آدمي در عالم خاکي نميآيد به دست
خيز تا خاطر بدان ترک سمرقندي دهيم
گريه حافظ چه سنجد پيش استغناي عشق277
کاندر اين دريا نمايد هفت دريا شبنمي
عالمي ديگر ببايد ساخت و از نو آدمي276
کز نسيمش بوي جوي موليان1) آيد همي
کاندر اين دريا نمايد هفت دريا شبنمي
کاندر اين دريا نمايد هفت دريا شبنمي
غزل 471
ز دلبرم که رساند نوازش قلمي
قياس کردم و تدبير عقل در ره عشق
بيا که خرقه من گر چه رهن ميکدههاست
ز مال وقف نبيني به نام من درمي279
کجاست پيک صبا گر هميکند کرمي
چو شبنمي است که بر بحر ميکشد رقمي278
ز مال وقف نبيني به نام من درمي279
ز مال وقف نبيني به نام من درمي279