4 - حفظ مال و عيال - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقتى مرد خيانتكار مقابل على (ع ) قرار گرفت ، آن حضرت فرمود: يا لعين بن العين الزنيم آيا ندانسته اى
كه من آگاه هستم به چشم خيانتكار و چيزهائى كه در سينه پنهان است و نمى دانى كه من حجت خدا در زمين
هستم . به حرم مؤ منين تجاوز مى كنى ؟ آيا از عقوبت من و از عقوبت خداوند ايمن شده اى ؟

سپس فرمود: اى عمار لباسهايش را بيرون آور عمار مى گويد: لباسهايش را بيرون آرودم .

بعد فرمود: قسم به آن كسى كه حبه را مى شكافد و خلقت نموده خلق را، قصاص مؤ من را غير از من نمى گيرد.

پس با چوب دستى كه در دست آن جناب بود به پهلوى آن مرد زد و فرمود: بنشين خداى تو را لعنت كند، عمار
ياسر گفت : به ذات حضرت حق قسم است كه ديدم آن لعين را كه خداوند به صورت لاك پشت او را مسخ كرده بود.

سپس آن حضرت فرمود: خداوند روزى كرد تو را در هر چهل روز يك آب آشاميدن و مسكن تو صحراى خشك و بى آب و
علف است .

پس آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: (و لقد علمتم الذين اعتدوا فى السبت و قلنا لهم كونوا قردة خاسئين
) اين آيه راجع به مسخ شدن يهود به صورت ميمون است .(3)

4 - حفظ مال و عيال

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از على (ع ) روايت شده است كه : مردى از شام براى او نوشت كه : من بار عيال به دوش دارم ، و اگر از وطنم
دور شوم بر آنها مى ترسم (كه معاويه آزارشان كند) و به اموالم هم علاقه مندم و دوست دارم كه خدمت شما
برسم ، حضرت پيغام داد: اهل و عيالت را جمع كن ، و مالت را نزد آنها بگذار، و صلوات بر پيغمبر و آلش
بفرست و بگو: خدايا همه اينها به امر بنده ات على بن ابى طالب امانت من اند نزد تو، پس برخيز به سوى من
بيا. آن مرد چنين كرد، و خبر به معاويه رسيد كه او به سوى على (ع ) فرار كرده ، معاويه دستور داد عيالش
را اسير كرده به غلامى و كنيزى برگيرند و اموالش ‍ را غارت كنند، پس خداوند عيال او را شبيه عيال
معاويه قرار داد و آن شر را از آنها دور كرد، و ترسيدند كه دزدان اموالشان را ببرند، خدا آن مال را به
صورت مار و عقرب قرار داد، و هر وقت دزدان خيال بردنش را مى كردند آنها را مى گزيدند، تا آن جا كه على
(ع ) به آن مرد فرمود: مى خواهى مال و عيالت نزد تو بيايد؟

گفت : آرى .

حضرت گفت : خدايا آنها را بياور، ناگاه همه ، نزد آن مرد حاضر شدند! و چيزى از مال و عيالش مفقود
نبود.(4)

5 - در آوردن دينار از زمين

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از حسن بن ابى الحسن بصرى از اميرالمؤ منين (ع ) در حديثى روايت كرده كه : آن جناب با تازيانه اش خطى بر
زمين كشيد و يك دينار بيرون آورد و سپس خط ديگرى كشيد و دينار ديگرى درآورد تا سه دينار، و آنها را در
دستش زير و رو كرد تا مردم ديدند، آن گاه آنها را برگرداند و با شستش دفن كرد، و فرمود: بعد از من مرد
نيكوكار يابد عملى صاحب اختيار تو شود، و رفت ، و ما آن جا نشانه را گرفتيم ، و زمين را حفر كرديم تا
به نم رسيديم و چيزى نيافتيم .(5)

6 - استوار نگاه داشتن ديوار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جمعى توطئه كردند كه ديوار باغى را بر سر او و يارانش خراب كنند ديوار را كج كردند، حضرت با دست چپش
آن را نگه داشت و با دست راست با اصحاب غذا مى خورد و چون فارغ شدند، با دست چپ ديوار را راست و مستوى
كرد.(6)

7 - حجت خدا بر زمين و آسمان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مقداد بن اسود كندى روايت كرده ، است كه : مولايم اميرالمؤ منين (ع ) روزى به من فرمود: شمشير مرا
بياور، آوردم روى زانويش گذاشت و به جانب آسمان بالا رفت ، و من به او نگاه مى كردم تا از چشمم پنهان
شد، و فرمود: جمعى از آسمانيان باهم نزاع و خصومت داشتند، و من بالا رفتم و آنها را تطهير كردم يعنى

/ 162