خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين
زلف دلبر دام راه و غمزهاش تير بلاست111
ديده بدبين بپوشان اي کريم عيب پوش
حافظم در مجلسي دردي کشم در محفلي
بنگر اين شوخي که چون با خلق صنعت ميکنم112
لطفها کردي بتا تخفيف زحمت ميکنم
ياد دار اي دل که چندينت نصيحت ميکنم
زين دليريها که من در کنج خلوت ميکنم
بنگر اين شوخي که چون با خلق صنعت ميکنم112
بنگر اين شوخي که چون با خلق صنعت ميکنم112
غزل 353
من ترک عشق3) شاهد و ساغر نميکنم
باغ بهشت و سايه طوبي و قصر و حور4)
تلقين و درس5) اهل نظر يک اشارت است114
گفتم کنايتي و مکرر نميکنم
صد بار توبه کردم و ديگر نميکنم113
با خاک کوي دوست برابر نميکنم
گفتم کنايتي و مکرر نميکنم
گفتم کنايتي و مکرر نميکنم
1) چنين است در اغلب نسخ، خ: تا کي از دستم بر آيد تير تدبير مراد، بعضي نسخ: تا که بجاي تا کي)،
2) خ:ناصح،
3) چنين است در خ، بعضي نسخ: عشق و شاهد و ساغر، بعضي ديگر: عشق بازي و ساغر،
4) چنين است در خ م،بعضي نسخ: قصر حور،
5) چنين است در خ نخ ل، بعضي نسخ: تلقين درس،