و لفظي شامل، و خاقان عظيم برافروخت که بدبير کفايت شد، و بائمه حاجت نيفتاد، و چون بغزنين رسيد همه، پسنديدند. 45ـ نفوذ حديث در تفسير و عقايد:
مورخ قديم طبري در تفسير معروف خود گويد: اما آن آيت که خداي عزوجل گفت که:«انما وليکم الله و رسوله» تا آخر آيت بشان اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب فرو آمد و خليفتي او، و سبب اين آن بود که پيامبر(ص)هنوز در حال حيات بود و روزي اندر مسجد نماز همي کرد، سائل اندر آمد و چيزي ميخواست و علي اندر نماز بود، و در رکوع انگشتري از دست بيرون کرد، و بدان سائل داد و ايزد تعالي اين آيت بفرستاد:«انما وليکم الله و رسوله، تا آخر آيت و صدق الله و رسوله، و مازادهم الا ايمانا و تسليما.گفت دوست و يار خداوند شما منم، که خدايم، و پيامبر منست و آن مومنان که نماز کردند، و زكوة دادند، و صدقه دادند، اندر زكوة يعنىعلي بن ابيطالب، پس بدين آيت خليفتي علي نص گشت محقق طوسي خواجه گويد:بعضي گفتهاند کلمه لا اله الا الله ميزانست چه هر چند فرمودهاند:«كلمة خفيفة علىاللسان ثقيلة فى الميزان» اما ميزان نسبت به بعضي مردم موزون و ميزان هر دو يکي است و علامت آنکه اين کلمه ميزانست آنستکه وجود، در يک کفه دارد، و عدم در يک کفه، و حرف استثنا، که روئي با عدم دارد، و روئي با وجود، بمثابه شاهين است که دو کفه بآن ايستاده و قائم است و اين فاصل است ميان مومن و کافر و بهشتي و دوزخي«من قال لااله الا الله دخل الجنة» سابقان و اهل يمين به بهشت برسند، اما كمال اهل يمين بهشت باشد، و كمال بهشت بسابقان:«ان الجنةاشوق الىسلمان من سلمان الىالجنة» ايشانرا به بهشت التفاتي نبود در آغاز و انجام گويد: و حشر هر کسي بر صورت ذاتي آن کس تواند بود چه آنجا حجاب مرتفع است که:«و برزو الله الواحد القهار» تا باين سبب:«يحشر الناس علي صور يحسن عندهم القردة و الخنازير ـ الحديث»و خودهم در اين جهان«وجعل منهم القردة و الخنازير و عبدالطاغوت» و لكن در اين جهان كسانى بيننده اهل آن جهان را باشند«ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون» *ـ الفقر سواد الوجه فى الدارين (حديث) * ـ كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت لكى اعرف(اين حديث قدسى اختلافى است. نويسنده) * ـ من رآنىفقدر آنى فان الشيطان لا يتمثل بمثلىـ درباره خوابهائيست كه در رويا رسول اكرم (ص) ديده شود.*ـ حديث نبوى (ص) ـ آسايش انسان در نگهداشتن زبان است.*ـ اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك (حديث نبوى)*ـ كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف (معروف بحديث قدسى)* ـ نعم مال صالح ـ الحديث*ـ عرفت الله بفسخ العزائم ـ نهج البلاغه*ـ لو علم الناس ما فى طلب العلم للطلبوه و لو بسفك المهج و خوض اللجج ـ امام سجاد(ع)ه. پايان ص33. ه. پايان ص34. ه. پايان ص35. ه. پايان ص36. ه. پايان ص37. *ـ من حفر بئرا لاخيه، فقد وقع فيه(نهج البلاغه).*ـ ديوان ميرزا تقي خان ضياء لشكر متخلص به «دانش» كه حاج شيخ الرئيس بر آن تقريظى دارد وي با زبان طعن و طنز از شكم خوارگي مذمت کرده است.ه. پايان ص38. ه. پايان ص39. *ـ الهيات شفا فصل 3 مقاله دهم بنقل داستان غدير چگونه بيان حکيم با حديث غدير موافق است.*ـ پنج نامه فقط براي نمونه است.ه. پايان ص40. ه. پايان ص41. *ـ ابن سينا ضمن تعريف «نفس ناطقه» و احوال آن صريحا بحديث مروى از رسول اكرم(ص) استناد ميكند:«فان معرفة النفس مرقاة الى معرفة الرب تعالى كما اشاراليه قائل الحق بقوله»:«من عرف نفسه فقد عرف ربه» و لو كان المراد بالنفس فى هذا الحديث هو هذا لجسم لكان كل احد عارفا بربه اعنى خصوص معرفته و ليس كذلك(رساله نفس ط مصر ص 7)ه. پايان ص42. ه. پايان ص42. 14. تاريخ تمدن اسلام، تاريخ اديان، سرگذشت علم. گلشن راز ـ الفقر سواد الوجه في الدارين (حديث). وفي الحديث ان اوصياء محمد محدثون يعني ملائکه و جبرئيل بدون رؤيت با اوصياي پيامبر(ص) سخن ميگويند و در اوصاف فاطمه زهرا(ع) آمده است:«ايتها المحدثة العلية». فاطمة (ع) مع النبى فوجدت عنده احداثا، اى شبابا. فى حديث العلم«به يكسب الانسان الطاعة فىحيوته و جميل الاحدوثة بعدوفاتة» اى الثناء و الكلام الجميل . و فى حديث الارواح الخمسة:«هذا الارواح الاربعة يصيبها الحدثان الارواح القدس لا تهلو و لا تعلب» كه منظور از حدثان خواب و غفلت و لهو و امثال آنست.. اسلام بيشتر و پيشتر از همه براي آزادي بردگان از طرق مختلف کوشيده است يکي از طرق آزاد کردن برده آنست که مسلمين بازن اسيرن ازدواج ميکردهاند، و از وي داراي فرزند ميشدند آن زن ديگر(مادر فرزند) گفته ميشد، نه اسير و برده و بدينوسيله آزاد ميگشته است مانند اينکه مسلمانان، قبيله«بني مصطلق» را اسير کردند جويريه دختر حرث رئيس قبيله که از کنيزي خود ميترسيد به رسول اکرم(ص) پناه برد و پيشنهاد ازدواج پيامبر را بشادي پذيرفت، همين سبب شد که خودش و پدرش و تمام بستگانش از قيد اسارت آزاد شدند(باصطلاح فقهاء مسلم مالک عمودين نميشود)طالب تفصيل بکتب سيره و مآخذ فقهي باب العتق رجوع کند «نويسنده». لايحه 19 از لوايح نورالدين عبدالرحمن جامى(817 ـ 898 ه.. ق) ـ جامى در حديث نيز آثارى دارد، مانند شرح حديث ابيذر غفاري و ترجمه اربعين حديث يا چهل حديث و سلسلة الذهب فارسي منظوم. ديوان جامي اخيرا بطبع رسيده است.. بنا عرف الله، و بنا عبدالله و ر. ك. خطبههاي 2 ـ 83 ـ 150 ـ 101ـ 185ـ 234 نهج البلاغه . لما خلق الله العقل استنطقه قال له اقبل، فاقبل ثم قال له ادبر، فادبر ززز الحديث کافي. ان الموء من ولىالله، يعينه، يصنع له، و لا يقول عليه، الا الحق و لا يخاف غيره وافي. المومن شاكر فى السر، صابر في الضر، خائف فىالرضا، المومن عفيف،متنزه عن القذر اقوال الائمه ج 1 . يا دنيا يا دنيا غرى غيرى، فقد طلقتك ثلاثاً لا رجعة فيها... نهج البلاغه. ان الله خلق الانسان و ركب فيه العقل و الشهوة و خلق الملائكة...الحديث. من عرف الله خاف الله... حديث . حديث خلق ملايكه و انسان و حيوان را بكتب حديث مانند كافى و نهج البلاغه بنگريد. لي مع الله وقت لا يسعنى فيه ملك مقرب.... الحديثـ عبدى اطعنى حتي اجعلک مثلي... الخ(حديث قدسي) ـ لا يزال العبد يتقرب الي بالنوافل حتي احبه فاذا احببته کنت له سمعا و بصرا و يدا و لسانا فبي يبصر و بي يبطش و بي ينطق حديث و ما رميت اذرميت و لکن الله رمي ـ قرآن کريم . لوايح جامي. اذا اسمعتم بحبل زال عن مكانه فصدقوا و اذا سمعتم برجل زال عن خلقه، فلا تصدقوا فانه علي ما جبل عليه. نهج الفصاحة(حديث نبوي). اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم، اهتديتم جز و احاديث موضوعه است در جاي خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.. ج 14 ـ بحارالانوار بنگريد.. مولوي گويد: گفت پيغمبر بآواز بلند با توکل زانوي اشتر ببند. كليله و دمنه بهرامشاهى باب الطاير و ابن الملك. شرف المومن صلوته بالليل، و عزه استغنائه عن الناس (جامع الاخبار). رساله نفس ط آثار ملى ص 78. اشارات و تنبيهات ص 256 ـ بنگريد چگونه معاني حديث از اين بيان خوانده ميشود.. اشارات ص 249 ـ چگونه با مناجات مولاي متقيان(ع) تطابق دارد:«الهي ما عبدتک خوفا من نارک و لا شوقا الي جنتک بل وجدتک اهلا للعبادة فعبدتك». آغاز و انجام چگونه سخن دو حکيم در توحيد، اتحاد ميپذيرد.ـ مقدمه ديوان سنائى ص كج مصصح مدرس رضوى ط 320 شمسى طبع كتاب. . مكاتب فارسى غزالى ـ حديث است.. ربيعالاول 528 ه قوامالدين وزير سلطان محمود بسرخس خواست كه سنائي را ببيند، و بروي كرم كند، خواجه سنائي دو نامه با دو قصيده به پاسخ فرستاد.. ديوان حكيم سنائى. قرآن كريم. چهار مقاله عروضي مصحح محمد قزويني. ترجمه تفسير طبرى ج 2 ص 412. اشارتى بحديث سلسلة الذهب. آغاز و انجام فصل 6 ص 19 احوال اصناف خلق در آن جهان.. خواجه ـ محدث قمي در هدية الاحباب گويد:«فهو حجةالفرقة الناجية محمد بن محمد بن الحسن الطوسى الجهرودى القمى سلطان العلماء و المحفقين، و افضل الحكماء و المتكلمين، ممدوح اكابر الافاق، و مجمع مكارم الاخلاق، الذى لا يحتاج الىالتعريف لغاية شهرتةمع ان كلما يقال فيه فهودون رتبته» و قال آيه الله العلامة فى اجازته الكبيرة و هذا الشيخ افضل اهل عصره فىالعلوم العقليه و النقليه، و كان اشرف من شاهدناه فى الاخلاق نور الله ضريحه قرات عليه الهيات الشفا لابى على بن سينا و بعض التذكرة فى الهيئة تصنيفه رحمه الله ثم ادركه الموت و المحتوم ولد فى 11 ج 1 سنة 597 و توفى فى يوم الغدير 672 و دفن فى بقعة الكاظمية و تاريخ وفاته بالفارسيةنصير ملت و دين پادشاه کشور فضل يگانهاي که چو او، مادر زمانه نزادبسال ششصد و هفتاد دو بذي الحجة بروز هجدهم درگذشت در بغدادطالب تفصيل رجوع کند به احوال و آثار خواجه طوسي از مدرس رضوي طبع دانشگاه سرگذشت و عقايد خواجه طوسي از محمد مدرسي زنجاني و يادنامه خواجه نصيرالدين طوسي چاپ دانشگاه