غزل 336 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • همچو چنگ ار به کناري ندهي کام دلم
    ماجراي دل خون گشته نگويم با کس
    گر به هر موي سري بر تن حافظ باشد
    همچو زلفت همه را در قدمت اندازم



  • از لب خويش چو ني يک نفسي بنوازم
    زان که جز تيغ غمت نيست کسي دمسازم
    همچو زلفت همه را در قدمت اندازم
    همچو زلفت همه را در قدمت اندازم



غزل 336




  • مژده وصل تو کو کز سر جان برخيزم
    به ولاي تو که گر بنده خويشم خواني
    يا رب از ابر هدايت برسان باراني
    بر سر تربت من با مي و مطرب بنشين1)
    خيز و بالا بنما اي بت شيرين حرکات
    گر چه پيرم تو شبي تنگ در آغوشم کش
    روز مرگم نفسي مهلت ديدار بده
    تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم



  • طاير قدسم و از دام جهان برخيزم
    از سر خواجگي کون و مکان برخيزم
    پيشتر زان که چو گردي ز ميان برخيزم
    تا به بويت ز لحد رقص کنان برخيزم
    کز سر جان و جهان دست فشان برخيزم3)
    تا سحرگه ز کنار تو جوان برخيزم68
    تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم
    تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم



غزل 337




  • چرا نه در پي عزم ديار خود باشم
    غم غريبي و غربت چو بر نمي‌تابم
    ز محرمان سراپرده وصال شوم
    چو کار عمر نه پيداست باري آن اولي
    که روز واقعه پيش نگار خود باشم



  • چرا نه خاک سر کوي يار خود باشم
    به شهر خود روم و شهريار خود باشم
    ز بندگان خداوندگار خود باشم
    که روز واقعه پيش نگار خود باشم
    که روز واقعه پيش نگار خود باشم




1) چنين است در اغلب نسخ، بعضي ديگر: بي مي و مطرب منشين،

2) چنين است در خ نخ، در اغلب نسخ بجاي مجموع دو بيت پنجم و هفتم فقط اين بيت يگانه را دارند




  • خيز و بالا بنما اي بت شيرين حرکات
    تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم



  • تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم
    تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخيزم



که بيت تخلص است، و دو مصراع ديگر را هيچ ندارند،




  • ز دست بخت گران خواب و کار بي‌سامان
    هميشه پيشه من عاشقي و رندي بود
    بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ
    وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم



  • گرم بود گله‌اي رازدار خود باشم
    دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم
    وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم
    وگرنه تا به ابد شرمسار خود باشم



/ 519