اصول تبلیغ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصول تبلیغ - نسخه متنی

محمدابراهیم آیتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




اصول تبليغ

نويسنده: محمّد ابراهيم آيتي

اوّلاً: مقصود ما در اين گفتار تبليغ ديني و مذهبي است، نه تبليغ سياسي و اقتصادي. سياستمداران و بازرگانان بزرگ دنيا براي پيشرفت مقاصد سياسي و بازرگاني خويش تبليغاتي دارند كه از راه و رسم خاص خويش را دارد و از حوزه بحث فعلي خارج است.

ريشه كلمه تبليغ

كلمه تبليغ از قرآن مجيد گرفته شده است اولين بار در دين مقدس اسلام اين مادّه و اين كلمه به همين معني كه مراد و مقصود ما است به كار برده شده است و در چندين آيه قرآن، اين ماده به صورت مصدر ثلاثي و فعل مضارع و فعل امر به كار رفته است. در سوره احزاب فرموده است:

«الذين يُبلّغُونَ رسالاتِ اللّه‏ و يخشونه ولا يخشون أحدا الاّ اللّه‏ و كفي باللّه‏ حَسيبا».1

«آن كساني كه پيام‏هاي خدا را مي‏رسانند، تبليغ مي‏كنند و از خدا مي‏ترسند و جز خدا از هيچ كس باك ندارند و خدا در مقام حساب كافي است و خود مي‏تواند به هر حسابي برسد، در جاي ديگر مي‏فرمايد:

«يا ايَّهاالرَّسُولُ بَلّغ ما اُنْزل اِلَيكَ مِنْ ربِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّه‏ُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّه‏َ لا يَهْدي القَوْمَ الكافِرينَ».2

مطابق عقيده شيعه كه بسياري از علما و عظماي اهل سنّت نيز با آن موافق هستند، اين آيه كريمه در باره نصب اميرالمؤمنين عليها‏السلام به مقام خلافت در ذي الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبياء صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است و ترجمه آن چنين است:

«اي فرستاده ما تبليغ كن و برسان آن چه را نازل شده است به سوي تو از پروردگارت و اگر اين كار را نكردي، هيچ پيامي را نرسانده‏اي و هيچ كاري براي ما نكرده‏اي و خدا تو را از مردم نگهداري مي‏كند، همانا خدا مردم كافر را هدايت نمي‏كند».

عبارت «مبلّغ» كه الان مصطلح است در قرآن مجيد به كار برده نشده است، امّا در نهج البلاغه اين تعبير آمده است. مي‏توان گفت، اوّل كسي كه - در سندهاي اسلامي كه در دست ما است - كلمه مبلّغ را به معني مبلّغ مذهبي به كار برده است اميرالمؤمنين عليه‏السلام ، در خطبه 99 نهج‏البلاغه اين عبارت موجود است:

«فَوَالّذي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرأَ النَّسَمَةَ اِنَّ الّذي أفبِلئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبيّ الأميّ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله واللّه‏ِ ما كذبَ الْهبلّغُ وَلا جهِلَ السّامِعُ».

اين جمله‏ها را علي عليه‏السلام پيش از آن مي‏گويد كه مي‏خواهد از سلطنت و حكومت معاوية بن ابي سفيان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد و چون خبري است كه براي بسياري قرع سمع مي‏كند كه علي عليه‏السلام از آينده چگونه و چرا خبر مي‏هد مي‏فرمايد:

«به آن خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد همانا آنچه را من به شما خبر مي‏دهم از پيامبر امّي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله گرفته‏ام، به خدا قسم مبلّغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».

ابن ابي الحديد مي‏گويد: مراد اميرالمؤمنين از مبلّغ و سامع، هر دو خود حضرت است و نفس شريف خود را در اين دو تعبير اراده كرده است.3 امّا بنده طبق شواهدي از نهج البلاغه كه مجال بيان آن نيست احتمال مي‏كردم، مراد از مبلّغ خاتم الأنبياء و از سامع اميرالمؤمنين است. پس معني عبارت اين است: نه پيغمبر دروغ گفت به من، و نه من مستمع و شاگرد ناداني بودم، او راست گفت و من هم درست ضبط كردم، چنانكه در جاي ديگر نهج البلاغه مي‏گويد:

«كَذَبْتُ وَلا كُذّبتُ وَلا ظَلَلَتُ وَلا ضُلَّ بي».4

به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنكه به من گفت، دروغ گفت و نه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه كرده‏اند، يعني محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله راستگو بود و من هم براستي و درستي از وي گرفتم و به امانت آنچه را كه از او گرفتم راست مي‏گويم:

اولين مبلغ در اسلام

مقدمه دوم) اولين كسي كه مي‏توان در اسلام به او عنوان مبلّغ داد كيست؟ جمله‏اي در نهج‏البلاغه كه ما را به اين كه پيغمبر مبلّغ دوم است ارشاد مي‏كند آن جمله اين است:

«وَ ما يُبلغ عَنِ اللّه‏ِ بَعْدَ رُسَلِ السَّماءِ إلا البشر». بنابراين مبلّغ اول در اسلام جبرئيل عليه‏السلام است كه قرآن مجيد را بر خاتم انبياء نازل كرده است و مبلّغ دوم خاتم الأنبياء صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است.

البته نبايد مذان اين شد كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در مرتبه دوم قرار گرفت، زيرا، حضرت در خطبه خيف مني فرموده است:

«فربَّ حامِل فِقه إلي من هو أفقه منه»؛5 اشكالي ندارد كه جبرئيل راوي باشد و پيام خدا را به خاتم انبيا برساند و رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله افقه از او باشد چنان كه در همين اخبار و روايات فقه اسلامي - حتّي در غير ابواب فقه - نظائر بسيار دارد، اينطور نيست كه كساني كه از خاتم انبيا يا ائمه طاهرين روايات و احاديثي گرفته‏اند و به علما و دانشمندان اين چهارده قرن گذشته اسلامي و قرون آينده اسلامي رسانيده‏اند و واسطه بوده‏اند، همه آن واسطه‏ها از همه اين علما داناتر بودند، غالبا به عكس است، شايد در صد نفر راوي يك نفر مثل علامه حلّي نبوده است، شايد در هزار راوي يك نفر مثل خواجه نصير طوسي نبوده است حال وارد اصل موضوع مي‏شويم.

اقسام تبليغ

تبليغ به مستقيم و غيرمستقيم تقسيم مي‏شود. تبليغ غيرمستقيم به مراتب مؤثرتر و مفيدتر است.

در تبليغ مستقيم مبلّغين دين مقدس اسلام در اصول و فروع دين، در ديگر معارف ديني، حتّي تاريخ اسلام مردم را هدايت مي‏كنند، مردم مسلماني را مسلمان‏تر نامسلماني را مسلمان و مسلمان را مسلمان‏تر و مسلمان غيرشيعه‏اي را به مذهب و معارف شيعه رهبري مي‏كنند.

تبليغ غيرمستقيم

امّا تبليغ غيرمستقيم شيوه‏اي از تبليغ است كه خواه ناخواه با هر كسي همراه است و از هر كسي ساخته است. هر فردي خواه و ناخواه مبلّغ افكار و روحيّات و طرز تعليم و تربيتي است كه فرا گرفته است، به عبارت ديگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسي، با افكار خود به آن مجلس مي‏آيد، با روحيات خود به آن مجلس قدم مي‏گذارد، با عقائد خوب يا بدي كه دارد، وارد آن محيط مي‏شود و خواه و ناخواه تا حدودي در آن محيط اثر مي‏گذارد.

اثر تبليغي رفتار مسلمانان

هر فرد مسلماني تا آن جا كه مسلمان است، با همان عملهاي عبادي و مراقبتي كه در كارهاي معاملاتي و بازاري خودش دارد گرچه در مقام تبليغ نيست ولي يكي از مبلّغين پرقيمت اسلام‏است. يك مسلمان معتقد اگر هم بخواهد تبليغ نكند نمي‏شود مگر اين كه از اسلام خارج شود. مسلمان نماز مي‏خواند، روزه مي‏گيرد، دروغ نمي‏گويد، راست مي‏گويد، به معاملات مشروع تقيّد دارد، تمام اين اعمال و تقيّدات و خط مشي، تبليغ اين عقايد و افكار و اعمال است نمونه‏اي را يادآوري مي‏كنيم:

در سال پنجم بعثت خاتم الانبياء، كار آزار و فشار قريش بر مسلمانان كم بضاعتِ بي‏كسِ مكّه معظمه به قدري دشوار شد كه ماندن در مكّه براي آن دسته از مسلمانان كه پناهي و كسي نداشتند امكان‏ناپذير شد و رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به يازده مرد و و چهار زن مسلمان اجازه داد. از مكّه معظمه و از كشور حجاز از طريق درياي احمر به كشور مسيحي مذهب حبشه مسافرت كنند، و آن جا بمانند و مراسم ديني خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجي عنايت كند. در سال هفتم بعثت هجرت وسيع‏تري انجام شد و هشتاد و سه مرد يا هشتاد و دو مرد و هيجده زن يعني صد يا صد و يك نفر مسلمان از طريق درياي احمر به حبشه رفتند. و عده‏اي از آنان حدود سيزده سال در كشور مسيحي مذهب آن روز حبشه ماندند. يكي از اين مهاجران جعفر بن ابي طالب عموزاده خاتم انبيا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود، اينان رفتند تا از فشار قريش رهايي پيدا كنند.

يك مورّخ وقتي اين قضيه تاريخي را مي‏نويسد، چه آن مورّخ طبري يا يعقوبي يا ابن اثير باشد، چه ديگري، جز اين جريان تاريخي را نخواهد نوشت، مورّخ حقّش جز اين نيست كه جريان تاريخي و طرز وقوع يك حادثه را بيان كند، امّا تحقيق و نتيجه گرفتن و تحليل اين واقعه بر عهده محقّق است كه از متون تاريخ به نتايجي مي‏رسد.

يك مورخ اگر مورد سؤال واقع شود كه چرا پانزده نفر در سال پنجم و صد و يك نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگي و خواهر و برادر زن و شوهر و رفيق كوچه و محلّه گذشتند و به كشور حبشه رفتند؟ جوابي كه مورّخ مي‏دهد اين است كه اينان سخت در فشار بودند، زندگي بر اينان تنگ شده بود ناچار به كشوري كه در آنجا سخن از خدا و از نبوّت و كتاب آسماني انجيل بود و مشتركات زيادي با مسلمين داشتند، رفتند.

هجرت به حبشه تبليغي بزرگ و غيرمستقيم

امّا يك محقّق پاسخ‏ش اين است كه پنج سال از عمر تعليمات پيغمبر اسلام گذشته است، مقداري از افكار اسلامي و تعليمات خاتم انبيا تعدادي از آيات كوتاه سوره‏هاي كوچك مكّي نازل شده است. قرآن در مغزهاي افراد با ايمان جا گرفته است. و از سويي ديگر محيط مكّه براي اين كه اين مغزها تحت تأثير تعليمات خاتم انبياء قرار گرفته است از خود عكس العمل نشان دهد مساعد نيست، آن روز بايد پانزده نفر به آن محيط مساعد بروند، فردا هم صد و يك نفر ديگر به آن جا بروند و عملي انجام دهند كه مورّخ نام آنرا گريختن از فشار و شكنجه دشمن مي‏گذارد ولي محقق آن را، رفتن عده‏اي با افكار و تعليمات و فرهنگ نو از اين محيط به آن محيط مي‏داند لازم نيست پيغمبر به آن‏ها بگويد كه شما را براي تبليغ مي‏فرستم. در اين تبليغ غيرمستقيم لازم نيست كه خود مبلّغ را هم آگاه كنند.

جعفربن ابي‏طالب فردي با وضع خاص روحي و اخلاقي و توحيد و ايمان ساخته شده است مسيحيان به گونه‏اي عيسي مي‏نگرند، و او به گونه‏اي ديگر، جعفر بن ابي طالب در حالي كه از عيسي تجليل و تكريم مي‏نمايد، و او را پيامبر خدا مي‏داند ولي طرز فكر او در اثر تعليمات مكتبي كه جعفر را پرورش داده است با طرز فكر مسيحيان متفاوت است.

با اين طرز فكر او و صد زن و مرد مسلمان ديگر به حبشه مي‏روند. نماز مي‏خوانند، لا إله إلاّ اللّه‏ و «محمّد رسول اللّه‏» مي‏گويند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عيسي به ميان مي‏آيد، جعفر به پا مي‏خيزد و آيات كريمه قرآني را كه در باره عيسي از پيغمبر فرا گرفته است را مي‏خواند و پادشاه آن كشور عظيم را تحت تأثير قرار مي‏دهد.

روح مطلب اين است كه صد و يك نفر مبلّغ اسلامي، طرز تعليم و تربيت اسلامي را با حضورشان در آن محيط تبليغ مي‏كنند. نكته تاسف‏آوري را نيز عرض كنم:

از روزي كه پاي مسلمانان شيعه مذهب ايران به اروپا و سپس به آمريكا، باز شد اگر همه كساني كه به عناوين مختلف از ايران به كشورهاي غرب به عنوان سفير كبير و محصل و سرپرست محصلين و تحصيل پزشكي و تحصيل علوم رياضي و به هر عنوان ديگر غير از تبليغ اسلام در اين مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به كشورهاي مختلف شرق و غرب جهان سفر كردند، اگر اينان مسلمان مي‏بودند، و در هر جا كه مي‏رفتند نماز اسلامي را مي‏خواندند، روزه اسلامي را مي‏گرفتند، زكات فطره اسلامي را مي‏دادند، نماز عيدين اسلامي را به پا مي‏كردند، شراب به خاطر اينكه در قرآن حرام است نمي‏نوشيدند، با بيگانگان نمي‏رقصيدند، در مجالس معصيت به حكم اينكه مسلمانند حاضر نمي‏شدند، با مسيحيان دنيا هم يك كلمه بر خلاف راستي و درستي و امانت و صداقت صحبت نمي‏كردند و نمي‏گفتند، چه نيازي داشتيم كه نام مبلّغ بر كسي بنهيم و او را به عنوان يك مبلّغ اسلامي به اروپا يا آمريكا يا به ژاپن يا به جاهاي ديگر دنيا اعزام كنيم؟

به خدا وجود يك فرد بالاترين تبليغ براي روحيات و افكار و تعليماتي كه آن فرد از محيط خود فرا گرفته، مي‏باشد كاري كنيم كه ما به هر جاي دنيا كه مي‏رويم با اسلام برويم. لازم نيست يك كتابخانه‏اي هزار جلد و ده هزار جلد با خود همراه بريم، راستي و امانت و درستي داراي اهميّتي بيشتر است.

تبليغ ديني مستقيم

قرآن به خوبي جايگاه مبلغ ديني را بيان كرده و مي‏فرمايد:

«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَولاً مِمَّنْ دَعا الي اللّه‏ و عَملَ صالِحا و قالَ اِنني مِنَ المُسلمينَ»6

«چه كسي خوش سخن‏تر است از آن كسي كه به سوي خدا دعوت كند و خودش هم مرد درست كاري باشد و بگويد كه من از مسلمانانم».

در منطق مقدّس قرآن مجيد خوش گفتارتر از چنين مبلغي وجود ندارد، مبلغ بايد بكوشد كه مورد خطاب اين آيه باشد نه مصداق آن آيه‏اي كه مي‏گويد:

«وَلَوْ تَقَوَلَ عَلَيْنا بَعْضَ الاقاويلِ لاخذنا مِنْهُ باليَمينِ ثُمَّ لقطعنا منهُ الوَتين. فَما منكُمْ مِنْ أحدٍ عنهُ حاجزينَ».7

اين آيه مربوط به خاتم انبيا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است، اگر حساب پيغمبر اين باشد حساب مبلّغين ديگر روشن است.

كسي كه بخواهد اهل آن آيه باشد نه اهل اين آيه، به نظر من اين امور چندگانه زير را بايد رعايت كند.

شرايط و مقدمات تبليغ

مقدمه اوّل مبلّغ شدن ملا شدن است، مبلغ بايد بتواند از روي قرآن و احاديث و روايات صحيح و مورد اطمينان با حقايق ديني آشنا شود و سپس ديگران را آشنا كند. راهنمايي صحيح ديني از جاهل ساخته نيست، خوش قيافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندي در قصه و افسانه گفتن، مي‏تواند نظر مردم را جلب كند اما توجه صاحب شريعت را فقط بايد به خدمت صحيح جلب كرد.

2. دريافتن و آشنايي كامل با رسالتي كه آن را مي‏رساند كه عهده‏دار ايفاي آن است. ملائي است. تنها ملا شدن كافي نيست. متدين بودن غير از دين‏شناس بودن است. بسياري از مردم متديّنند، امّا دين‏شناس نيستند. به قصد قربت و براي رضاي خدا با دين مبارزه مي‏كنند، و آن را خدمت به دين مي‏پندارند، اگر مبلّغي مي‏خواهد پيوسته براي مردم روضه بخواند و يك عمر كارش اين باشد، بي‏انصافي است كه جريان مختصر و كوتاه شهادت حضرت سيد الشهداء عليه‏السلام را متقن و صحيح و به طور قابل اعتماد ضبط نكند و عمري افسانه بخواند، و عمري دروغ‏پردازي كند. اگر شخصي چنين باشد عذر او نزد خدا چه خواهد يود.

3. رسالت و پيامي را كه به عهده اوست را با كمال امانت به مردن برساند و از خود هيچ گونه تصرفي در امانت‏هاي خدايي نكند.

4. شناخت زنان و مقتضيات آن، هر زماني مقتضيات ويژه‏اي دارد و هر دوره مقتضي اموري است، مراد اين نيست كه دين را تغيير دهد و احكام خدا را عوض كند، همان حكم خدا را، همان حلال و حرامي را كه الي يوم القيامه حلال و حرام است، آن چنان بگويد و تعليم دهد كه با مقتضيات زمان بسازد و مردم را به دين نزديك‏تر كند نه دورتر.

5. مسلّمات و قطعيّات دين وجه هست قرار دهد، مع الاسف وقتهاي بسياري از گويندگان و شنوندگان در مجالس مناطره مذهبي صرف نفي يا اثبات مطالبي مي‏شود كه اين مطالب از دين باشد يا نباشد صدمه‏اي به جايي نمي‏زند.

6. دفاع نكردن از مطالبي اطمينان و يقين به ديني بودن آن نداريم مطالبي بسياري در كتاب‏ها كه گاهي بارها آن كتاب‏ها به چاپ رسيده، آن‏قدر ارزش ندارد كه ما آن‏ها را دين به حساب آوريم، بسياري از آنها قطعا جزء دين نيست و بسياري مورد ترديد است.

7. آشنايي با زبان مردمي كه براي آن‏ها تبليغ مي‏كنيم. دنياي غيرمسلمان براي تبليغات اسلام بيش از هر زماني آماده است و گوش‏هاي مردم دانشمند و متوسط و طبقات پايين ملل دنيا براي دريافت تعليمات اسلام باز است. ولي هنوز جنبشي فراگير در دستگاه مذهبي و تبليغي ما پيدا نشده است تا به قدر نياز درس خوانده متدين و آشنا با زبان كه اينان را براي هدايت آنان مي‏فرستيم، آماده تبليغ داشته باشيم اقوامي بايد آموزش زبان نيز با قصد قربت الي الم براي تبليغ و ارشاد ملل ديگر آموخته شود و سهم امام در اين راه حرف شود.

امروز اگر كسي كتاب‏هايي را در زمينه اعتقادات و تاريخ اسلام به زبان‏هاي غيرعربي و فارسي بخواهد، كتاب مورد اعتمادي در دسترس نيست.

اكتفا به تبليغ در رشته تخصصي كه در آن صاحب نظر و آگاه هستيم.

علي عليه‏السلام فرمود:

«قِيْمَةُ كُلِّ امرءٍ ما يُحْسِنُهُ».8

و نيز فرمود:

«قَدْرُ كُلِّ امْرءٍ ما يُحْسِن».9

معني هر دو جمله اين است.

«ارزش هر مردي به ميزان آن كاري است كه آن را خوب مي‏داند مبلغ بايد خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و در همان رشته‏اي كه اهل آن است، مدّاحي، روضه خواني، واعظي، مفسّري، بحث در اصول عقائد و امثال اينها انجام وظيفه كند.

8. شبهات را در مجالس عمومي مطرح نكند كسي راجع موضوعي مذهبي شبهه‏اي داشت، بايد با روي باز و بدون تغيّر و ناراحتي، شبهه او را بشنويم و چون طبيبي مهربان در مقام علاج شبهه او برآيم، اگر هم اين كاره نيستيم آن كسي را كه تحقيقا پاسخ از او ساخته است معرّفي كنيم يا دست اين حيران و سرگردان را بگيريم و به دامن آن شخص برسانيم. امّا حق نداريم در مجلس وعظ و ميزبان آن را بيان كنم. چرا؟ چون شايد بتوانيم تأثير منفي آن را برطرف كنيم.

9. نبايد مطالب ضعيف و بي‏اساس را به عنوان نوادر و اظهار اطلاع نقل كرد.

10. در شنيدن شبهات و كفريّات مردم سعه صدر داشته باشد و در باره اظهارات مردم كمال امانت را رعايت كند، مبلّغين ديني در هر مقامي امناي مذهبي مردمند. بسيار مي‏شود براي مسلماني شبهه‏اي پيش مي‏آيد، اين شبهه را كتمان كند خطرناك است، مبلغين بايد مرداني باشند كه به امانت آن‏ها وثوق كامل باشد و مردم مبتلا، به آنان مراجعه كنند و شبهات خود را با اطمينان كامل كه سرّ آنان فاش نخواهد شد بگويند و شبهه آنها رد شود.

11. هميشه رضاي خدا را بر رضاي خود و بر رضاي مردم مقدّم بدارد. اين كار بسيار مشكل است، از ملاّ شدن به مراتب مشكل‏تر است بر ماست كه هميشه در كار خود رضاي پروردگار خود را رعايت كنيم.

12. تبليغ بايد بر اساس حقايق دين باشد و نه آن چه مردم به نام دين مي‏شناسند. مردم چيزهايي را به نام دين مي‏شناسند كه به دين ارتباطي ندارد و واقعيات دين را بگويد همراز مخالفت؟؟؟.

13. در مجلس هر صنفي همان صنف را تبليغ يا موعظه كند؛ در مجلس بازاريها از معاصي و انحراف‏هاي بازاريها سخن بگويد، عيب كار خودشان را بگويد، سخن از رشوه خواري ديگران بميان نياورد، در مجلس رشوه‏خواران اگر هنري دارد از رشوه سخن بگويد، در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه كند و وظايف آنان را تذكّر دهد، اين هنر نيست كه انسان با مردان بنشيند و از چادر زنان سخن بگويد و با زنان بنشيند و از بي‏مهري مكردان به زنان بگويد. با هر قومي كه مواجه شد وظيفه اين است كه درد آنان را بفهمد و آنان را موعظه كند.

14. بزرگان دين را چنان كه هستند، بشناسد، نه چنان كه مردم مي‏شناسند. يك مثل بسيار كوچكي دارم، بسيار صورتهاي غير مطابق با واقع از بزرگان دين در نفوس ما منعكس شده است،شاهد عرض من اين جمله است كه قريب يك سال پيش در مجلّه اطلاعات ديدم كه كسي از وضع دولت انتقاد مي‏كرد، او چنين مي‏گفت: «اكثر رجال و مأمورين ما يا شمرند يا امام زين العابدين بيمار، در صورتي كه كشور اكنون بيش از هر موقع ديگر به حضرت عبّاس نيازمند است، يعني افرادي كه هم پاك باشند و هم كاربُر». اين عبارت گواهي است از شناخت غلط از وضع جسمي حضرت زين العابدين عليه‏السلام بيمار مرد پاكي است ولي به درد كار نمي‏خورد، كاربُر نيست، شمر هم مرد كاربُري است امّا مرد ناپاكي است. پس بايد حضرت عبّاس پيدا كرد كه هم پاك و هم كاربُر باشد، يعني اين مسلمان كه نويسنده است و حتّي جزء طبقه روشنفكر ما است امام زين العابدين عليه‏السلام را به قدر ابوالفضل العبّاس كاربُر نمي‏داند، با اين كه اگر عبّاس بن علي روز عاشورا شهيد نمي‏شد حجّت خدا بر او همين امام زين العابدين بود، و امام بود بر ابوالفضل يعني چه؟ يعني از او اعلم است و از او اتقي است و از او اشجع است و از او خداشناس‏تر است و در تمام مراحل بر او مقدّم است وگرنه نمي‏شد كه امام او باشد.

15. مبلغ نبايد خود را آن چنان به مجلّه‏ها و انتشارات روز مشغول كند. كه از آشنايي و استفاده از متون اساسي مذهبي محروم شوذ و يك مبلّغ بايد بخواند، كتبي را هم كه خواندن آنها بر ديگر حرام است بخواند، كتب اهل اضلال را هم بايد بهتر از اهل ضلال بفهمد اما سرگرذم نشود و قانع نشود به نوشته‏هاي روز و معاصر و كافي را فراموش كند، نهج‏البلاغه فراموش كند، مجلّه‏هاي مذهبي دنيا را روي هم بگذاريد براي دين اسلام كار نهج‏البلاغه را نمي‏كند به طريق اولي قرآن نمي‏شود، صحيفه سجاديّه نمي‏شود، كافي هم نمي‏شود، تهذيب هم نمي‏شود.

16. آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سليم و فكر مستقيم سازگار نيست به بهانه اينكه روايتي دارد نپذيرد و مرد مرا دعوت به پذيرفتن آن نكند.

17. پيوسته متوجّه باشد و مردم را متوجّه سازد كه راه تشخيص علم و تقوي لباس يا كيفيّت لباس نيست، و براي تشخيص هر يك از علم يا تقوي راهي است كه بزرگان دين بيان كرده‏اند. پيغمبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود به نماز و روزه مردم آن‏ها را مردم خوبي ندانيد.

«لا تَنْظُروا اِلي كَثْرَةِ صَلابِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ و كَثْرَةِ الحَجّ وَالْمَعروفِ و طنطنَتِهِم باللّيل، و لكِنْ أنظُروا اِلي صِدقِ الحديثِ و أَداءِ الأمانَة».

يعني مغرور نشويد به نمازهاي زياد مردم، به حج‏هاي زياد مردم، به كارهاي نيك بسيار مردم، به شب زنده‏داريهاي مردم، لكن ببينيد راستگويي آنان را و امانت‏داري آنان را».

دوستان صميمي را، دينداران واقعي را، با منافع اقتصادي، با امانت، با راستگويي آزمايش كن، براي تشخيص علم يا تقوي هم ميزان‏هايي است كه بيان كرده‏اند.

18. اقبال و ارادت عوام الناس را دليل علم و تقواي خود نداند و بداند كه قضاوت خدا غير از قضاوت عوام الناس است، قطعي است كه روز قيامت كه حساب به پاشد و پرده‏ها برداشته شد، خدا در قضاوت تابع نظر مردم نيست.

«وَيَدا لَهُمْ مِنَ‏اللّه‏ِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبونَ»؛10

خدا حكم‏هايي صادر كند كه مردم خيره شوند.

19. براي مردم، باتقوي و دين‏دار، و براي خدا، بي‏تقوا و فاسق و بي‏دين نباشد.

20. پيوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگويد و ميزان استعداد وي را رعايت كند، در كلاس شش ابتدايي مسائل رياضي كلاس نهم را يا دهم را تدريس نمي‏كنند. مجالس مذهبي هم كلاس‏هايي است و در هر كلاسي درسِ همان كلاس بايد گفته شود.

21. آن‏چه را مي‏گويد خود باور داشته باشد، و آن‏چه را خود باور ندارد هر چند مشتري زياد داشته باشد نگويد.

22. كتابهاي مشتمل بر مطالب بي‏اساس را ترويج نكند و از آن‏ها نقل نكند و اگر خود خُبْرَه و كتاب‏شناس نيست به اهل خبره مراجعه كند.


1. سوره احزاب (33): 39.

2. سوره مائده (5): 67.

3- شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 194.

4. ح 158.

5. بحارالانوار، ج 2، ص 161؛ جمهرة خطب العرب، ج 1، ص 54.

6. سوره فصلت (41): 32.

7. سوره حاقه (29): 44-47.

8. بحارالانوار، ج 1، صص 165 و 166.

9. بحارالانوار، ج 1، ص 166.

10. سوره زمر (39): 47.

/ 1