غزل 485 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • سخني1) بي‌غرض از بنده مخلص بشنو
    نازنيني چو تو پاکيزه دل و پاک نهاد
    سيل اين اشک روان صبر و دل حافظ برد
    تو بدين نازکي و سرکشي اي شمع چگل
    لايق بندگي3) خواجه جلال الديني329



  • اي که منظور بزرگان حقيقت بيني
    بهتر آن است که با مردم بد ننشيني
    بلغ الطاقه يا مقله عيني بيني2)
    لايق بندگي3) خواجه جلال الديني329
    لايق بندگي3) خواجه جلال الديني329



غزل 485




  • ساقيا سايه ابر است و بهار و لب جوي
    بوي يک رنگي از اين نقش نمي‌آيد خيز
    سفله طبع است جهان بر کرمش تکيه مکن
    دو نصيحت کنمت بشنو و صد گنج ببر330
    شکر آن را که دگربار رسيدي به بهار
    روي جانان طلبي آينه را قابل ساز
    ور نه هرگز گل و نسرين ندمد ز آهن و روي



  • من نگويم چه کن ار اهل دلي خود تو بگوي
    دلق آلوده صوفي به مي ناب بشوي
    اي جهان ديده ثبات قدم از سفله مجوي
    از در عيش درآ و به ره عيب مپوي331
    بيخ نيکي بنشان و ره تحقيق بجوي4)
    ور نه هرگز گل و نسرين ندمد ز آهن و روي
    ور نه هرگز گل و نسرين ندمد ز آهن و روي



1) چنين است در خ س و سودي ، ساير نسخ: سخن،

2) بلغ الطاقه يعني طاقتم رسيد يعني بآخر رسيد، سعدي گويد:




  • طاقت برسيد و هم نگفتم
    عشقت که ز خلق مي نهفتم



  • عشقت که ز خلق مي نهفتم
    عشقت که ز خلق مي نهفتم



، - و بيني بکسر باء امر حاضر مفرد مؤنث است از بان يبين بمعني جدا شدن و دور شدن ، يعني طاقتم بآخر

رسيد از گريه اي چشم من دور شو و جداشو از من،

3) چنين است در خ س ، بعضي نسخ : بر نگه

4) چنين است در ت ط

حم، خ و سودي: گل توفيق ببوي، ساير نسخ اين بيت را ندارند،


/ 519