101 - تعزيت على (ع ) در كربلا - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حسين (ع ) عرضه كرد: قسم به كسى كه جانم در دست اوست همين قدر مرا كافى است به آن چه خدا نازل فرموده
اقرار داشته و گفتار پيامبر خدا تصديق داشته و كلام پدرم را تكذيب نمى كنم .

اميرالمؤ منين (ع ) بيرون آمده و در مسجد نزول اجلال فرموده و اصحاب و ياران دور آن حضرت حلقه زدند در
اين هنگام حضرت حسين (ع ) تشريف آوردند تا رسيدند مقابل اميرالمؤ منين (ع ) و آن جا ايستادند، اميرالمؤ
منين (ع ) دست مبارك بر سر ايشان نهاده و فرمودند: پسرم ، خداوند متعال ، اقوام و طوايفى را به وسيله
قرآن تقبيح نموده و مورد سرزنش و ملامت قرار داده و فرموده است :

فما بكت عليهم السماء والارض و ما كانوا منظرين .

به خدا قسم حتما پس از من تو را خواهند كشت سپس آسمان و زمين بر تو گريه خواهند نمود.(114)

101 - تعزيت على (ع ) در كربلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ابن عباس گفت : با على (ع ) بودم در زمان خروج او به صفين (يعنى براى جنگ با معاويه )، پس زمانى كه وارد
زمين نينوا شد. آن زمين نزديك شط فرات بود. با صداى بلند فرمود: اى پسر عباس آيا مى شناسى اين موضع را؟

عرض كردم : نمى شناسم .

فرمود: اگر بشناسى اين زمين را از اين زمين عبور نمى كنى تا اينكه گريه كنى .

ابن عباس گفت : پس على (ع ) گريست ، گريه طولانى ، تا آنكه محاسن شريفش تر شد و دانه هاى اشك آن جناب بر
سينه او ريخت و ما نيز گريه كرديم با آن حضرت و او مى فرمود: آه آه چه مى خواهند از من آل ابى سفيان كه
حزب شيطان و اولياى كفرند.

سپس آب طلبيد براى نماز و وضو گرفت و بعد از نماز مختصرى چشمانش ‍ به خواب رفت چون بيدار شد فرمود:

ابن عباس براى تو چيزى را بگوبم كه الآن در خواب ديده ام .

فرمود: ديدم مردهايى از آسمان نازل شدند كه با آنها علم هاى سفيد بود و در شمشيرهاى سفيد حمايل
داشتند كه مى درخشيد و كشيدند اطراف اين زمين خطى را، و گويا درختانى بود در اين زمين كه شاخه هاى
آنها به زمين آمد و خونى تازه در اين زمين پيدا شد مانند دريا و گويا حسين من كه پاره تن من است غرق
بود در آن درياى خون ، استغاثه و طلب يارى مى كرد و كسى به داد او نمى رسيد.

و آن مردمان سفيد كه از آسمان آمدند ندا مى كردند او را و مى گفتند: اى آل رسول صبر كنيد البته شما
كشته مى شويد به دست بدترين مردم و اينك بهشت به شما مشتاق است .

پس مرا تعزيت گفتند و گفتند: يا اءباالحسن بشارت باد تو را خداوند چشم تو را روشن گرداند در روزى كه
مردم بلند مى شوند براى حساب .

سپس فرمود: قسم به آن كسى كه جانم به دست اوست خبر داد مرا صادق مصدق ابوالقاسم (ص ) (يعنى حضرت محمد(ص )
) به اينكه عبور مى كنم به اين زمين در وقت رفتن به سوى اهل طغيان و اين كه اين زمين زمين كرب و بلا است
.

دفن مى شود در اين زمين حسين و هفده نفر از اولاد من و فاطمه (ع ) و اين زمين در آسمان ها معروف است به
زمين كرب و بلاى حسين هم چنان كه ذكر مى شود بقعه مكه و مدينه و بيت المقدس .(115)

102 - خبر دادن از قاتل امام حسين (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ابوالحكم گويد: از پيرمردان و دانشمندان خود شنيدم مى گفتند: على (ع ) در ذيل خطبه اى فرمود: هنوز كه
دستتان از دامن من كوتاه نشده هر چه مى خواهيد از من بپرسيد، سوگند به خدا از عده مردمى كه صد نفر آن
ها گمراه كننده ديگران و صد نفرشان هدايت كننده آنان باشند، سؤ ال نكنيد جز اين كه از خواننده و
رهنماى آن ها كه تا فرداى قيامت پايدارند اطلاع خواهم داد. مردى همان وقت از جاى برخاست پرسيد: بر سر
و روى من چند تار موى روييده ؟

على (ع ) فرمود: سوگند به خدا دوست من رسول خدا(ص ) از پرسش تو به من اطلاع داد و اضافه كرد همانا بر هر
تار موى سر تو فرشته موكل است كه تو را لعنت مى كند و بر هر تار موى ريش تو شيطانى موكل است كه اسباب
سرگردانى و بيچارگى تو را فراهم مى سازند و همانا در منزل تو بزغاله اى است كه فرزند رسول خدا(ص ) را

/ 162