غزل 211 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 211




  • دوش مي‌آمد و رخساره برافروخته بود
    رسم عاشق کشي و شيوه شهرآشوبي
    جان عشاق سپند رخ خود مي‌دانست
    گر چه مي‌گفت که زارت بکشم مي‌ديدم
    کفر زلفش ره دين مي‌زد و آن سنگين دل
    دل بسي خون به کف آورد ولي ديده بريخت2
    يار مفروش به دنيا که بسي سود نکرد
    گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
    يا رب اين قلب شناسي ز که آموخته بود



  • تا کجا باز دل غمزده‌اي سوخته بود
    جامه‌اي بود که بر قامت او دوخته بود
    و آتش چهره بدين کار برافروخته بود
    که نهانش نظري با من دلسوخته بود
    در پي اش مشعلي از چهره برافروخته بود
    الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
    آن که يوسف به زر ناسره بفروخته بود
    يا رب اين قلب شناسي ز که آموخته بود
    يا رب اين قلب شناسي ز که آموخته بود



غزل 212




  • يک دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود
    از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب
    در مقامات طريقت هر کجا کرديم سير3
    ساقيا جام دمادم ده که در سير طريق4
    اي معبر مژده‌اي فرما که دوشم آفتاب
    نقش مي‌بستم که گيرم گوشه‌اي زان چشم مست
    گر نکردي نصرت دين شاه يحيي از کرم
    حافظ آن ساعت که اين نظم پريشان مي‌نوشت
    طاير فکرش به دام اشتياق افتاده بود



  • و از لب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود
    رجعتي مي‌خواستم ليکن طلاق افتاده بود
    عافيت را با نظربازي فراق افتاده بود
    هر که عاشق وش نيامد در نفاق افتاده بود
    در شکرخواب صبوحي هم وثاق افتاده بود
    طاقت و صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
    کار ملک و دين ز نظم و اتساق افتاده بود
    طاير فکرش به دام اشتياق افتاده بود
    طاير فکرش به دام اشتياق افتاده بود



/ 519