حكومت كوتاه مدّت اما پر حادثه و شگفتانگيزِ اميرمؤمنان از زاويههايگوناگون قابل بررسي است. ريشهيابيِ چالشها و سقوط ظاهري اين حكومت،يكي از اين زمينهها به شمار ميآيد.مراد از سقوط، شهادت حضرت امير(ع) و متوقف شدن و ناتمام ماندنِاين حكومت است نه نابودي؛ زيرا آموزهها و رهاوردهاي هيچ حكومتيچنين پايدار نبوده است.چه كساني، با چه نوع گرايش فكري، بيش از همه در براندازي اين حكومتنقش داشتند؟ امام(ع)، بر اساس چه ديدگاهي و با تمسك به چه اصلي، حاضرشد جان خود و ياران عزيزش را تقديم كند و حتي حكومتش را در معرضچالشهاي سخت و ويرانگر قرار دهد، اما نظر برخي از سياستبازان رانپذيرد؟ چرا بسياري از ياران پيامبر9 با امام همراهي نكردند و حتي به جمعدشمنان ديرين دين پيوستند؟ چرا مردم كه بهرهمندان اصليِ حكومتِ امام بودند، وي را تنها گذاشتند؟ يافتن پاسخي درست براي پرسشهاي بالا، به ويژه در زمان ما كه عصرحاكميت ولايت محور شيعيان در ايران است، بسيار سودمند و سرنوشت سازمينمايد؛ زيرا محورِ اساسيِ چالشهاي دوران امام(ع)، مرز خودي وغيرخودي، حق و باطل، درست و نادرست، اسلامي و ضد اسلامي، ديني والحادي و نيز دين خالص و دين التقاطي را مشخص ميسازد؛ ما را باجريانهاي فكري حال و آينده آشنا ميكند و در تدوين برنامههايي درستبراي دولت اسلامي ياري ميدهد. نوشتار حاضر، با بررسي گفتارها ورفتارهاي امام(ع)، در جهت كشف ديدگاهِ محوري حضرت در حكومت وپاسخ به پرسشهاي يادشده گام برميدارد.