غزل 302
خوش خبر باشي1) اي نسيم شمال
قصه العشق لا انفصام لها
مالسلمي4) و من بذي سلم
عفت الدار بعد عافيه
فاسالوا حالها عن الاطلال
که به ما ميرسد زمان وصال
فصمت2)ها هنا لسان القال3)
اين جيراننا و کيف الحال
فاسالوا حالها عن الاطلال
فاسالوا حالها عن الاطلال
1) بعضي نسخ: باش، بعضي ديگر: باوي،2) چنين است در اغلب نسخ و قصمت با قاء و صاء مهمله بصيغه مجهول يعني بريد شد و منقطع شد و شکسته شد، و علت تأنيث فعل آنست که «لسان» از کلماتي است که هم مذکر استعمال ميشود و هم مؤنث و وقتيکه مرا و از آن زبان بمعني لغت باشد نه عضو مخصوص تأنيث در آن اکثر است لسان العرب)،3) چنين است در بعضي نسخ، بعضي ديگر: مقال، برخي ديگر: الحال،4) بعضي نسخ : مابسلمي،