276- مجازات سب كنندگان على (ع ) - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جاى ضربتى پيدا شده و پيوسته شكافته مى شود و آرامش را از او مى برد، و قبل از صبح جان سپرد، و چهل نفر
او را به اين حال ديدند.(317)

276- مجازات سب كنندگان على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


هارون مى گويد: يوسف بن حجاج را والى دمشق قرار دادم و امر او را به عدالت در بين رعيت و انصاف درباره
مردم دستور دادم .

پس او به من اطلاع داد كه خطيب دمشق به على بن ابيطالب (ع ) دشنام مى دهد هر روز از مقام او مى كاهد او
را احضار كرده سؤ ال نمودم از سبب اين عمل او اقرار كرده است به اين مطلب و گفته است كه سبب اين بدگويى
آن است كه على پدران مرا كشته است و از اين جهت كينه او در دل من است و از اين كار دست برنمى دارم .

پس براى هارون ، يوسف بن حجاج نوشت كه خطيب را در غل و زنجير كشيده ام و از من هارون درباره او دستورى
مى خواست .

امر كردم او را در همان حال نزد من بفرست . خطيب دمشق را به بغداد آوردند، چون او را به حضور من آوردند
بر او صيحه زدم و به او گفتم : تويى كه به على بن ابى طالب (ع ) بد مى گويى ؟ جواب داد: بلى . گفتم : واى بر
تو هر كس را كشته و يا اسير كرده است به امر خدا و امر پيغمبر(ص ) بوده . گفت : من از بدگويى دست برنمى
دارم .

پس جلاد را به حضور طلبيدم و يك صد تازيانه به او زدند صدا را به ناله و استغاثه بلند نمود و به خود
شاشيد.

امر كردم او را در اين اطاق محبوس داشتند و دستور دادم درب آن را قفل كنند چون شب شد و نماز عشاء را
خواندم فكر مى كردم كه او را چطور بكشم ، مختصرى به خواب رفتم در خواب ديدم كه درب آسمان باز شد و
پيغمبر(ص ) پايين آمد در حالتى كه پنج حله پوشيده بود.

پس على بن ابى طالب (ع ) پايين آمد در حالتى كه سه حله پوشيده بود، حسن (ع ) آمد در حالتى كه سه حله در بر
داشت پس حسين (ع ) پايين آمد در حالتى كه دو حله پوشيده بود.

سپس جبرييل آمد در حالتى كه يك حله پوشيده بود و بسيار خوش منظر و به دستش بود جامى از آب كه بسيار صاف
و پاكيزه بود.

پس پيغمبر(ص ) به او امر فرمود: جام را به من بده و چون جام را گرفت به صداى بلند ندا فرمود: يا شيعه
محمد و آل محمد!

آنگاه جواب دادند: از اطرافيان من چهل نفر كه مى شناسم ايشان را همگى و در آن حال در خانه من بودند
زيادتر از پنج هزار نفر كه رسول الله (ص ) آنها را سيراب كرد.

سپس فرمود: كجاست دمشقى ؟ پس درب باز شد و دمشقى را بيرون آوردند چون چشم على (ع ) به او افتاد گريبان
او را گرفت و گفت : يا رسول الله (ص ) اين شخص به من ظلم مى كند و به من دشنام مى دهد.

پيغمبر(ص ) فرمود: تو به على بن ابى طالب دشنام مى دهى ، گفت : بلى ، حضرت رسول (ص ) گفتند: خداوندا صورت
انسانيت را از او بگير و او را مسخ گردان . ناگهان به صورت سگى درآمد و به همان اطاق برگشت . چون از
خواب بيدار شدم امر كردم به احضار دمشقى او را آوردند مشاهده كردم كه سگ شده بود به او گفتم چگونه
ديدى عقوبت پروردگار را؟ چون حضار نگاه كردند او را سگى مشاهده نمودند كه فقط گوشهاى او گوش انسان
بود در اين هنگام شافعى از خليفه تقاضا نمود كه او را از آنها دور كند از خوف عقوبت خدايى و طولى
نكشيد كه آتش آسمانى او را سوزانيد.

واقدى گفت : در اين هنگام به هارون الرشيد گفتم : يا اميرالمؤ منين اين معجزه اى بود و موعظه خدا را
پرهيز كن در ذريه اين مرد (يعنى على بن ابى طالب ). هارون الرشيد گفت : من توبه كردم به سوى خدا از عملى
كه نسبت به ذريه او انجام داده ام .(318)

277- انتقام علوى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


عالم زاهد و محب صادق مرحوم حاج شيخ محمد شفيع محسنى جمى اعلى الله مقامه - كه قريب دو ماه است به دار

/ 162