284 - زنجير برگردن جنازه - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تو يعنى شيعه خوب است معجزه اى كه من ديده ام برايت بگويم براى تقويت مذهب تو نافع است .

شيخ مفيد مى فرمايد: نشستم او گفت : من مدتى با رفيقم براى درس حديث و خواندن روايات نزد شيخى به نام
ابوعبدالله محدث مى رفتيم ، بعد كم كم معلوم شد او از دشمنان سر سخت على (ع ) است ، گاهى هم گوشه هايى
مى زد، جسارت هايى هم به على بن ابى طالب (ع ) مى كرد، ما دو نفر او را نصيحت و خير خواهى مى كرديم ، ولى
او مى گفت : من همين هستم تا دفعه ديگر كه به فاطمه (س ) زهراء جسارت كرد، ما ديگر تصميم گرفتيم نرويم ،
گفتيم فايده اش چيست ما نزد چه كسى درس بخوانيم ؟! بالاخره شب در عالم رؤ يا شاه ولايت ماه هدايت
اسدالله الغالب على بن ابى طالب (ع ) را ديدم در خانه ابوعبدالله محدث است اميرالمؤ منين (ع ) به او
تغير كرد به شيخ فرمود: مگر من با تو چه كردم ؟ (مثلى مى زنند - دوستى بى جا مى شود - دشمنى بى جا نمى شود)
آيا نمى ترسى خدا كورت كند.

تا اين را فرمود، اشاره به چشم راست شيخ كرد در خواب ديدم ، چشم راستش كور شد از خواب بيدار شدم .

صبح كه شد گفتم : با رفيقم برويم پيش شيخ خواب ديشب را بگويم و او را قهر على بن ابى طالب (ع ) بترسانم
از خانه كه بيرون ديدم رفيقم رو به خانه من مى آيد گفتم : رفيق كجا؟ گفت : ديشب خوابى ديده ام آمده ام
برايت بگويم . گفتم : چه ديدى ؟ عين خوابى كه من ديده بودم او هم ديده بود، گفت : بله ، در خواب ديدم
اميرالمؤ منين (ع ) اشاره فرمود چشم راست شيخ كور شد و من آمدم با تو برويم پيش اين شيخك نصيحتش كنيم
بگوييم دست بردارد.

گفتم : من هم همين خواب را ديده ام هر دو يك خواب را ديده ايم دو نفرى آمديم درب منزل ، در زديم زن تو
خانه آمد پشت در گفت : امروز درس ‍ نيست .

گفتيم : چرا درس نيست ، كار داريم ما مى خواهيم شيخ را ببينيم .

گفت : امروز شيخ حال ندارد - ناله مى كند گرفتارى دارد بالاخره ما اصرار كرديم گفتيم : ما بايد او را
حتما ملاقات كنيم . زن گفت : امروز حالش خراب است از وقتى كه بيدار شده است ، روى چشم راستش دست گذاشته
فرياد مى زند، على كورم كرد. ما دو تا گفتيم : در را باز كن ما براى همين آمده ايم . در را باز كرد دو
نفرى آمديم ديديم اين بدبخت افتاده از درد چشمش ناله و استغاثه مى كند.

همين كه وارد شديم ، گفت : على (ع ) آخر مرا كور كرد.

ما دو نفر گفتيم : ما ديشب خودمان در خواب اين جريان را ديديم كه اميرالمؤ منين (ع ) اشاره بر چشم تو
كرد و كور شدى . بيا و دست بردار تا شايد خدا تو را شفا بدهد چشمت هم به لطف آقا خوب شود.

يك دفعه گفت : اگر على چشم ديگرم را هم كور كند، من دست از دشمنى او بر نمى دارم (چه قدر شقاوت است ؟!)
بالاخره ما بلند شديم آمديم . باز در خواب همان جريان را ديديم . آقا چشم چپش را هم كور كرد. بعد آمديم
براى ملاقتش دو تا چشمش كور شده ، اما دشمنى اش بيشتر شده (326) آخرش ‍ با كفر و زندقه از دار دنيا رفت
.(327)

284 - زنجير برگردن جنازه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


نقل كرده اند: شبى كليددار روضه مطهر حضرت على (ع )، آن حضرت را در عالم رؤ يا ديد كه خطاب به وى
فرمودند: جنازه اى را مى آورند كه بر استرى قرار گرفته است ، يك چشم مركب و جسد كور است ، اجازه ندهيد
جنازه اى با اين مشخصات در كنار مرقد من دفن شود.

صبح كه شد كليددار رؤ ياى خويش را براى خادمين حرم امام اول نقل نمود، همه بيرون رفتند و در انتظار
ورود جنازه اى با آن اوصاف گشتند، ناگاه جسدى با همان علايم را مشاهده كردند و مانع از دخول آن به حرم
شدند.

كليددار بار ديگر حضرت على (ع ) را در خواب ديد كه فرمودند: مگر مانع نكردم تو را از اين برنامه ! پس چرا
خلاف آن عمل شد؟ و فرمودند: فلان شخص چندين درهم رشوه گرفت و به دفن جنازه مزبور مبادرت نمود.

گويند: صبح آن روز وقتى قبر وى را شكافتند ديدند در گردنش زنجير محكمى است .(328)

285 - عذاب دشمن على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


/ 162