دي وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
شيراز و آب رکني و اين باد خوش نسيم146
فرق است از آب خضر که ظلمات جاي او است
ما آبروي فقر و قناعت نميبريم
حافظ چه طرفه شاخ نباتيست کلک تو
کش ميوه دلپذيرتر از شهد و شکر است
عيبش مکن که خال رخ هفت کشور است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
با پادشه بگوي که روزي مقدر است147
کش ميوه دلپذيرتر از شهد و شکر است
کش ميوه دلپذيرتر از شهد و شکر است
غزل 40
المنه لله که در ميکده باز است148
خمها همه در جوش و خروشند ز مستي
از وي همه مستي و غرور است و تکبر
رازي که بر غير نگفتيم و نگوييم
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
بار دل مجنون و خم طره ليلي
بردوختهام ديده چو باز از همه عالم
در کعبه کوي تو هر آن کس که بيايد
اي مجلسيان سوز دل حافظ مسکين
از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است
زان رو که مرا بر در او روي نياز است
وان مي که در آن جاست حقيقت نه مجاز است
وز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است
با دوست بگوييم که او محرم راز است
کوته نتوان کرد که اين قصه دراز است
رخساره محمود و کف پاي اياز است
تا ديده من بر رخ زيباي تو باز است
از قبله ابروي تو در عين نماز است
از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است
از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است
1 صومعه، خرقه سالوس2 صلاح و تقوا وعظ، رندي و رباب3 محجوبين عن لقاء ربّهم4 خدمت ولّي کامل5 زنخدان و چاه6 ؟7 ناآرامي ايام طلب8 مي باقي9 تجلّيات10 استغناء او از عبادت11 حسن و عشق