لقب های حضرت رضا (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لقب های حضرت رضا (علیه السلام) - نسخه متنی

تقی بینشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه آستان ـ شماره 29، 30 اسفند 1347

لقبهاي حضرت رضا عليه السلام

تقي بينشي

ائم? اطهار صلوات الله عليهم اجمعين اغلب غير از اسم و کنيه چندين لقب
داشته‌اند و هر يک از اين لقبها مبين بعضي از صفات و خصال پسنديده آن بزرگواران
بوده است. در عرب و ملتهاي مسلمان رسم بوده است که هر کسي اسم و کنيه و لقب داشته
باشد و از روي آنها ارزش وجودي و ميزان معلومات و شخصيت اجتماعي و خانواده يا
حسب و نسب و حتي کار و پيشه او شناخته شود. در کشورهاي روما که زبانشان از لاتين
مشتق مي‌شود اسمها مفصل و مرکب بوده است و در بعضي جاها مثل آلمان و اسپانيا
کساني بوده‌اند که اسمشان از چندين کلمه ترکيب مي‌شده است. نام گذاري مثل ساير
شؤون اجتماعي و زندگي تطور پيدا کرده است ولي بطور کلي غير از عربها که اسمهاي
ساده داشته‌اند، ساير اقوام به تقليد از يونانيها و روميها به اسمهاي مرکب
علاقه داشته‌اند حتي در قرون وسطي که وضع آن خيلي روشن نيست اسمهاي ترکيبي و
لقب متداول بوده و معمولا غير از اسم کوچک اسم خانواده و لقب رواج داشته
است(لاروس بزرگ فرانسه جلد پنجم: اسم و پرنوم). قرايني هست که مي‌رساند در ايران
باستان اسمهاي مرکب و خانواده متداول بوده است از جمله زردتشت درگاتها خود را
زرتشتر سپيتمه يا سپتمه(مزد يسنا ص 63) مي‌نامد که کلم? اول مرکب از زرت و اشترا
به معني دارند? شتر زرد يا خشمگين يا پيرو کلم? دوم نام خانواده زردشت است و
معني خاندان يا نژاد سفيد مي‌دهد(گاتها ـ تاليف و ترجم? پور داود چاپ بمبئي ص 23
ـ مزد يسنا ص 63). اسم کورش شهريار بزرگ ايران قديم نيز با القاب و عناويني چون
سپهبد و غيلمي(شايد عيلامي) ذکر شده است.

(روايت ابن خلدون به نقل بانو بياني در مجل? يغما شمار? 6 سال 21 ص 310.)

در کشورهاي اسلامي و عربي اسم را معمولا پدر و مادر مي‌گذاشتند و به تناسب
استعداد معنوي و ميزان اعتقاد مذهبي و شخصيت خانواد? خود يکي از اسمهاي معروف و
با سابقه را که محترم و مقدس بوده است انتخاب مي‌کرده‌اند. اغلب اسم پدربزرگ يا
جد و يکي از نياکان به فرزند داده مي‌شد وبدين وسيله نام گذشتگان باقي مي‌ماند.
اسم مبارک امام هشتم(ع) علي، از جد بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين(ع) و از اسم الهي
مشتق است و «دلالت بر علوشان و امتياز از همگان» دارد(جنات الخلود) گاهي اسم پدر
را به اسم پسر اضافه مي‌کردند و اسم مرکبي يا ترکيب مزجي که در اصطلاح ادبي به
آن«اضاف? بنوت» مي‌گويند مي‌ساختند و کسر? اضافه را به عنوان اضاف? مقطوع
الحر که حذف مي‌کردند مثلا محمد زکريا رازي دانشمند معروف ايراني اسم پدرش
زکريا بوده است: محمد بن زکريا، يا ابوعلي سينا در حقيقت پورسيناست. اين شکل
نام‌گذاري با اندک اختلافي هنوز در بعضي از نقاط ايران متداول است و در دههاي
خراسان و کوه پايه‌هاي اطراف مشهد مثل نغندر و شانديز اضاف? بنوت را با کسر?
اضافه بکار مي‌برند مثلا وقتي مي‌گويند حسن حبيب منظور حسن پسر حبيب است.

با اضاف? اسم پدر به پسر اگر چه حلق? خانواده و در نتيجه حسب و نسب بيشتر مشخص
و شناخته مي‌شود اما دوران پدر شاهي و نفوذ يا اهميتي که پدرها در خانه‌ها و
جامعه داشته‌اند مسلم تاثير کلي داشته است به همين جهت گاهي کساني به اسم
پدرشان خوانده مي‌شده‌اند و به عبارت ديگر اسم پدر را بر پسر اطلاق
مي‌کرده‌اند زکرياي رازي يعني ابن زکرياي رازي. به ابو المغيث الحسين بن منصور
بن محماي بيضاوي(اهل بيضاوي فارس) که در 24 ذي‌قعده 309ه.(= 26مارس 922.م) به فتواي
قاضي ابو عمر مالکي و به جرم الحاد و کفر مثله شد منصور حلاج مي‌گويند(دائرة
المعارف اسلام ـ متن فرانسه ج2 ص 254).

کنيه يا کنيت که شکل عربي آن کنية است نمودار خصائص روحي و جسمي و در حقيقت
مظهر وجودي يا سمبل اشخاص بوده است. عربها کنيه را خيلي دوست مي‌داشتند و حتي به
کوه و اشياء و موجودات علوي کنيه مي‌دادند. به عنوان مثال مي‌توان ابومره شيطان
و ابويحيي عزرائيل و ابومنصور شهر و کوه ابوقبيس را ذکر کرد که اسم خاص
جغرافيائي است(آنندراج). يا ابوالعجب (بازيگر)، ابوالغياث(آب يا نوشابه)،
ابوطيب(عطر فروش) (ايضاً). در جنگهاي تن به تن جنگجويان عرب از باب مفاخره و تشخص،
يک ديگر را به کنيه صدا مي‌کرده‌اند(دائره المعارف اسلام ـ متن فرانسه ج3 ص 1184
آرتيکل کنيه).

چون داشتن پسر در زمان قديم خيلي اهميت داشت اغلب کنيه‌ها با افزودن کلم?
اب(پدر) به اسم پسر ساخته مي‌شد و اب بر حسب قاعد? زبان عربي در حالت رفع به صورت
ابو و در نصب، ابا و در جر، ابي خوانده يا نوشته مي‌شد(دائره المعارف ـ فارسي به
سرپرستي محمود مصاحب ج1 ص 2).

مثلا کني? معروف حضرت رسول اکرم(ص) ابوالقاسم است به اين سبب که حضرت، پسري به
نام قاسم داشته است(جنات الخلود)

گاهي اب معني مجازي دارد(ذو = دارنده يا صاحب) و خصوصيات جسمي يا روحي را بيان
مي‌کند.

ابوشامه به کسي گفته مي‌شده که خال گوشتي داشته باشد يا ابوهريره به معني
دارند? گربه کوچک(ايضاً دائرة المعارف اسلام) است. کني? حضرت امير(ع) ابوتراب
بوده است و نوشته‌اند که اين کنيه را حضرت رسول اکرم(ص) بدان جناب عطا فرمود.
حضرت امير بيرون خانه روي زمين خوابيده و روي بر خاک گذاشته بود رسول اکرم(ص)
فرمود«قم يا اباتراب» يا کني? حضرت امام حسن(ع) ابومحمد است و اين کنيه را
پيغمبر به مناسبت«استجماع او بر هم? محامد» بدو عطا فرمود(جنات الخلود). کني?
حضرت رضا(ع) ابوالحسن است و براي آن دو وجه مي‌توان فکر کرد يکي به اعتبار اين که
گفته‌اند حضرت رضا(ع) شش اولاد: پنج پسر به نام محمد(جواد الائمه که خود چند لقب
داشته‌ است)، حسن، جعفر، ابراهيم، حسين و يک دختر داشته‌اند(جنات الخلود) و
ابوالحسن(پدر حسن) از اسم پسر دوم آن حضرت گرفته شده است و ديگر معني مجازي ابو ـ
اب صاحب محاسن و سجاياي اخلاقي يا مظهر خوبي و نيکي. امامي مؤلف جنات الخلود
مي‌نويسد کنيه ابوالحسن را حضرت امام موسي کاظم(ع) به حضرت رضا(ع) داده است و به
اعتبار اين که غير از حضرت امير(ع) سيد سجاد و امام موسي کاظم(ع) هم کنيه‌شان
ابوالحسن بوده است بايد ابوالحسن ثالث گفت ويا چون امام موسي کاظم(ع) و حضرت
رضا(ع) معاصر بوده‌‌اند امام هفتم ابوالحسن ماضي و امام هشتم ابوالحسن ثاني
است.

گاهي ابو در کنيه‌ها حاکي از خبث طينت و زشتي باطن است مثل ابولهب کني?
عبدالعزي بن عبدالمطلب است که گويا زيبا و سرخ رويا مالدار بوده(شرح قاموس ص 75) و
در قرآن سوره‌اي به نام او هست(سور? 111) و از او به زشتي ياد شده است يا ابوجهل
کني? اسلامي عمرو بن هشام بن مغيره مخزومي که در ميان مسلمانها مثل اعلاي عناد و
ستيزه است(لغت‌نام? دهخدا)

بعضي از کنيه‌ها به مناسبت پدر شاهي با کلم? ابن(= پسر) ساخته مي‌شده است يعني
پسر را به اسم پدر مي‌خوانده‌اند از آن جمله است ابن سيرين کين? ابوبکر محمد بن
سيرين بصري خواب گزار معروف که ظاهراً در 110 . هـ فوت شده است (دائرة المعارف
فارسي ص 20). و ابوعلي محمد بن علي بن الحسن مقله وزير و خطاط معروف ايراني(اهل
فارس) متولد سال 272 . هـ (886 . م) که در 10 شوال 328 . هـ(= 19 ژوئيه 940 . م) به قتل رسيد و به
او ابن مقله گفته‌اند (دائرة المعارف اسلام. متن فرانسه ج2 ص 430).

بانوان هم کنيه داشته‌اند و کنيه‌هاي زنانه به مناسبت رابط? مادري عموماً
با ام(= مادر) يا بنت(=دختر) و اسم فرزند ترکيب مي‌شده است. از قول احمد بن حنبل
روايت شده است که عايشه به رسول اکرم(ص) گفت همه زنها کنيه دارند و حضرت به او
کني? ام عبدالله عطا کرد(دائرة المعارف اسلام ـ آرتيکل کنيه) و در ايران هنوز
مادرها را به اسم اولاد مي‌خوانند و عوام به جاي مادر کلمه ننه را به اسم فرزند
اضافه مي‌کنند.

مادر حضرت رضا(ع) که به قول اقوي تکتم(بنا بر ضبط دائرة المعارف فارسي به فتح ت
و سکون ک و ضم حرف سوم ! رک ـ ص 234) نام داشته کنيه‌اش ام البنين بوده است(کافي چاپ
سنگي ص 253). و فاطم? کلابيه(به کسر کاف ـ در دائرة المعارف ـ فارسي به ضم ک) همسر
دوم حضرت علي(ع) و مادر حضرت عباس را نيز ام البنين مي‌گويند.( دائرة المعارف
فارسي ص 233).

لقب که در زبانهاي فرنگي به آن سرنام (سورنوم) مي‌گويند براي مردم معمولي و
عمال ديوان و رجال کشوري و لشکري نمايند? کار و شخصيت و مقام اداري يا اجتماعي
آنها بوده است و در اغلب کشورهاي اسلامي و عربي بطور رسمي وبه موجب حکم از طرف
خليفه يا سلطان به اشخاص داده مي‌شده است(دائرة المعارف فارسي ـ ص 214). وزيرها
اغلب لقبشان به کلمه المک(به ضم م = پادشاهي و کشور) ختم مي‌شده است مثل نظام
الملک و عميد الملک و نظير اينها بهمين جهت اين نوع لقبها اختصاص به شخص معيني
ندارد و به قول نحوي‌ها علم جنس است. غير از نظام الملک معروف وزير ملک شاه
سلجوقي خيلي‌ها در زمانهاي مختلف ملقب به نظام الملک بوده‌اند و چون در اشعار
و متون قديم بيشتر به ذکر لقب اشخاص اکتفا شده است شناختن اين نظام الملک‌ها
کار مشکل و غير مقدوري است از جمله شمس طبسي که در حدود 624 . هـ در گذشته و با عوفي
مولف لباب الالباب معاصر بوده چندين قصيده در مدح نظام الملک که از وزيران ايلک
خاني‌هاي ماوراء النهر بوده است، دارد(براي توضيح بيشتر رک مقدم? نويسنده اين
سطور بر ديوان شمس طبسي چاپ زوار مشهد). لقب علما وبزرگان دين و قضات شرع بيشتر
به الدين ختم مي‌شده است مانند صدر الدين، نظام الدين، نصير الدين و شبيه
آنها.

امام هشتم(ع) القاب زيادي داشته‌اند(حبيب السير چاپ خيام ج 2 ص 82). ولي هيچ کدام
بقدر رضا شهرت ندارد(جنات الخلود). در کتابهاي معتبر قديمي عربي و فارسي مثل کافي
و تاريخ بيهقي و حتي کتابهاي لغت قديم نظير قاموس ابي الحسن الرضا(کافي) و علي بن
موسي الرضا(بيهقي چاپ استاد فياض ص 141) و گاهي فقط رضا ـ الرضا(ايضاً) ذکر شده است.
رضا چندين معني دارد: ضامر(لاغر) دوست يا محب، خشنودي(قاموس ـ شرح قاموس ـ منتهي
الارب) ولي علماي شيعه اين لقب را به معني راضي به رضاي خدايا مرضي خدا و رسول
گرفته‌اند(جنات الخلود).

بعضي نوشته‌اند که وقتي مامون خليف? عباسي، امام هشتم(ع) را به وليعهدي خود
انتخاب کرد حضرت را رضاي آل محمد ناميد(طبري چاپ مصر ج 7 ص 139 ـ سن? 201) ولي شيخ
صدوق در عيون اخبار الرضا مي‌گويد اين مطلب صحيح نيست و حضرت جواد الائمه(ع)
فرموده است بعضي به دروغ مي‌گويند مامون به پدرم لقب رضا داده است ولي اين
بهتان است و خداوند متعال پدرم را رضا خوانده است زيرا خدا و رسول از او راضي
بوده‌اند و حتي مخالفان هم به او ارادت مي‌ورزيده‌اند.

خواند ميرنظير اين مضمون را در اين عبارت روايت کرده است.

«بل الله سبحانه سماه الرضا لانه کان الرضي الله عزوجل في سمائه و رضا رسوله
صلي الله عليه و آله في ارضه و خص بين ابائه الماضيين بذلک لانه رضي به
المخالفون کما رضي به الموافقون(حبيب السير ص 82 با تصحيح قياسي زيرا در نسخ?
چاپي به جاي الموافقون به غلط المخالفون تکرار شده و رضي، رضا است) يعني خدا او
را رضا ناميد زيرا خدا در آسمان و پيغمبر در زمني از او راضي بودند و در بين
نياکان گذشته‌اش به اين صفت ممتاز است که مخالف و موافق از او راضي بودند.

قولي هم هست که رضا دلالت بر خشنودي آن حضرت از الطاف الهي دارد (جنات الخلود).
خواند ميراين شعر نغز را نقل کرده است:

امام علي نام عالي نسب پناه عجم مقتداي عرب

از و بود راضي جهان آفرين از آنرو رضا گشت او را لقب

(حبيب السير ج2 ص 82).

بنابر اين احتمال مي‌رود لقب آن حضرت الرضاء اسم مصدر باشد.

لقب ديگر حضرت، رضي(به تشديدي) در عربي صفت مشبهه و به همان معني رضاست(قاموس)
که مرد خشنود هم معني مي‌دهد(منتهي الارب). به قول محمدرضا امامي اين لقب دلالت
صريح به خشنودي آن حضرت از الطاف الهي و خشنودي خدا از وي دارد(جنات الخلود).

ديگر صابر است که آن را به معني صبر کننده در بلا گرفته‌اند(ايضاً)

ديگر وفي(به فتح و وتشديدي) جزء اسماء حسني است و به معني وفا کنند? به عهد خود
و بجا آورنده وعده‌هاي ثواب که ترکش از وي قبيح است برخلاف وعد?‌ عذاب که وفا
کردن به آن او را جائز بل مستحسن» (جنات الخلود).

لقب ديگر حضرت هدايه(در چاپ افست جنات الخلود که بوسيله کتاب فروشي ادبيه شده
: هدانه) را به معني«دور مانده از وطن» نوشته‌اند(جنات الخلود چاپ سنگي 1283) ولي
چون حادث? عزيمت آن حضرت به طوس و مسموم شدن آن بزرگوار در اواخر عمر اتفاق
افتاده احتمال مي‌رود اين لقب را بعد از شهادت به حضرت داده باشند. هدايه به
معني راه نمائي و هدانه به معني ارام و خشنود و بخشش و نيکوئي است(قاموس ـ شرح
قاموس).

ديگر فاضل(منتهي الامال) که نمايند?‌ دانش وسيع و احاطه آن حضرت در مسائل
ديني و احتجاج است.

در ايران امام هشتم را قبل? هفتم مي‌گويند و جهتش اينست که به قول امامي
شيعيان هفت جا را مقدس مي‌شمارند:

1ـ مکه خان? خدا 2ـ مدينه مدفن رسول اکرم(ص) و حضرت فاطم? زهرا(ع) و امام حسن
مجتبي(ع) وحضرت سجاد(ع) و حضرت باقر(ع) و حضرت صادق(ع) 3ـ نجف مرقد حضرت امير(ع) 4ـ
کربلا مزار حضرت سيد الشهداء(ع) 5ـ مقابر قريش در کاظمين که امام موسي کاظم(ع) و
حضرت جواد الائمه(ع) در انجا مدفونند 6ـ سامره(سر من راي) که مرقد امام علي
النقي(ع) و امام حسن عسکري(ع) در انجاست. و هفتم مشهد مقدس که از برکت امام هشتم(ع)
مطاف زائران و قبله‌گاه اميد شيعيان و مسلمانان جهان است و شکوه و جلال کم نظير
دارد.

. پايان ص 39.

. پايان ص 40.

. پايان ص 41.

. پايان ص 42.

. پايان ص 43.

. پايان ص 44.

. پايان ص 45.

1

/ 1