248- باطن ولايت و محبت على (ع ) - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كه در بين راه كوفه است ، بگو در مراسم دعا شركت كند، شيخ بيدار شد بين راه كوفه و نجف آمد، دكان مرد
قهوه چى را پيدا نمود، در دكان قهوه چى ماند و شب را در آن جا گذراند. شيخ ديد اين مرد فقط نماز عادى مى
خواند، دائم الذكر هم نيست به قدر متعارف عبادت مى كند، شيخ نزد قهوه چى آمد و گفت :

اى مرد توجه كن كه مولاى من اميرالمؤ منين (ع ) تو را وسيله استجابت دعا قرار داده است ، علت اين ارزش
را بگو.

قهوه چى گفت : من شاگرد قهوه چى بودم ، مادرم مى گفت : آرزو دارم تو را داماد كنم .

پولى جمع كردم به مادرم دادم دخترى برايم خواستگارى كرد، مقدمات عروسى من مهيا شد، شب زفاف ديدم
عروس خيلى متوحش است ، به عروس گفتم : چرا ناراحتى ؟

گفت : داستانم را نقل مى كنم ، مى خواهى مرا بكش ، مى خواهى ببخش ، من سرمايه بكارت را از دست داده ام و
حالا حامله هستم و هيچ كس جز خدا نمى داند.

من گفتم : خداوندا! حالا بهترين وقت است كه من براى رضاى تو از موضوع صرف نظر كنم ، و پرده آبروى اين زن
را ندرم ، هيچ نگفتم مگر اين كه قول به زنم دادم كه چنانچه تا به حال كس ندانسته از حال به بعد هم كس
نخواهد دانست . فردا صبح هم اظهار رضايت كردم تا به حال هم با آن زن زندگى مى كنم ، احدى جز خدا ماجرا
را نمى داند، شيخ مى گويد: گفتم اى مرد به حق خدا، عملى بزرگ نموده و تسليم خدا كردى حالا بيا دعا كن .

قهوه چى دست به طرف آسمان بلند كرد و گفت : خدايا مردم محتاج رحمت تو هستد، على (ع ) پيغام داده من دعا
كنم ، از پيشگاه تو براى خود و مردم طلب عفو مى كنم . باران رحمت خويش را نازل فرما، دستهاى اين مرد
بلند بود كه ابرها در آسمان ظاهر شد و باران شديد باريد.(287)

248- باطن ولايت و محبت على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


مرجع بزرگ محقق اردبيلى ، ملا احمد، معروف به (( مقدى اردبيلى )) (ره ) از علماى بسيار برجسته ، و از
پارسايان بسيار پاك و با فضيلت بود كه به سال 933 ه‍ق در نجف اشرف از دنيا رفت .

درباره كمالات اخلاقى و فضايل معنوى اين مرد بزرگ ، مطالب بسيار نقل شده ، از جمله : براى زيارت به
كربلا رفته بود. يكى از زايران كه او را نمى شناخت ، از لباس و قيافه ساده او، خيال مى كرد كه يك
خدمتكار عادى است . لباس هاى چرك شده خود را به او داد و گفت : (( اين ها را براى من بشوى ! )) .

محقق اردبيلى لباس هاى او را گرفت و شست و سپس به او تحويل داد. در آن هنگام ، آن مرد زاير، او را شناخت
و چند نفر نيز كه در آن جا بودند از جريان آگاه شدند و آن مرد زاير را سرزنش نمودند كه چرا به عالم
بزرگ ، مقدس اردبيلى توهين كرد؟...

محقق اردبيلى (ره ) آنها را از سرزنش كردن بازداشت و گفت : (( حقوق برادران دينى نسبت به يكديگر، خيلى
زيادتر از اين ها است ، كارى نكرده ام كه شما اين چنين جوش و خروش مى كنيد )) .

اين مرد بزرگ از دنيا رفت . پس از مدتى ، يكى از مجتهدين وارسته او را در عالم خواب ديد كه با لباس
زيبايى كه در تن دارد، با سيماى جذاب از حرم امير مؤ منان على (ع ) بيرون مى آيد، از او پرسيد: (( چه
عملى باعث شده كه شما داراى آن همه مقام شديد كه در سيمايتان پيدا است ؟ )) .

محقق اردبيلى (ره ) در پاسخ گفت : (( بازار اعمال كساد است ، و نفع نبخشيد ما را غير از ولايت و محبت
صاحب اين قبر )) .(288)

249- رابطه مقدس اردبيلى با حضرت على (ع ) و امام زمان (عج )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


علامه مجلسى (ره ) از جماعتى نقل مى كند كه آنها از عالم بزرگوار (( امير علام )) كه از شاگردان برجسته
محقق اردبيلى بود نقل كردند كه گفت : در يكى از حجره هاى صحن مطهر على (ع ) بودم ، نيمه هاى شب شخصى را
ديدم كه به طرف مرقد مطهر على (ع ) مى آمد، نزديك رفتم تا ببينم كيست . ديدم استاد (( مولا احمد اردبيلى
)) است ، خود را مخفى نمودم ، ديدم او كنار در حرم رفت ، در بسته با رسيدن او باز شد، او وارد حرم
گرديد، شنيدم او با كسى سخن مى گفت ، سپس از حرم بيرون آمد و در حرم بسته گرديد، او از حرم خارج گرديد
و من به دنبال او حركت كردم ، بى آنكه او از حركت من آگاه باشد، او به سوى كوفه رفت و به مسجد كوفه وارد

/ 162