غزل 140 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 140




  • دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
    يا بخت من طريق مروت فروگذاشت
    گفتم مگر به گريه دلش مهربان کنم
    شوخي مکن که مرغ دل بي‌قرار من
    هر کس که ديد روي تو بوسيد چشم من
    من ايستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
    او خود گذر به ما چو نسيم سحر نکرد



  • ياد حريف شهر و رفيق سفر نکرد
    يا او به شاهراه طريقت گذر نکرد
    چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
    سوداي دام عاشقي از سر به درنکرد
    کاري که کرد ديده من بي نظر نکرد51
    او خود گذر به ما چو نسيم سحر نکرد
    او خود گذر به ما چو نسيم سحر نکرد



غزل 141




  • ديدي اي دل که غم عشق دگربار چه کرد
    آه از آن نرگس جادو که چه بازي انگيخت
    اشک من رنگ شفق يافت ز بي‌مهري يار
    برقي از منزل ليلي بدرخشيد سحر
    ساقيا جام مي‌ام ده که نگارنده غيب
    آن که پرنقش زد اين دايره مينايي
    فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
    يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد



  • چون بشد دلبر و با يار وفادار چه کرد
    آه از آن مست که با مردم هشيار چه کرد
    طالع بي‌شفقت بين که در اين کار چه کرد
    وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
    نيست معلوم که در پرده اسرار چه کرد52
    کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
    يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد
    يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد



غزل 142




  • دوستان دختر رز توبه ز مستوري کرد
    آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنيد
    مژدگاني بده اي دل که دگر مطرب عشق
    نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
    غنچه گلبن وصلم ز نسيمش بشکفت
    حافظ افتادگي از دست مده زان که حسود
    عرض و مال و دل و دين در سر مغروري کرد



  • شد سوي محتسب و کار به دستوري کرد53
    تا نگويند حريفان که چرا دوري کرد
    راه مستانه زد و چاره مخموري کرد
    آن چه با خرقه زاهد مي انگوري کرد
    مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوري کرد
    عرض و مال و دل و دين در سر مغروري کرد
    عرض و مال و دل و دين در سر مغروري کرد



/ 519