سراسر بخشش جانان طريق لطف و احسان بود
عفاالله چين ابرويش اگر چه ناتوانم کرد
عجب ميداشتم ديشب ز حافظ جام و پيمانه
ولي منعش نميکردم که صوفي وار ميآورد
اگر تسبيح ميفرمود اگر زنار ميآورد
به عشوه هم پيامي بر سر بيمار ميآورد67
ولي منعش نميکردم که صوفي وار ميآورد
ولي منعش نميکردم که صوفي وار ميآورد
غزل 147
نسيم باد صبا دوشم آگهي آورد
به مطربان صبوحي دهيم جامه چاک
بيا بيا که تو حور بهشت را رضوان68
هميرويم به شيراز با عنايت بخت
به جبر خاطر ما کوش کاين کلاه نمد
چه نالهها که رسيد از دلم به خرمن ماه
رساند1) رايت منصور بر فلک حافظ
که التجا به جناب شهنشهي آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهي آورد
بدين نويد که باد سحرگهي آورد
در اين جهان ز براي دل رهي آورد
زهي رفيق که بختم به همرهي آورد
بسا شکست که با افسر شهي آورد
چو ياد عارض آن ماه خرگهي آورد
که التجا به جناب شهنشهي آورد
که التجا به جناب شهنشهي آورد
غزل 148
يارم چو قدح به دست گيرد
هر کس که بديد چشم او گفت
کو محتسبي که مست گيرد
بازار بتان شکست گيرد
کو محتسبي که مست گيرد
کو محتسبي که مست گيرد
1) چنين است در خ و ق ، در غالب نسخ: رسيد.