چون ز جام بيخودي رطلي کشي309
سنگسان شو در قدم ني همچو آب
دل به مي دربند تا مردانه وار
خيز2) و جهدي کن چو حافظ تا مگر
خويشتن در پاي معشوق افکني
کم زني از خويشتن لاف مني
جمله رنگ آميزي و تردامني
گردن سالوس و تقوا بشکني310
خويشتن در پاي معشوق افکني
خويشتن در پاي معشوق افکني
غزل 479
صبح است و ژاله ميچکد از ابر بهمني
در بحر مايي و مني افتادهام بيار
خون پياله خور که حلال است خون او
ساقي به دست باش3) که غم در کمين ماست
مطرب نگاه دار همين ره که ميزني313
برگ صبوح ساز و بده جام يک مني311
مي تا خلاص بخشدم از مايي و مني312
در کار يار باش که کاريست کردني
مطرب نگاه دار همين ره که ميزني313
مطرب نگاه دار همين ره که ميزني313
1) دن بفتح دال و تشديد نون که در فارسي بتخفيف استعمال کنند کلمه عربي است بمعني خم قير اندود دراز
ولي باريکتر از خم معمولي و در بن آن بر آمدگي تيزي است شبيه ناوک که بر زمين نتواند ايستاد تا در
زمين حفره نکنند کتب لغت)، پس بنابرين اضافه خم به دن از قبيل اضافه عام است بخاص مثل روز جمعه و ماه
رمضان و شهر طهران و امثالها،2) اين واو عاطفه را در خ ندارد،3) بدست باش يعني آگاه باش و تقصير مکن،
خواجه حافظ فرمايد:
گرت زدست برآيد مراد خاطرها
بدست باش که خيري بجاي خويشتن است
بدست باش که خيري بجاي خويشتن است
بدست باش که خيري بجاي خويشتن است
مي ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو از اين پير منحني314 و 315
خوش بگذران و بشنو از اين پير منحني314 و 315
خوش بگذران و بشنو از اين پير منحني314 و 315