غزل 474 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • جمع کن به احساني حافظ پريشان را
    گر تو فارغي از ما اي نگار سنگين دل
    حال خود بخواهم گفت پيش آصف1) ثاني



  • اي شکنج گيسويت مجمع پريشاني
    حال خود بخواهم گفت پيش آصف1) ثاني
    حال خود بخواهم گفت پيش آصف1) ثاني



غزل 474




  • هواخواه توام جانا و مي‌دانم که مي‌داني
    ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
    بيفشان زلف و صوفي را به پابازي و رقص آور
    گشاد کار مشتاقان در آن ابروي دلبند است
    ملک در سجده آدم زمين بوس تو نيت کرد
    چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است
    دريغا عيش شبگيري که در خواب سحر بگذشت294
    ملول از همرهان بودن طريق کارداني نيست
    خيال چنبر زلفش فريبت مي‌دهد حافظ
    نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنباني3) 295



  • که هم ناديده مي‌بيني و هم ننوشته مي‌خواني293
    نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهاني
    که از هر رقعه دلقش هزاران بت بيفشاني
    خدا را يک نفس بنشين گره بگشا ز پيشاني
    که در حسن تو لطفي ديد بيش از حد انساني2)
    مباد اين جمع را يا رب غم از باد پريشاني
    نداني قدر وقت اي دل مگر وقتي که درماني
    بکش دشواري منزل به ياد عهد آساني
    نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنباني3) 295
    نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنباني3) 295



1) اين بيت را در خ ق ندارد،

2) بعضي نسخ : که در حسن تو چيزي يافت بيش از طور انساني،

3) تضمين مصراعي

است از قطعه معروفي از انوري که مطلعش اينست:




  • نگر تا حلقه اقبال ناممکن بجنباني
    سليما ابلها لا بلکه مح و ما و مسکينا



  • سليما ابلها لا بلکه مح و ما و مسکينا
    سليما ابلها لا بلکه مح و ما و مسکينا



، بقيه قطعه ان شاءالله در حواشي آخر کتاب مذکور خواهد شد،

/ 519