غزل 475 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 475




  • گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني
    شيرينتر از آني به شکرخنده که گويم1)
    تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه
    صد بار بگفتي که دهم زان دهنت کام
    گويي2) بدهم کامت و جانت بستانم
    چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
    چون اشک بيندازيش از ديده مردم3)
    آن را که دمي از نظر خويش براني



  • چون نيک بديدم به حقيقت به از آني
    اي خسرو خوبان که تو شيرين زماني
    هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
    چون سوسن آزاده چرا جمله زباني
    ترسم ندهي کامم و جانم بستاني
    بيمار که ديده‌ست بدين سخت کماني
    آن را که دمي از نظر خويش براني
    آن را که دمي از نظر خويش براني



غزل 476




  • نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو داني
    تو پيک خلوت رازي و ديده بر سر راهت296
    بگو که جان عزيزم ز دست رفت خدا را
    ز لعل روح فزايش4) ببخش آن که تو داني



  • گذر به کوي فلان کن در آن زمان که تو داني
    به مردمي نه به فرمان چنان بران که تو داني
    ز لعل روح فزايش4) ببخش آن که تو داني
    ز لعل روح فزايش4) ببخش آن که تو داني



1) چنين است در خ نخ، بعضي نسخ: که گويند،

2) بعضي نسخ: گفتي،

3) چنين است در جميع نسخ باستثناي خ که

«حافظ» دارد بجاي «مردم»، - در نسخ جديده بعد ازين بيت يک بيت ديگر که ظاهراً الحاقي است و خواسته اند

که بيت تخلصي که کلمه «حافظ» در آن داشته باشد از آن بسازند علاوه دارد از قرار ذيل: ي و سودي : در راه

تو حافظ چون قلم کرد ز سر پاي چون نامه چرا يکدمش از لطف نخواني، م و غالب نسخ چاپي: از پيش مران حافظ

غمديده خود را کز عشق رخت داد دل و دين و جواني، ت ط : حافظ بجفا از تو شکايت ننمايد زانرو که بهر جور

تو لطفي است نهاني،

4) چنين است در اغلب نسخ ، ق و سودي : فزايت، ضمير شين «فزايش» راجع است ظاهراً

بجان و بمعني «او را» است،

/ 519