از ره مرو به عشوه دنيا که اين عجوز
باد بهار ميوزد از گلستان شاه
حافظ ز شوق مجلس سلطان غياث دين25
غافل مشو که کار تو از ناله ميرود
مکاره مينشيند و محتاله ميرود
و از ژاله باده در قدح لاله ميرود
غافل مشو که کار تو از ناله ميرود
غافل مشو که کار تو از ناله ميرود
غزل 226
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
خواهم شدن به ميکده گريان و دادخواه
از هر کرانه تير دعا کردهام روان
اي جان حديث ما بر دلدار بازگو
از کيمياي مهر تو زر گشت روي من
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب
بس نکته غير حسن ببايد که تا کسي
اين سرکشي که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود
آري شود وليک به خون جگر شود
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
باشد کز آن ميانه يکي کارگر شود
ليکن چنان مگو که صبا را خبر شود
آري به يمن لطف شما خاک زر شود
يا رب مباد آن که گدا معتبر شود
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
سرها بر آستانه او خاک در شود
سرها بر آستانه او خاک در شود
1) خ: آهوانه،
2) غالب نسخ اينجا بيت ذيل را علاوه دارند: