غزل 257
روي بنما و مرا گو که ز جان دل برگير
در لب تشنه ما بين و مدار آب دريغ
ترک درويش مگير ار نبود سيم و زرش 93
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
در سماع آي و ز سر خرقه برانداز و برقص 94
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گير
پيش شمع آتش پروا نه به جان گو درگير
بر سر کشته خويش آي و ز خاکش برگير
در غمت سيم شمار اشک و رخش را زر گير
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گير
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گير
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گير
1) ق نخ و بعضي نسخ درگير اينجا بيت ذيل را علاوه دارند: