غزل 237 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 237




  • نفس برآمد و کام از تو بر نمي‌آيد
    صبا به چشم من انداخت خاکي از کويش
    قد بلند تو را تا به بر نمي‌گيرم
    مگر به روي دلاراي يار ما ور ني
    مقيم زلف تو شد دل که خوش سوادي ديد
    ز شست صدق گشادم هزار تير دعا
    بسم حکايت دل هست با نسيم سحر
    در اين خيال به سر شد زمان عمر و هنوز
    ز بس که شد دل حافظ رميده از همه کس
    کنون ز حلقه زلفت به در نمي‌آيد



  • فغان که بخت من از خواب در نمي‌آيد
    که آب زندگيم در نظر نمي‌آيد
    درخت کام و مرادم به بر نمي‌آيد
    به هيچ وجه دگر کار بر نمي‌آيد
    وز آن غريب بلاکش خبر نمي‌آيد
    ولي چه سود يکي کارگر نمي‌آيد
    ولي به بخت من امشب سحر نمي‌آيد
    بلاي زلف سياهت به سر نمي‌آيد
    کنون ز حلقه زلفت به در نمي‌آيد
    کنون ز حلقه زلفت به در نمي‌آيد



غزل 238




  • جهان بر ابروي عيد از هلال وسمه کشيد
    شکسته گشت چو پشت هلال قامت من
    مگر نسيم خطت صبح در چمن بگذشت
    نبود چنگ و رباب و نبيد و عود که بود
    بيا که با تو بگويم غم ملالت دل
    بهاي وصل تو گر جان بود خريدارم
    چو ماه روي تو در شام زلف مي‌ديدم
    به لب رسيد مرا جان و برنيامد کام
    ز شوق روي تو حافظ نوشت حرفي چند
    بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مرواريد



  • هلال عيد در ابروي يار بايد ديد
    کمان ابروي يارم چو وسمه بازکشيد
    که گل به بوي تو بر تن چو صبح جامه دريد
    گل وجود من آغشته گلاب و نبيد37
    چرا که بي تو ندارم مجال گفت و شنيد
    که جنس خوب مبصر به هر چه ديد خريد
    شبم به روي تو روشن چو روز مي‌گرديد
    به سر رسيد اميد و طلب به سر نرسيد
    بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مرواريد
    بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مرواريد



/ 519