24 - سبب تاءخير نماز عصر - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرمود: راست گفت ، او داناترين فرد است نسبت به حلال و حرام و سنن و واجبات و آن چه شبيه آن است .

پس برخاستند و گفتند: محمد ما را در تاريكى شديدى انداخته است و از در مسجد خارج شدند.(28)

24 - سبب تاءخير نماز عصر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ابن بابويه در كتاب علل از حنان روايت كرده كه گفت : به حضرت صادق (ع ) گفتم : به چه علت اميرالمؤ منين
نماز عصر را (در وقت ظهر) ترك كرد؟ و با اين كه براى او واجب بود كه نماز ظهر و عصر را باهم بخواند (چون
مى دانست كه وقت نماز عصر موفق به اداى آن نمى شود، شايد هم جهت ديگرى در نظر داشته ) كه به تاءخير
انداخت ؟

فرمود: وقتى كه آن جناب ، نماز ظهر را خواند، متوجه جمجمه اى شد كه روى زمين افتاده بود، با او تكلم
كرده فرمود: اى جمجمه تو از كيستى ؟

عرض كرد: من فلان بن فلان پادشاه آل فلانم ، اميرالمؤ منين (ع ) به او فرمود: حكايت خود، و هويت و زمانت
را براى من بيان كن كه چه بوده ؟

پس جمجمه شروع كرد به بيان خبر خود، و آنچه از خير و شر در زمانش ‍ اتفاق افتاده و مشغول صحبت با او شد
تا آفتاب غروب كرد، و به سه حرف از انجيل با او سخن گفت كه عرب كلام او را نفهميد، و چون از حكايت
جمجمه فارغ شد به خورشيد فرمود: برگرد، خورشيد گفت : بعد از آنكه غروب كردم برنمى گردم ، حضرت خداوند
عزوجل را خواند، و خدا هفتاد هزار ملك كه هفتاد هزار زنجير آهنين با آنها بود را به سوى خورشيد
فرستاد، و زنجيرها را به گردنش گذاشته آن را به رو كشيدند تا سفيد و روشن برگشت ، و اميرالمؤ منين (ع )
نماز خواند، آن گاه مانند ستاره سقوط كرد (و پايين افتاد). و علت تاءخير در نماز عصر اين بود.(29)

25 - بازگشت خورشيد در بابل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


پس از رحلت پيغمبر حضرت على (ع ) در بابل تشريف داشت و مى خواست از فرات عبور كند، عده بسيارى از
يارانش به عبور دادن مركب ها و توشه ها از آب فرات اشتغال داشتند، آن حضرت با گروهى از اصحاب نماز عصر
را خواند و مردم هنوز از كار عبور از فرات فارغ نشده بودند كه خورشيد غروب كرد، در نتيجه نماز عصر عده
بسيارى قضا شد و از نماز جماعت با آن حضرت محروم ماندند و در اين خصوص با آن جناب به گفتگو پرداختند.

على (ع ) كه اصحاب خود را اين گونه نگران ديد از خداى متعال درخواست كرد تا خورشيد را به محل اول خود
برگرداند تا همه اصحاب بتوانند نمازشان را در وقت خود بخوانند. خداى متعال دعاى او را اجابت كرد و در
افق وقت عصر ظاهر شد و چون مردم از سلام نماز فارغ شدند، خورشيد غروب كرد و صداى عجيب هولناكى به گوش
رسيد كه مردم ترسيدند و به تسبيح و تهليل و استغفار پرداختند و از خدا سپاسگزارى نمودند كه چنين
نعمتى به آنها ارزانى داشت .

اين خبر در عالم منتشر شد و همه جا نقل مجالس بود. سيد حميرى در اين باره چنين سروده :

چون نماز عصر او قضا شد و آفتاب غروب كرد دوباره به حال اول برگشت و نور او هنگام عصر را نمودار ساخت و
سپس چون ستاره اى كه سقوط كند غروب نمود و بار ديگر در بابل نيز همين قضيه اتفاق افتاد با اين كه چنين
پيشامدى براى هيچ گوينده فصيحى پيش نيامده مگر براى يوشع بن نون و پس از آن براى على (ع ) و آرى رد شمس
از امر عجيبى حكايت مى كند.(30)

26 - خورشيد هفت بار با على (ع ) سخن گفت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


خورشيد هفت مرتبه با على (ع ) سخن گفت ، اول ؛ گفت : يا اميرالمؤ منين ! نزد خدا شفاعت كن كه مرا عذاب
نفرمايد.

دوم ؛ گفت : مرا امر كن تا دشمنانت را بسوزانم .

سوم ؛ هنگامى كه على (ع ) در بابل به او فرمود: برگرد. گفت : لبيك .

چهارم ؛ وقتى كه به او فرمود: خطايى از من سراغ دارى ؟ به عزت پروردگارم اگر خدا مردم را مانند تو
آفريده بود آتش خلق نمى شد.

/ 162