راه و روش و مبناى منافق در اعمال و رفتارش بر دروغ استوار و پى ريزى گرديده است, جوهره منافق با دروغ آميخته و خميرمايه ذاتى او با دروغ عجين گشته است. محور اصلى در كارهاى منافق, دروغ او است. منافق يا مرتكب دروغ گفتارى مى شود و يا دروغ عملى .دروغ گفتارى عبارت است از آن كه شخص سخنى را به زبان آورد كه برخلاف واقع باشد و دروغ عملى آن است كه فعل و كار منافق مخالف منويات باطنى باشد كه اين دو, خود ريشه در صفت رذيله نفاق دارد; چراكه لازمه نفاق, وارونه جلوه دادن واقعيات است. شايد اولين صفتى كه قرآن كريم منافقان را با آن معرفى مى كند, دروغ گويى و نادرستى آنان است, آن جا كه مى فرمايد:(إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُواْ نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ واللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ(1);چون منافقان نزد تو آيند, گويند: گواهى مى دهيم كه تو واقعاً پيامبر خدايى و خدا [هم] مى داند كه تو واقعاً پيامبر او هستى, و خدا گواهى مى دهد كه مردم دوچهره سخت دروغ گو اند) .و اين صفت نيز همانند ساير اوصاف و خصلت هاى منافقان از بيمارى دل آنان سرچشمه مى گيرد; به عبارت ديگر مى توان دروغ منافق را اين گونه بررسى كرد كه, دروغ يا صفت خبر است و يا صفت مخبر. دروغى كه صفت خبر باشد, تضاد و ناهمخوانى سخن با واقع است; مثل اين كه خبر از آمدن شخصى داده شود درحالى كه كسى نيامده باشد, و دروغى كه وصف مخبر است, تضاد و مخالفت گفتار با عقيده مخبر است; مثل سخن منافقان كه به نبوت حضرت رسول(ص) شهادت مى دادند, حال آن كه اين شهادت, خبرى مخالف با اعتقاد درونى آنان بود(1) .گاهى نفاق با دروغ مخبرى جمع مى شود; يعنى مخالفت نهان و آشكار به وسيله دروغى كه وصف خبردهنده باشد تحقق مى يابد و به نفاق متصف مى شود, درحالى كه اصل خبر, صحيح و درست است; مثل همان خبر منافقان از نبوت حضرت رسول(ص) كه خبرى درست و مطابق واقع است, امّا با اعتقاد منافقان ناهم آهنگ است .گاهى نيز ممكن است انسان, دروغ گو بوده, اما منافق نباشد; مانند جايى كه شخص مطلبى را به گمان اين كه درست است, بگويد, اما درواقع چنين نباشد. در اين جا دروغ خبرى هست, ولى نفاق نيست; همانند جريان مباهله ى حضرت رسول(ص) با مسيحيان نجران كه گفتار آنان با واقع مطابقت نداشت, اما منافق هم نبودند .گفتنى است كه تمام آيات مربوط به نفاق, شامل دروغ نيز مى شود .