206 - نفرين بنده صالح - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعد از رحلت پيامبر (ص )، وقتى كه ابوبكر متصدى خلافت شد، ساعتى پيش آمد كه على (ع ) در مقام احتجاج بود
و به من گفت : (( برخيز و جريان پرواز فرش را شهادت بده )) من با اين كه آن را در خاطر داشتم (به خاطر
شرايط) كتمان كردم و گفتم : (( پير شده ام و فراموش كرده ام )) .

على (ع ) فرمود: (( اگر دروغ بگويى خدا تو را به بيمارى برص (پيسى ) و نابينايى و تشنگى دايمى دچار كند ))
از نفرين آن بنده صالح به اين سه بيمارى گرفتار شده ام ، و همين تشنگى باعث شده كه نمى توانم در ماه
رمضان روزه بگيرم .(239)

206 - نفرين بنده صالح

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


يكى از جنگهاى خانمانسوز كه بين مسلمانان رخ داد، جنگ جمل بود، باعث اين جنگ تحميلى طلحه و زبير (دو
نفر از سران اسلام ) و عايشه بودند، و بهانه آنها مطالبه خون عثمان بود، با اين كه خودشان جزء تحريك
كنندگان قتل عثمان بودند.

اين جنگ در سال 36 هجرى در بصره واقع شد كه منجر به شهادت پنج هزار نفر از سپاه على (ع ) و سيزده هزار نفر
از سپاه عايشه گرديد.(240)

طلحه و زبير از كسانى بودند كه پس از قتل عثمان ، در پيشاپيش جمعيت به حضور على (ع ) آمده و با آن حضرت
بيعت كردند، ولى هنوز چند ماه نگذشته بود كه ديدند نمى توانند با وجود امارت على (ع ) دنياى خود را
آباد سازند، از اين رو بيعت خود را شكستند و جلودار ناكثين (بيعت شكنان ) شدند.

حضرت على (ع ) از اين دو نفر، دلى پر رنج داشت ، چرا كه ضربه اى كه از ناحيه اين دو نفر (كه نفوذ كاذب در
ميان مسلمانان داشتند) در آن زمان به اسلام مى خورد جبران ناپذير بود، آن حضرت دست به دعا برداشت و در
مورد اين دو نفر نفرين كرد و عرض كرد: (( خدايا طلحه را مهلت نده و به عذابت بگير، و شر زبير را آن گونه
كه مى خواهى از سر من كوتاه كن )) .

اينك ببينيد چگونه طلحه و زبير كشته شدند:

در جنگ جمل هنگامى كه سپاه جمل متلاشى شد، مروان كه از سرشناسان آن سپاه گفت : بعد از امروز ديگر ممكن
نيست خون عثمان را از طلحه مطالبه كنيم ، همان دم او را هدف تيرش قرار داد، تير به رگ اكحل (رگ چهار
اندام ) ساق پاى طلحه خورد و آن رگ قطع شد، خون مثل فواره از آن بيرون مى آمد، از غلامش كمك خواست ،
غلامش او را سوار قاطرى كرد، به غلام گفت : اين خونريزى مرا مى كشد، جاى مناسبى يافتى مرا پياده كن ،
سرانجام غلام او را به خانه اى از خانه هاى بصره برد و او همان جا جان سپرد.

به اين ترتيب ، خود او كه به عنوان خونخواهى عثمان با سپاه على (ع ) مى جنگيد، توسط مروان از سران
لشكرش بود، به خاطر همين عنوان ، ترور شد و به هلاكت رسيد.

اما در مورد زبير، نصايح على (ع ) باعث شد كه زبير از صف دشمن خارج گردد، (با اين كه وظيفه او اين بود كه
از امام وقت ، حضرت على (ع ) حمايت كند) ولى به طور كلى از جنگ ، خود را كنار كشيد و رفت به سوى بيابانى
كه معروف به (( وادى السباع )) بود در آن جا مشغول نماز بود كه شخصى به نام عمروبن جرموز به طور
ناگهانى بر او حمله كرد و او را كشت ، و او نيز كه آتش افروز جنگ جمل بود در 75 سالگى اين گونه به هلاكت
رسيد.

ابن جرموز، شمشير و انگشتر زبير را به حضور على (ع ) آورد، وقتى چشم على (ع ) به شمشير زبير افتاد فرمود:

سيف طال ما جلى الكرب عن وجه رسول الله : (( اين شمشير، چه بسيار اندوه را از چهره رسول خدا(ص ) برطرف
ساخت ؟! )) .(241)

تاءسف على (ع ) از اين بود كه چنين شخصى با آن سابقه سلحشورى و دفاع از اسلام ، با اين كه پسر عمه
پيامبر و على (ع ) بود (زيرا مادرش صفيه ، عمه پيامبر (ص ) و على (ع ) بود) چرا اين گونه منحرف شد و به
هلاكت رسيد و با آن آغاز نيك ، عاقبت به شر شد؟! - خدايا ما را عاقبت به خير فرما.

207 - نفرين على (ع ) بر انس بن مالك

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


ابو هدبه گويد: ديدم انس بن مالك دستمالى بر سر بسته از سببش پرسيدم ، گفت : بر اثر نفرين على بن ابى

/ 162