غزل 328
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم43
دلبرا بنده نوازيت که آموخت بگو
همتم بدرقه راه کن اي طاير قدس44
اي نسيم سحري بندگي من برسان
خرم آن روز کز اين مرحله بربندم بار
حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل
پايه نظم بلند است و جهان گير بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم46
لطفها ميکني اي خاک درت تاج سرم
که من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم45
که فراموش مکن وقت دعاي سحرم
و از سر کوي تو پرسند رفيقان خبرم
ديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم46
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم46
غزل 329
جوزا سحر نهاد حمايل برابرم
ساقي بيا که از مدد بخت کارساز
کامي که خواستم ز خدا شد ميسرم
يعني غلام شاهم و سوگند ميخورم2)
کامي که خواستم ز خدا شد ميسرم
کامي که خواستم ز خدا شد ميسرم
1) چنين است در خ ق س ، باقي نسخ: امين الدين،
2) اين اشعار چنانکه از سبک و اسلوب آنها و نيز از عده آنها که از عده معمولي ابيات غزل متجاوز است
واضح ميشود در حقيقت قصيده است نه غزل و بهمين مناسبت در عموم نسخ چاپي و بسياري از نسخ خطي آنرا در
جزو قصايد خواجه چاپ کرده اند نه در غزليات، ولي چون در قديمترين نسخه موجوده مورخه ديوان حافظ يعني
درنسخه خ همجنين در بعضي نسخ خطي ديگر و نيز در شرح سودي بر حافظ در جزو غزليات حافظ در باب ميم درج
شده بود لهذا ما نيز پيروي آنها را کرده در همين موضع باقي گذارديم،