134 - توجه به دوستى با اولادش - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

134 - توجه به دوستى با اولادش

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


از مناقب ابن شهر آشوب نقل است كه على (ع ) در خطبه اى اشاره فرمود به حالات خلفاء بنى عباس و از جمله
كلمات حضرت در اين خطبه است شانزدهمى آنها به صله رحم نزديكتر است تا بقيه آنها و همين طور بود كه على
(ع ) فرمود: شانزدهمى آنها معتضد بالله است .

در خواب ديد مردى را كه آمد نزديك دجله پس دست خود را به سوى دجله دراز كرد تمام آب هاى دجله در دست او
جمع شد، سپس كف دست خود را باز كرد پس آب جوشيدن گرفت از كف دست او و سؤ ال نمود از معتضد آيا مرا مى
شناسى ؟ گفت : نه ، فرمود: منم على بن ابى طالب چون خلافت به تو رسيد با اولاد من نيكى كن .

چون به خلافت رسيد دوستى كرد با علويين و سادات و لذا وصف فرمود على (ع ) را به صله رحم .(151)

135 - على (ع ) در ذى قار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


در آستانه جنگ جمل ، هنگامى كه اميرمؤ منان على (ع ) همراه سپاه خود به ذى قار رسيدند در آن جا ماندند
تا ياران آن حضرت از كوفه برسند و با هم به سمت بصره حركت نمايند، قبلا امام حسين (ع ) و مالك اشتر براى
بسيج مردم به كوفه رفته بودند. على (ع ) در ذى قار خبر داد و فرمود: (( به زودى دوازده هزار و يك نفر از
كوفه به ما مى پيوندند. )) طولى نكشيد سپاهى از كوفه براى يارى على (ع ) فرا رسيدند، آنها را شمردند
دوازده هزار و يك نفر بودند.(152)

136 - حديث حبابه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


رُشَيْد هجرى گفت : من و ابوعبدالله سليمان و ابوعبدالرحمان قيس بن ورقا و ابوالقاسم مالك بن سهل بن
حنيف در محضر اميرالمؤ منين (ع ) در مدينه بوديم كه ام النداء حبابه و البيه در حالى كه كوزه اى پهن و
بزرگ بر سر داشت و لباس رنگى پوشيده و قرآنى را حمايل خويش ساخته و در دستش ‍ تسبيحى از سنگ ريزه و
هسته (خرما) بود، بر على (ع ) وارد شد و سلام كرد و گريست و گفت : يا اميرالمؤ منين (ع )، آه و افسوس از
فقدان شما و حسرت و اندوه بر غايب شدن شما به خاطر حظ و بهره اى كه (با نبود شما) از دست مى رود. اى
اميرالمؤ منين (ع )، از شما روى بر نمى گرداند و غافل نمى شود، هر كس كه خدا برايش مشيت و اراده (خير)
دارد. همانا امر من ، بدين گونه است كه بر يقين و روشنى و حقيقت هستم . با شما ملاقات مى كنم در حالى كه
شما هر آن چه را قصد مى دارم مى دانيد.

على (ع ) دست راستش را به سوى او دراز كرد و از دست او سنگ ريزه سفيدى را كه مى درخشيد و جلاء و شفافيتش
مشهود بود، گرفت و انگشترش را از دستش درآورد و سنگ ريزه را مهر كرد و فرمود: اى حبابه ، اين خواسته تو
از من است . حبابه گفت : آرى به خدا سوگند يا اميرالمؤ منين (ع )، اين همان چيزى است كه از شما مى خواستم
؛ زيرا شنيده ام شيعيان بعد از شما متفرق مى شوند و با يكديگر اختلاف مى كنند. پس دليلى خواستم تا اگر
بعد از شما زندگى نمايم - كه خدا به من عمر ندهد و اى كاش من و اهل و خويشانم فدايت شوم - هر گاه آن
مطلبى را كه اشاره نمودم (اختلاف شيعه ) واقع شود يا شيعه شك نمايد در كسى كه قائم مقام شماست ، اين
سنگ ريزه را نزد او بياورم . پس اگر مانند كار شما را انجام داد، پقين پيدا مى كنم كه او جانشين شماست .

البته اميد دارم تا آن زمان ، خدا مرا مهلت ندهد.

حضرت فرمود: آرى ، به خدا سوگند اى حبابه . با اين سنگ ريزه دو فرزندم حسن (ع ) و حسين (ع ) و (بعد از آن ها)
على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى (ع ) را ملاقات مى كنى و همگى
آن ها، وقتى به نزدشان بروى ، اين سنگ ريزه را از تو طلب مى كنند و با همين انگشتر آن را براى تو مهر مى
كنند. اما در زمان على بن موسى ، در خودت دليل و برهان بزرگى از آن جناب مشاهده مى كنى و مرگ را بر مى
گزينى و از دنيا رحلت مى كنى و آن حضرت ، متولى امور تو خواهد شد و بر كنار قبر تو مى ايستد و بر تو
نماز مى گزارد. من به تو بشارت مى دهم كه از جمله زنان مؤ منى هستى كه با حضرت مهدى كه از فرزندان من
است ، آن گاه كه ظهور فرمايد، به دنيا رجعت مى نمايى .

حبابه گريست و گفت : اى اميرالمؤ منين (ع )، (اگر فضل خدا و رسولش و فضل شما نبود) از كجا به كنيز ضعيف
اليقين و قليل العمل شما چنين منزلتى كرامت مى شد؟ منزلتى كه به خدا سوگند به آنچه كه به من فرموديد

/ 162