غزل 364
ما بي غمان مست دل از دست دادهايم
بر ما بسي کمان ملامت کشيدهاند
اي گل تو دوش داغ صبوحي کشيدهاي
پير مغان ز توبه ما گر ملول شد
کار از تو ميرود مددي اي دليل راه4
چون لاله مي مبين و قدح در ميان کار
گفتي که حافظ اين همه رنگ و خيال چيست
نقش غلط مبين که همان لوح سادهايم5
همراز عشق و همنفس جام بادهايم
تا کار خود ز ابروي جانان گشادهايم
ما آن شقايقيم که با داغ زادهايم
گو باده صاف کن که به عذر ايستادهايم
کانصاف ميدهيم و ز راه اوفتادهايم
اين داغ بين که بر دل خونين نهادهايم
نقش غلط مبين که همان لوح سادهايم5
نقش غلط مبين که همان لوح سادهايم5
غزل 365
عمريست تا به راه غمت رو نهادهايم1)
طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
در راه جام و ساقي مه رو نهادهايم6و7
روي و رياي خلق به يک سو نهادهايم
در راه جام و ساقي مه رو نهادهايم6و7
در راه جام و ساقي مه رو نهادهايم6و7
1) ق س و سودي بجاي اين مصراع:ما پيش خاک پاي تو صد رو نهاده ايم
، - در خ م نخ اين غزل را با همين اختلاف صورت در مصراع اول مطلع عيناً در دو موضع مختلف از باب ميم
تکرار کرده اند ولي با اندک تغييري در ترتيب ابيات و شماره آنها،